eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.5هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
21 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 اعتراف آسمان به مشروعیت و حقانیت قیام امام زمان صیحه آسمانی یا همان ندای آسمانی از بارزترین نشانه‌ها و واضح‌ترین علائم و قوی‌ترین برهان‌ها و دلائل بر ظهور امام مهدی علیه‌ السلام محسوب می‌شود. بنابراین هیچ مانعی ندارد که بگوییم صیحه آسمانی، به منزله اعتراف آسمان به مشروعیت قیام امام زمان و اثبات حقیقتی است که هم قرآن و هم معصومین علیهم السلام به وقوع آن خبر داده‌اند امام صادق علیه السلام: وَ لَا یَخرُجُ القَائِمُ حَتَّی یُنادَی بِاسمِهِ مِنْ جَوفِ السّمَاءِ قائم خروج نمى‌كند تا این که نامش از دل آسمان ندا داده شود. سوال شد به چه چيز خوانده مى‌شود(مضمون آن ندا چيست)؟ فرمود: به نام خودش و به نام پدرش ندا برآيد كه توجه كنيد همانا فلانى فرزند فلانى قائم آل محمد است به سخن او گوش فرا دهيد و از او فرمانبردارى كنيد. غيبت نعمانی،ب۱۶،ص ۲۸۹ امام باقر علیه السلام: يُنَادِي مُنادٍ مِنَ اَلسّمَاء بِاسْمِ اَلقائِمِ عَلَيهِ السّلاَمُ فَيَسمَعُ مَنْ بِالْمشرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغرِبِ منادى از آسمان به نام قائم علیه السلام ندا سر می‌دهد و از مشرق تا مغرب صدایش را می‌شنوند. 📚غيبت نعمانی،ب۱۶،ص۲۵۳ ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«ابوالأديان» می‌گويد: من از خدمت گزاران ✳️ بودم و نامه هاى آن حضرت را به شهرها می‌بردم. در بیماریی كه امام با آن از دنيا رفت، به خدمتش رسيدم. حضرت نامه هايى نوشت و فرمود: 🔅اين ها را به «مدائن» می‌برى، پانزده روز در سامرّاء نخواهى بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدى، خواهى ديد كه از خانه من ناله و شيون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته‌اند. ↲ گفتـم: سـرور من! اگـر چنيـن شـود، امـام بعـد از شمـا كيست؟ فـرمـود: 🔅هـر كس كه پاسخ نامه ها را از تو بخواهد. عرض كردم نشانه بيش ترى بفرماييد. فـرمـود: هر كس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه ديگـرى بفرماييد. فرمود: هر كس از آن چه در ميان هميان (كمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هيبت و عظمت امام مانع شد كه بپرسم: مقصود از آن چه در هميـان است چيست؟ ▪️ من نامه‌هاى آن حضرت را به «مدائن» بردم و جواب آن ها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرّاء شدم، ديدم همان طور كه امام فرموده بود، از خانه امام صداى ناله بلند است. نيز ديدم برادرش «جعفر» (كذّاب) در كنار خانه آن حضرت نشسته و گروهى از شيعيان، اطراف او را گرفته به وى تسليت و به امامتش تبريك می‌گويند (!!) من از اين جريان يكّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس وضع امامت عوض شده است، ... من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسليت و امامتش را تبريك گفتم، ولى از من چيزى نپرسيد! در اين هنگام «عقيد»، خادم خانه امام، بيرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را كفن كردند، بياييد نماز بخوانيد. جعفر وارد خانه شد. شيعيان در اطراف او بودند. ... 🔻... جعفر پيش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتى كه خواست تكبير نماز را بگويد، ناگاه كودكى گندمگون و سياه موى كه دندان هاى پيشينش قدرى با هم فاصله داشت، بيرون آمد و لباس جعفر راگرفت و او را كنار كشيد و گفت: 🔅عمو! كنار برو، من بايد بر پدرم نماز بخوانم. جعفر، در حالى كه قيافه‌اش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر جنازه امام نماز خواند وحضرت را در خانه خود در كنار قبر پدرش امام هادى دفن كردند. بعد همان كودك رو به من كرد و گفت: 🔹اى مرد بصرى! جواب نامه ها را كه همراه تو است، بده! جواب نامه ها را به وى دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه (: نماز بر جنازه، و خواستن جواب نامه ها)، حالا فقط هميان مانده. آن گاه پيش جعفر آمدم و ديدم سر و صدايش بلند است. «حاجز وشاء» كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كى بود؟!! او می‌خواست با اين سؤال جعفر را (كه بيخود ادعاى امامت می‌كرد) محكوم كند. جعفر گفت: والله تا به حال او را نديده‌ام و نمی‌شناسم! 