داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
تصریح به امامت حضرت رضا (ع) از زبان امام صادق (ع) و امام کاظم (ع)
✅ یزید بن سلیط (که او را با کنیه (ابو عمار) میخوانند) میگوید، عازم مکه برای انجام عمره بودم، در مسیر راه به حضرت موسی بن جعفر (ع) برخوردم و با هم به مکانی رسیدیم، به آن حضرت عرض کردم: (آیا بهخاطرداری که در همین مکان من و پدر شما را با پدرت (امام صادق) و برادرانت ملاقات کردیم؟).
فرمود: آری بهیاد دارم.
عرض کردم: (پدرم (سلیط) به پدرت (امام صادق) گفت: پدر و مادرم به قربانت، شما همه امامان پاک هستید، ولی کسی را از مرگ، گریزی نیست به من سخنی بگویید تا به جانشین خودم بگویم (که امام بعد از شما کیست) تا جانشینم گمراه نشود)
امام صادق (ع) فرمود: (اینها پسران من هستند، ولی این (اشاره به شما) سرور آنها است)، آنگاه در وصف شما فرمود:
(او (حضرت کاظم) در قضاوت، حکمت، سخاوت و شناخت نیازهای مردم و اختلافات در امور دین و دنیا، سرآمد همه است و دری از درهای بهشت می باشد و علاوه دارای امتیازی است، که از همه این صفات بهتر است.
پدرم عرض کرد آن امتیاز چیست؟
امام صادق (ع): خداوند فریادرس و پناه و علم و نور فضیلت و حکمت این امت (یعنی امام هشتم حضرت رضا) را از صلب او به وجود آورد …
پدرم عرض کرد: آیا آن آقازاده (امام هشتم) متولد شدهاست؟
امام صادق: آری، چند سال هم از عمر او گذشته است …
یزید بن سلیط میگوید: به امام کاظم (ع) عرض کردم: شما نیز مانند پدرتان، بفرمائید که بعد از شما، چهکسی صاحب مقام رهبری است)
امام کاظم: … اگر کاری در دست من میبود، امامت را به پسرم قاسم میسپردم که به او مهربان هستم ولی اختیار این امر با خداست، او هرکه را بخواهد قرار میدهد، آنگاه در ضمن نقل خوابی که دیدهبود (و در داستان بعد میآید)، حضرت رضا (ع) را بهعنوان جانشین خود معرفی نمود. (295)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
خواب دیدن امام کاظم (ع)
و معرفی حضرت رضا (ع) به عنوان جانشینش
✅ یزید بن سلیط، هنگامی که از امام کاظم (ع) در مورد جانشینش سؤال کرد، امام کاظم (ع) (پس از بیانی، که در داستان قبل گذشت) چنین فرمود:
رسول خدا (ص) را در عالم خواب دیدم، پیامبر (ص) امامت جانشین مرا به من معرفی کرد و خود او و افراد هم عصرش را به من نشان داد … من در عالم خواب دیدم که در حضور پیامبر (ص) هستم، در نزد آن حضرت، انگشتر، شمشیر، عصا، کتاب و عمامه وجود داشت، عرض کردم: (ای رسول خدا! اینها چیست؟)
رسول خدا (ص) فرمود: (عمامه، رمز سلطنت خداوند است، شمشیر رمز عزت خداوند است، کتاب رمز نور الهی است، عصا،رمز نیروی خدا است و انگشتر، رمز در برگیرنده همه این امور است)
سپس به من فرمود: امر امامت از تو بیرون رفته و به دیگری رسیده است (نزدیک است این کار تحقق یابد).
به رسول خدا (ص) عرض کردم: (ای رسول خدا! به من نشان بده که او (جانشین من) کیست؟)
فرمود: من هیچکدام از امامان را ندیدم که در مورد امامت، این گونه آشفته و بی تاب باشد، اگر مقام امامت، از روی محبت و دوستی می بود، برادرت اسماعیل، در نزد پدرت (امام صادق) از تو محبوبتر بود، ولی شخص امام از طرف خداوند تعیین می گردد.
❇️ آنگاه امام کاظم (ع) فرمود: من همه فرزندانم را، چه آنها که از دنیا رفته اند و چه آنها که زنده اند به نظر آوردم، آنگاه امیرالمؤمنین علی (ع) به پسرم علی (بن موسی الرضا) اشاره کرد و فرمود:
(هذا سیدهم فهو منی و انا منه و الله مع المحسنین:
این، سرور آنها است، او از من است و من از او هستم، خداوند با نیکوکاران می باشد).
