eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
904 ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 پسرک در آغوش گرم پدر جا خوش کرده بود. پدرجانش او را پشت سر هم در آغوش می‌فشرد و لُپ‌های سرخ و تُپلش را می‌بوسید. پسرک هم قهقهه می‌زد و به پدر خوبش نگاه می‌کرد. پیامبر از کنارشان می‌گذشت. آنها را با لبخند نگاه کرد. لحظه‌ای ایستاد. مرد را صدا زد: «سلام علیکم برادر عزیز! بچه خودت است؟» مرد با خوش‌حالی پاسخ داد: «آری.» پیامبر پرسید: «دوستش داری؟» مرد گفت: «آری به خدا، ای پیامبر خدا! خیلی دوستش دارم.» پس گل بوسه دیگری بر لپ‌های سرخ پسرک کاشت. پیامبر فرمود: «آیا می‌خواهی چیزی برایت بگویم که محبت شما به پسرت بیشتر شود.» مرد با خوش‌حالی گفت: «بله، بله، ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت باد.» پیامبر فرمود: «هر کس کودک خردسالی از نسل خود را خوش‌حال کند، خداوند در روز قیامت، او را خوش‌حال می‌کند».📚 (میزان الحکمه، ح۲۲۶۲۲) ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ۲۳ ربیع الاول، سالروز ورود با برکت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به قم گرامی باد🌸
💠 روزى امام حسن مجتبى عليه‌السلام در يكى از باغستانهاى شهر مدينه قدم می‌زد كه ناگاه چشمش به یک غلام سياه چهره افتاد كه نانى در دست دارد و یک لقمه خودش می‌خورد و یک لقمه هم به سگى كه كنارش بود می‌داد تا آنكه نان تمام شد حضرت با ديدن چنين صحنه‌اى به غلام خطاب كرد و فرمود: چرا نان را به سگ دادى و مقدارى از آن را براى خود ذخيره نكردى؟ غلام به حضرت پاسخ داد: زيرا چشم‌هاى من از چشم‌هاى ملتمسانه سگ خجالت كشيد و من حيا كردم اينكه من نان بخورم و آن سگ گرسنه بماند امام حسن عليه‌السلام فرمود: ارباب تو كيست؟ پاسخ گفت: مولاى من ابان بن عثمان است حضرت فرمود: اين باغ مال چه كسى است؟ غلام جواب داد: اين باغ مال ارباب و مولايم می‌باشد پس از آن حضرت اظهار داشت تو را به خدا سوگند می‌دهم كه از جايت برنخيزى تا من بازگردم سپس حضرت حركت نمود و به سمت ارباب غلام رفت و ضمن گفتگوهايى با ابان بن عثمان غلام و همچنين باغ را از او خريدارى نمود و سپس به جانب غلام بازگشت و به او فرمود: اى غلام من تو را از مولايت خريدم پس ناگاه غلام از جاى خود برخاست و محترمانه ايستاد سپس حضرت در ادامه سخنان خود اظهار نمود: اين باغ را هم خريدارى كردم و هم اكنون تو را در راه خداوند متعال آزاد نموده و اين باغ را نيز به تو بخشيدم 📚 منابع: ↲تاريخ ابن عساكر ترجمة الامام الحسن عليه‌السلام، صفحه۱۴۸، حدیث۲۴۹ ↲احقاق الحقّ، جلد۱۱، صفحه۱۴۶ ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 فضیلت زیارت حضرت معصومه در کلام امام رضا(ع) و امام جواد(ع) امام رضا(ع) خطاب به «سعد بن سعد اشعری» فرمودند: ای سعد! از ما قبری در نزد شما هست. سعد می گوید: عرض کردم: فدایت گردم، آیا قبر فاطمه دختر حضرت موسی بن جعفر(ع) را می فرمایید؟ امام رضا فرمودند: آری، هر کس او را زیارت کند در حالی که عارف به حقّ او باشد، بهشت از آن ِاوست. پس هرگاه به کنارِ قبر او آمدی، بالای سرش بایست و 34 مرتبه الله اکبر، 33 مرتبه سبحان الله، 33 مرتبه الحمدلله بگو. آن گاه بگو: السلام علی آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ ـ تا پایان زیارت شریفه ـ نیز از امام رضا(ع) روایت شده که فرمودند: هر کس حضرت معصومه(س) را در قم زیارت کند، همانند کسی است که مرا زیارت کرده باشد. از امام جواد(ع) روایت شده که فرمود: «مَنْ زارَ عَمَّتی بِقُمْ فَلَهُ الجَنَّهُ ؛ هر کس عمه ام را در قم زیارت کند، بهشت از آنِ اوست». ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
