داستان شب: از واقعیت تا سراب
روزی روزگاری در یک روز زیبای تابستانی، وقتی در نگاه اول عاشق شدم، قلبم به تپش افتاد و گویی طبل جنگی در سینهام نواخته میشد. درون گوشم شیپورهای پیروزی مینواخت و من به زیباییهای عشق فکر میکردم.
گرچه ز شراب عشق مستم / عاشقتر ازین کنم که هستم
گویند که خو ز عشق واکن/ لیلیطلبی ز دل رها کن
یارب تو مرا به روی لیلی/ هر لحظه بده زیاده میلی
از عمر من آنچه هست بر جای / بستان و به عمر لیلی افزای
گرچه شدهام چو مویش از غم / یک موی نخواهم از سرش کم
با پدر و مادرم برای خواستگاری اقدام کردیم و اینجا بود که داستان چالشهایمان آغاز شد.
اولین غول مسیر ما، پدر عروس بود که کاملا حق داشت که نگران زندگی فرزندش باشد و به شدت خود را نشان داد. او با صدای تهدیدآمیز پرسید: "آهای پسر! شغلت چیه؟" سکوت کردم و ترس به جانم افتاد. او ادامه داد: "آهای پسر! خونت کجاست؟" باز هم سکوت کردم. و سپس پرسید: "آهای پسر! ماشینت چیه؟" سکوت من به تردید و ناتوانی بدل شد. کاش عشق چشمانم را کور نکرده بود و با خداحافظی جلسه را ترک میکردم. ولی مادرم و دختر به من انگیزه میدادند.
بعد از چالش بحث مهریه، که سکههایی بود که حتی در رویا هم ندیده بودم، خوشبختانه دختر خانواده به من علاقهمند بود و با حمایت او از کنار غول اول گذشتیم. اما غول دوم در خرید طلا ظاهر شد. مادرم با دلی بزرگ، طلاهایش را فروخت و پولش را برای خرید طلا به من داد. این لحظه چه خاطراتی را باید میفروختم تا با دعای مادرم، خاطرات جدید را خلق میکردم خلاصه به سلامت از این چالش گذشتیم.
زمان گذشت و به غول سوم رسیدیم: مراسم عقدکنان، هزینههای سالن، گل زدن خودرو، پذیرایی، فیلمبردار، دی جی و دیگر هزینهها به اندازهای رسیده بود که با کمک چند شغله بودن پدر توانستیم کم و بیش حرکت را ادامه دهیم . در این شرایط، پدرم شبها در اسنپ کار میکرد و من هم کنار داییم در مغازه خواروبار فروشی مشغول به کار شدم. نامزدم نیز کم توقع بود و این موضوع به ما کمک کرد تا از این مراحل عبور کنیم. پدرم تصادف کرد و بعد از مدتی زجر کشیدن در روستایمان به خانه ابدیش رفت و ما هم پنجشنبهها برایش خرما هدیه میبردیم.
حالا پنج سال از آن روزهای پرشور و سخت میگذرد. من هنوز در خانه همسرم مهمان هستم و گاهی او هم مهمان منزل ما، مادرم هم انواع بیماریها برایش پیش آمده و کم کم آلزایمر هم داشت میگرفت. اما یادآوری عشق و پیوندی که ما را به هم نزدیک کرده بود، به طرز عجیبی محو شده است. ما دیگر مثل دوست دختر و دوست پسر زندگی میکنیم و علت ازدواج را به فراموشی سپردهایم.
هر چه زمان میگذرد، فشار زندگی بیشتر میشود. دیگر شیپور پیروزی که روزی در دلهایمان نواخته میشد، به شیپور تسلیم تبدیل شده و طبل جنگی سینهام به بوق ممتد پشت چراغ قرمز بدل گشته است. نگاههای عشقورزانهامان کمرنگ شده و با چشمانمان در حال پذیرفتن مسیر اشتباه خود بودیم.
