eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
27.6هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
29.2هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
✅خــداچــیــســت و چــه شــڪــلــیــســتــ؟ ✅مــســئلهاے ڪــه از حــضــرت عــلــے عــلــیــه الــســلــام پــرســیــده شــد؟ ســوألى كه بــراى اكثــر مــردم ،مــســلــمــون و غــير مــســلــمــون ،كوچــيك و بــزرگ حــتــمــا پــيش اومــده،ایــنهكه خــدا از كجــا اومــده ،الــان كجــاســت ؟از چــى درســت شــده و قــبــل از خــدا چــى بــوده؟!! ✅اگرشــمــا هم دوســت داريد جــواب اين ســؤالــها رو بــگــيريد بــايد بــدونــيد عــقــل و درك و فــهم مــا قــادر نــيســت بــه اون مــرحــلــه بــرســه ولــى امــام عــلــى (ع)در مــقــابــل ســؤال كفــار راجــع بــه خــداونــد بــه زيبــايي جــواب دادنــد وهم ضــعــف و عــدم درك مــا از وجــود خــداونــد را شــرح دادنــد . ✅ســؤالــ كفــار از امــام عــلــى(عــ) در چــه ســال و تــاريخــى خــدايت بــه وجــود امــد ؟ 🌱امــام فــرمــود ؛ خــداونــد وجــود داشــتــه قــبــل از بــوجــود آمــدن زمــان و تــاريخ و هرچــيزى كه وجــود داشــتــه . كفــار گــفــتــنــد: چــه طــور مــيشــود؟! هرچــيزىكه بــه وجــود آمــده يا قــبــلــش چــيزى بــوده كه از او بــه وجــود آمــده ويا تــبــديل شــده!! 🌱امــامــ عــلــى (ع)فــرمــود : قــبــل از عــدد ٣ چــه عــددى اســت ؟ گــفــتــند٢ امــام پــرســيد قــبــل از عــدد ٢ چــه عــدديســت ؟ گــفــتــنــد ١ 🌱امــام پــرســيد و قــبــل از عــدد ١ ؟ گــفــتــندهيچ 🌱امــام فــرمــود چــطــورمــيشــود عــدد يك كه بــعــدش اعــداد بــســیــارے هســت قــبــل نــداشــتــه بــاشــد ولــے قــبــل ازخــداونــد كه خــود احــد و واحــد حــقــيقــى اســت نــمــيشــود چــيزى نــبــاشــد ؟؟ كفــارگــفــتــنــد خــدايت كجــاســت وكدام جــهت قــرار گــرفــتــه؟!! 🌱امــامــ فــرمــود همــه جــا حــضــور دارد وبــر همــه چــيز مــشــرف اســت . گــفــتــندچــطــور مــمــكن اســت كه همــه جــا بــاشــى و همــه جــهت اشــراف داشــتــه بــاشــى؟! 🌱امــام ــفــرمــود :اگــر شــمــا در مــكانــى تــاريك خــوابــيده بــاشــيد صــبــح كه بــيدار شــويد روشــنــايي را از كدام طــرف و كجــا مــي بــیــنــيد ؟ كفــار گــفــتــنــد همــه جــا و از همــه طــرف 🌱امــام فــرمــود پــس چــگــونــه خــدايى كه خــود نــور ســمــاوات و ارض اســت نــمــيشــود همــه جــا بــاشــد؟؟ كفــارگــفــتــنــد :پــس جــنــس خــدا از نــور اســت امــا نــور از خــورشــيد اســت خــدايت از چــيســت !؟چــطــورمــيشــود از چــيزى نــبــاشــى همــه جــا هم بــاشــى قــدرت هم داشــتــه بــاشــى !؟ 🌱امــامـ ـفــرمــود خــداونــد خــودش خــالــق خــورشــيد و نــور اســت ايا شــمــا قــدرت طــوفــان و بــاد را نــديده أيد؟بــاد از چــيســت كه نــه ديده مــيشــود نــه از چــيزى اســتــ،درحــالــى كه قــدرتــمــنــد اســتــ؟ خــداوندخــود خــالــق بــاد اســت. گــفــتــنــد :خــدايتــ را بــرايمــان تــوصــيف كنــ.ازچــه درســت شــده ؟ ايامــثــل آهن ســخــت اســت ؟يا مــثــل آب روان ؟ويا مــثــل دود و بــخــار اســت !؟ 