eitaa logo
دانلود
خسته‌نشدن از نیکوکارى یاران حضرت امام باقر علیه السلام مى‌گویند: آن حضرت میان پانصد تا ششصد هزار درهم به ما اجازه مى‌دادند که کمک کنیم و هرگز از صله به برادران و کسانی که برای حاجت نزد او می‌آمدند و آرزومندان و امیدوارانش، ملول و خسته نمى‌شدند. الارشاد، مفید: ۲/ ۱۶۷؛ کشف الغمه: ۲/ ۱۲۷؛ بحار الأنوار: ۴۶/ ۲۸۸، باب ۶، حدیث ۹٫ 📚الشیعه https://eitaa.com/Dastanqm
بردباری شگفت دربرابر نصرانى مردى نصرانى مسلک به حضرت امام باقر علیه السلام از روى توهین گفت: تو بقرى! حضرت فرمود: نه من باقرم. گفت: تو پسر آن زن آشپزى، فرمود: آشپزى هنر و حرفه اوست، گفت: تو فرزند زنى سیاه‌چهره و بدزبانى! فرمود: اگر راست مى‌گویى خدا او را بیامرزد و اگر دروغ مى‌گویى خدا تو را بیامرزد. ❇️ نصرانى به‌سبب این برخورد بردبارانه مسلمان شد. المناقب: ۴/ ۲۰۷؛ بحار الأنوار: ۴۶/ ۲۸۹، باب ۶، حدیث ۱۲٫ 📚الشیعه https://eitaa.com/Dastanqm
مهمان‌دوستى عاشقانه سلمى کنیز حضرت امام باقر علیه السلام مى‌گوید: همواره برادران دینى‌اش بر او وارد مى‌شدند و از نزد او نمى‌رفتند مگرآنکه آنان را به پاکیزه‌ترین غذا پذیرایى مى‌کرد و لباسى نیکو بر آنان مى‌پوشانید و درهم‌هایى به آنان مى‌بخشید! من به حضرت مى‌گفتم: به‌سبب این دست‌ودل‌بازى تهی‌دست مى‌شوى، حضرت پاسخ مى‌گفت: اى سلمى! نیکى و حسنه دنیا جز صله به برادران دینى و کارهاى پسندیده نیست. او هرگز از هم‌نشینى با برادران خسته نمى‌شد و مى‌فرمود: میزان دوستى برادر دینى نسبت به خودت را، به آنچه در قلب تو نسبت به اوست بشناس. هرگز از او شنیده نشد که به سائل بگوید: اى سائل! در وجودت برکت باد، و نه اى سائل! این را برگیر! بلکه او مى‌فرمود: آنان را با بهترین نام‌هاشان بخوانید کشف الغمه: ۲/ ۱۱۸؛ بحار الأنوار: ۴۶/ ۲۹۰، باب ۶، حدیث ۱۵٫ 📚الشیعه https://eitaa.com/Dastanqm
حقوق همسر حسن بن زیّات بصرى مى‌گوید: من با دوستم بر حضرت امام باقر علیه السلام وارد شدیم درحالى‌که آن حضرت در اطاقى مفروش نشسته بودند و بالاپوشى قرمز برتن داشتند و محاسن خود را اصلاح کرده، سرمه به چشم کشیده‌بودند. پرسش هایى از او پرسیدیم، هنگامى‌که برخاستیم به من فرمود: اى حسن! فردا تو و دوستت نزد من بیایید گفتم: آرى، فدایت شوم! چون فردا رسید با دوستم خدمت حضرت رسیدم، در اتاقى بود که جز حصیر فرشى نداشت و پیراهن خشن بر تن او بود، رو به دوستم کرده، فرمود: برادر بصرى! دیروز بر من وارد شدى و من در اتاق همسرم بودم، دیروز نوبت او بود، اتاق، اتاق او بود و کالاى اتاق هم کالاى او، خود را برایم آراسته بود و بر عهده من بود که من هم خود را براى او بیارایم به‌آن‌گونه که او براى من خود را آراسته بود. به دلت چیزى نسبت به من نگذرد. دوستم گفت: فدایت گردم، به خدا سوگند بر دلم چیزى گذشت اما اکنون خدا آن را از میان برد و دانستم حق در همان است که گفتى. الکافى: ۶/ ۴۴۸، باب لبس المعصفر، حدیث ۱۳؛ مکارم الأخلاق: ۸۰؛ وسائل الشیعه: ۵/ ۳۲، باب ۱۷، حدیث ۵۸۱۷؛ بحار الأنوار: ۴۶/ ۲۹۳٫ 📚الشیعه https://eitaa.com/Dastanqm