به تدریج، من به یک فرد منزوی و افسرده تبدیل شدم. فضای عاطفیام خشک و سرد شده است و دیگر هیچ تب و تابی در زندگیام وجود ندارد. برای هر چیز کوچک به یکدیگر حمله میکردیم و من از جمعهای دوستانه دور شدهام. محبتی که روزی در دل داشتم حالا به بیتوجهی و دلزدهگی تبدیل شده است.
یک روز ناگهان، جلوی مردی با کت و شلوار سرمه ای ایستادم که همه به او میگفتند قاضی با ترازوی او کفه بدبختیهایم سنگینتر میشد و کف سرنوشتم به آسفالتهای سیاه و سخت تماس میگرفت. دیوارهای منزل پدری به نردهای از ناامیدی تبدیل شد و مادرم دیگر مرا نمیشناخت. اکنون من با رفقای جدیدم مانند جواد سیاه، صابر پلنگ و ممد هویج در حیاط بزرگ و شلوغی نشستهام و محو بازی هفت سنگ هستیم و برای آینده پر پول برنامه ریزی میکنیم.
چه آرزوهایی داشتم و چه رفقای بامرامی پیدا کردهام! اما اکنون، تنها بازی کردهایم تا فراموش کنیم که چه بر سر عشق و زندگیمان آمده است. فهمیدم که عشق و امید هر دو فراری شدهاند و من در آینهی این زندگی درام، به یک ضد اجتماع بدل شدهام. این، داستان زندگی من است؛ از عشق به شکست و از امید به ناامیدی.
حالا به هر جوان عاشقی که میرسم در حد توانم کمک میکنم و رمقی برای توضیح ندارم ،نمیدانم که آیا میتوانم سراب او را به واقعیت تبدیل کنم یا نه ،بهرحال لیلا ،پدر لیلا،مادر لیلا خیلیخوب بودند ولی زمانه با من خوب نبود ،لیلا امسال فرزندش به کلاس اول میرود و من در ابتدای کوچه مدرسه پسر لیلا در حال یخ فروشی هستم تا دلهای سوخته را خاموش کنم.
اطلاع رسانی و تحلیلهای شخصی حامد اسمعیلی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@DateWatch
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
داستان شب: خانهی بدون خانواده
در دل یک شهر شلوغ و پرهیاهو، دو جوان با دو داستان متفاوت در این شهر مشغول به زندگی بودند.
سارا، دختری بیست و سه ساله و چشمان پرانرژی، که تصمیم گرفته بود، خانهای مجردی اجاره کند تا از قید و بندهای خانواده رها شود و احساس استقلال بیشتری کند. سارا هر روز برای پیشرفت تلاش میکرد و بدنبال شغلی میگشت و به این باور رسیده بود که زندگی مستقل به او کمک میکند تا تجربههای جدیدی کسب کند.اما در این بین، از یاد نمیبرد که خانوادهاش نگران او بودند. مادرش برایش گریه میکرد و برای سلامتیش دست بر دعا برمیداشت و پدرش نیز بیوقفه به او پیامک میداد تا مطمئن شود همه چیز خوب است. با این حال، سارا جذبههای خانه مجردی و مهمانیهای رنگارنگ را انتخاب کرد و حس استقلال را تجربه کرد.غافل از آنکه گرگها شاید در ظاهر مهربان باشند، اما دندانهایشان در حمله نمایان میشود.
و آن که با گرگش مدارا می کند/خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر!/وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر/ناتوانی در مصاف گرگ پیر
در نقطهای دیگر از این شهر، امیر، پسری بیست و پنج ساله با چهرهای جذاب و افکاری بالغتر از سنش، در خانه مجردی خود به سر میبرد. او نیز به دنبال استقلال و آزادی بود و تصور میکرد که با اجاره یک خانه مجردی میتواند به دور از فشارهای خانوادهاش به دنبال رویاهایش برود. اما زمانی که از خانه دور شد، قلبش میلرزید و هیچگاه از ذهنش خارج نمیشد. والدینش هر روز با او تماس میگرفتند تا از اوضاعش باخبر شوند. مادرش نگران بود که او چگونه خود غذا میخورد و خدا رو شکر او زرنگ بود و دنیای دستگاههای دیجیتال خبره بود اما همیشه با سرسنگینی پاسخ میداد و احساس میکرد خانواده در کمین اوهست.
