بانو خواب عجیبی دیده است و اینک با هیجان آن را برای عمویش ورقه تعریف می کند: «خواب دیدم ماه از آسمان فرود آمد و در کنار من فرو افتاد. سپس هفت پاره شد. خواب دیدم خورشید در بالای کعبه چرخید و کم کم پایین آمد و در خانه من فرو نشست.»
ورقه از علوم دینی و اسرار کتب یهود آگاهی عمیقی دارد و بارها در این زمینه اشاراتی داشته است؛ اما امروز به روشنی پاسخ خدیجه را می دهد: «به زودی با مردی بزرگ که پیامبر آخرالزمان خواهد بود و شهرت جهانی خواهد یافت، ازدواج خواهی کرد.»
و همین بشارت ازلی کافی است تا اشتیاقی آسمانی در دل خدیجه رقم بخورد و به روزهای سبز پیش رو بیندیشد.
📚منبع : پاسدار اسلام»
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
داستان های عبرت آموز
بانو خواب عجیبی دیده است و اینک با هیجان آن را برای عمویش ورقه تعریف می کند: «خواب دیدم ماه از آسمان
قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه #سالروز_ازدواج_حضرت_محمدو_حضرت_خدیجه علیه السلام
💠 مستدرک – عن عکاف اتیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال لی یا عکاف ألک زوجه؟ قلت لا قال: ألک جاریه؟ قلت لا. قال و انت صحیح موسر؟ قلت نعم و الحمدالله. قال فانک اذا من اخوان الشیاطین. اما ان تکون من رهبان النصاری و اما ان تصنع کما یصنع المسلمون و أن من سنتنا النکاح. شرارکم عزابکم. الی ان قال: ویحک یا عکاف تزوج تزوج فانک من الخاطئین. قلت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زوجنی قبل ان اقوم. فقال: زوجتک کریمه بنت کلثوم الحمیری
عکاف گوید:
خدمت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم بمن فرمود که ای عکاف زن داری؟ گفتم نه، فرمود: کنیزدازی؟ گفتم نه فرمود تو سالم و توانگری؟ عرض کردم آری الحمد الله. فرمود تو در اینصورت از برادران شیاطینی یا از راهیان نصاری باش و یا اگر مسلمانی مانند مسلمانان رفتار کن که از سنت ما نکاح است. بدترین شما آنهائی هستند که، عزب هستند. تا آنجائیکه فرمود: وای بر تو عکاف زن بگیر زن بگیر که تو از خطاکارانی. عرض کردم که یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پیش از آنکه از جای خود برخیزم مرا زن ده. فرمود کریمه دختر کلثوم حمیری را بتو تزویج کردم.
📚منبع :داستان های راستین جلد۲ – صفحه ۳۸
~~~~~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
🔴 از اشعار حضرت خدیجه سلام الله علیها خطاب به حجّت زمانش، رسول خدا صلی الله علیه وآله:
"اگر همه نعمتهای دنیا از آن من باشد؛
اگر سلطنت همه پادشاهان مال من باشد؛
همهی اینها به اندازه بال مگسی نمیارزد
وقتی چشمانم نتواند چشمانت را ببیند"
فَلَو أَنّني أمسَيتُ فِي كلِّ نِعمَة.
وَ دامَت لِي الدُّنيا وَ مُلك الأكاسِرة.
فَما سَوِيَت عِندي جَناح بَعُوضَة.
إذا لَم يَكن عَيني لِعَينك ناظِرة.
📚 بحارالأنوار، جلد ۱۶، ص ۵۲.
💠 امام رضا عیله السلام فرمود زنی از امام محمد باقر (علیه السلام) در مقام سؤال عرض کرد که من زنی هستم (متبتله) امام به آن زن فرمود: که قصدت از تبتل چیست؟ عرض کرد بطور همیشه قصد ندارم ازدواج کنم امام علیه السلام فرمود چرا؟ عرض کرد می خواهم از این راه بفضیلت و کمال برسم. امام علیه السلام فرمود: از این فکر منصرف باش. اگر خودداری از این کار فضیلت و کمال داشت. هر آینه حضرت فاطمه (علیهاالسلام) شایسته تر بود از تو به آن. و بدرستی کسی نیست که پیشی گیرد به آن حضرت در فضیلت.