دعاى دسته جمعى حضرت امام صادق علیه السلام مى فرماید: 😞 هرگاه پدرم را حادثه‌اى محزون مى‌کرد، زنان و کودکان را جمع مى‌کرد، سپس دست به دعا برمى‌داشت و آنان آمین مى‌گفتند.🤲 الکافى: ۲/ ۴۸۷، باب الإجتماع فى الدعاء، حدیث ۳؛ عده الداعى: ۱۵۸، الإجتماع فى الدعاء. 📚الشیعه https://eitaa.com/Dastanqm
مناجات شبانه اسحاق بن عمار مى‌گوید: حضرت امام صادق علیه السلام به من فرمود: رختخواب پدرم را پهن مى‌کردم و به انتظارش مى‌ماندم تا بیاید، وقتى به رختخواب مى‌رفت و خوابش مى‌برد، من به سوى رختخوابم مى‌رفتم. شبى دیر به نزد من آمد. در جستجویش به مسجد آمدم و آن هنگامى بود که مردم به‌خواب رفته‌بودند. ناگهان او را در مسجد تنها به حال سجده دیدم، ناله‌اش را شنیدم که مى‌گفت: سُبحَانَکَ اللَّهُمَّ رَبِّى حَقّاً حَقّاً، سَجَدتُ لَکَ یَا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً، اللَّهُمَّ إنَّ عَمَلِى ضَعیِفٌ فَضَاعِفُه لِى، اللَّهُمَّ قِنِى عَذَابَکَ یَومَ تَبعَثُ عِبَادَکَ، وَتُب عَلَیَّ إنَّکَ أنتَ التَّوَابُ الرَّحِیمُ. خدایا! از هر عیب و نقصى منزهى، به حقیقت که پروردگار منى. پروردگارا! برایت از روى بندگى سجده کردم، خدایا! عملم ضعیف است، آن را برایم دو چندان کن، خدایا! مرا از عذابت، روزى که بندگانت را برمى انگیزى حفظ کن و توبه مرا بپذیر، زیرا تو بسیار توبه پذیر و مهربانى الکافى: ۳/ ۳۲۳، باب السجود والتسبیح والدعاء فیه، حدیث ۹؛ حلیه الأولیاء: ۳/ ۱۸۷؛ بحار الأنوار: ۴۶/ ۳۰۱، باب ۶، حدیث ۴۵٫ 📚الشیعه https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانهای اسلامی از اصول کافی محمد محمدی اشتهاردی👇 هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع) مسلمان شدن یهودی، بدست علی(ع) عصر خلافت امام علی(ع) بود، آن حضرت در یکی از سفرها، از فاصله دور به طرف کوفه می‌آمد، یکی از یهویان(یا مسجد) نیز در همان راه حرکت می‌کرد و به سوی اطراف کوفه می‌رفت، آن کافر به علی(ع) رسید(ولی علی(ع) را نمی‌شناخت) و باهم به سفر خود ادامه‌دادند، تا بر سر دوراهی رسیدند که یکی راه کوفه بود، و دیگری راه اطراف کوفه بود. یهود دید که علی(ع) به راه کوفه نرفت، بلکه در همان راه که خودش حرکت می‌کرد، حرکت کرد، یهودی از علی(ع) پرسید: مگر نگفتی که من عازم کوفه هستم؟ امام علی: آری گفتم. یهودی:پس چرا به راه کوفه نرفتی و در این راه با من می‌آئی، بااین‌که راه کوفه را می‌دانی؟. امام علی: این، برای نیکوپایان‌دادن به رفاقت است، چرا که هرانسان رفیق راهش را، هنگام جدائی، تا چند قدم، بدرقه می‌کند، که پیامبر ما این‌گونه به ما دستور داده‌است. یهودی: به‌راستی پیامبر شما، این گونه دستور داده‌است؟ امام علی: آری. یهودی: پس مسلماً هرکس از پیامبر شما پیروی کرده، به‌خاطر این کارهای بزرگوارانه و این خصلت نیکو بوده که از او دیده‌است. (در همین هنگام که نور درخشان اسلام بر قلب یهودی تابیده‌بود، گفت:) من تو را گواه می‌گیرم که بر دین تو هستم، و دین تو را پذیرفتم، یهودی همراه امام علی(ع) به‌سوی کوفه آمد، در کوفه آن حضرت را شناخت که خلیفه مسلمانان و امیرمؤمنان است، اسلام را پذیرفت و رسماً مسلمان شد. https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا