eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
27.8هزار دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
31هزار ویدیو
340 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا بعد از توصیه به توحید چه عهدی از بنی اسرائیل گرفت؟ 🎤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💭 سلطان به وزیر گفت 3 سوال میکنم فردا اگر جواب دادی، هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه میخورد؟ سوال دوم: خدا چه میپوشد؟ سوال سوم: خدا چه کار میکند؟ 💭 وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی دانا و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت سلطان 3 سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟ غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...! 💭 اما خدا چه میخورد؟خداوند غم بنده هایش را میخورد. اینکه چه میپوشد؟خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد.اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. 💭 فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟ وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد.گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. 💭 بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.چه تعبیر زیبایی ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 راهکار حفظ خانواده در آخرالزمان ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🎙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 سعدی می گوید: درویش کهنه پوشی، در کاروان سفر به سرزمین حجاز، همراه ما بود. ناگهان در میان راه، کاروان، مورد حمله راهزنان قرار گرفت و همه اموال کاروانیان غارت شد! بازرگانانی که در کاروان بودند، گریه و زاری کردند بلکه دل راهزنان به حالشان بسوزد و بخشی از اموالشان را برایشان به جا بگذارند؛ اما التماسها و زاری های آنها بر دل سنگ راهزنان اثری نداشت. پس از آن که همه اموال کاروان، به دست دزدان، غارت شد، آنها سوار بر اسبان خود شدند و گریختند. در این میان، چیزی که برای من جالب بود، آن بود که بین تمام غارت شدگان، تنها مردی که محکم و استوار ایستاده بود و هیچ تغییری در حالش ایجاد نشده بود، همان درویش کهنه پوش بود! به او گفتم: "مگر دزدان اموال تو را غارت نکردند؟" گفت: «چرا» گفتم: "ولی من هیچ ناراحتی‌ای در تو نمی‌بینم؛ انگار نه انگار که تمام مالت دزدیده شده است؟" گفت: "این به آن خاطر است که من هیچ دلبستگی ای به آنها نداشتم بنابراین با از دست دادن آنها ، چنان زار و پریشان نشدم." •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب! ما را قبول کن که دل ما شکسته است یا ساکِنِ کَرْبَلآءَ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
حضرت عیسی (ع) از قبرستانی می‌گذشت، پیرمردی را بر سر قبری مشاهده کرد. سبب این کار را پرسید، عرض کرد: من با همسرم عهد بسته بودم که هر کدام زودتر از دنیا رفتیم دیگری بر سر قبر او معتکف شود تا اجل او نیز برسد. اکنون همسرم از دنیا رفته و من بر سر قبرش نشسته ام. حضرت عیسی (ع) پرسید: می‌خواهی او را زنده کنم؟ پیرمرد عرض کرد: این کار، کمال احسان است، سپس آن زن با دعای حضرت زنده شد، پیرمرد همراه زنش به سوی صحرا رفتند تا جایی که پیرمرد خسته شد، سر بر زانوی همسرش گذاشت و خوابید. در همان لحظه، شاهزاده ای از آن جا عبور می‌کرد، چشمش به زن زیبایی افتاد که سر پیرمردی را روی زانو گذاشته است، گفت: تو با این زیبایی این جا چه می‌کنی؟ زن گفت: این پیرمرد، مرا دزدیده است. جوان گفت: پس آهسته سرش را بر زمین بگذار و با من بیا. چیزی نگذشته بود که پیرمرد بیدار شد و از پی آنها دوید؛ ولی به آنها نرسید. بالاخره از دست آنها به پادشاه شکایت کرد. پادشاه گفت: اگر حضرت عیسی (ع) تو را تصدیق کند، گفته ات را می‌پذیرم. عیسی (ع) آمد و آن زن را نصیحت کرد؛ ولی او قبول نکرد، آن گاه حضرت فرمود: پس با یکدیگر مباهله کنید (در حق هم نفرین کنید)، از هر کدام که مستجاب شد حق با اوست. پیرمرد نفرین کرد و زن در دم جان داد. ندانی که مردان پیمان شکن ستوده نباشند در انجمن که هر کس ز گفت خود اندر گذشت ره رادمردی ز خود در نوشت شهان گفته ی خود به جا آورند ز عهد و ز پیمان خود نگذرند سپهبد کجا گشت پیمان شکن بخندد بدو نامدار انجمن بکوشید و پیمان خود نشکنید پی و بیخ پیوند بد برکنید مبادا که باشی تو پیمان شکن که خاک است پیمان شکن را کفن 📙پند تاریخ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺«صلوات روز جمعه، جهت دفع بلا» توصیه ای از عارف کامل آیت الله العظمی میرزا محمدعلی شاه آبادی به روایت: مرحوم آیت الله حاج آقا نصرالله شاه آبادی ✍به یاد دارم کلاس دوم ابتدائی بودم. عصر جمعه‌ای من با بچه‌ها در حیاط منزل بازی می‌کردم. ایشان مرا صدا زدند و فرمودند: «خسته نشدی؟» گفتم: «نه» فرمودند: «پس این صلوات را هفت مرتبه بخوان و بعد دوباره برو بازی کن: «اللهمّ ادفَع عنّی البَلاءَ المُبرَمَ مِن السَّماء انّک علی کلّ شیء قدیر، اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد». و می‌خواستند ما را متوجّه این معنا کنند که آن کسی که قدرت دارد بلاها را از انسان دفع کند، خدای متعال است نه غیر خدا. نتیجه این اهتمام والد این بود که این ذکر صلوات از آن موقع تا الآن در ذهن من جای گرفته و هنوز آن را فراموش نکرده ام. مرحوم امام نیز این دعای عصر جمعه را در درس اخلاقشان توصیه می‌کردند. 