فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/5qwTc
شهید رجایی و ماجرای نخوردن گلابی نوبرانه
eitaa.com/koodakAliAsghar
eitaa.com/Dastanqm
حفظ حجاب, به هر قیمت!
خانم زهرا گونزالس بانوی مسلمان و نوشیعهی آمریکایی که چند سالی است به کشورمان مهاجرت کرده است، در حاشیه جشنواره دختران آفتاب، برایمان از وضعیت دشوار زنان و بانوان مسلمان و محجبه در آمریکا و جوامع غربی حکایاتی تعریف کرد.
در طول این مصاحبه، چند باری لرزه بر اندامم افتاد و هوای دل و دیدهام را ابری کرد؛ نه به خاطر اینکه او چه سختیهایی کشیده است، بلکه به این دلیل که اینگونه زنان مسلمان در غرب، برای حفظ حجاب خود از جان مایه میگذارند؛ اما درعوض در ایران و برخی کشورهای اسلامی که همه در انتخاب حجاب آزادند و کرامت زن مسلمان محفوظ است، متأسفانه برخی از دختران و زنانمان حرمت پوشش اسلامی را پاس نمیدارند!
زهرا گونزالس میگفت:
۱۲ یا ۱۳ ساله بودم که مادرم به دین اسلام گروید. پیش از آن ما کاتولیک بودیم و من در مدارس کاتولیکی درس میخواندم. بعد از اسلام آوردن مادرم، او ما (من و برادران و خواهرانم) را نیز بدون هیچ اجباری به اسلام دعوت کرد و ما همگی به عشق و علاقه خود مسلمان شدیم.
از آن به بعد همواره با پوشیدن روسری، در انظار ظاهر میشدم. درست یادم هست که روز آغاز سال تحصیلی بود. من به کلاس اول راهنمایی میرفتم و اولین بار بود که میخواستم با روسری به محیط آموزشی بروم. بارها خود را در آینه مشاهده کردم و از اینکه روسریام به رنگ آسمان است، بسیار شاد بودم. میخواستم با دوستانم هم این شادی را تقسیم کنم. فکر میکردم همگی از نوع پوشش من لذت میبرند...
اتوبس مدرسه رسیده بود و من آخرین نفری بودم که سوار شدم. از همین اتوبوسهای زرد بزرگ که همیشه برای سرویس مدارس استفاده میشود. از داخل سرویس سروصدا و هلهله شادی بچهها شنیده میشد. همینکه وارد اتوبوس شدم و چشم بچهها به من افتاد، ناگهان برای مدتی "سکوت" بر اتوبوس حکمفرما شد. یکی فریاد زد که «اینو ببینید؛ چی سرش گذاشته!!» یکی دیگر از بچهها برای من آشغال پرتاب کرد، دیگری حرفهای رکیک نثارم کرد... میخواستم فرار کنم؛ اما راننده اتوبس در را بست و گفت: «بنشین!» پایم بسیار سنگین شده بود و یارای حمل به من به سمت صندلی را نداشت؛ همان دو یا سه قدم به سمت صندلی برایم به اندازه یک سال طول کشید. بالاخره بر روی یکی از صندلیها در ردیف جلوی اتوبوس نشستم. همچنان فحاشیها و پرتاب اشیاء به سمت خودم را حس میکردم و میشنیدم؛ ولی به روی خودم نمیآوردم. به مدرسه که رسیدیم، احساس کردم روسریام خیس شده؛ بعدها یکی از دوستانم گفت که بچهها در سرویس و در طول راه، یکی یکی به سمت من میآمدهاند و به روسریم آب دهان میاندختهاند!
این داستان هرروز برای من تکرار میشد و من مجبور بودم با خودم دو یا سه روسری به مدرسه بیاورم تا پس از پرتابهای آب دهان از طرف دانشآموزان، دومی یا سومی را به سر کنم!
خانم گونزالس با چنان شور و حرارتی این داستان را تعریف میکرد که گویی همین چند روز پیش این اتفاقات برایش رخ داده است؛ اما عجیب اینکه او اصلا از بیان این خاطرات تلخ ناراحت نبود!
وقتی پرسیدم «آیا از یادآوری این قضایا ناراحت میشوید؟» گفت: «ما رأیت الا جمیلا! مگر من از حضرت زینب(س) بالاترم؟ هرگز ! او با آن همه سختی، مصائب کربلا را زیبا میدید؛ حال من بیایم و از اینکه به وظیفه مسلمانیم عمل کردهام ناراحت باشم؟»
"زهرا" در پایان گفت: «از اینکه میبینم در ایران تعداد زیادی از زنان و دختران اهتمام جدیای به حجاب و پوشش خود ندارند، دلم به درد میآید!»
این را گفت و با لبخندی به سمت کودک خردسال خود که در کالسکه خوابیده بود، رفت.