یزید بن سلیط می گوید: در این هنگام امام کاظم (ع) به من فرمود: (این مطلب در نزد تو مانند امامت، محفوظ باشد، آن را جز به آدم عاقل یا بنده خدائی که او را راستگو تشخیص داده ای نگو و اگر از تو گواهی خواست، گواهی بده، این است سخن خدا، آنجا که (در آیه 59 نساء) می فرماید:
(ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها:
خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش بپردازید).
و نیز خداوند به ما فرموده است:
(و من اظلم ممن کتم شهادة عنده من الله
کیست ستمگرتر از آنکه گواهی خدا را نزد خود مخفی کند). (بقره - 150)
آنگاه امام کاظم (ع) افزود: من (در عالم خواب) به رسول خدا (ص) عرض کردم (شما یکجا همه فرزندانم را ذکر کردید، بفرمائید کدامیک از آنها امام است؟).
فرمود: آنکه با نور خدا ببیند و با فهم خود بشنود و بر اساس حکمت خود، سخن بگوید، از این رو، راه درست می رود و اشتباه نمی کند و در راه علم حرکت می کند نه در راه جهل، سپس دست پسرم علی (حضرت رضا علیه السلام) را گرفت و فرمود: (او، همین است).
آنگاه به من فرمود: چقدر اندک، همراه او (حضرت رضا) هستی، وقتی که از سفر (مکه) بازگشتی، کارهایت را سامان بده و آماده باش که از فرزندانت جدا می شوی و همسایه دیگران می شوی …
✳️یزید بن سلیط می گوید: سپس امام کاظم (ع) به من فرمود: مرا امسال دستگیر می کنند و امر امامت پسرم علی (ع) است که همنام دو علی (از امامان) است: 1 - علی بن ابیطالب (ع) 2 - علی بن الحسین (ع)، خداوند به او فهم و خویشتن داری و نصرت و دین و محنت علی اول (ع) و محنت و صبر در برابر ناگواریها و استقامت علی دوم (ع) را داده است و تا چهار سال بعد از مرگ هارون، در بیان حقایق آزاد نیست.
سپس به من فرمود: (با او در همین جا ملاقات خواهی کرد، به او مژده بده که خداوند پسری امین، مورد اعتماد و مبارک به تو خواهد داد و او به تو خبر دهد که تو با من در همین جا ملاقات نموده ای … )، همانگونه که امام کاظم (ع) خبر داده بود، تحقق یافت. (296)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
مادر امام رضا (ع)
✅ هشام بن احمر می گوید: امام کاظم (ع) به من فرمود: آیا می دانی که از اهل مغرب، کسی به مدینه آمده باشد؟
گفتم: نه.
فرمود: چرا، مردی آمده، بیا باهم نزد او برویم، پس سوار بر مرکب شد و من نیز سوار شدم و رفتیم نزد آن مرد مغربی، در آنجا دیدم یک نفر از اهالی مدینه، بردگانی دارد و آنها را می فروشد، من به او گفتم: (بردگانت را به ما نشان بده).
او هفت کنیز را آورد و نشان داد، امام کاظم (ع) درباره همه آنها فرمود: (آنها را نمی خواهم)
سپس فرمود: (باز بیاور)
برده فروش: من جز یک دختر برده بیمار، برده دیگری ندارم.
امام کاظم: چرا او را به ما نشان نمی دهی؟
برده فروش: از نشان دادن او امتنا نمود و امام کاظم (ع) منصرف گردید و با هم به باز گشتیم.
💹 هشام بن احمر می گوید: فردای آن روز، امام کاظم (ع) مرا نزد برده فروش فرستاد و فرمود: (به او بگو: بهای آن دختر چقدر است، هر چه گفت، بگو از آن من باشد).
من نزد برده فروش رفتم و تقاضای خرید آن دختر را کردم، گفت: (قیمت آن فلان مقدار است) گفتم قبول است، او از آن من باشد.
برده فروش: آن دختر را به تو فروختم، ولی بگو بدانم دیروز آن شخص که با تو بود چه کسی بود؟
گفتم: مردی از بنی هاشم بود.
گفت: از کدام بنی هاشم؟
گفتم: بیش از این نمی دانم.
برده فروش گفت: ولی من او را می شناسم.
گفتم: چطور؟
گفت: این دختر، داستانی دارد و آن اینکه: او را از دورترین نقطه مغرب خریدم، بانوئی از اهل کتاب با من ملاقات کرد و گفت: (این دختر همراه تو چکار می کند؟)
گفتم: او را برای خود خریده ام.
