eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.1هزار دنبال‌کننده
35.8هزار عکس
30.4هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙🌺🌙🌺🌙 #اعمال_ماه_شعبان هرکس روز دوشنبه وپنجشنبه ماه شعبان را روزه بگیرد بیست حاجت دنیوی وبیست حاجت ازحوایج اخروی اوبرآورده میشود مفاتیح الجنان) کسانی که روزه #قضا دارندنیت قضا کنندتا دوثواب ببرند 🌺تقدیم با بهترین آرزوها🌺
امشب زمین و آسمان در شور و شین اند محو تماشای رخ ماه حسین اند میلاد سالار عشق❤️🌷 نور دو چشم فاطمه حضرت امام حسین علیه السلام مبارک و فرخنده باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️روزه های ماه مبارک شعبان♻️ ✅سفارش شده کل این ماه را روزه بدارید برای «محبت رسول خدا» و«تقرب به خدا» و وصل کنید به ماه مبارک رمضان اما روزهای خاص برای روزه❗️ 1⃣هر دوشنبه وهر پنج شنبه این ماه❗️ ثواب آن❗️ خداوند بیست حاجت از حوائج دنیا وبیست حاحت از حوائج آخرت را برآورده کند. 2⃣روز اول ماه شعبان ❗️ بهشت بر او واجب میشود. 3⃣روز سوم ماه شعبان❗️ 4⃣سه روز اول ماه شعبان ❗️ روزه بگیرد ودرشبهای آن(یعنی،شب اول و دوم و سوم شعبان) ۱۲رکعت نماز بخواند(۶تا دو رکعتی) در هر رکعت حمد و۱۱مرتبه توحید 5⃣سه روز آخر شعبان ❗️ و وصل کند به ماه مبارک رمضان ثواب آن❗️ خداوند ثواب دو ماه متوالی(پشت سرهم) را برای او بنویسد. منتظران عزیز ❗️ ثواب روزه ها را نیز هدیه میکنیم برای فرج مولامون ان شاءالله🎁
🌸☘🌸☘🌸☘🌸 برای اینکه بتوانی خدا را با چشم دلت ببینی، غیر خدا را با چشم سرت کمتر نگاه کن. برای اینکه بتوانی با خدا بهتر درد دل کنی با دیگران درد دل نکن. برای اینکه بتوانی دلت را پر از محبت خدا کنی، از محبت غیر خدا دلت را خالی کن خدا را باور کن و به او اعتماد داشته باش! 🌸☘🌸☘🌸☘🌸
👈👇حتما بخونید،بسیار آموزنده... 🍃ﭘﺪﺭﯼ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ به فرزندش گفت : ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ. امیدوارم ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯽ! 1) ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ! 2) اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ! 3) ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ! ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر ، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ...ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ! ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ! ﻋﻠﺘش را ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ: "ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ!" ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ... و میخواست ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻣﻮﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ ﺑﻮﺩ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪ... "ﮐﺎﺵ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻗﻄﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﻄﺮﯼ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﻧﻪ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺭفتنی...!"