🌱امــامـ ـفــرمــود :ايا تــا بــه حــال كنــار مــريضــى در حــال مــرگ بــوده ايد و بــا او حــرف زده ايد ؟ گــفــتــند:آرى بــوده ايم وحــرف زده ايم . 🌱امــامــ. فــرمــود :آيا بــعــداز مــردنــش هم بــااو حــرف زديد ؟ گــفــتــنــد نــه چــطــور حــرف بــزنــيم در حــالــى كه او مــرده ؟! 🌱امــام فــرمــود :فــرق بــين مــردن و زنــده بــودن چــه بــود كه قــادر بــه تــكلــم وحــركت نــبــود؟؟ گــفــتــند:روحــ،روحــ از بــدنــش خــارج شــد. 🌱امــام ــفــرمــود شــمــا آنــجــا بــوديد و مــيگــوييد كه روح از بــدنــش خــارج شــد و مــُرد. حــالــ آن روح را كه جــلــو چــشــم شــمــا خــارج شــده بــرايم تــوصــيف كنــيد از چــه جــنــس و چــگــونــه بــود !؟ ✅همــه ســكوت كردنــد . 🌱امــامــ عــلــى (ع)فــرمــود:شــمــا قــدرت تــوصــيف روحــى كه جــلــو چــشــمــتــان از بــدن مــخــلــوق خــدا بــيرون آمــده را نــداريد؛ چــطــور قــادر بــه فــهم و درك ذات أقــدس احــديت و خــداى خــالــق روح هســتــيد. @ghiamat_ir👈👈
✅از هر دستی بدی از همون دست پس ميگيری! 🍃ﻣﮕـﺮ میﺷﻮﺩ قلبی ﺭﺍ بشکنی ﻭ قلبت شکسته ﻧﺸـﻮد! 🍃ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ چشمی ﺭﺍ ﮔﺮﯾﺎﻥ کنی ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﮔﺮﯾـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ! 🍃ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ ﺫهنی ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ کنی ﻭ ﺫهنت ﭘﺮﯾﺸـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ! 🍃ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ اﺣﺴﺎسی ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍنی ﻭ ﺍﺣﺴﺎست ﺳﻮخته ﻧﺸﻮﺩ! 🍃ﻣﮕر ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ ؟؟؟ بیشتر مواظب باش این دنیا بی‌قانون نیست! 🌱از خیر و شر، هرچه که به این دنیا داده باشی، روزی به طرف خودت باز ‌میگردد! 🌱این جهان کوه است و فعل ما ندا باز می گردد نداها را صدا @ghiamat_ir👈👈
🌺 #ذکرروز چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه 🌼اى زنده ، اى پاينده 🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم 🌼این ذکر موجب عزت دائمی میشود #نماز_روز۴شنبہ ✍هرڪس این نماز راروز4شنبه بخواندخداوندتوبه اورا ازهرگناهےباشد مے‌پذیرد4رکعتست درهر رکعت بعدازحمد1توحیدو1قدر 📚مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣❣❣ 🎶 #نشیدعربی بسیارزیبا😍👇 🌼🍃برای قاریان قرآن ❣حافظان قرآن 🌼🍃عاملان قرآن ❣حاملان قرآن 🌼🍃داعیان قرآن @NavayQuran ❣❣❣❣❣❣❣
هرگز از سختیهای زندگی شکایت نکنید چون کارگردان (خدا) همیشه نقشهای سخت رو میده به بهترین هنرپیشه ها @ghiamat_ir👈👈
امام صادق عليه السلام فرمودند 🍃گناهى كه نعمت ها را تغيير مى دهد، تجاوز به حقوق ديگران است 🍃گناهى كه پشيمانى مى آورد قتل است 🍃گناهى كه گرفتارى ايجاد مى كند، ظلم است 🍃گناهى که آبرو مى بَرد شرابخوارى است 🍃گناهى كه جلوى روزى را مى گيرد زناست 🍃گناهى كه مرگ را شتاب مى بخشد قطع رابطه با خويشان است 🍃گناهى كه مانع استجابت دعامى شود و زندگى را تيره و تار مى كند نافرمانى از پدر مادر است 📚علل الشرايع @ghiamat_ir👈👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸وقتی زمین بلرزد 🌼سوره الزلزله با تلاوت زیبای هشام العربی ⚜نشر صدقه جاریه ┉┅━❀🍃🌸🍃❀━┅┉