📙حدیث نصر •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌پیامد تکرار گناهان و عدم توبه ‌‌‌... ▪️کتاب حسین بن سعید و النوادر بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ رَجُلٍ یُقَالُ لَهُ رُوزْبِهُ وَ کَانَ مِنَ الزَّیْدِیَّةِ عَنِ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام مَا مِنْ عَبْدٍ یَعْمَلُ عَمَلًا لَا یَرْضَاهُ اللَّهُ إِلَّا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ أَوَّلًا فَإِذَا ثَنَّی سَتَرَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَإِذَا ثَلَّثَ أَهْبَطَ اللَّهُ مَلَکاً فِی صُورَةِ آدَمِیٍّ یَقُولُ لِلنَّاسِ فَعَلَ کَذَا وَ کَذَا. 🔸امام باقر علیه السلام فرمودند : بنده ی مؤمنی نیست که عمل بدی انجام دهد و عمل او خدا را خوش نیاید ، مگر این که در دفعه اول خدا سرّ او را می‌ پوشاند ، و در دفعه دوم ، باز می‌ پوشاند ، و در دفعه سوم ، خداوند فرشته ای را به صورت آدمی ، می‌ فرستد و او به مردم می‌ گوید فلانی چنین و چنان کرد [و بدین وسیله فرشته، گناهان آن شخص گناهکار را به مردم می‌گوید و او مفتضح و رسوا می‌شود]. 📚الزهد : 143 📚بحارالانوار ج 6ص 6 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
پرسیدند انسانیـت چیسـت عالمی گفت: تواضع در وقت رفعت! عفو هـنگام قدرت! سخاوت هنگام تنگدستی! و بخشـش بدون منت...! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝وصیت نامه مرد خسیس روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد. زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم.بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم. البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم.در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند! (امام جعفرصادق(ع)می فرمایند: بهترین شما مردمان بخشنده و نظربلند و بدترین شما مردمان خسیس و تنگ‌نظران هستند.) ‌ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بعد دیدن این کلیپ فک نکنم نماز اول وقت از دست بدید! 🎙 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: "بنده ای نیست که به وقت های نماز اهمیت بدهد، مگر اینکه من سه چیز را برای او ضمانت می کنم: 🔹 برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها 🔹 آسایش و خوشی به هنگام مردن 🔹 نجات از آتش 📚 سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۲ ‌ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚محدث نوري رضوان الله عليه نقل مي‌كند : 🕌يكي از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام گفت : در شبي كه نوبت خدمت من بود، در رواقي كه به دارالحفاظ معروف است، خوابيده بودم . ناگاه در خواب ديدم كه در حرم مطهر باز شد خود حضرت امام رضا عليه السلام از حرم بيرون آمدند و به من فرمودند :« برخيز و بگو مشعلي فروزان بالاي گلدسته ببرند، زيرا جماعتي از اعراب بحرين به زيارت من مي‌آيند و اكنون در اطراف « طرق » ( هشت كيلومتري مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم كرده‌اند برو به ميرزا شاه نقي متولي بگو مشعلها را روشن كند و با گروهي از خادمان جهت نجات و راهنمايي آنان حركت كنند .» آن خادم مي‌گويد : از خواب پريدم و فوري از جا برخاستم و مسؤول خدام را از خواب بيدار كرده و ماجرا را برايش گفتم او نيز با شگفتي برخاست و با يكديگر بيرون آمديم در حالي كه برف به شدت مي باريد مشعلدار را خبر كرديم و او به سرعت مشعلي روي گلدسته روشن كرد آنگاه با عده‌اي از خدام حرم به خانه‌ي متولي رفتيم و ماجرا را برايش شرح داديم سپس با گروهي مشعلدار به طرف طرق حركت كرديم نزديك طرق به زوار رسيديم . آنان در هواي سرد و برفي ميان بيابان گويي منتظر ما بودند . از چگونگي حالشان جويا شديم گفتند : ما به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از بحرين بيرون آمديم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتيم و ديگر نمي‌توانستيم مسير حركت را تشخيص دهيم تا اينكه از شدت سرما دست و پاي ما از كار افتاد و خود را آماده‌ي مرگ نموديم . از مركب‌ها فرود آمديم و همه يك جا جمع شديم . فرش‌هايمان را روي خود انداختم و شروع به گريستن كرديم و به حضرت رضا عليه السلام متوسل شديم . در ميان مسافران مردي صالح و اهل علم بود . همين كه چشمش به خواب رفت، حضرت رضا عليه السلام را در خواب زيارت نمود ،كه به او فرمود : « برخيز ! كه دستور داده‌ام چراغ‌ها را بالاي مناره‌ها روشن كنند. شما به طرف چراغ‌ها حركت كنيد .» همه برخاستيم و به طرف چراغ‌ها حركت كرديم كه ناگاه شما را ديديم. ‌ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•