#عارفانه🕊
پیری را پرسیدند: #تقوی چیست؟
گفت:
تقوی آن است که وقتی با تو حدیث جهنم گویند، آتشی در درون خود برافروزی، چنان که آثار ترس بر تو ظاهر شود...
و وقتی حدیث بهشت گویند نشاطی بر جان تو براید چنانکه از شادی گونه های تو سرخ رنگ شود.
چون خواهی متقی بر کمال باشی سواره دل باش و پیاده تن و به زبان بگویی و آنچه گویی از مایه علم و سرمایه خردمندی گوی که هر چه نه آن باشد بر شکل سنگ آسیا باشد که عمری می گردد و یک سر سوزن فراتر نشود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عارفانه🕊
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عارفانه🕊
برای نزدیک شدن به #حق باید قلبی مثل مخمل داشت. هر انسانی به طریقی، نرم شدن را فرا میگیرد.
بعضیها حادثهای را پشت سر میگذراند، بعضیها مرضی کشنده را؛ بعضیها درد فراق میکشند، بعضیها درد از دست دادن مال.
همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر میگذاریم، بلاهایی که فرصتی فراهم میآورند برای نرم کردن سختیهای قلب.
بعضیهایمان #حکمت این بلایا را درک میکنیم و نرم میشویم، بعضیهایمان اما افسوس که سختتر از پیش میشویم.
✍الیف شافاک
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عارفانه🕊
وقتي بنده با خدا خلوت مي كند
خدا هم با او خلوت كرده است...
✍بهجت العارفين
#آيتاللهالعظمیبهجتره
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عارفانه🕊
ای عزیز...!
بدان که حرص انسان بر سه چیز است:
از وقت پیش میخواهند...
از قسمت بیش میخواهند...
و آن دیگران را، از آنِ خویش میخواهند!
#خواجه_عبداله_انصـاری
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عارفانه🕊
اهل معرفت گویند:
آنچه از حق خداوند کم بود اسراف
و آنچه به آن حق شود اسراف است...
و آنچه در راه خدا چون کوهی صرف کنی اسراف نیست.
ولی اگر دیناری در راه گناه صرف کنی اسراف است.
و حرام دانستن طیباتِ حق نیز اسراف...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عارفانه🕊
نقل است که
حسن رابعه عدویه را گفت:
رغبت کنی تا نکاحی کنیم و عقد بندیم.
گفت: عقد نکاح بر «وجود»ی فروآید.
اینجا «وجود» برخاسته است
که نیست خود گشته ام.
و هست شده بدو، و همه از آن او ام.
و در سایه حکم اویَم،
خطبه از او باید خواست نه از من...
گفت: ای رابعه! این به چه یافتی؟
گفت: به آن که همه یافتها گم کردم در او.
حسن گفت: او را چون دانی؟
گفت: یا حسن! «چون»، تو دانی، ما «بی چون» دانیم.
✍ذکر رابعه عدویه
📗تذکره الاولیا عطار
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عارفانه🕊
نقل است که
حسن رابعه عدویه را گفت:
رغبت کنی تا نکاحی کنیم و عقد بندیم.
گفت: عقد نکاح بر «وجود»ی فروآید.
اینجا «وجود» برخاسته است
که نیست خود گشته ام.
و هست شده بدو، و همه از آن او ام.
و در سایه حکم اویَم،
خطبه از او باید خواست نه از من...
گفت: ای رابعه! این به چه یافتی؟
گفت: به آن که همه یافتها گم کردم در او.
حسن گفت: او را چون دانی؟
گفت: یا حسن! «چون»، تو دانی، ما «بی چون» دانیم.
✍ذکر رابعه عدویه
📗تذکره الاولیا عطار
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•