فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ الحمدلله الذی خلق الحسین ع
❤️❤️ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللّهِ فى اَرْضِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللّهِ فى خَلْقِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللّهِ الَّذى يَهْتَدى
بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخاَّئِفُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِىُّ النّاصِحُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَياةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ
وَ عَلى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللّهُ لَكَ
ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الاْمْرِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ اَنَا مَوْلاكَ
عارِفٌ بِاُوليكَ...
💠 حضرت یوسف(علیه السلام) در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را میشناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد.
یوسف(ع) گفت: عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباسهای پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند. جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم میکنی؟
جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟!
📚پندهای جاویدان، ص٢٢٠
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
ای به فدای تو و جان و تنت
این ادبِ آمدن و رفتنت
روز شهادت قدمی پیشتر
وقت ولادت قدمی پُشتِ سر
#ولادت_حضرت_عباس_علیه_السلام
🎋🌺🍃🎉🌺🍃
🌺🍃🎉🌺
🍃🌺
🎉
💠 میلاد حضرت اباالفضل العبّاس علیه السّلام
🎈 روز چهارم ماه شعبان المُعَظَّم سال بیست و ششم قمری روز میلاد اباالفضل العبّاس، فرزند رشید امیرالمؤمنین و برادر بزرگوار امام حسین علیهم السّلام است.
🎈 چقدر زیبا و معنادار است که ایشان حتّیٰ در تولّد، بر برادر سبقت نَجُستند. مؤدّبانه گذاشتند ابتدا یاد، نام و میلاد برادر بزرگوارشان اباعبدالله الحسین علیه السّلام بزرگ داشته شود و در روز بعد، میلاد ایشان بزرگ داشته شود.
🎈 وقتی فاطمۀ کِلابیه ، ملقّب به اُمالبَنین، این بانوی سرشار از فضیلت، نور و معرفت، اباالفضل العبّاس علیه السّلام را که نخستین فرزندشان از امیرالمؤمنین علیه السّلام بود، به دنیا آوردند، قُنداقۀ ایشان را به دست امیرالمؤمنین علیه السّلام دادند.
🎈 امیرالمؤمنین به گوش راست ایشان اذان گفتند؛ به گوش چپشان هم اقامه فرمودند؛ بعد شروع به نگریستن او کردند.
🎈 دستهای اباالفضل العبّاس را میبوسیدند و اشک میریختند. طوری که مادر نگران شدند که نکند در اندام و پیکر فرزندی که از ایشان به دنیا آمده است، نُقصانی وجود دارد.
🎈 وقتی از امیرالمؤمنین علیه السّلام سؤال کردند؛ حضرت فرمودند: نه. ولی این دستها روزی در نصرت و یاری برادرش حسین از پیکر جدا خواهد شد. گریۀ من به این خاطر است.
🎈 سنّ اباالفضل العبّاس علیه السّلام در این عالم، بیش از حدود سی و پنج تا سی و هشت سال نبوده؛ شاید کمتر از این هم نبوده است. شواهدی بر این وجود دارد. حضرت اباالفضل علیه السّلام تقریباً بیست سال جوان تر از زینب کبریٰ علیها السّلام هستند.
🎈 در جنگ صفّین اباالفضل العبّاس، در کنار حَسَنِین علیهما السّلام، از سرداران سپاه امیرالمؤمنین علیه السّلام و از رزمندگان دلیر این سپاه بودند. در این جنگ سنّ حضرت بین پانزده تا هفده سال بوده است. و هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه السّلام، هجده ساله بودهاند.
🎈 اسم زیبای عبّاس را امیرالمؤمنین علیه السّلام بر حضرت نهادند؛ که به معنای شیر دِژَم و خشمگین بیشۀ شجاعت است.
🎈 کنیۀ معروف ایشان، اباالفضل است به این علّت که از حضرت عبّاس دو پسر باقی ماند: یکی عُبِیدُالله و دیگری فضل.
🎈 فضل فرزندی بسیار زیبارو و باکمال بود. هم کمالات معنوی و هم کمالات ظاهری داشت و به لحاظ او، به حضرت عبّاس، ابوالفضل گفته شده است.
🎈 حضرت ابوالفضل علیه السّلام لقبهای فراوانی دارند. یکی از القاب ایشان «ابوالقِربَه یا «اباالقِربَه» است. «قِربَه» در زبان عربی به معنای مشک آب است. برای این به ایشان «ابوالقِربَه» گفته میشود که سقّای دشت کربلا هستند.
🎈 یکی دیگر از القاب حضرت، ساقی و سقّا است. کسانی که به کربلا مشرّف شدهاند، دیدهاند که از اسامییی که دور صحن مطهّر حضرت ابوالفضل علیه السّلام، بالای درهای ورودی نوشته شده است «یا ساقِی عَطاشا کَربَلاء» است.
🎈 از لقبهای دیگر حضرت، قمر بنیهاشم است. زیبایی چهرۀ ظاهری و پیکر جسمانی حضرت ابوالفضل علیه السّلام از یکسو و درخشندگی شخصیت ابوالفضل العبّاس ازسوی دیگر، مثل ماه میدرخشید. شخصیت والای ابوالفضل سبب شد که به ایشان «قَمَرُ الهاشمیّین» یا قمر بنیهاشم میگفتند.
🎈 از القاب دیگر حضرت بابُ الحَوائِج است. یعنی دری که از آن همۀ حاجتها برمیآید. البتّه بابُ الحَوائِج معانی مختلفی دارد. ولی اوّلین معنا و ظاهری ترین معنایش همین است؛ یعنی کسی که برای رسیدن به حاجات، باید از راه او وارد شد و از در حضرت عبّاس علیه السّلام میتوان به نیازهای خود راه پیدا کرد...
