داستان های عبرت آموز
ای من فدای پنجره فولاد چشمهات
از بغض من چرا گرهی وا نمیشود؟
#امام_رئوف
💠 گزارش کارهای شیعیان به امامان
موسی بن یسار میگوید:
من در خدمت #امام_رضا علیه السلام بودم؛ وارد کوچههای شهر طوس شدیم (شهر مشهد امروز) سر و صدایی شنیدم به طرف آن صدا رفته دیدم جنازه ای است میبرند ناگاه امام علیه السلام از مرکب پیاده شدند و تابوت را گرفتند و از پی آن به راه افتادند.
آنگاه فرمودند:
«ای موسی بن یسار! هر کس جنازه یکی از دوستان ما را تشییع نماید چنان گناهانش میریزد گویا اینکه تازه از مادر به دنیا آمده است و آثار گناه در پرونده او نمی ماند.»
امام همچنان از پی جنازه رفتند تا اینکه او را در کنار قبر گذاشتند.
حضرت جلو رفتند و مردم را از جنازه کنار زدند، تا میت را مشاهده کردند سپس دستشان را روی سینه میت گذاشتند و فرمودند:
«فلانی پسر فلان! تو را به بهشت بشارت میدهم؛ دیگر از این ساعت، ترسی نخواهی داشت.»
عرض کردم:
فدایت شوم این مرد را میشناسید؟! شما که تا کنون به این منطقه قدم نگذاشته اید!
حضرت فرمودند:
«مگر نمی دانی "تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحا و مساء"؛ اعمال شیعیان هر صبح و شام بر ما پیشوایان عرضه میشود هرگاه کوتاهی داشته باشند، از پروردگار تقاضا میکنیم از آن چشم پوشی نماید، و هر کار خیری را انجام داده باشند، از خداوند درخواست میکنیم اجر آنها را بدهد.»
📚 بحار،ج ۴۹، ص ۹۸
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۹۱۵
#خداحافظ_ماه_من
#وداع_رمضان
#ماه_رمضان
یاد از دل من کن این شب آخر ماه
ای ماه که در ماه خدا ماه شدی!
🍃🍃
#علیمحمد_مودب
#توبه
💠 در کتاب الانوار نعمانیه آمده است، جوان بزهکاری در سن جوانی در بستر بیماری افتاد. همسایگان چنان از او آزار دیده و در رنج بودند که هیچ کس ملاقات او به خانهاش نیامد. هر چه پیام پشیمانی و حلالیت فرستاد کسی حلالاش نکرد.
شب مرگش رو به سمت خدا کرد و گفت: خدایا بندگانت مرا به خاطر جرم و معصیت و خطاهایم رها کردند یقین دارم که تو مانند بندگانت با من رفتار نخواهی کرد چون در جهان هستی فقط تو بر بندگان رحمت داری و بخشایندهای. از تو میخواهم مانند بندگانت با من رفتار نکنی و در واپسین لحظات عمرم مرا ببخشی و پناه من بیپناه باشی که کسی پناهام نداد.
وصیت کرد او را در گوشه حیاط خانهاش به خاک بسپارند تا مزارش باعث رنجش زائرین قبرستان نگشته و از دیدن او ناراحت نشوند.
شبی که از دنیا رفت به خواب مادرش آمد. مادرش پرسید خدا با تو چه کرد؟ گفت: خدای به من فرمود: عمری مرا فراموش کردی ولی در لحظات آخر که همه تو را رها کردند و به من پناه آوردی همان لحظه تو را در آغوش خود گرفتم و بعد از مرگات نیز از رحمت من دور است تو را رها کنم.📚الانوارنعمانیه
~~~~
📖 حضرت صادق علیه السلام میفرمود: چون بنده توبه نصوح کند خداوند او را دوست دارد، و در دنیا و آخرت بر او پرده پوشی کند، من عرض کردم: چگونه بر او پرده پوشی کند؟ فرمود: هر چه از گناهان که دو فرشته موکل بر او برایش نوشتهاند از یادشان ببرد
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۹۱۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجت الاسلام دانشمند: ما آخوندها را از ۱۴معصوم جدا کنید؛ اسلام را #علی(ع) ببینید
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
لیست حمایتی ها
@serate_nor
@atawaa
@Dastanhayeebratamooz
@BORHAN_ZAMAN
خیلی بده که کانال های بدرد نخور و غیر مذهبی روز به روز زیاد بشن و کانالای مذهبی خالی بشن!
به قول حاج اقای پناهیان، بعضی وقتا یه لایک کردن ، یدونه عضو شدن تو کانال ،یدونه سین زدن ، عبادت حساب میشه.
چون عظمت اسلام رو بالا میبره.!