📚منبع : داستان های راستین جلد ۱ – صفحه ۴۸
~~~~~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
داستان های عبرت آموز
عملیات ثامنالائمه (ع) نخستین عملیات از چهار عملیات بزرگ و موفق «ثامن الائمه(ع) »، «فتحالمبین» ، «طریقالقدس» و «بیتالمقدس» است که برای آزادسازی مناطق اشغالی و با اجرای آن به فرمان فرماندهی کل قوا حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر ضرورت شکست حصر آبادان تحقق یافت.
این عملیات در ساعت ۱ بامداد ۵ مهرماه ۱۳۶۰ در محور آبادان به شرق کارون در جنوبغربی ایران آغاز گردید و پس از ۴۲ ساعت نبرد بیوقفه، با شکسته شدنِ حصر آبادان و بازپسگیری بیش از ۱۵۰ کیلومتر مربع از خاکِ ایران، به پایان رسید
💠 دو اطاق عمل فعال داشتیم که در هر اطاق چهار تخت تعبیه شده بود. به مجرد خالی شدن یکی از تختها، دکتر چمران به اطاق عمل منتقل شد و دکتر دوائی، عمل ایشان را به عهده گرفت...
دکتر چمران از ناحیه کف پا مصدوم شده بود. کف پا سوراخ سوراخ شده بود و پشت کناره خارجی رانش به وسعت زیادی از بین رفته بود. با توجه به داروی بیهوشی کمی که در اختیار داشتیم، دکتر دوائی عمل را شروع کرد.
چون زخم ناسور بود و پا له لورده شده بود بی حسی موضعی کارساز نبود. دکتر دوائی در حین عمل نگران درد دکتر بود و در همان حال به من اشاره کردند و گفتند که ببینیم وضع ایشان چطور است. نگاهی به چهره دکتر چمران کردم، دکتر در حال نجوا و زمزمه بود. به آرامی گفتم: «دکتر ببخشید درد دارید؟». در آن حالت خاص حاکم بر اطاق عمل، دکتر به آرامی گفتند: «آقایان مشغول کار خود باشند، بگذارید ما هم به کار خودمان مشغول باشیم» و بعد بیهوش شدند.
پس از اتمام عمل، دکتر چمران را به ریکاوری منتقل کردیم و من مسئولیت مراقبت از ایشان را به عهده گرفتم. در حین مراقبت از دکتر چمران، ناگهان سر و صدای توجهم را جلب کرد. به طرف صدا رفتم. از انتهای راهرو مرد بلند قد لاغر اندامی را دیدم که با چکمه گلی، یونیفورم سپاه که یک چفیه روی دوشش انداخته بود، با سر و رویی غبار آلود و خاک گرفته، به آرامی به طرف من می آید و چند نفر به دنبال او گام بر می دارند.
با کمی دقت متوجه شدم که ایشان آقای خامنه ای هستند که مستقیماً از جبهه برای ملاقات دکتر چمران به بیمارستان گلستان آمده بودند. با چند تکه روزنامه بلافاصله کف اطاق ریکاوری را پوشاندم و ایشان وارد شدند و با دکتر چمران ملاقات کردند. در یکی دو متری ایشان در جایی که اصلاً تصورش را نمی کردم ایستاده بودم. در آن لحظات، احساس خوش آیند و امنیت خاطر عجیبی به من دست داد. ایشان دکتر چمران را در آغوش گرفتند و در گوششان نجوا کردند و هر دو خندیدند. این صحنه برای من بسیار جالب و دلگرم کننده بود. این ملاقات پنج دقیقه طول کشید.
فردای آن روز دکتر را به بخش منتقل کردیم و من انترن ویژه ایشان بودم. پس از چهل و هشت ساعت از ستاد ارتش دستور آمد که دکتر باید به بیمارستان دیگر منتقل شود. بلافاصله یک آمبولانس نظامی آمد و عمل انتقال با سرعت بسیار زیادی صورت گرفت.
من و دکتر دوائی او را بدرقه کردیم. من فکر می کردم چه کوتاهی در حق ایشان در این بیمارستان صورت گرفته که چنین دستوری صادر شده است. به من خیلی برخورده بود که کوتاهی ما در این زمینه چه بود، که دکتر چمران را با این عجله از این بیمارستان بردند؟
دکتر دوائی که حال مرا دیدند و متوجه موضوع شده بودند، گفتند: «این یک دستور است و ما باید انجام وظیفه کنیم». پس از عزیمت دکتر چمران، به بخش برگشتیم و مشغول ویزیت مجروحین شدیم.