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را / نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
اما در روند زندگی مستقل امیر، به تدریج خوشیهای اولیه افزایش یافت و به سمت رفتارهای ناهنجار و خطرناک کشیده شد. هر شب، آنقدر خوش گذرانیِ بدون چارچوب میکرد که دیگر نمیتوانست خود را کنترل کند. و دردسرهای جدید ،رابطههای عمیقتر ،سرخوشی او را مست قدرت جوانی کرده بود تا جایی که دوستانش نیز از او دلخور شده بودند ،چون دیگر مرز و مرامی نداشت.
او به خود میگفت: « این زندگی واقعی من است» در این بین، نگرانی والدینش نسبت به سلامتی و وضعیت روحی او هر روز بیشتر میشد. مادرش همیشه با اشک در چشم به امیر فکر میکرد که آیا فرزندش به اندازه کافی به خود و آیندهاش اهمیت میدهد یا نه.
همان شبها، در یک مهمانی بزرگ و پرزرق و برق، سارا و امیر به طور تصادفی با یکدیگر آشنا شدند. سارا با لبخند مرموزی به امیر نزدیک شد و آن دو دقایقی به گفتگو پرداختند. با هر کلام، احساسات جدیدی را تجربه میکردند. جو مهمانی و موسیقی شاد، آنها را به سمت یکدیگر جلب کرد؛ طوری که انگار همه چیز برایشان مقدر شده بود.
سارا که به خود، آزادی و شجاعت میداد، در کنار امیر به رفتارهایی تن در داد که هیچکدام تصور نمیکردند عواقبش به چه مسئولیتهایی خواهد انجامید. روزها گذشتند و رابطه آنها عمیقتر شد، سارا و امیر شهره جمع شده بودند: شبها با هم و روزها در تنهایی و خستگی اما این احساسات زودگذر به زودی رنگ باختند.
مدتی نگذشت که سارا با مشکلی جدی در سلامت جسمی و روحیاش روبهرو شد. این موضوع او را به شدت نگران کرد. به یاد نصیحتهای مادرش افتاد؛ "سارا، مراقب خودت باش،گرگها در کمین زیبایی تو هستند" او با خود فکر کرد چه خوب میشد مادرش در کنارش میبود، و در آغوش مادرش، احساس غم و تنهاییاش به آرامش میگرفت. خانوادهاش نگران او بودند. هر شب پدرش با سرافکندگی و قلبی شکسته در اتاق تلویزیون مینشست و در دلش دنبال راه حلی برای نجات دخترش بود.
از طرف دیگر، امیر نیز به شدت تحت بزههای اجتماعی قرار گرفت. وقتی شبها تنها بود، فکر میکرد که چرا بسیاری از دوستانش او را به خاطر رفتارهای نادرستش ترک کردهاند. دختران که سرنوشت سارا راشنیده بودند دیگر از او فاصله میگرفتند ،احساس عمیق تنهایی و دلتنگی او را آزار میداد، در این بین با دعاهای مادرش ناگهان صدای مادر در گوشش زمزمه شد، که پسرم منتظر دیدنت هستم.
داستان سارا و امیر حکایت دردآور نسل جوانی بود که به دنیای مدرن و افسارگسیخته روی آورده بودند، اما به زودی به یاد میآوردند که هیچ چیزی مانند عشق و حمایت خانواده نمیتواند آنها را از تنهایی و سرگردانی نجات دهد. سرانجام، آن دو به این درک رسیدند که تنها با برقراری ارتباطی دوباره با خانواده و دوستان واقعیشان میتوانند برای یک زندگی سالم و شاداب تلاش کنند و از خوشیهای زندگی در کنار خانواده لذت ببرند.
