4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️همه چیز اوست ...!
🎙#دکترالهیقمشهای
🥂کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
🥂ندا آمد بر در خانه ام بیا،
آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
🥂وقتی بر در خانه اش رسیدم
🥂 هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
🥂هر چه بود باز بود...
🥂گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟
🥂ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
🥂وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم
را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم
بر خاک...
🥂"مهربان خدایم دوستت دارم"..
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷 امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) :
✍ فقیهان و حکیمان وقتی برای هم نامه مینوشتند ، سه نکته را مینوشتند که چهارمی نداشت :
1⃣ کسی که برای آخرت تلاش کند خدا او را از غصه ی دنیا دور میکند
2⃣ کسی که پنهانِ خود را اصلاح کند ؛ خدا آشکار اورا اصلاح میکند
3⃣ کسی که رابطه ی میان خود و خدا را اصلاح کند؛ خداوند میان او و مردم را اصلاح میکند.
📚 الخصال شیخ صدوق ص ۱۸۶
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹خدایا:آرامش درونمان را سپاس.
🍀خدایا:سلامتی جسممان را سپاس.
🌹خدایا:آگاهی روزافزونمان را سپاس.
🌸خدایا:دل پر تَپشمان را سپاس.
🍀خدایا:این لحظه را سپاس.
🌸خدایا:قلب مهربانمان را سپاس.
🍀خدایا:مکان مقدس را سپاس.
🌼خدایا:دوستان خوبمان را سپاس.
🍀خدایا:نفس پر انرژیمان را سپاس.
🌼خدایا:موفقیت امروزمان را سپاس.
🍀خدایا:شایستگی مان را سپاس.
🌼خدایا:لیاقتمان را سپاس.
🍀خدایا:با تو بودنمان را سپاس.
💐خدایا:تو را در همه حال سپاس.
🍀به لطف خدا ما اشرف مخلوقاتیم
💐به لطف خدا ما تجلی روح خداییم
🍀به لطف خدا ماعزیز دردانهٔ آفرینشیم.
#شبتان_خدایی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی
بابی انت و امّی
گوییا هیچ نه همّی به دلم بوده، نه غمّی
بابی انت و امّی
تو که از مرگ و حیات، این همه فخری و مباهات
علی ای قبله حاجات
گویی آن دزد شقی تیغ نیالوده به سمّی
بابی انت و امّی
گویی آن فاجعه ی دشت بلا هیچ نبوده است
درِ این غم نگشوده است
سینه ی هیچ شهیدی نخراشیده به سمّی
بابی انت و امّی
🎙استاد شهریار
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#یک_داستان_یک_پند
✍مرد مؤمنی بود پارسا، و او را پسری بود که بسیار او را آزار میداد. چند سالی گذشت و آن مرد صاحب دو پسر شد که یکی صالح بود و دیگری ناصالح و ناسازگار!!! روزی پدر مرد مؤمن به فرزند خویش روی کرد و گفت: پسرم! تو میدانی که ناصالح بودی و ناسازگار، پس خداوند یکی از پسرانت را ناسازگار کرد تا تقاص گناهان ناسازگاری با پدرت را بدهی و دیگری را صالح کرد. گمان نکن صالح بودن فرزند دوم تو به خاطر اعمال صالح توست، بلکه آن به خاطر صالح بودن اعمال پدر توست، که خداوند اراده فرموده است از او ذریۀ صالح را تداوم بخشد؛ و چنین است اسرار خداوند که کمتر کسی بر آنها قدرت وقوف و آگاهی دارد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
4.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔ علت ازدواج های پیامبر چی بود؟؟؟
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
🌺 هنگامی که روز قیامت رسد خدای متعال چنان رحمتش را می گستراند که ابلیس هم در رحمت هدا طمع میکند.
📚 بحارالانوار ج ۴۳ ص ۲۳۶
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿خدای تو و یوسف یکی است...
✨یوسف می دانست تمام درها بسته
🌿هستند اما به خاطر خدا ،
✨به سوی درهای بسته دوید و تمام
🌿درهای بسته به رویش باز شد.
✨اگر تمام درهای دنیا به رویت بسته
🌿شد به سوی درهای بسته حرکت کن
✨چون خدای تو و یوسف یکی است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد.
خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت:
ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی!
دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است.
احمد رو به دزد کرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.
حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد
گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت: تاکنون به راه خطا می رفتم.
یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت.
مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم.
کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.
عطار نیشابوری
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
روزی بهلول نزدیک رودخانه لب جوبی نشسته بود و چون بیکار بود مانند بچه ها با گِل چند باغچه کوچک ساخته بود . در این هنگام زبیده زن هارون الرشید از آن محل عبور می نمود . چون به نزدیک
بهلول رسید سوال نمود چه می کنی ؟
بهلول جواب د اد بهشت می سازم . زن هارون گفت : از این بهشت ها که ساخته ای می فروشی ؟ بهلول
گفت : می فروشم . زبیده گفت : چند دینار ؟ بهلول جواب داد صد دینار .
زن هارون می خواست از این راه کمکی به بهلول نموده باشد فوری به خادم گفت : صد دینار به بهلول
بده خادم پول را به به لول رد نمود . بهلول گفت قباله نمی خواهد ؟ زبیده گفت : بنویس و بیاور . این را
بگفت و به راه خود رفت . از آن طرف زبیده همان شب خواب دید که باغ بسیار عالی که مانند آن دربیداری ندیده بود و تمام عمارات و قصور آن با جواهرات هفت رنگ و با طرزی بسیار اعلا زینت یافته وجوی های آب روان با گل و ریحان و درخت های بسیار قشنگ و با خدمه و کنیز های ماه روو همه آماده به خدمت به او عرض نمودند و قباله تنظیم شده به آب طلا به او دادند و گفتند این همان بهشت است که از بهلول خریدی . زبیده چون از خواب بیدار شد خوشحال شد و خواب خود ر ا به هارون گفت .
فردای آن روز هارون عقب بهلول فرستاد . چون بهلول آمد به او گفت از تو می خواهم این صد دینار رااز من بگیری و یکی از همان بهشت ها که به زبیده فروختی به من هم بفروشی ؟ بهلول قهقهه ای سر دادو گفت : زبیده نادیده خرید و تو شنیده می خواهی بخری ولی افسوس که به تو نخواهم فروخت .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
2.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چهار عمل برای شادی و سرور در قیامت
🎙دکتر رفیعی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•