💫 چند وقت پیش ملت با چوب و سنگ، و گربه‌ها را می‌زدند؛ ولی الان می‌بینیم برایشان کنار پیاده‌رو غذا می‌گذارند و كلی انجمن برای نگهداريشان ايجاد شده است. همین چند وقت پیش یکی عجیب بود، تیکه بارانش می‌کردیم؛ ولی الان می‌گوییم دوست دارد این تیپی باشد مدل موهایش چه ضرری به ما می‌رساند؟! همین چند وقت پیش کسی را پشت فرمان می‌بست مسخره‌اش می‌کردیم؛ ولی الان ماشین را روشن می‌کنیم اول کمربندمان را می‌بندیم و می‌گوییم برای سلامتی‌مان واجب است! همین چند وقت پیش وقتی خانمی می‌کرد به او بیوه می‌گفتیم و اذیتش می‌کردیم؛ ولی الان به تصمیمش احترام میگذاریم! همین چند وقت پیش تا همسایه‌مان می‌گرفت زنگ می‌زدیم ۱۱۰؛ ولی الان می‌گوییم بگذار شاد باشند و به آنها می‌گوییم لطفا ساعت ۱۲ شب تعطیلش کنید و همسایه‌مان هم ۱۲ نشده تعطیل می‌کند! همین چند وقت پیش هر می‌گفتند قبول می‌کردیم و به دیگران هم انتقالش می‌دادیم؛ ولی الان هر حرفی را که می‌شنویم می اندیشیم و یا می‌گوییم منبع معتبرش را اعلام کن! همین چند وقت پیش برای و دست به یقه رفیق چند ساله‌مان می‌شدیم؛ ولی الان از توهین حتی به تیم رقیب ناراحت میشویم! همین چند وقت پیش کسی نظر داشت غوغا به پا می‌کردیم؛ ولی الان می‌گوییم خب نظرش این است؛ هرکسی نظرش برای خودش محترم است! تا چند وقت پیش روز تعطیلی پارک ها و جنگل تبدیل می‌شدند به سفره‌ای از رنگارنگ؛ اما الان بیشتر مردم وقتی می‌خواهند بساطشان را جمع کنند علاوه بر زباله های خود زباله های دیگران را هم جمع میکنند و با خود میبرند. همین چند وقت پیش بچه‌دار که می‌شدیم پدربزرگ و مادر بزرگ سریع خواب می‌دیدند، یکی آمده تو خوابشان و گفته بچه را فلان بگذار و ما هم خوشحال می‌شدیم و می‌گذاشتیم. ولی الان آن نام زیبایی که دلمان بخواهد را روی بچه‌مان می‌گذاریم! همین چند وقت پیش فکر نمی‌کردیم بتوانیم ملت باشیم. ولی می‌بینیم که آهسته‌آهسته داریم می‌شویم! و به اصل و سرشت و تمدن خودمان برمی‌گردیم! و اینها همگی از نشانه‌های شدن بیشتر جامعه است. اين يعنی رسيدن به گوهر مدرنيته و عبور از دوران نادانی و خرافات با وجود همه محدوديت‌ها. شاید هنوز خیلی راه مانده تا به‌طور کامل بافرهنگ بشویم ولی همینکه آغاز کردیم خیلی خوب است، خیلی خیلی هم است! مرتب نگوییم ایرانی ها فلان هستند! یعنی من، یعنی تو! تو مطالعه کن، رفتارهای اجتماعی نامناسبت را کن و به من هم یاد بده که همینکار را بکنم، با مهربانی؛ نه با نگاه بالا به پایین و با لحنی که "تو بی‌فرهنگی و من باسواد و متمدن"
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣"مهمان حبیب خداست" 🌼🍃"ابوذر" در خیمه خود در "بیابان" بود، ڪه "مهمانانی ناشناس و خسته" از گرما وارد شده و به او پناه آوردند. 🌼🍃ابوذر به یڪی از آنها گفت: "برو و شتری نیڪ برای ذبح بیاور ڪه مهمان حبیب خداست." 🌼🍃"مرد مهمان" بیرون رفت و دید، ابوذر بیش از ۴ شتر ندارد.! ❣"دلش سوخت و شتر لاغری را آورد." 🌼🍃ابوذر شتر را دید و گفت: چرا "شتر لاغر" را آوردی؟! 🌼🍃مهمان گفت: بقیه را گذاشتم برای روزی ڪه به آن "احتیاج داری." 🌼🍃ابوذر تبسمی ڪرد و گفت: "بالاترین نیازم روزی است ڪه در قبر مرا گذاشته اند و به عمل خیر محتاجم و چه عمل خیری بالاتر از این ڪه مهمان و دوست خدا را شاد ڪنم." 🌼🍃برخیز و چاق ترین شتر را بیاور.! 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🌼🍃پروردگارم قاضی تویی کمک کن هیچوقت قضاوت نکنیم...