عظمت اسلام رو بالا ببرید.
💠داود رقی میگوید:
در محضر امام صادق علیه السلام بودم بدون اینکه سخنی بگویم،حضرت فرمودند:
« ای داود! روز پنج شنبه هنگامی که برنامه اعمالتان را پیش من آوردند، در آن دیدم که تو درباره پسر عمویت فلانی، خوب کرده ای.
از این کار تو خوشحال شدم و فهمیدم همین صله رحم تو با وی (و قطع صله رحم از جانب او) باعث مرگ زودرس پسر عمویت خواهد شد.»
داود میگوید:
پسر عمویی داشتم بسیار بدفطرت و دشمن سرسختم بود، هنگامی که شنیدم او و خانواده اش در فقر و ناداری شدید، روزگار بدی را به سر میبرند، برایش مقداری مخارج فرستادم، سپس به سوی مکه حرکت نمودم. [ و او بعد از من فوت شده بود ] موقعی که در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم بدون اینکه حرفی بزنم امام علیه السلام آن جریان را به من خبر دادند.
📚 بحار، ج ۷۴، ص ۹۳.
~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۹۱۷
#قائم_آل_محمد
💠 شخصی از اهل علم میگفت:
در کربلا یا نجف که بودیم، گاهی در مضیقه قرار میگرفتیم بهحدی که آب و نان نداشتیم.
خانواده میگفت: فلان آقا مرجع است، برو از او بخواه.
من میگفتم: این کار را نمیکنم و اگر اصرار بکنید، میگذارم و از خانه بیرون میروم.
آن شخص میگفت: شب خواب دیدم کسی در میزند.
امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف بود. دستش را بوسیدم. وارد خانه شدند و مقداری نشستند و هنگام تشریف بردن دیدم چیزی زیر تشک گذاشتند. پس از تشریف بردنشان در عالم خواب نگاه کردم ببینم چه گذاشتهاند، دیدم یک فلس عراقی را گذاشتهاند، [که کوچکترین واحد پول عراق و أَقَل ما یباعُ وَ یشْتَری بِهِ (کمترین مبلغی که میتوان با آن چیزی را خرید و یا فروخت) است که شاید فقرا هم آن را قبول نکنند] از خواب بیدار شدم و بعد از آن خواب دیگر به فقر گرفتار نشدم. از اصفهان حواله صد یا هشتاد تومان رسید و وضع ما رو به بهبودی رفت.
ما که چنین ملاذ و ملجئی (تکیهگاه و پناهگاهی) داریم، چه احتیاجی به دیگران داریم؟!
📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۹
~~~~
📖 امام جعفرصادق (علیهالسلام)»:
اذا قامَ قائمُ آلِ محمدٍ (علیهمالسلام) بَنی فیظَهرِ الكوفَةِ مَسجداً لَهُ اَلفُ بابٍ وَ اتَّصلَت بیوتُ الكوفَةِ بِنهرِ كَربلاء.
زمانی که قائم آل محمد(علیهالسلام) ظهور میکند در نجف اشرف مسجدی بنا میکند که هزار باب دارد و در آن زمان خانههای شهر کوفه به شریعة فرات کربلا متصل میگردد. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٣٧)
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۹۱۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیههایمهدوی ۲۹
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا *
سوگند به خورشيد و تابندگىاش * سوگند به ماه وقتی که در پی خورشید میآید * سوگند به روز وقتی عالم را روشن میگرداند.
سوره شمس، آیات ۱ - ۳.
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیات فرمودند:
"خورشید" رسول خداست که برای مردم دینشان را روشن ساخت. "ماه" امیرالمؤمنین است که در پی رسول خدا آمد. منظور از "روز" امامی از فرزندان حضرت فاطمه و نسل رسولالله است که تاریکی ظلم و جور را خواهد زدود و او همان حضرت قائم است.
📚البرهان، ج5، ص671.
حضور رهبرانقلاب در سعدیه شیراز
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
#بزرگداشت_سعدی_شیرازی
انتقاد امام عصر عجلالله فرجه از شیعیان غافل از روایات...
كَيْفَ يَتَسَاقَطُونَ فِي اَلْفِتْنَةِ وَ يَتَرَدَّدُونَ فِي اَلْحَيْرَةِ وَ يَأْخُذُونَ يَمِيناً وَ شِمَالاً فَارَقُوا دِينَهُمْ أَمِ اِرْتَابُوا أَمْ عَانَدُوا اَلْحَقَّ أَمْ جَهِلُوا مَا جَاءَتْ بِهِ اَلرِّوَايَاتُ اَلصَّادِقَةُ وَ اَلْأَخْبَارُ اَلصَّحِيحَةُ أَوْ عَلِمُوا ذَلِكَ فَتَنَاسَوْا
شيخ ابو جعفر رضى اللّٰه عنه گويد اين توقيع را سعد بن عبداللّٰه رحمه اللّٰه چنين ثبت كرده است: «بنگر که چگونه در فتنهها سقوط میکنند و در وادى تحیر و سرگردانى گام مىزنند و به چپ و راست مىروند، و از دينشان دست برداشتهاند. آیا آنها در مورد حقّ دچار تردید شدهاند؟ و يا آنكه عناد و دشمنى میورزند؟ یا اینکه از روایات راست و خبرهای صحیحی که به آنها رسیده است بیخبرند؟ و يا آن را مىدانند و خود را به فراموشى مىزنند؟»
📗کمال الدين، ج ۲، ص ۵۱۰
📗بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۹۰
📗تفسير کنز الدقائق، ج ۱۰، ص ۱۱۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•💖⃝⃡❥•°
عید سعید فطر بر شما مبارک باد🌹
🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّٰهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَالْعَظَمَةِ
نماز عید سعید فطر به امامت رهبر معظم انقلاب
#عیدفطر
💠 روز عید فطر مأمون از حضرت رضا خواست كه سوار شود و در مجلس عيد حاضر گردد و خطبه بخواند تا دل مردم مطمئن شود و مقام آن جناب را دريابند و بواسطه اين دولت مبارك خوشحال شوند. در جواب حضرت رضا فرمود تو ميدانى ما با هم چه قرار داريم مأمون پيغام داد من ميخواهم با اين كار موضوع وليعهدى پيش سپاهيان و فرماندهان و سربازان ثابت شود و مطمئن گرديده خوشحال شوند بالاخره در اين باره چند مرتبه پيغام فرستاد.
وقتى خيلى اصرار كرد حضرت رضا فرمود يا امير المؤمنين اگر مرا معاف دارى بهتر است در صورتى كه معذورم ندارى همان طورى كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم و علي مرتضى خارج ميشد خارج خواهم شد مأمون گفت هر طور مايلى خارج شو مأمون بفرماندهان و مردم دستور داد كه صبح زود در خانه حضرت رضا جمع شوند مردم سر راه حضرت رضا نشستند از زن و مرد و بچه ها حتى روى پشت بامها رفتند. سرلشكران نيز درب خانه ايستادند.
خورشيد كه طلوع كرد حضرت رضا عليه السّلام غسل كرد و عمامهاى سفيد از پنبه بسر بست و يك سر آن را روى سينه انداخت و يك سرش را بين دو شانه، دامن بكمر زد بعد بغلامان خود دستور داد كه مثل من بكنيد عصائى بدست گرفت و خارج شد ما جلوى آن جناب بوديم پاهايش برهنه بود كه شلوار خود را تا نصف ساق پا بالا زده بود.
همين كه از جاى حركت كرد و ما در مقابلش ايستاده بوديم صورت بطرف آسمان بلند كرده چهار مرتبه گفت: اللَّه اكبر چنين بنظر ما آمد كه در و ديوار و آسمان با او همصدا شدند سپاهيان و سپهداران بر در خانه خود را در لباس زمين آراسته و غرق در سلاح به زيباترين صورت آماده بودند همين كه ما از منزل خارج شديم پاى برهنه با دامن و شلوار بالا زده. حضرت رضا بر در خانه ايستاده فرمود:
«اللَّه اكبر اللَّه اكبر اللَّه اكبر على ما هدانا اللَّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة- الانعام و الحمد للَّه على ما ابلانا»
صدا باين تكبيرها بلند كرد ما نيز با صداى بلند هم آهنگ شديم.
مرو از گريه و ناله بلرزه آمد سه مرتبه اين تكبير را گفت تمام فرماندهان ز اسبها بزير آمده چكمه هاى خويش را از پا درآوردند وقتى چشمشان بحضرت رضا افتاد مرو يك پارچه گريه شد مردم نمي توانستند از گريه و ناله خوددارى كنند.
حضرت رضا در هر ده قدم مي ايستاد و چهار تكبير مي گفت مثل اينكه در و ديوار و آسمان با او همصدا هستند اين خبر همايون رسيد فضل بن سهل ذو الرياستين باو گفت اگر حضرت رضا باين وضع تا مصلى برود مردم فريفته او مي شوند صلاح اينست كه تقاضا كنى برگردد مأمون كسى را فرستاد و تقاضا كرد كه برگردد حضرت رضا عليه السّلام كفشهاى خود را خواست پوشيد و برگشت.
📚منبع: زندگانى حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام( ترجمه جلد 49 بحار الأنوار)،مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى،تهران:اسلاميه،1380، ص: -123-124
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۹۱۹