🌸 قم خوب جایی است. من هیچ‎وقت از قم سیر نشدم. همیشه وقتی از قم خارج می‎شوم، یک نگاهی به پشت سرم دارم. این سرزمین همه‎اش حرم است؛ سرزمین امن و امنیّت است. مردم آن قانع هستند و آرامش دارند. من در قم تجّاری را ندیدم که خیلی مال داشته باشند و حریص باشند. همه‎ی اینها به خاطر زمین آن است. قُم حَرَمُنا اَهلَ البَیتِ: قم حرم ما اهل بیت است. 🌸 حضرت معصومه علیها السّلام دوستان برادرش حضرت رضا علیه السّلام را گرفت و طلبه و عالم کرد. حتّی از نجف هم طلاّب را به قم جذب کرد. هر وقت به قم می‎روید، قصدتان را فقط زیارت حضرت معصومه علیها السّلام قرار دهید و ابتدای ورود به قم به حرم مشرّف شوید و مقداری در حرم بنشینید و به حضرت عرض کنید آمده‎ام شما را ببینم. اگر کار دیگری هم دارید، آن را در حاشیه‎ی زیارتتان قرار دهید و چیزی را بر زیارت مقدّم قرار ندهید. 🌸 هر کس فاطمه‎ی معصومه علیها السّلام را زیارت کند، مثل این است که برادرش امام رضا علیه السّلام را زیارت کرده است. «مرحوم حاج اسماعیل دولابی» 📙 مصباح الهدی
💠 «الله اکبر» پیامبر نماز عصر را شروع کرد. «بسم الله الرحمن الرحیم» نوای زیبای «بسم الله» در میان مسجد پیچید! پس آهسته شروع کرد به خواندن حمد و سوره. نمازگزاران غرق در سکوت، در صف‌های زیبا و منظم ایستاده بودند. مسجد سرشار از عشق و معنویت بود. پیامبر رکعت اول و دوم را مثل همیشه با آرامش خواند. رکعت سوم شد. ناگهان صدای گریه کودکی از دور به‌گوش رسید! گریه، لحظه‌به‌لحظه شدیدتر می‌شد. گویا کسی نبود او را ساکت کند! پیامبر، سریع، نماز را به‌پایان رساند و از مسجد بیرون رفت. نمازگزاران شگفت‌زده به هم نگاه می‌کردند! «چی شده؟ کجا رفت؟» چند لحظه بعد، پیامبر داخل مسجد برگشت. نمازگزاران با تعجب به ایشان نگاه می‌کردند! مردی سکوت را شکست: «ای پیامبر خدا، چه اتفاقی افتاده است؟ آیا خبر بدی آورده‌اند؟ چرا با عجله نماز خواندید؟» پیامبر نگاهی به صف‌ها انداخت و فرمود: «آیا صدای گریۀ کودک را نشنیدید؟» 📚(حکمت‌نامه کودک، ص۱۳۶) ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
✅ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی خامنه ای حفظه الله صریحا کُد حمله داد: بدانند واکنش حمله به غزه و ظلمها سیلی سنگین‌تری بر رخسار زشت آنهاست. یعنی بعبارت دیگر وسعت جنگ گسترده تر خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️رزق چیست؟ 👈 زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی؛ این بیداری، است، چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند. 👈 زمانی که با مشکلی رو به رو می‌شوی، خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، است. 👈 زمانی که در خانه لیوانی آب، به دست پدر یا مادرت می‌دهی، این فرصت نیکی کردن، است. 👈 گاهی اتفاق می‌افتد که در نماز حواست با گفته‌هایت نباشد. ناگهان به خود می‌آیی و نمازت را با خشوع می‌خوانی. این تلنگر، است. 👈یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی‌خبری و دلتنگش می‌شوی و جویای حالش. این یادآوری، است. 👈➕➕ رزق واقعی، خوبی‌هاست‌. نه ماشین، نه درآمد. اینها رزق مال است که خداوند به همه‌ی بندگانش می‌دهد. اما رزق خوبی‌ها را، فقط به دوستدارانش می‌دهد. 👈 ... همین که عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفس‌شان گرم است و سلامت؛ این بزرگترین خداوند است.