بانوی اهل کتاب گفت: (سزاوار نیست که او همراه فردی مانند تو باشد، او دارای پسری شود که مانند او در مشرق و مغرب، به دنیا نیامده است.)
♻️ هشام می گوید: من آن دختر را نزد امام کاظم (ع) بردم و او همسر امام کاظم گردید و طولی نکشید که از او حضرت رضا (ع) متولد شد (297) (نام مادر امام رضا (ع) نجمه بود و به او ام البنین می گفتند)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
تصریح امام رضا (ع) به امامت خود
✅ صفوان بن یحیی می گوید: پس از شهادت امام کاظم (ع)، حضرت رضا (ع) درباره امامت خود صریحا سخن گفت، ما از آشکار شدن این امر، بر جان حضرت ترسیدیم (که مبادا هارون به او آسیب برساند) شخصی به امام رضا (ع) عرض کرد: (شما امر بسیار مهمی را آشکار نمودید و ما ترس آن داریم که از ناحیه این طاغوت (هارون) به شما گزندی برسد)
امام رضا (ع) فرمود: (او (هارون) هرچه میخواهد تلاش کند، ولی برای من راهی ندارد) (298)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
مهربانی و کرم امام رضا (ع) به مؤمنی درمانده
✅ غفاری می گوید: مردی از خاندان ابورافع غلام پیامبر (ص)، که نامش (طیس) بود، از من طلبی داشت و آن را مطالبه می کرد و اصرار می ورزید، مردم نیز او را کمک می کردند، چون خود را درمانده یافتم و دیدم او دست بردار نیست (و دست من نیز خالی است و نمی توانم طلب او را بپردازم) نماز صبح را در مسجد مدینه خواندم و تصمیم گرفتم به امام رضا (ع) که در آن وقت در عریض (روستایی نزدیک مدینه) بود، پناه ببرم، به عریض رفتم، وقتی که به نزدیک خانه آن حضرت رسیدم، دیدم آن حضرت بر الاغی سوار است و خجالت کشیدم به محضرش بروم، حضرت به طرف من آمد وقتی که به من رسید ایستاد و نگاه کرد، سلام کردم، ماه رمضان بود، عرض کردم: (قربانت گردم غلام شما طیس از من طلبی دارد و در دریافت آن پافشاری می کند و مرا رسوا کرده است).
من پیش خود گفتم، حضرت رضا (ع) به طیس می گوید، به غفاری مهلت بده و اصلا نگفتم که طیس چقدر پول از من می خواهد.
امام رضا (ع) به من فرمود: بنشین تا برگردم، نماز مغرب را خواندم و روزه هم بودم که هنوز افطار هم نکرده بودم، سینه ام تنگ شده بود، خواستم برگردم که دیدم امام رضا (ع) در حالی که مردم در گردش بودند و گداها سر راهش نشسته بودند آمد، او به آنها انفاق می کرد، تا اینکه از آنها گذشت و وارد خانه شد و سپس بیرون آمد، مرا طلبید، به حضورش رفتم، با هم وارد خانه شدیم و کنار هم نشستیم و درباره این مسیب امیر مدینه که بسیاری اوقات درباره او با آن حضرت سخن می گفتم گفتگو کردیم، سپس فرمود: (گمان ندارم که هنوز افطار کرده باشی؟)
گفتم، نه، افطار نکرده ام، برایم غذا طلبید و نزدم گذارد و همراه غلامش از آن غذا خوردیم، بعد از غذا، به من فرمود: تشک را بلند کن و زیر تشک هر چه هست برای خود بردار.
تشک را بلند کردم، دینارهائی در آنجا بود، همه آنها را برداشتم و در آستینم نهادم.
آنگاه امام رضا (ع) دستور داد تا چهار نفر از غلامانش بیایند و مرا تا خانه ام برسانند، عرض کردم: نیازی به آمده غلامان نیست، شبگردهای این مسیب، در گردش هستند و من تنها به خانه ام می روم و دوست ندارم شبگردها مرا همراه غلامان شما بنگرند.
فرمود: راست گفتی، خدا تو را هدایت کند، به غلامان دستور داد، هرگاه من گفتم برگردند.
غلامان تا نزدیک خانه ام آمدند، در آنجا دلم آرام گرفت و به آنها گفتم برگردید، آنها برگشتند، من به خانه ام رفتم و چراغ را روشن کردم، دیدم پولی که از زیر تشک برداشته ام 48 دینار است و طلب طیس 28 دینار بود، در میان آن دینارها یکی از آنها نظرم را جلب کرد، دیدم بسیار زیبا و خوشرنگ است، آن را برداشتم و کنار نور چراغ بردم، دیدم به طور آشکار روی آن نوشته شده: (28 دینار طلب آن مرد است و بقیه مال خودت باشد).