اطلاع رسانی و تحلیلهای شخصی حامد اسمعیلی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@DateWatch
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
داستان شب : هزینههایی که قبلاً حساب شده بود (بر اساس واقعیت)
بیست سالم بود که در شهر مقدس قم، به عنوان پاسدار انجام وظیفه میکردم. هر چهارشنبه غروب، همکارانم به شهرهای خود میرفتند و من بعضی از هفتهها به شهرم عزیمت نمیکردم و به زیارت میرفتم،و در خوابگاه چهار نفره به تنهایی استراحت میکردم. و حس میکردم که زندگیام به تغییر نیاز دارد.
تصمیم گرفتم شبی زمستانی به حرم حضرت فاطمه معصومه (س) مشرف شوم در خیابانها ، قدم به قدم میرفتم و در جستجوی آرامش درون، به سمت حرم حرکت میکردم. وقتی به حرم رسیدم، گرمای حرم گوشهای یخ زدهام را مینواخت ،بدنم به گرمای تعادل رسید،نماز و مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه را خواندم و آنچه در دل داشتم را با امید که انگار حضرت را میبینم در میان گذاشتم. میدانستم که اهل بیت علیهمالسلام راز دل را میدانند، اما خواستهام را از صمیم قلب بیان کردم.
پس از زیارت، در راه برگشت نزدیک حرم از جلوی مغازه فرنیفروشی رد شدم ، بوی فرنی و حرارتی که برمیخواست در آن سرما چقدر میچسبید با خودم گفتم که شاید بهتر است این هزینه را برای احتمالات مسیر نگه دارم، تقریباً یک سال بود که حقوقی نگرفته بودم، با عزمی جزم پیاده به سمت خوابگاه راه افتادم.
خسته و یخ زده رسیدم به آسایشگاه ، دوباره با حضرت صحبت کردم و نمیدانم کی خوابم برد . در خواب، دختری جوان و محجبه را دیدم که روسری را به سبکی خاص بسته بود از من درخواست کرد که موانعِ در مسیر را بردارم. بیدرنگ موانع را برطرف کردم و مجذوب او شده بودم و در دل به خود گفتم چقدر باوقار است ،ناگهان به خود نهیب زدم: «حرمت این خانم محجبه را داشته باش» پس از برطرف شدن موانع هنگامی که از او در حال خداحافظی بودم، او به من نگاهی محبتآمیز کرد و گفت: «منتظرت هستم» این جمله در ذهنم طنینانداز شد و قلبم به تپش افتاد و پرسیدم آدرس شما کجاست ،او گفت «دختر سید محلتون هستم»
خیس عرق با هولوولا از خواب بیدار شدم و ناخودآگاه نشستم. با دلنگرانی به حضرت فاطمه معصومه (س) عرض کردم که در محله ما سادات زیاد هستند و از ایشان درخواست کردم که یک نام به من بدهد و نام «سیده زینب» به یکباره در دور سرم چرخید و بیهوش شدم.
صبح زود با مادرم تماس گرفتم و از او خواستم که ببینید در محل چند دختر به نام سیده زینب وجود دارد. وقتی به خانه رسیدم، مادرم لیستی از سه دختر به من نشان داد. صدای اذان بلند شد مثل همیشه با شوق و ذوق، به مسجد رفتم تا نماز جماعت بخوانم و دوستانم را نیز ببینم. در بین نماز، دختری دو ساله مشغول بازی بود که احساس میکردم قبلاً او را دیدهام ،ولی او را نمیشناختم ناگهان به یاد خواب دیشب افتادم که شباهت عجیبی به دختر در خوابم داشت، توجهام را جلب کرد. از او پرسیدم نامش چیست و او با صدای نازک گفت: «اعظم السادات» آن لحظه، تصویر خوابم در ذهنم زنده شد و حس امید در دلم جوانه زد.
پس از نماز خدمت مادر رفتم و به او عرض کردم که بپرسد فلان سید آیا دختر دم بخت دارد. مادرم با اشتیاق این کار را انجام داد تلفنی از دوستانش پرسید. بله! آن دختر، همان دختری بود که در خوابم دیده بودم و عمه همان کودک در مسجد بود.
به خواستگاری رفتیم و انگار همه موارد از قبل حل شده بود ،چند روز بعد نماینده ولی فقیه در استان در منزلش خطبه عقد را خواند .