خوب یادگرفته ایم اندازه کردن همدیگر را! یک خط کش این دستمان! یک ترازو آن دستمان! اندازه میگیریم و وزن میکنیم آدم ها را رفتارشان را انتخاب هایشان را تصمیم هایشان را حتی قضا و قدرشان را 🌼🍃به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم بعد می گوییم خیر و صلاحت را میخواهم غافل از اینکه چه برسر او می اوریم درجمع هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم 🌼🍃آن یکی را به ناکامی در ازدواجش این یکی را به نوع رابطه اش آن دیگری... میرویم توی صحفه ی یکی و نوشته اش را میخوانیم می نشینیم و قضاوت می کنیم یکی هم نیست گوشمان را بگیرد که: آهای! 🌼🍃چندبار به جای او بوده ای که حالا اینطور راحت نظر می دهی حواسمان نیست که چ راحت با حرفی که در هوا رها میکنیم چگونه یک نفر را به هم می ریزیم چند نفر را به جان هم می اندازیم چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم 🌼🍃چقدر زخم میزنیم ... حواسمان نیست که ما می گوییم و رها میکنیم و رد میشویم اما یکی ممکن است گیرکند بین کلمه های ما بین قضاوت های ما بین برداشت های ما دلی ک میشکنیم ارزان نیست 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌸🍃🌸🍃 يهوديان مدينه ميخواستند فاطمه(س) دختر رسول اكرم (ص) را تحقير کرده و خوارش سازند.به همين سبب در يک مجلس عروسي زنان خود را به بهترين زيورها آراستند و بر آنها فاخرترين لباسها را پوشاندند. آنگاه به نزد رسول خدا (ص) آمده و با شيطنت از او اجازه خواستند تا دخترش فاطمه(س) به مجلس آنان درآيد. رسول اكرم(ص) فرمود: اجازه او با علي است. انّها زوجة عليّبن ابيطالب و هي بحکمه از او خواستند تا در نزد علي «عليه السلام» شفاعت کند، رسول خدا(ص) هم شفاعت کرد و بنا شد زهرا(س) به مجلس درآيد. جبرئيل در دم فرود آمد و با خود لباس و عطر و زيورهاي بهشتي آورد که هيچکس نظيرش را نديده بود. زهرا(س) به مجلس درآمد، و ماه از شرم پنهان شد. همه زنان مجلسي از بهت انگشت بر دهان گرفتند و به وي خيره شدند، زيرلب ميگفتند: گويا بدر اين بار در خانه ما به چلّه نشسته. آنگاه در دم همچون سحره فرعون از پا افتادند و در سجده بر زمين بوسه زدند. جمع زيادي در آن جشن عروسي به برکت حضرت زهرا(س) جشن تشرف به اسلام گرفتند. ٤٣ص٣٠ @DastaneRastan_ir
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣پشیمانی قاضی از حکم اعدام 🌼🍃کلاس را همهمه گرفته بود تا اینکه استاد وارد کلاس شد . کلاس را سکوت فرا گرفت . از اینکه روز اول دانشگاه بود هیجان خاصی داشتم .آه رشته حقوق . 🌼🍃برای وارد شدن به این رشته خیلی تلاش کرده بودم و این باعث میشد احساس غرور کنم. در همین افکار به سر میبردم که ناگهان گویی استاد ذهن تمام دانشجوها را خوانده بود با صدایی رسا قبولی در کنکور و قبولی در این رشته رو به همه تبریک گفت . 🌼🍃ایشان یکی از استادهای با تجربه بودند که از آوازه زیاد بی نصیب نبودند آنروز برایمان خاطره ای را تعریف کردند که باعث شد تمامی سالهایی که مشغول به تحصیل بوده ام خط و مشی من قرار بگیرد 🌼🍃استاد یک مرد میانسال با موهای جو گندمی که در منصب قضاوت بودند. از آن روز سالهاست که میگذرد اما به خوبی خاطره ای که برایمان تعریف کردند ملکه ذهنم است . 🌼🍃استاد سرفه ای کرد سینه اش را صاف کرد و با لحن آرامی گفت دانشجوهای عزیزم میدانم که همه شما رویایی قضاوت و وکالت را در سر دارید و به این امید وارد ین رشته مقدس شده اید ولی آگاه باشید وظیفه شما بسیار سنگین است وجدان بیدار میخواهید که هر لحظه شما را نهیب بزند . 