فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان بنده ای که به موسی گفت برو به خدات بگو که من عارم میشه بگم تو خدای منی...
#استان_شجاعی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شگفتی های خداوند در بدن انسان
🎥کلیپی که با دیدن آن به عظمت خلقت خداوند پی خواهید بود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#جایگاه_بینمازان
✍در روايت صحيح بسيار مهمى از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود : روزى امين وحى براى اداى وحى به نزد من آمد . هنوز آنچه را كه بايد بر من بخواند تمامش را نخوانده بود كه ناگهان آوازى سخت و صدايى هولناك برآمد .
وضع فرشته وحى تغيير كرد ، پرسيدم : اين چه آوازى بود ؟ گفت : اى محمد ! خداى تعالى در دوزخ چاهى قرار داده ، سنگ سياهى در آن انداختند ، اكنون پس از سيزده هزار سال آن سنگ به زمين آن چاه رسيد . پرسيدم : آن چاه جايگاه چه كسانى است؟ گفت : از آنِ بى نمازان و شرابخواران !
📚کتاب عبرت آموز / استاد انصاریان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا روی مهر سجده میکنیم؟!
استاد شاهین فرهنگ
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❁﷽❁
🍃مورچه غریب
🔸️روزی مرحوم حاج مرشد، در خانه سابق و قدیمی خود که دارای اجاق دیواری بود، فرمود: آن روزها که جـوان بـودم، کنار بخاری دیواری نشسته بودم و هیزم در آن می ریختم. دیدم هیزمی درون آتش هست که نمی سوزد. گفتم: شاید تَر است. آن را از اجاق بیرون آوردم دیدم هیزم خشک است. دوباره آن را داخل اجاق کردم. دیدم هیزم نمی سوزد، مقداری نفت آوردم و روی هیزم ریختم. کبریت را روشن کردم. نزدیک آن هیزم گرفتم. دیدم آتش نمی گیرد! خیلی تعجب کردم هیزم را بیرون آوردم و در هوای روشن بردم. خوب که نگاه کردم متوجه شدم داخل این هیزم، صدها مورچه لانه کرده اند و من آنها را ندیده بودم. مورچه ها را به حال خود گذاشتم و به حال خود گریستم. خدا را شکر کردم که نمی خواست من نابود کننده این همه مورچه باشم
🔹️و فرمود : از این ماجرا خاطره ای از پدرم یادم آمد که روزهای قبل متجاوز از نـود سال پیش با مادرم، از نهاوند به سوی تهران می آمدیم و مال و اُشتر داشتیم. در وسط راه اتراق کردیم. موقع ظهر بود، مادرم سفره غذا را که باز کرد، متوجه شد تعداد زیادی مورچه داخـل سـفره غذا هستند. جریان را به پدرم گفت و پدرم فکری کرد و گفت: باید برگردیم! مادرم پرسید: چرا؟ پدرم گفت: ما که از نهاوند آمدیم. مورچه ها مال آنجا هستند، خانه شان آنجاست و ما آنها را از خانه و کاشانه شان دور کردیم و گناه دارند. هر چه مادرم اصرار کرد که عیب ندارد، پدرم قبول نکرد و آخر سفره را با همان وضع جمع کردیم و به منزل برگشتیم و پدرم مورچه ها را در محل خودشان رها و آزاد ساخت و گفت: ظلم به هر موجودی ناپسند است. هر چند مورچه باشد.
📙بهترین کاسب قرن ، ص 180
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚داستان خضر نبی(ع) وسائل
خضر نبی در سایه درختی نشسته بود،
سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد (درخواست کمک داشت) حصرت خضر علیه السلام دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت،گفت ای سائل ببخش چیزی ندارم،
سایل گفت تو را به خدا سوگند میدهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمیدانی.
حضرت خضر علیه السلام برخواست گفت صبر کن دنبالم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش را بگیر و ببر، چاره علاجت کن، سائل گفت نه هرگز!!!
حضرت خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی،
القصه خضر را سائل فروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد.
خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیر مردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمیسپرد.
روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر علیه السلام خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد.
خضر علیه السلام گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم، مرد گفت همین بس.
خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگهای کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم.
خضر نبی علیه السلام پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانهای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت.
صاحب خضر علیه السلام آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست!
گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام.
گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر علیه السلام گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟
یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم!!!
من خضر نبی هستم، مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت.
گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان، گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه ، گفت ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شدهام به راحتی نمیتوانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمیتوانم اشک بریزم، چرا که میترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم.
مرا لطف فرموده آزاد کن، صاحب خضر علیه السلام گریست و او را آزاد کرد.
حضرت خضر علیه السلام کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت.
راستی ما برای خدا چه می کنیم ؟
قدری بیندیشیم…؟؟؟
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥اعجاز قرآن لایه اوزون
💠قرآن بی شک کتابی آسمانی است
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝نصیحت بهلول عاقل به هارون...
🎥بسیار دیدینی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فضیلت حیرت انگیز ذکرِ یاعلی
👤 حاج آقا دانشمند
💚 اللهم عجل لولیک الفرج بحق علی المرتضی یاعلی
🌹 🍃🍂
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⁉️پیامبر(ص) درجواب به این سوال که کدام ملک پیش از نکیر و منکر وارد قبر مرده می شود؟
🍃فرمود:اولین ملک که وارد قبر میت می شود، سیمایش مانند خورشید می درخشد، اسم او رومان است، هنگامی که وارد قبر شد،به میت می گوید:
🍃بنویس هر کار خوب و بدی را که انجام داده ای
‼️انگشتت قلم و آب دهانت جوهر تو، کفنت کاغذ تو، زود باش بنویس...
🔸مرده قطعه ای از کفنش را بر می دارد، آنچه از کارهای نیک انجام داده می نویسد و از نوشتن کارهای زشت حیا می کند...
🔥سپس فرشته میگوید ای خطا کار آیا آنگاه که این اعمال زشت را در دنیا انجام می دادی از پروردگارت خجالت نمی کشیدی؟ اینک از نوشتنش خجالت می کشی؟ تو دروغ می گویی، زود باش بنویس.
🔥آنگاه، همه آنچه را که در دنیا از کارهای نیک و بد انجام داده می نویسد و سپس ملک دستور می دهد: بپیچ و مهر بزن.
🔥با ناخنت مهر کن و بر گردنت حلقه وار بیانداز و تا روز قیامت همراه تو خواهد بود.
🔥چنانچه خداونددر قرآن می فرماید:
ما اعمال نیک و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم...(اسرا13)
🔸پس از آن نکیر و منکر داخل قبر می شوند..
📚بحارالانوار، ج 59، ص 234.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی برای گناهکاران...
با کوله باری از گناهان هم می شود وارد بهشت شد ولی
شرط دارد...
#کلیپ_تصویری
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•