#داستانک
✍گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت هندوانهای برای رضای خدا به من بده که فقیرم و چیزی ندارم.
🔸هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانه ی خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد، و مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت پس به اندازه پولم به من هندوانه ای بده...
🔹هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد، فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت:
✍خداوندا بندگانت را ببین…
این هندوانه خراب را بخاطر تو داده است و این هندوانه خوب را بخاطر پول!
بسیار زیبا👌🏻
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
⚘اشهد ان علی ولی الله⚘
❄️ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَم
💠سالروز میلاد با سعادت مولای متقیان حضرت علی (ع) بر همگان مبارک.
💠 گرامیداشت مقام "پدر و مرد" به ساحت مقدس #امام_زمان (عج)، مقام معظم رهبری ، روح پاک حاج قاسم و شهدا و جانبازان و همه پدران و مردان سرزمینم مبارک.
#میلاد_امام_علی
#روز_پدر
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
«#حضرت_علی(ع) و #عاصم »
ـ✍امام علی (ع) بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد، در خلال ایامی که در بصره بود، روزی به عیادت یکی از یارانش به نام « علاء بن زیاد حارثی » رفت.
این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت. امام علی (ع) همینکه آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به او فرمودند:
🔸این خانه به این وسعت، به چه کار تو در دنیا می خورد، در صورتی که به خانه وسیعی در آخرت محتاج تری؟!
ولی اگر بخواهی می توانی که همین خانه وسیع دنیا را وسیله ای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی؛ به اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشکار کنی،
🔹این خانه را وسیله زنده ساختن و آشکار نمودن حقوق قرار دهی و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی.
🔸علاء : یا امیرالمومنین! من از برادرم عاصم پیش تو شکایت دارم.
ــ چه شکایتی داری؟
ــ تارک دنیا شده، جامه کهنه پوشیده، گوشه گیر و منزوی شده، همه چیز و همه کس را رها کرده.
ــ او را حاضر کنید!
🔹عاصم را احضار کردند و آوردند، امام علی (ع) به او رو کردند و فرمودند: ای دشمن جان خود، شیطان عقل تو را ربوده است؛ چرا به زن و فرزند خویش رحم نکردی؟ آیا تو خیال می کنی که خدایی که نعمتهای پاکیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته، ناراضی می شود از اینکه تو از آنها بهره ببری؟ تو در نزد خدا کوچک تر از این هستی.
🔸عاصم: یا امیرالمومنین! تو خودت هم که مثل من هستی؛ تو هم که به خود سختی می دهی و در زندگی بر خود سخت می گیری، تو هم که جامه نرم نمی پوشی و غذای لذیذ نمی خوری. بنابراین من همان کار را می کنم که تو می کنی، و از همان راه می روم که تو می روی.
🔹اشتباه می کنی، من با تو فرق دارم؛ من سمتی دارم که تو نداری، من در لباس پیشوایی و حکومتم.
وظیفه حاکم و پیشوا وظیفه دیگری است؛ خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیف ترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن طوری زندگی کنند که تهیدست ترین مردم زندگی می کنند، تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند.
✍بنابراین من وظیفه ای دارم و تو وظیفه ای.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌸🍃🌸🍃
🚨#عملی_به_خاطر_خدا
✍خداوند متعال به حضرت موسى بن عمران عليه السلام وحى فرستاد كه:
اى موسى!
آيا هرگز عملى از براى من بجاى آورده اى؟
عرض كرد :
پروردگارا!
نماز براى تو بجا آورده ام،
روزه را براى تو گرفته ام،
صدقه داده ام و ذكر تو نموده ام.
🔸خطاب شد :
اما نمازت، دليل بر خداپرستى توست و روزه، سپر آتش است از براى تو، و صدقه، سايبان است از برايت در قيامت، و ياد من نور است از براى تو، پس كدام عمل از براى من به جاى آوردى؟
🔹موسى عليه السلام عرض كرد :
پرودگارا مرا راهنمايى كن بر عملى كه از براى تو باشد.
از طرف خداوند به او خطاب شد:
🔸آيا هرگز با دوستان من دوستى و با دشمنان من دشمنى نموده اى؟
آنگاه حضرت موسى عليه السلام متوجّه گرديد كه افضل اعمال نزد خداوند دوستى با دوستان خداوند متعال و دشمنى با دشمنان او مى باشد.