همان روزها که برای خرید طلا به بازار رفته بودیم ، حقوق معوقه یکسالهام به حسابم واریز شد . با سیده زینب ازدواج کردیم و به مکه مشرف شدیم و جشن عروسیمان را با عشق و شوق برگزار کردیم.
امروز، ما دو فرزند عزیز داریم که همچون هدیهای از سوی خداوند به زندگیمان آمدهاند. دختر شیرین و پسری عزیز که هر روز با لبخندهایشان زندگیمان را روشنتر میکنند.
زندگیام پر از شکرگزاری است و فرزندانم تجلی عشق و امید اهل بیتاند. آنها نماد روشنایی برای آینده ما هستند و هر روز بیشتر از قبل به اهمیت عشق و دعا پی میبرم. این داستان، یادآور آن است که چگونه انتظارها و دعاها میتوانند به زیباترین واقعیتها بدل شوند.
انتشار به مناسبت سالروز ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر مقدس قم در ۲۳ ربیع الاول سال ۲۰۱ هجری
اطلاع رسانی و تحلیلهای شخصی حامد اسمعیلی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@DateWatch
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞راه پیامبر صلیاللهعلیهوآله، راه استقامت
🔷رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بنابر قول مشهور شیعیان در روز ۱۷ ربیع الاول سال عامالفیل به دنیا آمدند. روایت شده است که هنگام ولادت پبامبر صلیاللهعلیهوآله، اتفاقات مهمی افتاد.
♦️ایوان کسرى شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ریخت. آتش آتشکده بزرگ فارس خاموش شد. دریاچه ساوه خشک گردید. بتهاى مکه سرنگون شدند. نورى از وجود آن حضرت به سوى آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگها را روشن کرد. و...
🟢 مقام معظم رهبری:
پیامبر صلیاللهعلیهوآله نسخه درمان همه دردهای عمده بشریت را عرضه کرد. رحمه للعالمین تعبیر خداوند برای پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود نه فقط برای گروه خاص بلکه رحمت برای کل جهانیان است.
#تقویم_تاریخ
#ربیعالاول_۱۷
#ولادت_پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)
╭.┅.───── ❅⚘️❅ ─────.┅.╮
@shahidanshahedanezendeh
╰.┅.───── ❅⚘️❅ ─────.┅.╯
🔴ترک فعلها ،دسته تبر برای ساخت مسیر آندولسی شدن ؟
انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ به منظور احیای ارزشهای اسلامی و فرهنگی شکل گرفت. هدف این انقلاب ایجاد جامعهای بر اساس اصول اخلاقی و دینی بود که در آن هویت ایرانی اسلامی حفظ شود. با این حال، در چند سال اخیر، جامعه با ظهور پدیدههایی مواجه شده که تهدیدکننده هویت فرهنگی و اجتماعی کشور به شمار میروند.
کافههایی که در شهرها به وفور گسترش یافتهاند، که در خوشبینانه ترین حالت میتوانند به مکانهایی برای ارتقاء روابط اجتماعی و ترویج فرهنگسازی مثبت تبدیل شوند، مشروط بر آنکه اصول اخلاقی و فرهنگی و قوانین رعایت شوند. این کافهها میتوانند به عنوان فضاهای اجتماعمحور عمل کرده و امکان برقراری ارتباطات بیشتر در بین جوانان، تبادل نظرات و تجارب فرهنگی را فراهم کنند. به این ترتیب، میتوانند به تقویت حس همبستگی اجتماعی و ایجاد محیطی سالم و امن کمک کنند.
با این حال، سهلانگاری و ترک فعل از سوی نهادهای مسئول در نظارت بر فعالیتهای اجتماعی موجب شده صاحبان این کافهها در شبکهای هماهنگ با دستورالعملهایی در سنفونی ترویج نافرمانی مدنی در حال نواختن موسیقی باشند که در اغتشاشات بعدی صدای آن برای عمق بخشی و افزایش شدت تخریبها بلند میشود ،و امروز با ایجاد بستر اَمن برای بروز رفتارهای غیرمتعارف و تهدیدکننده امنیت عمومی در زیر پوست شهر خواسته یا ناخواسته در پازل امنیت ملی در حال صفحهآرایی هستند. اگر این فضاها همچنان بدون کنترل و نظارت مؤثر باقی بمانند، یقینا به مکانهایی برای ترویج اقدامات ضد امنیتی در آیندهای نزدیک تبدیل خواهد شد و به آسیبهای اجتماعی ترمیمناپذیری منجر خواهد شد.