🌼🍃آهی کشید دستی بر موهای لختش کشید اینبار با افسوس گفت سالها پیش قاضی یکی از شعبه ها بودم تازه کار نبودم اما مثل الان خبره هم نبودم روزی برای پرونده ای مجبور به صدور حکم اعدام شدم آن روز را هنوز به یاد دارم بسیار ناراحت و غمگین بودم . یک ماهی گذشت و بعدا مشخص شد شخص به نا حق این حکم برایش صادر شده سی ء در شکستن حکم کردیم اما متاسفانه دیر شده بود بعضی اشتباهها قابل جبران نمی باشد. 🌼🍃روزها گذشت تا اینکه روزی وقتی خواستم از شعبه خارج شوم خودکارم به زمین افتاد مردی سیاهپوش فریاد زد اهاااااای اسلحه ات افتاد با خشم نگاهش کردم و او در جواب نگاهم گفت تو با همین قلمت پدر مرا کشتی و به چوبه دار اویختی . ❣اشک در چشمان استاد حلقه بست اهی کشید و گفت مراقب باشید شاید اشتباه شما هیچ وقت قابل جبران نباشد . و خیلی زود دیر می شود . 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣❣❣ 🌼🍃لازم نیست سر در بیاورید که خدا چطور می‌خواهد مشکلاتِ شما را حل کند. این مسئولیتِ اوست. کارِ شما نیست. کارِ شما این است که به او اعتماد داشته باشید. 🌼🍃آن موقعیت را به خدا بسپارید و به او اعتماد کنید. 🌼🍃خدای ما، خدای مافوقِ طبیعیست. او محدود به قوانینِ طبیعت نیست. در زندگی دفعتاً متوجه می‌شویم که خداوند کارهایی در زندگی‌مان کرده که خود به تنهایی حتی در رویا هم قادر به انجامش نبوده‌ایم. ❣❣❣❣❣❣❣
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣ 🌼🍃به "یک روز" بعد از مردنم فکر می کنم؛ به آدم هایی که بیتابِ جای خالی من، گریه می کنند، به خاطراتم که ناباورانه در ذهن عزیزانم، مرور خواهد شد 🌼🍃به "یک سال" بعد از مردنم فکر می کنم؛ به آدم هایی که آخرین اشک هایشان را برای نبودنم می ریزند، و آماده می شوند برای فراموش کردنم، برای دلبستگی ها و دلخوشی های تازه! 🌼🍃به "پنج سال" بعد از مردنم فکر می کنم؛ به آدم هایی که دیگر مرا یادشان رفته، و به دنیایی که بدونِ وجود من هم پا برجاست! 🌼🍃چه بیهوده زمانم برای دردهایی سپری شد که از من نبود، برای دغدغه هایی که هیچ فایده ای برایم نداشت، و افکار آزار دهنده ای، که فقط حواس مرا از زندگی ام پرت می کرد! 🌼🍃چه رویاهایی که تا این لحظه در پستوی باورم سرکوب شد، و چه کارهایی که باید می کردم اما نکردم ! 🌼🍃از همین ثانیه با خودم عهد می کنم برای آرزوهایم بجنگم. برای بهتر شدن، برای مفید بودن، برای تمام اتفاقاتی که حال خودم و حال جهان را خوب می کند 🌼🍃دیگر ثانیه ای را هدر نخواهم داد! وقتی می دانم که قرار است یکی از همین روزها بی صدا بمیرم و بی رحمانه، لابلای چرخ دنده های زمان، فراموش شوم! 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🌼🍃"صاحبدلی" روزی به "پسرش" گفت: برویم زیر "درخت صنوبری" بنشینیم. پسر در کنار پدر "راهی" شد. 🌼🍃پدر دست در "جیب" کرد و مقداری "سکه طلا" از جیب خود بیرون آورد و بر زمین نهاد. 🌼🍃 گفت: پسرم می خواهی "نصیحتی" به تو دهم که عمری تو را کار آید یا این سکه ها را بدهم که "رفع مشکلی اساسی" از زندگی خود بکنی؟ پسر فکری کرد و گفت: 🌼🍃پدرم بر من "پند را بیاموز،" سکه ها را نمی خواهم، سکه برای رفع "یک مشکل" است ولی پند برای رفع مشکلاتی برای "تمام عمر." 