34.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://iqna.ir/fa/news/3836624
موشنگرافیک/ ماجرای جانشینی پیامبر(ص) و نزول آیه اکمال دین
#عید_غدیر
کانال معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
✨ #امام_زمان (ع) در صحرای عرفات
🔖 قسمت اول
⭕️ این تشرّف از مهمترین و روحافزاترین رویدادهای زندگانی مرحوم فشندی (ره) است. تشرّف حاضر، بهسبب بعضی از جنبههای منحصر به فرد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد مورد توجّه تعداد زیادی از شیفتگان امام عصر (ع) میباشد.
☑️آیت اللّه ناصری دولتآبادی ماجرای این تشرّف را خود، مستقیما از زبان حاجی شنیده و در کتاب «آب حیات» آورده است. همچنین جناب قاضی زاهدی نیز آن را از زبان خود آن مرحوم شنیده و در کتاب خود نقل کرده است. ما اینک تلفیق دو روایت را جهت تتمیم آن، برای خوانندگان محترم میآوریم.
🔰 حاج محمّد علی فشندی تهرانی میگوید:
🕋 سال اوّلی که به «مکّه مکرّمه» مشرّف شدم، از خدای مهربان در آنجا خواستم که توفیق دهد تا در سالهای بعد نیز، تا بیست سفر به مکّه بیایم تا شاید امیر الحاج و امام زمان (ع) را هم زیارت کنم. خداوند هم توفیقی بخشید و منّتی نهاد که من علاوه بر آن بیست سفر، چند بار دیگر نیز موفّق به زیارت خانه خدا شدم.
سالیانی بود که به همراه کاروانی به عنوان خدمه و کمکی کاروان مشرّف میشدم تا اینکه در سالی [ظاهرا ۱۳۵۳ ش.] مدیر کاروان به من اطّلاع داد که امسال از بردن من معذور است. شاید تصوّر و پندار او این بود که سنّ من رو به پیری رفته و نگران بود که نتوانم در کارهای خدماتی کاروان به او یاری برسانم. از شنیدن این خبر خیلی افسرده و پژمرده شدم.
🕌 بنابراین به سوی «مشهد مقدّس» حرکت کردم تا دست توسّلی به دامان سلطان طوس، حضرت رضا (ع) بزنم و از ایشان بخواهم که سفر معنوی حج را امسال نیز نصیب من کند.
در حرم، خیلی منقلب و مضطرب بودم و به سختی میگریستم و از آن حضرت، برآورده شدن حاجت خود را میخواستم. پس از زیارت جانانه، به قصد بازگشت به «تهران» با آن حضرت وداع کرده، از حرم خارج شدم. در این حین، سیّدی مرا صدا زد و فرمود:
▫️ آقا! سفر شما را حضرت حجّت (ع) امضا کردند و فرمودند:
🔶 «به حاج محمّد علی بگو برو! منتظر تو هستند!»
▫️ من از سیّد پرسیدم:
🔹 خود حضرت این سخن را فرمودند؟
▫️ سیّد گفت:
🔸 «بله!»
▫️ من نیز بدون درنگ به منزل خود در «تهران» بازگشتم. به محض آنکه به خانه رسیدم، همسرم با عجله گفت:
🔸 «این چند روز را کجا بودی؟ مرتّب از کاروان زنگ میزنند و میخواهند شما را همراه خود ببرند.»
▫️ من هم بلافاصله به مدیر کاروان مراجعه کردم و پرسیدم:
🔹 شما که نیّت بردن مرا نداشتید، حالا چهشده که میخواهید مرا هم در این سفر همراه کنید؟!
▫️ مدیر کاروان سربسته اشاره کرد که از تصمیم قبلی خود پشیمان شده و میخواهد من نیز در این سفر طبق معمول سالهای گذشته به عنوان خدمه با او همراهی کنم.
به هر ترتیب، به عنوان کمکی کاروان، به «مکّه» مشرّف شدیم. شب هشتم ماه که فردای آن روز حاجیان میباید در «عرفات» باشند، مدیر کاروان مرا خواست و گفت:
🔸 «وسایل کاروان را زودتر از دیگر کاروانها به «منا» منتقل کن و در عرفات در کنار «جبل الرّحمه» خیمهها را برپا ساز تا کاروان ما در بهترین جای ممکن سکنا گزیند.»