🔸 در آن جا نشسته بوديم كه گروهى از اهل «قم» آمدند و از امام حسن عسكرى(عليه‌السلام)پرسيدند و چون دانستند كه امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشين امام كيست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آن ها به جعفر سلام كرده تسليت و تهنيت گفتند و اظهار داشتند: نامه ها و پول هايى آورده‌ايم، بفرماييد: نامه ها را چه كسانى نوشته‌اند و پول ها چه قدر است؟ جعفر از اين سؤال بر آشفت و برخاست و در حالى كه گرد جامه هاى خود را پاك می‌كرد، گفت: ◃اين ها از ما انتظار دارند علم غيب بدانيم!! در اين ميان خادمى از خانه بيرون آمد وگفت: نامه ها از فلان كس و فلان كس است و در هميان هزار دينار است كه ده تا از آن ها را آب طلا داده‌اند. نمايندگان مردم قم نامه ها و هميان را تحويل داده و به خادم گفتند: هركس تو را براى گرفتن هميان فرستاده، او امام است... 📚كمال الدين، ص ۴۷۵. ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠پیرمردی با پسرش محضر پیامبر رسید و گفت: یارسول الله! این پسر من است او را پرورش دادم اکنون جوان نیرومند و سرمایه دار است و من پیرمرد ناتوان و فقیر می‌باشم او حتی به اندازه‌ی بخور و نمیر کمکم نمیکند. رسول خدا فرمود:چرا به پدرت کمک نمیکنی؟ جوان گفت: چیزی ندارم. پیرمرد گفت: دروغ میگوید انبارهایش پر است. جوان گفت: من توان مالی ندارم همینقدر میتوانم خانواده‌ام را اداره کنم. رسول خدا فرمود: جوان خدا ترس باش! به پدرت یاری رسان او زندگی اش را در راه تو فدا کرده است. برای اینکه به شما سخت نگذرد یک ماه خرج او را من میدهم ویک ماه تو،خداوند به تو پاداش می‌دهد. پیامبر خرج یکماه پیرمرد را پرداخت نمود. 🔹 پس از یکماه خرج پیرمرد تمام شد واز پسرش کمک خواست. پسر گفت: چیزی ندارم. پیرمرد نزد پیامبر آمد و از او شکایت کرد. رسول خدا فرمود: چرا به پدرت نمیرسی؟ جوان دروغش را تکرار کرد و گفت چیزی ندارم. پیامبر فرمود: جوان! امروز غروب نمیکنی مگر اینکه تو ازپدرت فقیرتر خواهی بود. جوان از محضر پیامبر برگشت. همسایه‌ها به نزدش آمدند و گفتند: ما از بوی گند انبارهایتان آسایش نداریم. به انبارها رفت و دید درون آن‌ها گندیده است با وحشت به کیسه‌های طلا و نقره سرزد همه را حزف و سنگ یافت. و طبق گفته پیامبر فقیرتر از پدرش گشت از شدت اندوه مریض شد و سلامتی و نشاط جوانی را نیز از دست داد. پیامبر فرمود: ای کسانی که عاق والدین هستید عبرت بگیرید. آن جوان سرمایه اش را در این دنیا از دست داد و در آن دنیا نیز زندگی جهنمی را برای خود تهیه نمود. 📚بحار ج ۱۷ص۲۶۹ ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
دعای غریق را فراموش نکنید.mp3
536.4K
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ ㅤ❚❚ ㅤ▷ㅤ ↻ |⇦• دعای غریق را فراموش نکنید 👤 مرحوم آیةالله
💠 جابر انصاری گفت: در صحرا با علی(ع) بودم، ناگاه آن حضرت به بالای سر آن حضرت نگاه کرد. تبسم فرمود و خندید و گفت: آفرین ای پرنده. گفتم: ای مولای من با کدام پرنده صحبت می کنید؟ فرمود: مرغی که در هواست آیا خوش داری آن را ببینی و کلامش را بشنوی؟ عرض کردم: بلی ای مولای من. در این هنگام آن حضرت کلماتی به صورت پنهانی فرمود، ناگاه پرنده ای به سوی زمین پایین آمد و بر دست علی(ع) نشست. آن حضرت دست مبارکش را بر پشت او کشید و فرمود: سخن بگو به اذن خدا منم علی بن ابیطالب. آنگاه خداوند قوه نطقی به او عطا فرمود تا آن که به زبان عربی آشکارا گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته. حضرت جواب سلام او را داد و فرمود: بگو که از کجا آب و دانه می خوری در این صحرای خشک که هیچ سبزی نمی روید و آبی نیست؟ گفت: ای مولای من زمانی که گرسنه شوم ولایت شما اهل بیت را به خاطر می آورم. پس سیر می گردم و زمانی که تشنه شوم از دشمنان شما، بیزاری می جویم پس سیراب می شوم. علی(ع) فرمود: بارک الله فیک پس آن مرغ پرواز کرد 📚معجزات و کرامات امام علی(ع) ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