برای افزایش کنترل و نظارت بر این فعالیتها، نهادهای مختلف باید به صورت فعال و کمیته مشترک در زمینه نظارت، کنترل و هدایت فعالیتهای اجتماعی اقدام کنند:
۱- دادستانی: به عنوان نهاد قانونی و قوه قضائیه، باید با دقت بیشتری به پیگیری حقوق عامه و حفاظت از ارزشهای اسلامی ایرانی ،هویت ملی، فرهنگی توجه بیشتری داشته باشد و در پیگیری تخلفات اجتماعی و ترویج قوانین متناسب با فرهنگ اسلامی ایرانی، نقش مؤثری ایفا کند.
۲- پلیس: نیروی انتظامی باید مسئولیت خود را در نظارت بر رفتارهای اجتماعی اصناف داشته باشد. با افزایش فعالیتهای پلیس اماکن در حوزههای شهری و اجتماعی، میتوان برقراری نظم و امنیت اجتماعی را تضمین کرده و احساس امنیت عمومی را ارتقاء داد.
۳- اصناف: باید به عنوان متولی اعطا مجوز و نظارت بر مشاغل، قوانین و مقررات مرتبط با فعالیتهای اجتماعی را به گونهای تنظیم و نظارت کنند که به ترویج ارزشهای اسلامی ایرانی و فرهنگی کمک کند. با ایجاد استانداردهای مشخص برای تأسیس و راهاندازی کافهها و دیگر اماکن عمومی، میتوان فضایی متناسب با هویت اسلامی ایرانی ایجاد کرد.
۴- شهرداری: باید با مدیریت فضای شهری و کنترل پیاده روها، اقدام متخلفانه ایجاد فضای پذیرایی در خیابان توسط واحدهای صنفی را با اقدامات قانونی سد معبر که با ارزشهای اسلامی ایرانی و فرهنگی کشور همخوانی ندارد اقدام نماید.
نافرمانی مدنی در این فضاها میتواند به تهدید جدی برای هویت ملی و مذهبی تبدیل شود. این نافرمانیها به معنای نادیده گرفتن هنجارهای اجتماعی، فرهنگی و دینی هستند که به شکلدهی جامعهای تهی از ارزشهای انسانی میانجامد. برای مثال، اختلاط نامحرمان و ترویج رفتارهایی که با ارزشهای اسلامی ایرانی در تضاد قرار دارند، میتواند تبعات منفی برای نسلهای آینده به همراه داشته باشد.
حفظ هویت ایرانی اسلامی و پایبندی به اصول فرهنگی، یکی از اهداف اصلی انقلاب اسلامی بوده است. فراموشی این هویت و نادیدهگرفتن ارزشهای انسانی میتواند منجر به تضعیف روحیه ملی و فرهنگی در جامعه شود. به همین جهت، نهادهای مسئول باید متعهد به حفظ این هویت و ترویج آن در جامعه باشند.
اطلاع رسانی و تحلیلهای شخصی حامد اسمعیلی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@DateWatch
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده
4.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 حدیث نماز جمعه
▫️ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه:
🔆 من أتَى الجُمُعَةَ إیماناً وَاحتِساباً استَأنَفَ العَمَلَ.
🏷 هر كس از روی ایمان و براى خدا، در نماز جمعه شركت كند، اعمالش را از نو آغاز كند.
📚 كتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۱ ص ۴۲۷ ح ۱۲۶۰
🤲التماس دعا🤲
#مرکز_تعالی_ستادهای_برگزاری_نماز_جمعه
╭.┅.───── ❅⚘️❅ ─────.┅.╮
@shahidanshahedanezendeh
╰.┅.───── ❅⚘️❅ ─────.┅.╯
🔴وای به روزی که صاحبخانه نامحرم شود و دزدخانه محرم شود.