🚙 من نیز فورا لوازم و خیمهها را با اتومبیلی به آنجا منتقل کردم؛
⛺️ چادرها را برافراشتم و فرشها را گستردم.
👮🏽♂ در این حال یکی از شرطههای سعودی (پلیسهای عربستان) نزد من آمد و به زبان عربی گفت:
🔸 «چرا حالا آمدی؟ اینجا که کسی نیست!»
▫️ من هم با زبان عربی شکسته بسته که تقریبا در این سفرها آموخته بودم بدو گفتم:
🔹 برای انجام مقدّمات کار، زودتر آمدم.
▫️ گفت:
🔸 پس امشب نباید بخوابی!
▫️ پرسیدم:
🔹 چرا؟
▫️ گفت:
🔸 «به خاطر اینکه ممکن است دزدانی پیدا شوند و به وسایل حجّاج دستبرد بزنند یا اینکه شما را بکشند. باید خیلی مراقب باشی!»
▫️ با شنیدن این سخنان، ترس عمیقی وجود مرا فرا گرفت. در این حال به یاد حضرت ولیّ عصر (ع) افتادم. به آن حضرت التجا و پناه بردم و پیوسته و پیاپی نام مقدّس آن قبله عالم را بر زبان میآوردم.
میگفتم:
🔹 یا حجّه بن الحسن ادرکنی! یا خلیفه اللّه الاعظم أغثنی!
(ادامه دارد)
#عرفه
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت دوم
🌌 تصمیم گرفتم شب را نخوابم. به همین جهت برای نماز و نافله شب وضویی ساختم و به نماز ایستادم. آن شب در آن بیابان تنهایی، به یاد امام زمان (ع) حال خوشی پیدا کردم.
⛺️ در همین حال صدای پایی شنیدم و به دنبال آن، پرده ی چادر کنار رفت.
✨ آقایی در آستانه خیمه بعد از سلام فرمود:
🔶 «حاج محمّد علی تنها هستی؟»
▫️ عرض کردم:
🔹 بله آقا، تنهایم!
▫️ و ناخودآگاه از جا برخاستم و پتویی را چند لا کرده، زیر پای آقا افکندم.
آقا نشست و فرمود:
🔶 «حاج محمّد علی! خوب جایی را برای سکونت کاروان انتخاب کردهای! اینجا همان جایی است که جدّم حسین بن علی (ع) در روز عرفه خیمه زده بودند!»
▫️ بعد فرمودند:
🔶 «حاج محمّد علی! یک چایی درست کن!»
▫️ عرض کردم:
🔹 «اتّفاقا همه وسایل چای فراهم است جز چای خشک که آن را از «مکّه» نیاوردهام.»
▫️ فرمود:
🔶 «شما آب جوش تهیّه کنید، چای خشک آن بر عهده من!»
☕️ آب که جوش آمد، مقداری چای (که در حدود صد گرم بود) به من مرحمت کردند. چای که دم کشید و آماده شد، فنجانی به ایشان تعارف کردم.
نوشیدند و فرمودند:
🔶 «شما هم بفرمایید!»
▫️ من هم با اجازه آقا، فنجانی از آن چای نوشیدم که لذّت خوبی برای من داشت.
در اینوقت، دو جوان زیباروی نورانی (در روایتهای قاضی زاهدی چهار جوان) جلوی چادر آمدند و همانجا با احترام ایستادند و به آقا سلامی عرض کردند. آقا از من خواستند که به ایشان چای تعارف کنم.
من نیز اطاعت کردم و برایشان چای بردم. آنان چای را نوشیدند. آقا از من خواستند که چای دیگری نزد ایشان ببرم که من نیز دوباره چای برای آن دو جوان بردم. در اینوقت آقا به آنان فرمود:
🔶 «شما بروید!»
▫️ آنان نیز خداحافظی کرده و رفتند.
در این هنگام، آقا نگاهی به من کردند و سهبار فرمودند:
🔶 «خوشا به حالت حاج محمّد علی!»
▫️ گریه راه گلویم را بست. عرض کردم:
🔹 از چه جهت؟
▫️ فرمود:
🔶 «چون امشب کسی برای بیتوته در این بیابان نمیآید. امشب شبی است که جدّم امام حسین (ع) در این بیابان آمده است.»
▫️ بعد فرمود:
🔶 «دلت میخواهد نماز و دعای مخصوصی را که از جدّم رسیده، بخوانی؟»
▫️ عرضه داشتم:
🔹 بله آقا جان!
▫️ فرمود:
🔶 «برخیز و غسلی بهجا آور و وضو بگیر!»
▫️ عرض کردم:
🔹 هوا طوری است که نمیتوانم با آب سرد غسل کنم.
▫️ فرمود:
🔶 «من بیرون میروم، تو آب را گرم کن و غسل نما!»
▫️ من هم بدون اینکه متوجّه قضایا باشم و اینکه این آقا کیست، مقداری آب را گرم کردم و غسل و وضویی ساختم.
چون از غسل فارغ شدم، آقا به خیمه برگشتند و فرمودند:
🔶 «حالا دو رکعت نماز با این کیفیّت که میگویم بخوان: بعد از حمد [در هر رکعت] یازده مرتبه سوره توحید را بخوان که این نماز جدّم امام حسین (ع) در این مکان است.»
▫️ و بعد از نماز فرمودند:
🔶 «جدّم، امام حسین (ع) در این بیابان، دعایی خوانده است که من آن را میخوانم. تو هم با من بخوان!»
▫️ اطاعت کردم. دعای آقا نزدیک به بیست دقیقه به درازا کشید و در حال دعا، اشک از چشمان مبارکش مانند ناودان فرو میریخت. هر جملهای را که میخواند، در ذهن من میماند و من فورا آن را حفظ میکردم. دیدم عجب دعای خوبی بود و چه مضامین عالی و بالایی دارد.
من با اینکه با کتابهای دعا آشنا بودم، امّا تاکنون به چنین دعایی برنخورده بودم. در همین وقت به ذهنم رسید که فردا برای روحانی کاروان مضامین این دعا را بخوانم تا او آنها را یادداشت کند. به محض خطور این فکر در خاطر من، آقا فرمودند:
🔶 «این دعا مخصوص امام (ع) است و در هیچ کتابی نوشته نشده و کسی غیر از امام نمیتواند آن را بخواند و از یاد تو نیز میرود!»
▫️ با گفتن این سخن، ناگهان تمامی عبارات دعا از ذهن، زبان، خیال و خاطر من محو شد و حتّی کلمهای از آن در ذهن من باقی نماند.
(ادامه دارد)
۰✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت سوم
▫️ پس از پایان دعا به آقا عرضه داشتم:
🔹 آقا این توحید من، به نظر شما خوب است؟ من میگویم که همه هستی را از درخت و گیاه و زمین و ... خداوند آفریده است.
▫️ فرمودند:
🔶 «خوب است! و بیش از این از شما انتظار نمیرود!»
▫️ عرض کردم:
🔹 آیا من حقیقتا دوستدار اهل بیت هستم؟
▫️ فرمودند:
🔶 «آری! و تا آخر هم خواهید بود. اگر آخر کار شیاطین بخواهند فریب دهند، آل محمّد (ص) به فریاد میرسند.»
▫️ پرسیدم:
🔹 آیا امام زمان (ع) در این بیابان تشریف میآورند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «امام الآن در چادر نشسته است!»
▫️ من با همه این نشانهها و قرینهها باز متوجّه نشدم. به نظرم رسید منظور این است که امام (ع)، اکنون در چادر مخصوص خود نشستهاند.
دوباره پرسیدم:
🔹 آیا فردا امام (ع) با حاجیان به عرفات میآیند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «آری!»
▫️ عرض کردم:
🔹 کجا میروند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «جبل الرّحمه»
▫️ دوباره عرضه داشتم:
🔹 اگر رفقای کاروان بروند، امام (ع) را میبینند؟
▫️ فرمود:
🔶 «میبینند امّا نمیشناسند!»
▫️ عرض کردم:
🔹 فردا شب امام زمان (ع) به چادر حاجیان هم سر میزنند و عنایتی میکنند؟
▫️ فرمود:
🔶 «در چادر شما، آنگاه که روضه عمویم عبّاس (ع) خوانده میشود، میآید.»
▫️ بعد از این سخنان و پاسخ به این سؤالها، آقا برخاستند تا از خیمه خارج شوند. در این حال رو به من نموده، فرمودند:
🔶 «حاج محمّد علی! شما امسال به نیابت از کسی حج میگزارید؟»
▫️ عرض کردم:
🔹 خیر آقا جان!
▫️ فرمودند:
🔶 «میشود از طرف پدر من امسال نیابت کنید.»
▫️ عرضه داشتم:
🔹 بله آقا جان!
▫️ در این حال دو اسکناس صد ریالی سعودی به من مرحمت کردند و فرمودند:
🔶 «این پول را بگیر و حجّ امسالت را به نیابت پدر من انجام بده!»
▫️ پرسیدم:
🔹 آقا نام پدر شما چیست؟
▫️ فرمودند:
🔶 «حسن!»
▫️ عرض کردم:
🔹 نام خودتان چیست؟
▫️ فرمود:
🔶 «سیّد مهدی!»
▫️ آقا را تا دم چادر بدرقه کردم.
✨ در اینوقت، آقا برای معانقه و روبوسی جهت خداحافظی برگشتند و با هم معانقهای کردیم. خوب به یاد دارم که خال طرف راست صورتش را بوسیدم.
(ادامه دارد)
#امام_زمان #عرفه
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت چهارم (آخر)
▫️ آقا دوباره مقداری پول خرد دیگر به من مرحمت کردند و فرمودند:
🔶 «این پولها را نیز به همراه داشته باش و برگرد!»
▫️ عرض کردم:
🔹 «آقا جان من شما را کی و کجا ملاقات خواهم کرد؟»
▫️ فرمود:
🔶 «وقتی که حاجیان، نماز مغرب و عشای خود را خواندند و مدّاح کاروان شروع به ذکر مصیبت عمویم قمر بنی هاشم (ع) کرد، من به چادر شما میآیم.»
▫️ در اینوقت آقا از خیمه خارج شد و من دیگر او را ندیدم.
هرچه به اینطرف و آنطرف نظر کردم، دیگر کسی را نیافتم. داخل چادر شدم و به فکر فرو رفتم:
🔹 راستی او که بود؟ سیّد مهدی فرزند حسن! از کجا نام مرا میدانست؟ چند بار فرمود: «جدّم حسین، عمویم عبّاس.. .»
▫️ قرینهها و نشانهها را یکی پس از دیگری کنار هم نهادم. خیلی منقلب و بیتاب شده بودم. فهمیدم که با امام زمان (ع) همسخن بودهام.
👮🏽♂ از صدای گریه و ناله من، شرطه سعودی (پلیس عربستان) سراسیمه آمد و گفت:
🔸 «چه شده؟ دزدها آمدهاند و اثاثیهات را غارت کردهاند؟»
▫️ گفتم:
🔹 نه! مشغول مناجات با خدایم.
▫️ او با تعجّب به من نگاه میکرد و سرانجام رهایم کرد و رفت. تا صبح به یاد حضرت (ع) گریستم.
فردای آن روز، قصّه را برای روحانی کاروان تعریف کردم و او هم برای حاجیان نقل کرد و گفت:
🔸 «ای حجّاج! متوجّه باشید که این کاروان مورد توجّه و عنایت امام زمان (ع) است.»
▫️ همه مطالب را به روحانی کاروان گفتم، جز آنکه فراموش کردم بگویم آقا وعده کرده است که شب، به هنگام ذکر مصیبت عمویش قمر بنی هاشم (ع) به چادر ما میآید.
🌌 شبهنگام، حاجیان پس از نماز، روضهای گرفتند و مدّاح کاروان هم، گریزی به روضه علمدار کربلا، حضرت قمر بنی هاشم (ع) زد و حالی در چادر بر پا شد. در آنوقت، به یاد سخن آقا افتادم. هرچه نگاه کردم، آن حضرت را درون چادر ندیدم. ناراحت شدم و با خود گفتم:
🔹 خدایا! وعده امام (ع) حق است!
✨ در اینوقت، امام (ع) به خیمه تشریففرما شدند و در میان حاجیان نشستند و در مصیبت عموی خود گریستند.
من که آقا را دیدم، خواستم تا عرض ادبی کنم و بوسهای برپای حضرتش بزنم و به مردم بگویم که:
🔹 بیایید و امام زمانتان را ببینید!
▫️ که امام اشارتی کردند و من بیاراده و بیاختیار بر جای خود ایستادم.
روضه که تمام شد، آقا نیز برخاستند و خیمه را ترک کردند و من دیگر حضرت را ندیدم. (۱)
⬅️ مشتاقی و مهجوری، صفحه ی ۳۳۸
(۱). آب حیات، صص ۳۸۹- ۳۹۳.
#امام_زمان
60d35760fa40ae6815703dea_-9196915488491488793.mp3
3.24M
🎧#صوت_مناسبتی
🎙استاد پناهیان
🔸چرا باید #عید_غدیر را پرشور برگزار کنیم؟!
خاطرۀ استاد پناهیان از پاسخ غمانگیز استاد مصری دربارۀ #غدیر...
http://dastanquran.blogfa.com/category/134
✔️ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﻯ ﮔﺮﻡ ﻣﺪﻳﻨﻪ، ﺯﻧﻰ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﻳﺒﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺭﻭﺳﺮﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﻭ ﺑﻨﺎﮔﻮﺷﺶ ﭘﻴﺪﺍﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﻛﻮﭼﻪ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﻰﻛﺮﺩ.
ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻰﺁﻣﺪ. ﺁﻥ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﻳﺒﺎ ﺳﺨﺖ ﻧﻈﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﻛﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﺗﻤﺎﺷﺎﻯ ﺁﻥ ﺯﻳﺒﺎ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻓﻴﺎﻧﺶ ﻏﺎﻓﻞ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﻰﻛﺮﺩ.
ﺁﻥ ﺯﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﻮﭼﻪﺍﻯ ﺷﺪ ﻭ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻰﻛﺮﺩ. ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﻰﺭﻓﺖ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻳﺎ ﺷﻴﺸﻪﺍﻯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺳﺎﺧﺖ، ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻪﺧﻮﺩﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺟﺎﺭﻯ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ.
ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻛﺮﻡ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻋﺮﺽ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻳﻪ ﻣﺒﺎﺭﻛﻪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ: ( (ﺍﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ﺑﻪ ﻣﺆ ﻣﻨﺎﻥ ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩﻫﺎﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻋورتهﺎﺷﺎن ﺮﺍ ﻧﮕﺎهﺪﺍﺭﻧﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩﺗﺮ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪﺩﺭﺳﺘﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ - ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ - ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩﻫﺎﺷﺎن ﺮﺍ ﻓﺮﻭﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻋﻮرتهﺎﺷﺎﻧﺮﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺯﻳﻮﺭ ﻭ ﺯﻳﻨﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ - ﻣﮕﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺁﻣﺪ - ﻇﺎﻫﺮ ﻧﺴﺎﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﺭﻭﺳﺮیهﺎ ﻭ ﻣﻘﻨﻌﻪﻫﺎﺷﺎن ﺮﺍ ﺑﺮ ﮔﺮﻳﺒﺎنهﺎﺷﺎﻥ ﻓﺮﻭﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﭘﻴﺮﺍﻳﻪﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﺴﺎﺯﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻮﻫﺮﺍﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﭘﺪﺭﺍﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺷﻮﻫﺮﺍﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﺯﻧﺎﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﻣﻤﻠﻮﻛﺎﻥ، ﻳﺎ ﺩﻳﻮﺍﻧﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﻠﻪ، ﻳﺎ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻏﻴﺮ ﻣﻤﻴّﺰ) ) (۱)
۱-ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺣﺠﺎﺏ، ص 138 - 137
امام على علیه السّلام فرمودهاند :
پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام زیبایى اوست .
غرر الحکم(5820)
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فردای ترور آیتالله خامنهای تروریستهای مجاهدین خلق جلسه حزب جمهوری اسلامی را منفجر کردند و شهید بهشتی و ۷۲ تن از یارانش را به خاک و خون کشیدند
🔹ترور آیتالله خامنهای باعث شد تا در این جلسه فردا حضور نداشته باشد دست تقدیر پرودگار بود که رهبر انقلاب را برای این روزها و آینده پر تلاطم حفظ کند
eide ghorban_5855050768259744390.mp3
6.78M
🌺 #عید_قربان_و_پیام_حضرت_ابراهیم_ع
🌹با صداي شهيد حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
حتما گوش کنید
🕊شادی روحش صلوات
🟢اثر محبت اهل بیت علیهم السلام در لحظه مرگ
🔸یکی از چیزهایی که انسان را در «قبر» از عذاب و ناراحتی نجات می دهد و از همه اعمال کارسازتر است، محبت اهل بیت عصمت و طهارت است.