🌼🍃پدرش گفت: سکه ها را بردار... پسر پرسید: "پندی ندادی؟!" پدر گفت: 🌼🍃وقتی تو "طالب پندی" و سکه را گذاشتی و پند را بر داشتی، یعنی می دانی سکه ها را کجا هزینه کنی.! و این؛ 🌼🍃"بزرگترین پند من برای تو بود." پسرم بدان "خدا" نیز چنین است... اگر "مال دنیا" را رها کنی و دنبال "پند و حکمت" باشی، دنیا خودش به تو "رو می کند." 🌼🍃ولی اگر "دنیا را بگیری" یقین کن، "علم و حکمت" از تو "گریزان" خواهد شد. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اگر میخواهید خداوند شما را دوست داشته باشد این کلیپ رو باهم ببینیم ┉┉┉┅━❀ نوای قرآن ❀┉┉┉┅━ ❀┉┉┉┅━❀❀┉┉┉┅━❀┉┉┉┅━❀ 👇 #JOIN ✅ 🆔 @NavayQuran
✨﷽✨ ⚜حکایت‌های پندآموز⚜ 🔻نماز بی‌وضو🔻 ✍فردی تعریف می کرد که در وضو خانه مسجد شاهد بودم امام جماعت از دستشویی بیرون آمد و یکراست به محراب مسجد رفت و بدون وضو نماز خواند!! از آن مسجد بیرون رفتم و جای دیگری نماز خواندم! از آن به بعد به همه دوستان و آشنایان گفتم که در فلان مسجد نماز نخوانید چون امام جماعت آن آلزایمر گرفته!! و نماز بی وضو می خواند!! این رویداد گذشت تا یک زمان به علت بیماری؛ آمپولی تزریق کردم و هنگام نماز با خود گفتم یکبار دیگر محل تزریق را در دستشویی ببینم تا از طهارت لباس و بدن اطمینان داشته باشم. وقتی از دستشویی بیرون آمدم و آماده نماز شدم؛ گویی به من الهام شد: شاید آن روز هم امام جماعت مسجد؛ مشابه من به قصد دیگری وارد دستشویی شده است. از خودش این را پرسیدم. حرفم را تایید کرد. 💥اما چه فایده من آبروی او را پیش افراد زیادی برده بودم! 📚مجموعه شهرحکایات
🍂🍂🍂🍂🍂 ❣بسیار عبرت آمـــوز👇 🌼🍃من مهدی ۲۵ سالمه چند وقت پیش برای کاری رفتم تهران خونه یکی از دوستای بابام زمستون بود و حسن آقا و خانمش میرفتن سر کار 🌼🍃آنها یک دختر به نام هما داشتن که پشت کنکور مونده بود و صبحها خونه تنها بود و تمام کار خونه را انجام میداد و واقعا یه پارچه خانم ... 🌼🍃 تا اینکه یه روز من ساعت ده کارم تموم شد برگشتم خونه ، طبق معمول در حیاط باز بود من یا الله گفتم و وارد خونه شدم ، دیدم هما نیست ، اما صدای آب میاد من هم گفتم بهتره همینجا بشینم تا از آشپزخونه بیاد و منو ببینه چند دقیقه ای گذشت هما در حمومو باز کرد منو دید گفت: آقا مهدی ببخشید میشه برین تو اون یکی اتاق تا من برم تو اتاقم ؟ 🌼🍃من هم گفتم چشم رفتم تو اون یکی اتاق ، یهو صدای جیـــغ اومد !!! من دویدم طرف اتاق هما ، ولی یه لحظه خشکم زد ... 🌼🍃هما بیهوش شده بود اونم بدون روسری ترسیدم وارد اتاقش بشم با خودم گفتم: ی دفعه پدر و مادرش میان می بینند آبروم میره ، ولی نتوانستم بمونم ، وارد اتاق هما شدم ، اولین کاری که کردم روسریشو گذاشتم و ی ملافه روش کشیدم 🌼🍃همین که ملافه رو کشیدم صدای خنده اتاق را برداشت ، دیدم سه تا از دوستای هما در گوشه اتاق پشت پرده هستن که میخندن ، من داشتم دیوانه میشدم که چرا هما این کار و با من کرد 🌼🍃وقتی در بین اینا خودمو گم کرده بودم هما چشاشو باز کرد و زد زیره خنده ، من ناراحت شده بودم که چرا هما با من چنین کاری کرد ، با عصبانیت از اتاق بیرون رفتم 🌼🍃هما فهمید که من ناراحت شدم ، پشت سرم بدو بدو آمد آقا مهدی ببخشید ببخشید اشتباه از من بود من با دوستام شرط بسته بودم روی اخلاق و نزاکت شما ، ولی اونها باور نمیکردن و میگفتن حتماً مهدی واکنش منفی انجام میده 🌼🍃 ببخشید آقا مهدی من اشتباه کردم برگشتم با صدای بلند سرش فریاد کشیدم هما تو میدونی چکار کردی اگر در آن لحظه پدر و مادرت از در وارد میشدن چه فکری میکردن هما ...؟؟!! 