هنوز یک ربع یا بیست دقیقه از خروج دکتر چمران نگذشته بود، من و دکتر دوائی در حال تعویض لوله قفسه سینه یک رزمند بودیم که صدای انفجار بسیار وحشتناکی اتاق را به شدت تکان داد، به نحوی که بخشی از سقف فرو ریخت. این بار محل انفجار بسیار به ما نزدیک بود. مطابق معمول به طرف محل انفجار دویدیم. چیزی که می دیدم باور نکردنی و عجیب بود. برای لحظاتی من و دکتر مات و مبهوت به هم نگاه می کردیم. باورمان نمی شد ویرانه ای که می دیدیم بیست دقیقه پیش محل بستری شدن دکتر چمران باشد. اشک دور چشمانمان حلقه زده بود. شنیده بودیم که ستون پنجم دشمن بسیار فعال عمل می کند ولی تا این حدش را ندیده بودیم.
📚«کتاب پرسه در دیار غریب»
~~~~~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
#هفته_وحدت
✨ با آمدنش تاریکیها از بین رفت و مرزهای جهل و تعصب قومی درهم شکست. تهنیت باد میلاد آخرین سفیر الهی که تولدش نوید ظهور میدهد و نزدیکتر میکند آن وعدهٔ خدا را که «یَمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»
🌸 ولادت حضرت رسول اکرم (به روایت اهل سنت) و آغاز هفته وحدت 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم ابوالفضل علیهالسلام
#قائم_آل_محمد
💠 احمد بن اسحاق گوید: بر امام حسن عسکری علیه السلام وارد شدم و می خواستم از امام بعد از او سوال کنم. امام علیه السلام قبل از سوال من فرمود: ای احمد بن اسحاق! خداوند زمین را از زمان خلقت آدم تا روز قیامت از وجود حجت خالی نمی گذارد و به وسیله اوست که بلا را از اهل زمین دور می گرداند، باران می بارد و برکات زمین ظاهر می شود.
عرض کردم: یابن رسول اللّه: امام بعد از شما کیست؟
امام علیه السلام با عجله برخاست و داخل اتاق دیگر شد و در حالی که بچه سه ساله ای که همانند ماه شب چهاردهم زیبا بود را بر دوش داشت بازگشت و فرمود: ای احمد اگر نزد خداوند و ما دارای ارزش و مقامی نبودی فرزندم را به تو نشان نمی دادم، او هم نام رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله است که زمین را پر از قسط و عدل می کند همانا گونه که پر از ظلم و جور شده است.
ای احمد! مثل او در این امت مثل حضرت خضر علیه السلام و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی می کند که هر کس جز آنکه خداوند او را بر امامتش ثابت و استوار و استوار نگاه داشته است و توفیق دعا برای تعجیل در فرج او داده است از اعتقاد به او منحرف می گردد.
عرض کردم: مولای من! آیا نشانه های دارد که قلبم به آن مطمئن شود؟
در این هنگام کودک سه ساله با زبان فصیح عربی گفت: انا بقیه اللّه فی ارضه و المنتقم من اعدائه.
من بقیه اللّه در زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم.
احمد بن اسحاق گوید: من در حالی که بسیار خوشحال بودم از محضر امام علیه السلام خارج شدم و روز بعد خدمت او رسیدم و عرض کردم: از لطفی که دیروز به من کردید بسیار مسرور شدم، اما بفرمائید سنتی که از خضر و ذوالقرنین در او چیست؟ امام علیه السلام فرمود: طولانی شدن غیبت اوست.
عرض کردم: یا بن رسول اللّه غیبت او طولانی می شود؟
فرمود: قسم به پروردگارم اکثر معتقدین به او از امامتش بر می گردند و کسی جز آنکه در عهد ولایت ما پا برجاست و ایمان در قلب او نوشته شده است و با روح الهی تایید شده است ثابت قدم نمی ماند.
ای احمد! آنچه به تو می گفتم سری از اسرار الهی است، از دیگران مخفی بدار و از شکر گزاران باش که با مادر علیین بهشت خواهی بود.
📚محجة البیضاء، ج 4، ص 339
~~~~~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملاقات احمد بن اسحاق قمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
استاد ناصر رفیعی