چادر، پرچم، چفیه همه از یك خانوادھ‌اند .. چفیه بر دوش شہدا، پرچم به دست رزمندگان، و چادر بر سر توست خواهرم🌿 ____|🇮🇷|________ https://eitaa.com/joinchat/3145138374C5f4788c9b2 مرکزفروش چادرومحصولات حجاب《بازی دراز》 کتب دفاع مقدس محصولات فرهنگی آدرس:بلوارشهیدبهشتی،روبروی سینمااستقلال سابق، جنب رستوران لاله. مرکز فروش محصولات حجاب بازی دراز ❌۲۰ ٪ تخفیف دانش آموزی و دانشجویی❌ 🔺لینک کانال را دراختیار دوستاتون قراربدین تا از فروش فوق العاده ما استفاده کنند 🔺استفاده از تخفیفات فوق العاده فقط حضوری
پاییز که باشد باران که ببارد انار که هیچ سنگ هم اگر باشی دلت ترک می خورد …
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام. رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار. "ابراهیم جیب بر کی بود؟!" از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد! حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!" رئیس کاروان با خودش گفت: خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال! اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم." رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده. بالاخره پیداش کرد! گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟ (ولی جریان خوابو بهش نگفت) ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! " رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم." فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!" ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم. کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن! اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد! رئیس گفت: "ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!" ابراهیم خندید و گفت: وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد! همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: "ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟" چون "حضرت به من فرمودن،" حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟ ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت: یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟ از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید." و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت... ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
حقی بارز تر از و باطلی عیان تر از اسرائیل وجود ندارد. اگر کوچک‌ترین تعللی نسبت به این موضوع دارید، از آزادگی حرف نزنید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 أَبِی سَعِيد عَقِيصَا نقل كرده: محضر مبارک حسن بن على بن ابى طالب عرض كردم: اى فرزند رسول خدا براى چه با معاويه مداهنه و صلح نموديد و حال آن كه مى‌دانستيد حقّ‌ مال شما است نه مال او و نيز مى‌دانستيد كه معاويه گمراه و ستمگر است‌؟ حضرت فرمودند: آيا بعد از پدرم عليه‌السّلام من حجّت خدا بر مردم و امام ايشان نيستم‌؟ عرضه داشتم: چرا؟ فرمود: آيا مگر من نه آن كسى هستم كه رسول خدا صلّى‌اللّٰه‌عليه‌و‌آله در باره من و برادرم فرمودند: حسن و حسين دو امام بوده چه قيام كرده و چه بنشينند؟ عرض كردم: آرى، همين طور است. فرمود: پس من امام بوده چه قيام كنم و چه بنشينم، اى ابا سعيد به همان علّتى كه پيامبر خدا صلّى‌اللّٰه‌عليه‌و‌آله با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مكّه هنگام برگشت از حديبيّه صلح فرمودند، من نيز با معاويه صلح نموده‌ام، آنها كه رسول خدا صلّى‌اللّٰه‌عليه‌و‌آله با ايشان صلح فرمود بنصّ‌ كتاب كافر بودند و معاويه و اصحابش به مقتضاى تأويل قرآن كافر مى‌باشند، اى ابا سعيد وقتى من امام از جانب خدا بودم نبايد رأى مرا تخطئه كنى و عملى را كه انجام داده‌ام چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد مى‌بايد بپذيرى اگر چه حكمت كردار من بر تو مخفى و مشتبه باشد، مگر نمى‌بينى جناب خضر عليه‌السّلام وقتى كشتى را شكافت و جوان را كشت و ديوار را تعمير كرد و بپا داشت موسى به غضب آمد و از كردارش سخت برآشفت، جهت غضبنا‌ک شدن موسى اين بود كه حكمت عمل خضر بر او مخفى بود تا آن كه خضر عليه‌السّلام آن را بازگو كرد و موسى راضى گشت، عمل و كردار من نيز همين طور مى‌باشد يعنى از عمل و فعل من خرسند نبوده بلكه غضبناک هستند زيرا حكمت آن بر شما پنهان مى‌باشد و آن اين است كه اگر من غير از اين مى‌نمودم يک نفر از شيعيان ما روى زمين باقى نمى‌ماند مگر آن كه او را مى‌كشتند. 📚 علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۱۱ ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠اثر رضایت پدر در قبر!!! آیت‌الله آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند.ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان- که معروف به وادی‌السّلام ثانی است،حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم‌الشّأنی در آن‌جا دفن هستند-جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند:آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. ايشان فرمودند:آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند.وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم:«أفَهِمتَ»، گفت:«لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! از اطرافيان پرسیدم:او چطور بود؟ گفتند:مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم:قضیه این است. گفت:من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت:چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم،به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی!با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان مي‌فرمودند:به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم:نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید [معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد.پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند،به بچّه‌هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد] وقتي می‌خواستند لحد را بچینند،ایشان فرمودند:نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان مي‌فرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود.بعد لحد را چیدند.من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدس علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند:ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... لذا او جواني خوب،متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود(تو كه بی‌سواد هستی)به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم،دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اين‌قدر حسّاس، ظریف و مهم است. 📚آیت الله قرهی ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