دفتر نقاشی خدا همیشه زیباست اما فصل پاییز را برای دل خودت آرام تر ورق بزن و تمامی رنگ ها را به خاطر بسپار که عشق لابلای همین رنگهای زیباست... #صبح_بخیر @DastaneRastan_ir
💚فرازی از مناجات امام حسین (ع)؛ 💞ای خدای مهربان من🙏 🌸اگر نیکی از من سر زند، به خاطر 💕لطف فراوان توست و منتی از توست بر من. 💞خدای من🙏 🌸چگونه مرا به خود وا می گذاری 💕که کفایت امرم در دست توست 🌸و چگونه من ستم خواهم دید که یاور من تویی؟ 💕و چگونه در حرمان خواهم ماند، 🌸حال آن که تو با من مهربانترینی. 💕 اینک من با همه نیازم، دست 🌸به درگاه تو آویخته ام. 💕از چه پیش تو شِکوِه کنم که 🌸از همه چیز با خبری 💕و چگونه بد حالی ام را با تو باز گویم 🌸که خود به حالم می نگری. 💞ای مهربان🙏 🌸از تو نا امید نیستم که امید 💕بر درِ خانه کریمی آورده ام؛ پس تو خود مرا دریاب🙏 ميلاد مبارك امام حسين (ع) مباركباد💚 @baklasbashim
مردی برای خــود خانه ای ساخت و از خانه قول گرفت که تا وقتی زنــده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هــر اتفاقی وی را کند مــدتی از ساخـت خانـه گذشـت ترکی در دیــوار ایجاد شد مــرد فـوراً با گچ ترک را پوشاند . بعد از مدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد و باز هم مرد با گچ ترک را پوشاند ایــن اتفاق چندین بار برای و مــرد تکرار شــد و روزی ناگهان خانه فرو ریخــت . مــرد با سرزنش قولی که گرفته بود را به خانه یادآوری کرد خانه پاسخ داد هــر بار خواستم هشدار بدهـم و تــو را آگاه کنـم دهانـم را بـا گرفتـی و مـرا ساکت کردی این هــم عاقـبت نشنیدن هشـدارها 🍁♡ ♡🍁
🌷چشمه باش استاد شاگردانش را به یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود .بعد از یک پیاده روی طولانی همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند . استاد به هریک از آنها لیوان آبی داد وار آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند .شاگردان هم همین کار را کردند ولی هیچ یک نتوانستند اب را بنوشند چون خیلی شور بود . بعد استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت واز آنها خواست از آب چشمه بنوشندو همه از آب گوارای چشمه نوشیدند . استاد پرسد :«ایا آب چشمه شور بود؟»وهمه گفتند:«نه ...آب بسیار خوش طعمی بود». استاد گفت :«رنج هایی که برای شما در این دنیا در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است نه بیشتر ونه کمتر ...این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج ها را در خود حل کنید . پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج ها فائق آیید».
مردی به حضرت سلیمـان ، مـراجعه کـرد و گـفت ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یـاد دهی . فرمـود تحمـل آن را نداری مرد اصرار کرد و سلیمان نبی پرسید کدام زبان؟ جـواب داد زبـان گربـه هـا . حضـرت سلیمـان در گـوش او دمیـد و او زبـان گربـه ها را آموخت روزی دیـد دو گربـه با هـم سخـن میگفتند . یکی گفـت غـذا نـداری که دارم از میمیـرم. دومی گفت نـه ، امـا در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد ، آنگاه آن را میخوریم مـرد شنیـد و گفـت به خـدا نمیگذارم خروسـم را بخوریـد ، آنـرا فـروخـت . گربـه آمـد و از دیـگری پرسیـد آیـا مـرد؟ گفـت نـه ، صاحبـش فروختش ، اما گوسفند نر آنها خـواهد مـرد و آن را خواهیم خورد. صاحب مـنزل باز هـم شنیـد و رفـت گوسفند را فروخت گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مـرد؟ گفت نه‌صاحبش آن را فروخت. اما صاحبخانه خواهد مُردو برای تسلی دهندگان غذایی فراهم خواهند کرد . مـا از آنها خواهیـم خورد . مـرد شنید و به شدت ناراحت شد. نزد سلیمان نبی رفت و گفت هـا میگوینـد مـن خـواهـم مـرد خـواهش میکنم کاری بکن حضـرت پاسخ داد خداوند خواست را فدای تو کند اما آنرا فروختی، سپس میخواست گوسفند را فدای تو کند آن را هم فروختی ، پس خود را برای وصیت و کَفن و دَفن آماده کن 🍁♡ ♡🍁
✨﷽✨ ❌نمی توانم نگاهم راکنترل کنم! ✍یک جوان ازعالمی پرسید: من جوان هستم و بنا به جوانیم نمی توانم به نامحرم نگاه نکنم...بگو چاره چیست؟ ❇️آن مرد عالم کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد!! سپس ازشخصی درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را کتک بزند! جوان کوزه راسالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت... ◀️عالم از او پرسید: چند دختر سر راه خود دیدی؟؟ جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم کتک بخورم وخار وخفیف بشوم... ❇️عالم گفت: این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر برکارهایش می بیند... و از روز قیامت وحساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد... 👈آیاانسان نمی داندکه خدا او‌‌ را می بیند!!(سوره علق آیه ۱۴) ⬇️⬇️