🌼🍃هما با فریاد من زد زیره گریه ، آقا مهدی اشتباه کردم چیزی به بابام نگید تو را خدا بابام بفهمه منو میکشه ، اصلا غلط کردم آقا مهدی ببخشید ببخشید ... من با عصبانیت و ناراحتی خونه رو ترک کردم ، خدایا شکرت که بخیر گذشت خدایا شکرت اگه شیطان فریبم میداد اگه اشتباهی از من سر میزد ، خدایا اگه در همون لحظه پدرش میدید چی میشد ... ؟ 🌼🍃با هزار فکر و خیال داشتم دیوانه میشدم که چرا هما چنین کاری باید بکنه برای چی ، چه فکری داشتن ؟ آیا واقعاً منو امتحان میکرد یا ... استغفرالله استغفرالله ، لعنت بر شیطان 👺 🌼🍃بعد از اون دیگر کمتر به خانه هما میرفتم پدر و مادرش هم همیشه میگفتن چی شده آقا مهدی دیگه پیش ما نمیایی ؟ حرفی از ما شنیدی منم سرم می انداختم پایین و میگفتم: نه بخدا فقط گرفتارم و وقت نمیکنم همین ... 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✨﷽✨ ⚜حکایت‌های پندآموز⚜ 🔻نماز بی‌وضو🔻 ✍فردی تعریف می کرد که در وضو خانه مسجد شاهد بودم امام جماعت از دستشویی بیرون آمد و یکراست به محراب مسجد رفت و بدون وضو نماز خواند!! از آن مسجد بیرون رفتم و جای دیگری نماز خواندم! از آن به بعد به همه دوستان و آشنایان گفتم که در فلان مسجد نماز نخوانید چون امام جماعت آن آلزایمر گرفته!! و نماز بی وضو می خواند!! این رویداد گذشت تا یک زمان به علت بیماری؛ آمپولی تزریق کردم و هنگام نماز با خود گفتم یکبار دیگر محل تزریق را در دستشویی ببینم تا از طهارت لباس و بدن اطمینان داشته باشم. وقتی از دستشویی بیرون آمدم و آماده نماز شدم؛ گویی به من الهام شد: شاید آن روز هم امام جماعت مسجد؛ مشابه من به قصد دیگری وارد دستشویی شده است. از خودش این را پرسیدم. حرفم را تایید کرد. 💥اما چه فایده من آبروی او را پیش افراد زیادی برده بودم! 📚مجموعه شهرحکایات
✨﷽✨ ✅سند ذکر «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» کجاست؟ ✍برخی میپرسند عبارت «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» که پس از صلوات بر محمد و آل محمد (ص) فرستاده میشود، آیا در احادیث معصومان(ع) وارد شده و مَنصوص است و یا از چیزهایی است که علاقه مندان و ارادتمندان به آقا امام زمان(عج)، خودشان، پس از صلوات، آن را اضافه کرده اند؟ در پاسخ به این پرسش، به حدیث زیر توجه کنید که امام صادق علیه السلام می فرمایند: . «مَنْ قالَ بَعدَ صَلوةِ الْفَجْرِ و بَعدَ صَلوةِ الظُّهرِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و اَلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُمْ لَمْ یَمُتْ حَتّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ مِن اَلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم؛ هر کس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»، از دنیا نمیرود مگر آن که قائم آل محمد (ص) را درک می کند. 📚بحار الانوار ج 53 ص176 ‌
✨﷽✨ ✍🏻 روزی بهلول داشت از کوچه ای می‌گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می‌گوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم. 🔻یک اینکه می گوید خدا دیده نمی‌شود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. 🔻دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. 🔻سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. ✍🏻 بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. ✍🏻 خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم. 👌استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت 📚 مجموعه شهرحکایات ┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