حضرت امام رضا، علیه السلام، فرمود: «از مواردی که به زیارت زائرم می آیم شب اول قبر اوست».
🔸مرحوم «محدث قمی» در مفاتیح نقل می کند که:
ظالمی پس از مرگ به خواب یکی از علما آمد. مرد عالم از او پرسید چگونه در راحتی بسر می بری حال آنکه باید دچار درد و شکنجه باشی؟ ظالم در پاسخ گفت: تا دیشب در عذاب می سوختم و قبرم مملو از آتش بود، ولی از دیشب تاکنون عذاب بطور موقت از قبرستان برداشته شده. زیرا، حضرت سید الشهداء، علیه السلام، دیشب سه بار به دیدن یک بانوی محترم آمد! مرد عالم به جستجو و تحقیق درباره این یانو پرداخت، تا همسر او را پیدا کرد.
از او پرسید: «همسر شما چه اعمال نیکی انجام می داد که امام حسین، علیه السلام، به دیدنش آمده است؟!»
مرد مقداری از اعمال صالح همسرش را برشمرد که از جمله آنها این بود که او بر خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت. یک عمر زیارت عاشورا می خواند.
با این سخن مرد عالم پی برد که چرا امام حسین علیه السلام در شب اول قبر به دیدن آن زن آمده بود.
📚معاد در قرآن؛ ؛ ص140؛ آیت الله مظاهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت تکان دهنده رهبر انقلاب
از آخرین لحظه حیات شهید احمدلو
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ (آیات ۴۴ـ۴۶ سوره حاقه)
ترجمه: اگر او (پیامبر) سخنی دروغ بر ما میبست، ما او را با قدرت میگرفتیم؛ سپس رگ قلبش را قطع میکردیم.
این آیات تهدید میکنند اگر پیامبر(ص) سخنی را به دروغ به خداوند نسبت دهد، خداوند از او انتقام خواهد گرفت. یعنی مراد این آیات این است که ممکن نیست فرستاده خداوند چنین عملی انجام دهد. پس پیامبر(ص) در گفتارش صادق است و آنچه میگوید کلام الهی است. در تفسیر البرهان در روایتی آمده است هنگامی که پیامبر گفت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه» (حدیث غدیر)، عَدوی گفت: این را خدا نگفته است و او بر خداوند بسته است. در این هنگام آیه «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا...» نازل شد.
📚ویکیشیعه
#غدیر
کانال معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
کانال بشارت در ایتا👇
https://eitaa.com/besharat_ir
🔴 حضور امام زمان در ایام حج در کنار حجاج
🔵 ابن بابویه (شیخ صدوق) از محمد بن عثمان (دومین نایب خاص امام زمان (عج) در زمان غیبت صغری) روایت کرده که گفت:
🔺 «به خدا سوگند که صاحب الامر- عجّل اللّه تعالی فرجه- هر سال در موسم حج، در کعبه و مشعر حاضر میشود و مردم را میبیند و میشناسد و مردم نیز او را میبینند اما نمیشناسند. و از او پرسیدند که:
🔸 تو صاحب این امر را (در ایام حج در مکه) دیدهای؟
🔸 گفت:
🔸 بلی! در این نزدیکی دیدم که به پردههای کعبه چسبیده بود، در مستجار و میگفت:
🔺 خدایا به [وسیله] من، انتقام بکش از دشمنان خود
#امام_زمان
#حج
📚 کمال الدین، ج ۲، ص ۴۴۰ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۵۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 ۱۳ ذیالحجه، اعلان همگانی لقب امیرالمومنین
🔹 روز ۱۳ ذیالحجه، همین که پیامبر اسلام از اعمال حج فارغ شده و عازم مدینه بودند، جبرئیل نازل شد و حضرت على علیه السلام را اینگونه خطاب قرار داد: السَّلامُ عَليكَ يا اَميرالمؤمنين ...
#غدیر
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
کانال استیکر مدرسه
https://eitaa.com/joinchat/1899233371C941ba466df
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ | باقر العلوم
🔻 تشریح چگونگی مبارزه_فرهنگی امام باقر علیهالسلام توسط #مقام_معظم_رهبری (حفظه الله)