eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
27.6هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
29.1هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی عده ای کودکان بازی می‌کردند حضرت موسی از کنارشان گذشت. کودکی گفت:موسی ما می‌خواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند. موسی گفت من می‌گویم اما نمی‌دانم خدا قبول کند یا خیر ؟ موسی به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت. خداوند فرمود موسی صحبتی را از یاد نبرده‌ای ؟ موسی به یاد قولش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت. خداوند فرمود فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند. من خواهم آمد. مردم مهمانی گرفتند . غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید . سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد. او را راندند... و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید. از خدا خبری نشد. خشمگین به موسی از این بدقولی نالیدند. موسی بسوی خدا رفت تا علت نیامدن را بپرسد. خداوند فرمود من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت. من در تجلی همان گدای ژولیده بودم ... بر گرفته از کتاب مقدس تورات. خداوند به داوود فرمود : ای داوود اگر ژولیده شیدائی را دیدی مصاحبتش را غنیمت دان و او را تکریم گوی. زیرا او از جانب ما با تو سخن می‌گوید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
یکی از تجار نیشابور وقتی میخواست به مسافرت برود، کنیز خود را به رسم امانت به شیخ ابوعثمان حمیری سپرد. روزی نظر شیخ به چهره ی زیبا و اندام دلربای کنیز افتاد و بی اختیار اسیر عشق او شد. شیخ این پیش آمد را به استاد خود ابوحفص حداد گوشزد کرد و پاسخ چنین بود که از نیشابور به طرف ری حرکت کند و چندی افتخار مصاحبت با استاد بزرگ شیخ یوسف را درک نماید. ابوعثمان به جانب ری حرکت کرد، هنگامی که به آن جا رسید در کوچه‌ها منزل شیخ یوسف را جست و جو میکرد. همه ی مردم با شگفتی به او نگاه می‌کردند که چرا چنین شخصی در جست و جوی مرد فاسق و بدکاری است. پس او را سرزنش کردند. شیخ از این وضع، متحیر و سرگردان شد و ناچار به نیشابور بازگشت و استاد خود - أبوحفص - را از جریان باخبر کرد. استاد دوباره به او امر کرد باید شیخ یوسف را ملاقات کنی و از روحانیت و انفاس قدسیه ی او استفاده نمایی. این بار رفت و منزل شیخ یوسف را در محله ی باده فروشان پیدا کرد. همین که وارد اتاق شد در یک طرف شیخ، بچه ای زیبا و خوش اندام و در طرف دیگر او جامی پر از شراب مشاهده کرد، بر حیرت و تعجب ابوعثمان افزوده شد، از شیخ سؤال کرد: علت انتخاب منزل در چنین محلی چیست؟ زیرا هیچ مناسبتی با مقام شما ندارد. شیخ گفت: این خانه‌ها متعلق به دوستان و بستگان ما بود، یکی از ستمکاران از آنها خرید و به این کارها اختصاص داد؛ ولی هیچ کس خانه ی مرا نخرید. سپس از آن پسرک زیبا و شیشه ی شراب پرسید. شیخ یوسف گفت: این پسر، فرزند واقعی من است و داخل شیشه چیزی جز سرکه نیست. ابوعثمان پرسید: پس چرا با مردم طوری رفتار میکنید که نسبت به مقام شما سوء ظن پیدا کنند و به شما تهمت بزنند؟ شیخ یوسف گفت: برای این که مردم مرا به امانت داری و خوبی نشناسند و کنیزهای خود را به رسم امانت به من نسپارند، در این صورت من هم عاشق آنها نمی شوم و در این دلباختگی نمی سوزم. ابوعثمان از شنیدن این سخن، به شدت گریست و درد خویش را نزد او درمان کرد. 📙پند تاریخ199/1 ؛ به نقل از: کشکول شیخ بهایی. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠ایمان یعنی: دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا💠   ✅بعضی‌ها به خدا اعتقاد دارند ولی حس دشمنی نسبت کفار ندارند و ایمان رو فقط در دوستی با خدا و دوستان خدا می‌دونند و نسبت به دشمنان خدا احساس بدی ندارند، اینها باید بدانند که درکنار محبت به اولیاء الهی باید بغض دشمنان خدا رو هم در دل داشته باشند: 🔳امام صادق ع میفرمایند: ◀️ کسی‌ که‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشد و با دشمن‌ خدا دشمن باشد، و این دشمنی به‌ جهت‌ ضربه‌ای که‌ از ناحیۀ او به‌ دنیای‌ این‌ وارد شده‌ است، نباشد(یعنی دشمنیش شخصی نباشد) 💢 چنین شخصی در روز قیامت‌ اگر به‌ قدر کف‌ تمام‌ دریاها گناه‌ داشته‌ باشد، خداوند او را می‌آمرزد. 📕محاسن برقی‌، ج‌ 1، ص‌ 265، حدیث‌ 341 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات مینویسد: آورده اند خواجهای بامداد پگاه برخاست و عزم گرمابه کرد. دوستی در راه او پیش آمد. آن دوست او را گفت: به حمامی آیی؟ گفت: تا به در حمام با تو مرافقت همراهی کنم. چون پارهای راه برفتند، آن دوست او راه بگردانید و به مصلحت خود برفت. طراری پگاه تر آمده بود تا صیدی کند و جیبی بشکافد و کیسه ای برد. چون به در گرمابه رسید، خواجه روی بازپس کرد و هوا هنوز تاریک بود. طرار را دیده، پنداشت که مگر آن دوست وی است، پس هزار دینار که با خود داشت، به وی داد و گفت: آن را به امانت نگاه دار تا برون آیم و به من باز ده و زر به طرار سپرد. چون از گرمابه برون آمد روز شده بود و خواست که برود، طرار گفت: ای خواجه! زر خود بستان. مرد در نگرید و کیسه ی زر خود به دست طرار دید، گفت: تو کیستی؟ گفت: من مردی طرارم و کیسه بر. خواجه گفت: من زر به تو داده ام، چرا نبردی؟ گفت: اگر به صنعت خود بردمی، یک درم به تو ندادمی؛ اما به امانت به من سپرده بودی و در امانت خیانت کردن روا نبود! 📙جوامع الحکایات / 235. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
پیامبر اکرم که فرمودند: خداوند در روز قیامت برای دسته ای از امت من بالهایی قرار میدهد که از قبرهای خود به طرف بهشت پرواز میکنند و آن طوری که می‌خواهند از نعمت‌های بهشت استفاده میکنند. ملائکه به آنها می‌گویند: آیا شما گرفتاری و رنج حساب قیامت را دیدید؟ میگویند: حسابی در کار ما نبود. می‌پرسند: از صراط گذر کردید. جواب میدهند: ما صراطی ندیدیم. به آنها می‌گویند: جهنم را مشاهده کردید؟ پاسخ می‌دهند: ما در مسیر خود چیزی را مشاهده نکردیم. سؤال میکنند: شما از امت کدام پیامبرید؟ می‌گویند: از امت محمد. ملائکه می‌گویند: شما را به خدا سوگند میدهیم بگویید در دنیا چه عملی داشتید که به این مقام رسیدید؟ جواب میدهند: ما دو خصلت داشتیم که خداوند به فضل و رحمت خود این کرامت را به ما عنایت فرمود: اول این که در خلوت از خدا شرم میکردیم گناه انجام دهیم و دیگر این که به کمتر از آنچه به ما روزی میداد راضی بودیم. ملائکه میگویند: پس شایسته ی چنین مقامی بوده اید. 📙پند تاریخ 5/ 186۔187؛ به نقل از: جامع السعادات202/3. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 مدح دنیا توسط مولا علی(ع)!!! ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 استاد مسعود عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
داستانی از مردانگی منصور حلاج منصور حلاج در ظهر رمضان، گذرش به کوی جذامیان افتاد! جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند. حلاج بر سر سفره نشست و چند لقمه بر دهان برد. جذامیان گفتند: دیگران بر سر سفره ما نمی‌نشینند. حلاج گفت آنها روزه اند و سپس برخاست. غروب، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما. شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که روزه شکستی! حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم ولی دل نشکستیم... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚ماه رمضان و انس بن مالک انس بن مالك سالها در خانه رسول خدا خدمتكار بود و تا آخرين روز حيات رسول خدا اين افتخار را داشت. او بيش از هركس ديگر به اخلاق و عادات شخصى رسول اكرم آشنا بود. آگاه بود كه رسول اكرم در خوراك و پوشاك چقدر ساده و بى تكلف زندگى مى‏كند. در روزهايى كه روزه مى‏گرفت همه افطارى و سحرى او عبارت بود از مقدارى شير يا شربت و مقدارى تريد ساده. گاهى براى افطار و سحر، جداگانه، اين غذاى ساده تهيه مى‏شد و گاهى به يك نوبت غذا اكتفا مى‏كرد و با همان روزه مى‏گرفت. يك شب، طبق معمول، انس بن مالك مقدارى شير يا چيز ديگر براى افطارى رسول اكرم آماده كرد. اما رسول اكرم آن روز وقت افطار نيامد، پاسى از شب گذشت و مراجعت نفرمود. انس مطمئن شد كه رسول اكرم خواهش بعضى از اصحاب را اجابت كرده و افطارى را در خانه آنان خورده است. از اين رو آنچه تهيه ديده بود خودش خورد. طولى نكشيد رسول اكرم به خانه برگشت. انس از يك نفر كه همراه حضرت بود پرسيد: «ايشان امشب كجا افطار كردند؟» گفت: «هنوز افطار نكرده‏اند. بعضى گرفتاريها پيش آمد و آمدنشان دير شد.» انس از كار خود يك دنيا پشيمان و شرمسار شد، زيرا شب گذشته بود و تهيه چيزى ممكن نبود. منتظر بود رسول اكرم از او غذا بخواهد و او از كرده خود معذرت خواهى كند. اما از آن سو رسول اكرم از قرائن و احوال فهميد چه شده، نامى از غذا نبرد و گرسنه به بستر رفت. انس گفت: «رسول خدا تا زنده بود موضوع آن شب را بازگو نكرد و به روى من نياورد.» 📚مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏18، ص: 385 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨امام صادق (ع)✨ 💠چهـار گروه وارد بهشت نمی شوند: ❶ جـادوگر ❷ منـافق ❸ شـرابخوار ❹ سخن چین (در صورتیکه توبه نکرده باشد) 📚‍ مستدرک الوسائل جلد 67 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃 یا علمدار حسین اباالفضل هر گُلی زیباست اما یاس چیز دیگری ست در میان سنگ ها الماس چیز دیگری ست ما میان عمر خود خیلی برادر دیده ایم در وفاداری ولی عباس چیز دیگری ست •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوندا ظهورش دیرگردید⚜ بســی عاشــــق دراین ره پیــرگردید⚜ بحق مادرش زهرای اطهر بحق فرق اکبر، حلق اصغر⚜ مهیاکن تو اسباب ظهورش منورکن تو گیتی را زنورش⚜ 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 💠پیرمرد پیاز فروش💠 ✍ یک روز با حاج آقا احمد بودم دم در "سبزه میدان" پیرمردی را دیدیم که عجیب پیر بود. دستمالی پهن کرده بود و یک مشت پیاز گندیده می فروخت باور بفرمایید هرکس از بغل او رد میشد، میخندید. حاج آقا احمد ایستادند. فرمودند: عمو چند.؟! گفت: همه ی این پیازها را مثلا 100 تومان میدهم. فرمود: من از تو 2000 تومان میخرم. پیرمرد گفت: خدا بحق جدت الهی یاری ات کند... 2000 تومان به پیرمرد داد و تمام پیازها را جمع کرد. من دستم گرفتم مانده بودم آقا این پیازهای غیر قابل مصرف را میخواهد چه کند. رد شدیم نزدیکی های منزلشان یعنی در خیابان هاتف آقا فرمود : این پیازها را در سطل آشغال بینداز...!!! گفتم :آقا چرا خریدید...؟! فرمود: من دیدم او نیاز دارد ولی برای اینکه روح گدایی در وجودش احیا نشود با او معامله کردم. 💥پیازهای گندیده اش را به قیمت بسیار عالی خریدم تا شخصیتش خرد نشود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کشف پیکر مطهر یک شهید در پنجوین عراق در تاریخ 28 فروردین 1400 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚠️ مراقب فریب 👈 شیاطین جنے و انسے باشید و نقش آنها را بازے نڪنید... ها را جدے بگیر🚫 بـرادر|🧔🏻| آرزوے را💛 با قسمت نڪن❌ آرے . . . درد ودل ڪردن تو را امیدوار میڪند🍃 ✌️ اما یادت نرود این تو را از خاک و 🌼 به سواحل آنتالیا میڪشاند و بے غیرتت میڪند🏖❗️❗️❗️ رفته رفته آرزوے شهادتت ب تبدیل میشود❌ و اندک اندک عڪس و فڪر به نامحرم یا همان شیطان ، جایگزین خوبے بر افڪار خوب و مثبت قبلت میشود🚫 طرز فڪرت عوض میشود💫 تا جایے ک میگویے: " ڪه هر ڪارے ڪه ما میڪنیم درست است و شرعے و گناهے در آن نیست🥀 :: برادرهوشیار باش👂دلـسرد شدنت را احساس میڪنی⁉️ 🚫 🚫 جلو جلو عواقب 📱ڪردنت را ب تو یاداورے ڪردم🌚🌪 روز نگویے ڪه ندانسته وارد پـرتـ🔥ـگاه شدم من آنروز بـه آگاهیت شهادت میدهم✋🏼 یادت باشد☝️ شیرینے اعتقادات ڪه ڪمرنگ شود✨ غلظت بالامیرود🔥🍂🔥 راستے اول ماجرا را بیاد داری👨‍💻‼️ اولین پے ام ات "سـلام خواهر"بود📨 از بعدے ها دیگر نـمیـگـویـم🙊 فقط‌یڪ سوال⁉️ هنوز هم را خواهر... صدا مۍزنی؟؟🥀 اللهم ارزقنے شهادت فے سبیل الله... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌙ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی 🌙غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسي يــک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله پزي رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه براي افطاري! عجب حالي ميده؟! گفت: راســت ميگي، ولي براي من نيست. يك دست کامل کله پاچه و چند تا نان ســنگک گرفت. وقتي بيرون آمد ايرج با موتور رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظي کرد. ‌ 🍃با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شــدند و با هم افطاري ميخورند. از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم. فــرداي آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد!؟ گفت: پشت پارک چهل تن، انتهاي کوچه، منزل کوچکي بود که در زديم و کله پاچه را به آنها داديم. چند تا بچه و پيرمردي که دم در آمدند خيلي تشکر کردند. ابراهيم را کامل ميشناختند. آنها خانواده‌اي بسيار مستحق بودند. بعد هم ابراهيم را رساندم خانه‌شان. ‌ 📚سلام بر ابراهیم1/ص186 ☘امام رضا علیه السلام میفرمایند: 🥀افطاری دادن تو به برادر روزه دارت، فضلیتش بیشتر از روزه داشتن توست. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ای روزه دار، افطار محتاج یک دعایم آقای آبرودار، محتاج یک دعایم با نامه ی سیاهم قلب تو را شکستم آلوده و گنه کار، محتاج یک دعایم خیلی دلم گرفته، از تو خبر ندارم با این وجود دلدار، محتاج یک دعایم تا خواستم بیفتم، دست مرا گرفتی این دفعه هم چو هر بار، محتاج یک دعایم شرمنده ام کجاها، دیدی گناه کردم خیلی شدم گرفتار، محتاج یک دعایم نگذاشتی بریزد یک لحظه آبرویم هستم به تو بدهکار، محتاج یک دعایم ای کاش یک سحر هم راهت بیفتد اینجا در انتظار دیدار، محتاج یک دعایم خیمه نشین صحرا، آرام جان زهرا هر جای هستی ای یار، محتاج یک دعایم وقت اذان مغرب دلتنگ کربلایم ای روزه دار افطار، محتاج یک دعایم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⸾--------- ‌- - -🧡 - - - ---------⸾ - - رفیـق؟!^^ پیغامِ‌حـٰاج‌قـٰاسم‌رودریافٺ‌ڪردی؟!(: گفت: بـهـ توجھ‌کنید . . . گوش‌بھ‌حَرفِ‌ رهبر باشید((:✌️🏽 - - 🌺🍃↫ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
اللّٰهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا ... ✦ شکوِه از هجران پــــدری از جنس آسمان شرافت است بــرای دِلِ . آنان‌ که زنگار تمام غصه‌های پوچ زمین را از تار و پود قلبشان زدوده‌اند؛ و تنها غم آسمانی و جانسوز وجودشان، دردِ هزار سال یتیمیِ عالم است و بس... 💫 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📌معنی واقعی دین‌داری چیه؟ یه وقتا از دین هم جلو میزنیم😯 🔸دین یعنی هرچه خداوند گفت من اطاعت کنم. اگر گفت روزه بگیر اطاعت کنم. اگر گفت وقتی مریضی و روزه گرفتن خطر جدی دارد روزه نگیر، اطاعت کنم. ‼️از خودم چیزی اضافه و کم نکنم و این معنای اسلام است...تسلیم بودن در مقابل خداوند! سوال در این است که من چگونه تسلیم خدا باشم؟ 🔸امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه " إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ" فرمودند "التسلیم لعلی بن ابی طالب علیه السلام بالولایه" یعنی تسلیم بودن در مقابل امیرالمومنین با پذیرفتن ولایت ایشان. 🔸این همان چیزی بود که پذیرشش برای برخی از مسلمان ها سخت بود، چون انجام فرائض و واجبات کار سختی نیست...ولی تسلیم بودن سخت است؛ تسلیم کسی که به ظاهر همانند آنان است! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💬✍🏻متاسفانه تو زمانی داریم زندگی میکنیم که وضع حجاب و شبکه‌های ماهواره‌ای و مجازی خیلی راحت مجال انواع گناها رو فراهم کرده...📛 💝میخوام یکم از خدا بگم...😇 🛎بذار رک و پوست کنده بهت یه چیزی بگم : 🎁هر بار که به گناه میگی نه، خدا یه کادو بهت میده🎁 ☑️یادت باشه کنترل شهوت اونم تو جوونی امتحان بزرگ خداست…😉 ما آدما تو هر لحظه از زندگیمون مدام در حال امتحان شدنیم... ☑️ هر بار که به گناه بگی «نه»، خدا بعدش یه کادو بهت میده…🎁😍 🀄️ بعد از اینکه به شهوت خودتون «نه» گفتید رو به قبله کنید و بگید: ✨خدایا همه چی واسه گناه فراهمه…این گوشی این لب تاپ همه چی… اما بخاطر ترس از تو، اینکار رو انجام نمیدم و دعا کن...✨ 😉دعات مستجاب میشه رفیق... میدونی چرا؟🤔 ✳️چون خدا گفته تو به حرف من گوش کن تا به حرف تو گوش کنم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
🌿🌸 با حجاب بودن زنے بہ اين معنا نيست ڪہ او؛ پوشیدنِ لباس جذاب و آرايش کردن ࢪا بلد نيست ...☺️💗 بلڪہ او مى داند : چہ بپوشد💕 ڪجا بپوشد🦋 و براے ڪہ بپوشد ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❣ ✍️عاقبت بی نماز ❌فکر نکن علیرغم بی نماز ی و بی دینی، 👈بازم غرق ناز و نعمتی و خیلی خوش بحالته 😇 ❌خیر! ⚠️ دستت رو از دست خدا و قرآن جدا کردی، خدا هم رهات کرده به حال خودت، 📣📣 بیدار شو‼️ 👈⭕️ تو سرگردان شدی ⭕️👉 🕋«وَ نَذَرُهُمْ فِى طُغْيَنِهِمْ يَعْمَهُونَ» آنان را در طغیانشان رها مى ‏سازیم تا سرگردان بمانند. 📚[انعام/110] 📿 🤲 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📜یادی از شهدا ✅ وصیت من تنها این است در زمان غیبت، داشته باشید... ✨ ✨ 🌸 🦋 🦋 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ـ شهٰادٺـ♥️⁞ در راهِ آرماڹ‌ِالۿے، مَعشوق مٰاسټ؛ آٻا شنٻده‌اٻد•🗣 عاشقے را از مَعشوق بٺرساننــد⁉️ |🔊♡| •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚠️ مراقب فریب 👈 شیاطین جنے و انسے باشید و نقش آنها را بازے نڪنید... ها را جدے بگیر🚫 بـرادر|🧔🏻| آرزوے را💛 با قسمت نڪن❌ آرے . . . درد ودل ڪردن تو را امیدوار میڪند🍃 ✌️ اما یادت نرود این تو را از خاک و 🌼 به سواحل آنتالیا میڪشاند و بے غیرتت میڪند🏖❗️❗️❗️ رفته رفته آرزوے شهادتت ب تبدیل میشود❌ و اندک اندک عڪس و فڪر به نامحرم یا همان شیطان ، جایگزین خوبے بر افڪار خوب و مثبت قبلت میشود🚫 طرز فڪرت عوض میشود💫 تا جایے ک میگویے: " ڪه هر ڪارے ڪه ما میڪنیم درست است و شرعے و گناهے در آن نیست🥀 :: برادرهوشیار باش👂دلـسرد شدنت را احساس میڪنی⁉️ 🚫 🚫 جلو جلو عواقب 📱ڪردنت را ب تو یاداورے ڪردم🌚🌪 روز نگویے ڪه ندانسته وارد پـرتـ🔥ـگاه شدم من آنروز بـه آگاهیت شهادت میدهم✋🏼 یادت باشد☝️ شیرینے اعتقادات ڪه ڪمرنگ شود✨ غلظت بالامیرود🔥🍂🔥 راستے اول ماجرا را بیاد داری👨‍💻‼️ اولین پے ام ات "سـلام خواهر"بود📨 از بعدے ها دیگر نـمیـگـویـم🙊 فقط‌یڪ سوال⁉️ هنوز هم را خواهر... صدا مۍزنی؟؟🥀 اللهم ارزقنے شهادت فے سبیل الله... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ☘☘☘