📛 ۵ رفیق ناباب❗️ ❤️✨امام سجاد علیه السلام: ✍🏻فرزندم با پنج کس همنشینی و رفاقت مکن: 1⃣ از همنشینی با پرهیز کن؛ 👈🏻 زیرا او همه چیز را بر خلاف واقع نشان می دهد، دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور می نمایاند. 2⃣ از همنشینی با گناهکار بپرهیز، 👈🏻 زیرا او تو را به بهای یک لقمه یا کمتر از آن می فروشد. 3⃣ از همنشینی با برحذر باش، 👈🏻 که او از کمک مالی به تو آنگاه که بسیار به آن نیازمندی، مضایقه می کند. 4⃣ از همنشینی با ( کم عقل ) اجنتاب کن، 👈🏻 زیرا او می خواهد به تو سودی رساند؛ ولی به زیان تو می انجامد. 5⃣ از همنشینی با ( کسی که با خویشاوندان قطع رابطه نموده است ) بپرهیز، 👈🏻 که او در سه جای قرآن لعن و نفرین شده است. 📚مجموعه ورام/ج۲/ص۱۵ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌸🍃🌸🍃 یکی از دوستان نقل می‌کرد. به مادرم گفتم برای من دختری برای ازدواج پیدا کند. دختری پیدا کرد قرار شد با خواهر و مادرم برای دیدنش خانه آنها برویم. وقتی دختر چایی آورد دیدم علی‌رغم سفارش من به مادرم که گفته بودم خوش‌تیپ و زیبا باشد، نیست. در اتاقی کمی صحبت کردیم. بیرون آمدم. مادر دختر از من عذرخواهی کرد. فهمیدم آن دختری که چایی آورده از شوهر اوست که مادرش فوت شده است. دختر اصلی را که دختر خودش بود و مادرم دیده بود به من نشان داد که واقعا بلند قد و زیبا بود و گفت: دختر ناتنی من اصرار کرد آمد، من می‌دانم او برای تو مناسب نیست. 4 سال هم از دختر من بزرگتر است. حق دادم نامادری بود و فکر دختر خودش بود. گفتم من آن دختر را پسند کردم. مراسم خواستگاری انجام شد و ما ازدواج کردیم. همیشه با خودم می‌گفتم، خدایا من با توکل بر تو پا جلو گذاشتم وقتی آن دختر برای دیدن من آمد تو فرستادی و تو هرگز برای کسی که توکل به تو کرده است، حواله‌ای جز نیک نمی‌فرستی و او سرنوشت من بود. بعد از یک‌سال از ازدواج من، خواهر همسرم هم ازدواج کرد. گاهی که زیبایی و ادب و قد و قواره او را می‌دیدم از دلم می‌گذشت، می‌توانستم با او هم ازدواج کنم... در این حال می‌گفتم، خدایا توکل بر تو کردم و تو صلاح من را بهتر از من میدانی. بعد از 5 سال از این داستان، خواهر همسرم با وجود داشتن دو فرزند، مشیت الهی بر این شد با سرطان روده دست و پنجه نرم کند و بعد از این‌که شوهرش هر چه داشت فروخت و هزینه درمان او کرد، خوب نشد و از دنیا رفت و شوهرش ماند با دو یتیم و کلی بدهی ... و این سرنوشت من بود اگر آن روز به رضای خدا راضی نشده بودم و خواهر بزرگ‌تر را نگرفته بودم. بعد از ده سال به درستی یقین کردم کسی که به خدا توکل کند هرگز ضرر نمی کند. @DastaneRastan_ir
💌 رحمت خدا واجب‌تر از هوا #پیام_معنوی
#اين_جملات_عاليه جواب سلام را با علیک بده ، جواب کینه را با گذشت، جواب بی مهری را با محبت، جواب ترس را با جرأت، جواب دروغ را با راستی، جواب دشمنی را با دوستی، جواب زشتی را به زیبایی، جواب توهم را به روشنی، جواب خشم را به صبوری، جواب سرد را به گرمی، جواب نامردی را با مردانگی، جواب همدلی را با رازداری، جواب پشتکار را با تشویق، جواب اعتماد را بی ریا، جواب بی تفاوت را با التفات، جواب یکرنگی را با اطمینان، جواب مسئولیت را با وجدان، جواب حسادت را با اغماض، جواب خواهش را بی غرور جواب دورنگی را با خلوص، جواب بی ادب را با سکوت... 🔰🔰🔰🔰