شهروندان جمهوری اسلامی ایران با هر لباسی محرمتر از جاسوسی مثل گروسی هستند.
https://virasty.com/Hamedesmaeili/1757700235615190829
اطلاع رسانی و تحلیلهای شخصی حامد اسمعیلی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@DateWatch
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
حکایت این روزهای قطر
آهویی که به کفتار چشمک زند / نداند که کفتار بر چشم او چنگ زند
گر خفتی به آغوش گرگ با میل/ خریت کردی که خواستی گرمای میش
شاعر حامد اسمعیلی
اطلاع رسانی و تحلیلهای شخصی حامد اسمعیلی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@DateWatch
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
17.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 حامد اسمعیلی، فعال و کنشگر اجتماعی، به نکتهای مهم اشاره کرد؛
انصاف در گفتار یک اصل است، باید به واقعیت کندهکاریهای سطح شهر ساری، مانند خیابانهای سلمان فارسی، فرهنگ، امیر مازندرانی ، رودکی ،آرش و ... که موجبات آزار و اذیت در رفت و آمد شهروندان شده است. اما بیایید با هم نگاهی به حقیقت بیندازیم.
🔸مردآنست كه درعشق صداقت دارد
🔸در رهِ منزلِ ليلاش، شهامت دارد
🔸مردآنست كه در قهروُ جدايي حتّی
🔸از عزيزش همه جا قصد حمايت دارد
🔹 شهرداری ساری بهخاطر این حفاریها مورد انتقاد شهروندان قرار میگیرد، اما باید بدانیم که این کندهکاریها و عدم ترمیم، بدون مجوز شهرداری و توسط شرکت مهندسی آب و فاضلاب و اینترنت فیبرنوری مبین نت، تحت نظارت شرکت مخابرات، انجام میشود.
🔹 البته شهرداری ساری با چالشهای مالی زیادی مواجه است و لازم است به جای ایجاد فشار و چالش مضاعف بر این دستگاه عمومی خدمات رسان غیر دولتی، به آن کمک کنیم. نه اینکه با ترک فعل دستگاههای دیگر برای آن چالش بسازیم.
🔹 همچنین، شهروندان از شورای اسلامی شهر ساری انتظار دارند که از حقوق شهروندی آنان دفاع کنند و نهادهای مسئول را به پاسخگویی وادار نمایند ،البته اگر خودشان پاسخگو باشند!!! سکوت در برابر سنگاندازیها باعث گمراهی و بدبینی شهروندان به شهرداری میشود لذا لازم است برای آسایش شهروندان از قدرت نظارتی و قانونی خود بهره ببرند.
🔹 بیایید دست در دست هم، به شهرداری کمک کنیم تا با همکاری و همفکری، شهری بهتر و شادابتر بسازیم❤️
اطلاع رسانی و تحلیلهای شخصی حامد اسمعیلی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@DateWatch
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔴بازگشت تحریم های شورای امنیت سازمان ملل(اسنپ بک) اعم از قطعنامه های ۱۶۹۶ (۲۰۰۶) ۱۷۳۷ (۲۰۰۶) ۱۷۴۷ (۲۰۰۷)، ۱۸۰۳ (۲۰۰۸) ۱۸۳۵ (۲۰۰۸) و ۱۹۲۹ (۲۰۱۰) چه تاثیری بر جمهوری اسلامی ایران دارد:
حتی اگر اجرای دائمی تعهدات برجام، FATF، کنوانسیون Palermo، CFT کاملا اجرا شود و جهان تعهد محضری بدهد که از حسن انجام کار جمهوری اسلامی ایران رضایت صددرصدی دارد، یقینا تحریمهای سازمان ملل با وجود تحریمهای ایالات متحده آمریکا که به شرح زیر است (ایسا، کاتسا، یوترن) مانند قطره در برابر اقیانوس است و بود یا نبود آن فرقی نخواهد داشت و تحریمهای شورای امنیت تا زمانی که تحریمهای یکجانبه ایالات متحده آمریکا جاری است موثر نخواهد بود.
