eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠سن‌چندانی‌نداشت‌اما‌از
همان‌سالهای‌جوانی‌معلم‌زنان‌مدینه‌بود
به‌همۀ‌آنها‌بی‌رغبتی‌به‌دنیارا‌می‌آموخت
اما‌همیشه‌میگفت‌از‌
دنیای‌شما‌سه‌چیز‌رادوست‌دارم تلاوت‌قرآن،نگاه‌به‌چهره‌رسول‌خدا(ﷺ)و انفاق‌در،راه‌خدا!
گاهی‌به‌تلاوت‌برخی‌ازسوره‌ها
بیشتر‌سفارش‌میکرد
ومیگفت‌هر‌کس‌سوره‌های ‌حدید،واقعه‌والرحمن‌را تلاوت‌کند‌در‌آسمانها‌و‌زمین اهل‌بهشت‌شناخته‌میشود! 📚:`فاطمه‌علی‌است ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «انی سمیت ابنتی فاطمه لان الله عزوجل فطمها وفطم من احبها من النار؛ (6) من نام دخترم را فاطمه علیها السلام گذاشتم؛ زیرا خدای – عزوجل – فاطمه علیها السلام و هر کس که او را دوست دارد، از آتش دوزخ دور نگه داشته است .»📔بحارالانوار، چ78 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۷۱۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 معنای لقب کبری "صدیق"یعنی کسی که درتمام عمر دروغ نگفته و بسیار راستگوست،قرآن صدیقین را هم ردیف پیامبران و شهداء میداند.(نساء۶۹) صدیقه کبری لقب حضرت زهراء و صدیق اکبر لقب اختصاصی امیرالمومنین علی علیه السلام است که از سوی رسول خدا به آن دو اعطا شده است. مفضل بن عمر گوید:از امام صادق علیه السلام پرسیدم چه کسی فاطمه سلام الله علیها را غسل داد؟فرمود امیرالمومنین علی علیه السلام،این مطلب بر من سنگین آمد،فرمود قبول این مطلب بر تو دشوار نیاید زیرا جده ام فاطمه صدیقه بود و صدیقه را جز صدیق نمی تواند غسل دهد. 📚(کافی،ج۳،ص۱۵۷) ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۷۱۹
اگر مرگ به سراغم آمد و هنوز همدیگر را ندیده بودیم؛ فراموش نکن من خیلی دیدنت را آرزو می‌کردم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 تندگويان؟... تندگويان؟... وزير؟... وزير نفت؟ هيچ صدايي بلند نشد. دوباره پرسيد و باز هم سکوت، عصباني شد. خشم تمام جانش را پر کرد. با لگد افتاد به جان مهندس و يارانش و به دنبالش، ضجه بود و خون بود و سکوت. فرمانده عراقي به عربي چيزي گفت و همه سربازها ايستادند. دوباره نگاهش را کشيد به افرادي که روي زمين افتاده بودند. عرق تمام صورتش را پوشانده بود. لباسش نامرتب مي‌نمود. دستي به صورتش کشيد، خيسي دستش را با شلوارش پاک کرد. لبانش از خشم مي‌لرزيد. دوباره پرسيد: «تندگويان کدام‌تان هستيد... من وزير نفت را مي‌خواهم... اگر او را معرفي نکنيد همه‌تان را مي‌کشم...» هيچ‌کس چيزي نگفت؛ - جنازه‌هاي‌تان را مي‌اندازم جلو شغال‌ها... بايد او را معرفي کنيد. سکوت آزاردهنده خوره جانش شده بود. باز به زبان عربي چيزي به سربازها گفت و به دنبالش، هم‌چون مارهاي زخمي، بر سر افراد ريختند. باز مشت و لگد بوديکي از سربازها با سرنيزه بدن زخم‌خورده مهندس و يارانش را چاک‌چاک مي‌کرد. مهندس نگاهش را به آن دورها کشيد؛ خسته جان و زخم‌خورده. آرام دستانش را ستون کرد. مي‌خواست بايستد، همه جانش را در پاهايش کرده بود. بلند شد. نگاهش را به گرگ‌هاي زخمي احاطه‌اش کرده بودند، دوخت. تمام توانش را به کمک گرفت. فريادش همه را در جاي خود ميخکوب کرد: - جواد تندگويان منم... وزير نفت ايران منم... همه ايستادند.نگاه مهندس به قمري دلشکسته بود. او را به طرف ديگر جاده کشاندند و به دنبالش مشت و لگد بود که فرود مي‌آمد... 📚برگرفته از کتاب «مأموريت تمام» ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۷۲۰