استاد مهدی طیّب
#عدالت_الهی
💠 روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت:
اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف میکند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان.
بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت. اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزمهایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزمها را قاپید و بسرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود.
راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن میکند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار میدهد تا ماست کمتری بفروشد.
بهلول خواست بگوید چه میکنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست.
بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول زرع کردن پارچه بود و حین زرع کردن با انگشت نیم گز را فشار میدهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه میدارد.
جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت.
بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت:
محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست...
📚برگرفته از داستان راستان
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
💠 عبداللَّه بن مبارک گوید:
سالی برای حج به مکه رفتم، ناگهان کودکی هفت یا هشت ساله را دیدم که در کنار کاروان ها بدون توشه و مرکب حرکت می کند. نزد او رفتم و سلام کردم و گفتم: با چه چیز این بیابان و راه طولانی را می پیمایی؟ گفت: با خدای پاداش دهنده. زاد و توشه ام تقواست و مرکبم دو پایم هست و قصد من مولایم خدا می باشد.
وقتی این گفتار را از این کودک شنیدم، به نظرم بسیار بزرگ آمد. گفتم:
از کدام طایفه هستی؟ گفت: هاشمی. گفتم: از کدام شاخه هاشمی؟ گفت:
علوی فاطمی. گفتم: ای سرور من! آیا چیزی از شعر برایم می گویی که بهره مند شوم؟ گفت: آری و اشعاری خواند که مضمونش چنین بود: ما در کنار حوض کوثر بهشت، نگهبان آن هستیم و آب آن را به واردان می آشامانیم و کسی که راه رستگاری را طالب است، این راه جز به وسیله ما تحقق نمی یابد. و کسی که توشه او دوستی ماست، هرگز زیان نکرده است…
عبداللَّه بن مبارک گوید: آن کودک را ندیدم تا این که به مکه رسیدم و بعد از انجام مناسک حج به ابطح (محلی نزدیک به مکه) رفتم، عده ای را دیدم که دور شخصی حلقه زده اند. جلوتر رفتم که ببینم آن شخص کیست، دیدم همان کودک است که در راه مکه مدتی همراه او بودم.
پرسیدم: این شخص کیست؟
گفتند: این شخص زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام است.[1]
پی نوشت
[1] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 155
📚منبع : داستان ها و حکایت های حج، ص:
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 کلیپ تصویری: سجده آفتاب
🔸 معرّفی امام سجّاد (علیهالسلام) از ولادت تا شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نکتهای بسیار زیبا از دعای پنجم صحیفه سجادیه که رهبر انقلاب به آن اشاره کردند
🌸ولادت امام سجاد علیه السلام مبارک🌸
💠 امام سجاد حضرت زين العابدين در زمينه قبر چه مىفرمايد و چگونه اشكش جارى مىشود مىفرمايد:
فمالى لا ابكى لخروجى نفسى ابكى لظلمه قبرى ابكى لضيق لحدى ابكى لسوال منكر و نكير اياى ابكى لخروجى من قبرى عريانا دليلا حاملا ثقلى على ظهورى انظر مره عن يمينى و اخرى عن شمالى اذ الخلايق فى شان غير شان(۱)
چرا گريه نكنم، گريه مىكنم براى خروج روح من، گريه مىكنم براى تاريكى قبرم، گريه مىكنم براى تنگى لحد، گريه مىكنم براى سوال نكير و منكر عليهما السلام، گريه مىكنم براى آن روزى كه از قبر بيرون مىآيم در حالى كه برهنه و خار و ذليل و بار سنگين اعمالم را بر پشت گرفتهام گاهى به جانب راست خود مىنگرم و گاهى به جانب چپ خود در آنحال كه خلايق همه به كارى غير كار من مشغولند.
خلاصه آن كارهايى كه در دنيا به واسطه پول يا سفارش يا واسطه انجام مىشود بعد از مردن از اينها ديگر نفعى براى احدى نيست و الا آخرت همان دنيا است روز قيامت سرمايه ايمان است و تقوى است و قلب پاك است.
جنابعالى گاهى مىخوانى مناجات حضرت امير المومنين (عليه السلام) را ببينيد درباره توشه آخرت چه كلمات دلسوزى و چه بيان شيرينى و با اشك ريزانى و انسان را بيدار و توجهش را به عالم ديگر سوق مىدهد.
📚۱_ گفتار امام سجاد در اواسط دعاى ابو حمزه ثمالى (رضى الله عنه)
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
بیا و مشکل عشق مرا تو آسان کن
دچار درد فراقم بیا و درمان کن
نفس کشیدن بی کربلا خودش مرگ است
هوای ناله ی من را هوای باران کن
بگو محل به من بی نوا نخواهی داد؟
بیا و چاره ای آقا به زخم هجران کن
کویر تشنه ی آب فراتم و بی تاب
عزیز فاطمه فکری به این نیستان کن
به قدر کافی از این زندگی پریشانم
مرا به یک سفر کربلا تو مهمان کن
سفارشی کریم ام تو را به جان حسن
نفس نفس زدنم را پر از حسین جان کن
تو را به جان رقیه قسم ذبیح الله
ببر مرا به حرم پیش پات قربان کن
به مور خانه ی خود هم عنایتی آقا
لیاقتی بده هم صحبت سلیمان کن
برات کرببلایت امانُ مِنْ نار است
به این گدای شب جمعه باز احسان کن
شاعر:صابر عابدی
#شب_جمعه
#دلتنگ_حرم