در برابر این تحریمها باید اقدامات ضد تحریمی را انجام داد مثل حذف سلطه ارز دلار از تجارت با روشهای تقویت «پیمان دوجانبه و چند جانبه پولی» با کشورها و افزایش قدرت سازمانهای بین دولتی مانند بریکس، اورآسیا و...
با حذف دلار از چرخه تبادلات تجاری می توان تحریمهای یکجانبه ایالات متحده آمریکا را خنثی کرد.
خسارت اسنپبک اگر با بیعملی و بیتدبیری مسئولین همراه شود موجب تبلیغات گسترده منفی بر بازار و حباب سازی جهت متشنج کردن تجارت یا همان گل آلود کردن آب است و باید بدانیم اگر طوفان مدت بیشتری طول بکشد، زمان طلایی برای ماهیگیری اروپاییها آغاز می شود. زیرا در این زمان است که ماهی ها برای تغذیه از مخفیگاه خود بیرون می آیند و به سطح آب می روند، مسئولین باید مراقب باشند که با این فریب ، مانند ماهی در قلاب و تور پهن شده تروئیکای اروپا وارد نشوند.
⚔️«ایسا»⚔️
لایحه تحریم ایران و لیبی ( Iran and Libya Sanctions Act) یا ایلسا (ILSA) از لوایح کنگره است.
که در سال ۱۹۹۶ تصویب شد و بر شرکتهایی که با ایران و لیبی کسب و کار کنند تحریم اقتصادی اعمال میکرد.
⚔️«کاتسا»⚔️
قانون کاتسا ، چهارم مرداد ١٣٩۶ در مجلس نمایندگان آمریکا تصویب شد و ١١مرداد ماه توسط ترامپ امضا شد .
بر اساس این قانون دولت آمریکا موظف است ظرف ٩٠ روز این تحریمها را علیه ایران، روسیه، کره شمالی اعمال کند.
⚔️«یوترن»⚔️
قبل از سال ۲۰۰۸ بانکهای ایرانی با واسطه بانکهای خارجی (مانند بانکهای سوییسی) از چرخه دلار استفاده میکردند. این نوع همکاری در نظام بانکی با عنوان «U-Turn» شناخته میشود. به عبارت دیگر بانکهای ایرانی بدون داشتن ارتباط مستقیم با سیستم بانکی آمریکا و با استفاده از بانکهای دیگر از خدمات دلاری بهره میبردند. چرا که هرگونه استفاده از دلار در نظام بانکی در هرکجای جهان نیازمند اخذ مجوز لازم از نظام بانکی آمریکاست.
اما از نوامبر ۲۰۰۸ این مقررات تغییر کرد و بر اساس مصوبه وزارت خزانهداری آمریکا استفاده بانکهای ایرانی از این خدمت ممنوع شد. اداره کنترل داراییهای خارجی وزارت خزانهداری آمریکا طی یک فدرال رجیستر (Federal Register) که در تاریخ ۱۰ نوامبر ۲۰۰۸ منتشر شد، اعلام کرد که مقررات قبلی مربوط به تراکنشهای مالی ایرانی اصلاح شده و در نتیجه اختیارات قبلی مبنی بر اجازه استفاده از U-Turn لغو (revoking) میشود.
اطلاع رسانی و تحلیلهای شخصی حامد اسمعیلی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@DateWatch
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده
🇮🇷🌸🇮🇷🌸🇮🇷
هفته دفاع مقدس گرامی باد🌸 🇮🇷
🇮🇷🌸🇮🇷🌸🇮🇷
📌همزمان با هفته دفاع مقدس و همچنین آغاز سال تحصیلی جدید، رهبر معظم انقلاب امشب ساعت ۲۰ با مردم سخن خواهند گفت.
╭.┅.───── ❅⚘️❅ ─────.┅.╮
@shahidanshahedanezendeh
╰.┅.───── ❅⚘️❅ ─────.┅.╯