📚#جامع_الاخبارص128
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🍂🌺🍃🌸
🍃🌸🍂
🍂
🔹#جلوگيري_از_دو_دفعه_قصاص
✍مردي مرد ديگري را كشت،
برادر مقتول قاتل را نزد عمر برد،
عمر به وي دستور داد قاتل را بكشد،
برادر مقتول قاتل را به قدري زد كه يقين كرد او را كشته است.
🔸اولياي قاتل او را برداشته به خانه بردند و چون رمقي در بدن داشت به معالجهاش پرداختند و پس از مدتي حالش خوب شد.
برادر مقتول چون قاتل را ديد دوباره او را گرفت و گفت :
🔹تو قاتل برادر من هستي بايد تو را بكشم،
مرد فرياد برآورد تو يك بار مرا كشتهاي و حقي بر من نداري.
مجددا نزاع را به نزد عمر بردند،
عمر دستور داد قاتل را بكشند،
ولي نزاع ادامه يافت تا اين كه به نزد حضرت امير عليهالسلام رفته و از او داوري خواستند.
🔸علي عليهالسلام به قاتل فرمود: شتاب مكن، و خود آن حضرت به نزد عمر رفت و به وي فرمود:
حكمي كه درباره آنان گفتهاي صحيح نيست.
عمر گفت: پس حكمشان چيست؟
🔹علي عليهالسلام :
ابتدا قاتل شكنجههايي را كه برادر مقتول بر او وارد ساخته از او قصاص ميگيرد و آنگاه برادر مقتول ميتواند او را بكشد.
🔸برادر مقتول با خود فكري كرد كه در اين صورت جانش در معرض خطر است پس از كشتن او صرفنظر كرد.
📚#امام_علی
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🔸چرا می گویند به هزار و یک دلیل!؟!🤔
#کاربرد_ضرب_المثل:
🔹به افرادی گفته میشود که از فاجعه کار مطلع نیستند اما اصرار به گفتن آن دارند.
#داستان:
✍در روزگار قدیم ساعت و رادیو و تلویزیون نبود که مردم هر وقت دلشان خواست بفهمند ساعت چند است.
ماه رمضان که می شد، نبودن ساعت و رادیو و تلویزیون بیشتر معلوم می شد.
به همین دلیل، ماه رمضان که می شد، توپ در می کردند. یعنی وقتی که اذان می رسید ، صدای توپ بلند می شد.
🔸معمولاً روی یکی از تپه های دور و بر هر شهر یک توپ جنگی می گذاشتند و دو سه تا سرباز را مامور می کردند که وقت افطار و سحر، گلوله ای توی توپ بگذارند و شلیک کنند. گلوله ها فقط باروت داشتند و به جایی و کسی آسیب نمی رساندند.
اما صدای انفجار آن ها آن قدر بلند بود که مردم می توانستند صدای توپ سحر و توپ افطار را بشنوند.
🔹معروف است که در دوره ناصرالدین شاه قاجار شبی از شبهای ماه رمضان توپچی از شلیک توپ سحر خودداری کرد.
مردم پای سفره های سحر نشسته بودند و سحری می خوردند همه منتظر بودند توپ سحر شلیک شود تا دست از خوردن و آشامیدن بکشند. اما انگار آن شب کسی نبود که توپ سحر را در کند.
🔸مردم همان طور که مشغول خوردن سحر بودند، یک باره متوجه شدند تاریکی هوا از بین رفت و صبح روشن فرا رسید.
سر و صدای مردم بلند شد:
- این چه وضعی است؟
چرا توپ در نکرده اند؟
جمعیت زیادی جلو فرمانداری جمع شده بودند.
امیر توپخانه توپچی خطاکار را در برابر مردم احضار کرد و با خشم از او پرسید:
🔹چرا توپ در نکردی؟
توپچی با خونسردی پاسخ داد:
قربان به هزار و یک دلیل!
اول این که باروت نداشتیم.