سوگند به خدا، به امام رضا (ع) نگفته بودم که طلب طیس چقدر است، حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که به ولی خود عزت بخشد. (299)
آری حضرت رضا (ع) این گونه نسبت به من مهربانی کرد و 20 دینار بیش از بدهکاریم به من داد، علاوه بر اینکه بدهکاریم را ادا کرد.
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
❤️ وقتی به دنیا آمد، امام کاظم (ع) با خوشحالی وارد زادگاه فرزند معصومش شد و خطاب به آن بانوی مکرمه، چنین فرمود: «هَنِیئاً لَکِ یَا نَجِمةُ، کَرَامَةَ رَبِّکِ»،ای نجمه، گوارا باد بر تو این کرامت پروردگار. سپس آن بانو میگوید: من آن طفل نورانی را در پارچه سفیدی پیچیدم و آن را به آغوش پدرش دادم و آن حضرت، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس از اطرافیان خود اندکی آب فرات خواست و لبها و زبان مبارک آن مولود را به آب فرات تیمم فرمود: و پس از آن دوباره آن فرزند را به من تحویل داد و فرمود: «خُذِیِه؛ فَإنَّهُ بَقِیَّةَ اللهِ فِی أَرْضِهِ»، فرزندت را تحویل بگیر، که همانا او رحمت پایدار خداوند بر روی زمین است.
عیون اخبارالرضا ج۱ ص۲۰
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/fz89v
پیشگویی عجیب مرحوم شیخ محمد دشتی درباره زمان ظهور و آینده انقلاب
#امام_زمان
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://aspb1.asset.aparat.com/
سخنرانی قدیمی امام خمینی درباه کاپیتولاسیون
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://aspb1.asset.aparat.com/
سخنرانی قدیمی امام خمینی درباه کاپیتولاسیون
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
33.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://aspb1.asset.aparat.com/
سخنرانی قدیمی امام خمینی درباه کاپیتولاسیون
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
174258.jpg
289.7K
https://aspb1.asset.aparat.com/
سخنرانی قدیمی امام خمینی درباه کاپیتولاسیون
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
🔴 حرف زدن با امام زمان علیه السلام
🔵 مرحوم آیت الله میلانی میفرمودند: هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید. خوب نیست شیعه روزش شب شود و شباش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد. بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند. با حضرت درد و دلی کند.
🔹آیت الله بهجت می فرمود:
بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است. قبل از اینکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسیده است. او نزدیک است، درد و دلها را میشنود با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
🔸در زمان حضرت امام هادی علیه السلام شخصی نامهای نوشت از یکی از شهرهای دور نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟
🌹حضرت در جواب ایشان نوشتند:
«إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک»
لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو.
ما از شما دور نیستیم.
📚 کشف المحجة لثمرة المهجة ج۱ ص۲۱۱
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 علاقه #امام_زمان علیه السلام به شیعیان
🎙 استاد_هاشمی_نژاد
1_1753246641.mp3
573K
⁉️نحوه برخورد امام عصر (عج) با مخالفین چگونه میباشد ؟
⭕️ پاسخ: ابراهیم_افشاری
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 سخنان حکمت آموز
🔹اباذر میگوید:
به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم به من سفارشی فرمایید، حضرت فرمودند:
«تو را سفارش میکنم پرهیزگار باش، پرهیزگاری سرآمد تمام کارهای نیک است.»
عرض کردم: یا رسول الله افزون فرمایید.
فرمودند: «به پایین دست خود نگاه کن، به بالا دست خود ننگر، زیرا در این صورت در تنگنای نعمت قرار نمی گیری.»
یا رسول الله! اضافه فرمایید.
«پیوند با خویشاوندان کن، اگرچه آنان قطع صله ی رحم کنند.»
یا رسول الله بیشتر فرمایید.
«تهی دستان و همنشینی با آنان را دوست بدار.»
اضافه فرمائید.
«حق را بگو اگرچه تلخ باشد.»
یا رسول الله افزون فرمایید.
«در راه خدا از سرزنش کننده هراس نداشته باش.»
🔹سپس فرمودند:« آدمى را همين عيب بس كه در او سه خصلت باشد:
1⃣ عیبهای مردم را بشناسد و از عیب خود بی خبر باشد.
2⃣ برای مردم بد بداند، عیبی را که در خودش باشد.
3⃣ همنشین خویش را بی جهت آزار دهد.»
📚 بحار ج ۷۷، ص ۷۵.