منبع:حجاب برتر
#حجاب
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 #پلاک | لحظاتی از گفتگوی رهبر انقلاب با خانواده شهید وحید زمانینیا، محافظ حاج قاسم
➕ حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید زمانینیا در آبانماه ۱۴۰۱
💻 Farsi.Khamenei.ir
16.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
شهید محمدحسین حدادیان هم یکی از جوانان سرزمین زیبایمان ایران بود که برای آسایش مردم کشورش از جان خود گذشت و با شهادتش آرامش را به مردم ایران هدیه داد.
#مرد_میدان
#دفاع_مقدس
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
🌼کانال گل نرگس🌼
╭━═━⊰🌼☘️🌼⊱━═━╮
@golenarges_jamkaran
╰━═━⊰🌼☘️🌼⊱━═━╯
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 موشنگرافیک به مناسبت سالروز شهادت مظلومانه دختر کردستان
🔸روایت داستان شهادت فاطمه اسدی که توسط عناصر حزب تجزیهطلب دموکرات اسیر و پس از تحمل یک ماه شکنجه و آزار تیرباران شد. وضعیت پیکر مطهرش که تا ۳۷سال مشخص نبود، در ارتفاعات چهل چشمه کردستان پیدا شد.
❤️#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
شهید جواد محمدی
جاهایی هم اگر میدید حق الناسی مرتکب شده سریع جبران میکرد اطراف منطقه نطنز باغهایی بود که چون حصار نداشت، فکر کردیم اینها عمومی است یک روز که برای سرکشی رفته بودیم چند تا چاقاله چیدیم و خوردیم.
یکهو دیدیم یک نفر دارد با بیل به طرف ما میآید !!!
آمد و به ما گفت: من بچه یتیمم؛ آمده اید از باغ من میخورید؟! خجالت نمیکشید؟! جمع کنید خودتان را ...
این را که ،گفت جواد خشکش زد ،بهش گفت: ما
فکر کردیم این باغ صاحب ندارد.
بعد دستش را کرد توی جیبش و گفت بفرمایید این پول را بگیرید و حلال کنید.
صاحب باغ هم وقتی رفتار جواد را دید گفت نوش جانتان هرچه خوردید فقط چیزی بیرون نبرید.
خوشا به حال شما که چادر دارید
برای همه دخترانش که به سن تکلیف می رسیدن یه چادر می گرفت، یه چادر گل قرمزی هم برای من گرفته بود و قرار بود اون روز، سر سفره افطار بهم هدیه بده. قبل از افطار بهش گفتم : «امروز توی مدرسه وقتی دوستم فهمید قراره برایم چادر بخری بهم گفت : ما دیشب هیچی برای افطار نداشتیم،خوشا به حال شما که چادر هم دارید »
.هیچی نگفت و بلند شد و رفت …همه نشسته بودیم سر سفره و منتظر اذان بودیم که دیدم کاسه آش رو آورد داد به من و گفت: « ببر برای دوستت». گفتم: «خودمون با چی افطار بکنیم ؟»گفت:«با همونی که دوستت دیشب افطار کرد ».
منبع:حجاب برتر
#حجاب
من زياد سر از فلسفهي صندليهايي که تو قسمت آقايون، رو بهسمت خانوماست درنميارم. عمود بر مسير حرکت اتوبوس وايميستم که خيابون رو ببينم. يه صندلي ديگه خالي ميشه و من حس ميکنم نشستن روي صندلي پاره، بهتر از پخش شدن کف اتوبوسه! براي همين ميشينم و با موجي از نگاههاي ناباورانهي آقاي روبرويي مواجه ميشم. خيلي طبيعي و عادي دستمو ميبرم سمت سرم، که چک کنم مبادا بيخبر شاخي چيزي سبز شده باشه! اتفاقه ديگه بههرحال! وقتي خيالم راحت ميشه که همه چي آرومه، حالت شمارهي يکِ تاکسي رو اعمال ميکنم (چرخش ?? درجهاي گردن و بيني توي شيشه!) و منتظر ميمونم تا برسم به ايستگاه موعود!
وقتي ميرسم به ايستگاه موردنظر، حال اون موقع رو دارم که براي اولينبار با رنو رفته بودم جاده چالوس! گلاب به روم… هي منتظرم آقاي اتوبوس واحد در عقب رو باز کنه تا پياده شم و کرايهشو بدم و توي دلم بهش بگم: «شما رو به خير و ما رو به سلامت با اين رانندگيت، مرد حسابي!» ميگه: «خانوم بيا از در جلو پياده شو! شلوغه! در عقب رو بزنم کرايهي ما رو ميپيچونن بعضيا!» چي بگم… حالا بايد از بين تمام اونايي که سعي کردم نبينمشون و نبينندم رد بشم. خب اين چه وضعيه آخه برادر من؟! آقاي واحد! اصلا راضي نيستم ازت…
مگه اينکه بريم آدم خوبي بشيم و بتونيم طيّالارض کنيم، اين همه مصيبت نکشيم براي عبور و مرور. والا!
منبع: نشريه ي الکترونيکي چارقد
#حجاب