امیر توپخانه فوری حرفش را قطع کرد و گفت:
همین یک دلیل کافی است و هزارتای دیگر برای خودت باشد.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرائتی : وقتی قراره در مستراح هم درس بگیری 😂😂😂
#خنده_حلال
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌸🍃🌸🍃
#چهار_اصطلاح_غلط_و_نیاز_به_اصلاح
1- خدا بد نده:
این کلام اهانت به پروردگار است. زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده:
«هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خدا و هیچ بدی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خود شما(که بخاطر اعمال خودتان است)»
2- عیسی به دین خود، موسی به دین خود:
این جمله معنای صحیحی ندارد. زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه آنها مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند و عقیدۂ یکسانی داشتند.
3- ولش کردی به اَمان خدا:
این حرف کفر آمیز است. زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست. بهتر است بجای این کلام گفته شود:
"ولش کردی به حال خودش"
پس بدبخت شد رفت.
4- انسان جایز الخطاست:
این حرف نیز غلط است، زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست. بهتر است بگوییم انسان "ممکن الخطا" ست. یعنی ممکن است خطا کند و بهترین خطا کنندگان، توبه کنندگان هستند.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🤲#از_زیباترین_دعاها :
خدایا برای همسایه که نان مرا ربود
"نان"
برای عزیزانی که قلب مرا شکستند
"مهربانی"
برای کسانی که روح مرا آزردند
"بخشش"
و برای خویشتن خویش
"آگاهی و عشق" می طلبم ...
✍"دکتر علی شریعتی"
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌸🍃🌸🍃
🚨#درسی_از_ادیسون
✍اديسون در سنین پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار ميرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه ميكرد.
🔸اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود. هر روز اختراعي جديد در آن شكل ميگرفت تا آماده بهينهسازي و ورود به بازار شود.
در همين روزها بود كه نيمههاي شب از اداره آتشنشاني به پسر اديسون اطلاع دادند،
🔹آزمايشگاه پدرش در آتش ميسوزد و حقيقتاً كاري از دست كسي بر نميآيد و تمام تلاش مأموران فقط برای جلوگيري از گسترش آتش به ساير ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود.
🔸پسر با خود انديشيد كه احتمالا پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته ميكند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آزمايشگاه روي يك صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره ميكند.
🔹پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او ميانديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر ميبرد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را ديد و با صداي بلند و سرشار از شادي گفت:
پسر تو اينجايي؟
مي بيني چقدر زيباست!
رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟ حيرت آور است!
🔸من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! واي! خداي من، خيلي زيباست! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي ديد. كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت!
نظر تو چیست پسرم؟
🔹پسر حيران و گيج جواب داد:
پدر تمام زندگيت در آتش ميسوزد و تو از زيبايي رنگ شعلهها صحبت ميكني؟ چطور ميتواني؟ من تمام بدنم ميلرزد و تو خونسرد نشستهاي؟
پدر گفت:
🔸پسرم از دست من و تو كه كاري بر نميآيد. مأمورين هم كه تمام تلاششان را ميكنند. در اين لحظه بهترين كار لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد! در مورد آزمايشگاه و بازسازي يا نوسازي آن فردا فكر ميكنيم! الآن موقع اين كار نيست! به شعلههاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت!
🔹 فردا صبح ادیسون به خرابهها نگاه کرد و گفت:
" ارزش زیادی در بلاها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در این آتش سوخت. خدا را شکر که میتوانیم از اول شروع کنیم."
🔸توماس آلوا اديسون سال بعد مجدداً در آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط صدا را تقديم جهانيان نمود. آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع کرد.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🔴 #داستان_کوتاه
✍"احنف بن قیس" نقل می کند:
روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم.
🔸پرسیدم این چه طعامی است؟
معاویه جواب داد:
مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریختهاند.
🔹بی اختیار گریه ام گرفت.
معاویه با شگفتی پرسید:
علّت گریه ات چیست؟
گفتم به یاد علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم؛آنگاه سفرهای مُهر و مُوم شده آوردند.
از علی پرسیدم:
🔸در این سفره چیست؟پاسخ داد نان جو.گفتم شما اهل سخاوت می باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می کنید؟
علی فرمود این کار از روی خساست نیست، بلکه می ترسم حسن و حسین، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند.
گفتم مگر این کار حرام است؟
🔹علی فرمود نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.
✍معاویه گفت:ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد.
📚الفصول العلیه ، صفحه ۵۱
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande