eitaa logo
دیباج
86 دنبال‌کننده
389 عکس
56 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
✅از کلام بزرگان 🔶نظیری نیشابوری محمدحسین نظیری نیشابوری (زادهٔ نیمهٔ دوم سدهٔ دهم هجری قمری در نیشابور، درگذشتهٔ ۱۰۲۱ هجری قمری در آگرهٔ هند) از شاعران مؤلف و صاحب سبک تاریخ شعر پارسی به‌شمار می‌رود که بر جریانات شعری معاصر و بعد از خود تأثیری عمیق نهاد. وی پس از گذراندن تحصیلات، به شاعری روی آورد و برای آزمودن طبع، به کاشان که از مراکز مهم شعر پارسی در آن روزگار و محل تجمع شاعران سبک وقوع بود روی آورد و در چند مجلس طرح شعر بر شاعران معتبر سبک وقوع پیروز شد و سپس عازم هند گردید. وی با پیوستن به دربار جهانگیر شاه گورکانی هند و سپس بارگاه سپهسالار او خان خانان به ثروتی افسانه‌ای دست یافت و مهم‌ترین شاهکارهایش را در سال‌های اقامت در هند آفرید تا آنکه به سال ۱۰۲۱ قمری در شهر آگره در اوج ثروت، شهرت، حرمت و محبوبیت درگذشت. گر پای سرو و دامن یاری گرفته ای از محنت زمانه کناری گرفته ای آگه نیی که در چه نفس سود عمر تست از هر نفس اگر نه عیاری گرفته ای عمرت همان دم است که با یار بوده ای هیچ است اگر جزین به شماری گرفته ای هشدار هان که باطن خود تیره کرده ای از هرچه بر ضمیر غباری گرفته ای نخل برهنه سنگ ز مردم نمی خورد از خود بریز اگر بر و باری گرفته ای گردون کشیده رخت تو را چون مسیح اگر وقتی رکاب شیر سواری گرفته ای هر سو فقیر فاتحه در کار می کند یک بار از دم که نثاری گرفته ای نازان به حسن خویشتنی هیچ از امتحان آیینه ای ز آینه داری گرفته ای؟ بازی ز کعبتین فلک خورده ای مدام نقش حریف کی به قماری گرفته ای چندین فرامشی ز حبیب و دیار چیست آخر اجازت از پی کاری گرفته ای👇
اینجا صداع را سر مخمور می خرد تو سر ز درد نیم خماری گرفته ای بوی از شمیم زلف «نظیری » نبرده ای گر بر فراش عیش قراری گرفته ای @Deebaj
✅دیباج ۲۲۴ 🔶رمضان؛ ضیافت نور و همدلی ماه مبارک رمضان، ماهی است که آسمان زمین را در آغوش می‌گیرد و دریچه‌های نور به روی دل‌های مشتاق گشوده می‌شود. ماهی که شب‌هایش به عطر نیایش معطر است و روزهایش با صبر و تقوا معنا می‌یابد. قرآن کریم، این کتاب هدایت، در چنین ماهی بر دل پیامبر (ص) نازل شد تا راه روشن بندگی را به انسان بنمایاند. رمضان، فرصتی است برای درک لحظه‌هایی که هرکدامشان وزنی به سنگینی ابدیت دارند. هر سحرگاه، بانگی از آمرزش را در گوش جان طنین‌انداز می‌کند و هر افطار، نویدی از رحمت الهی را در دل‌ها زنده می‌سازد. در این ماه، مسیر قرب الهی هموارتر از همیشه است و انسان می‌تواند به سرعت گام در وادی عشق و معرفت بردارد. اما رمضان، تنها عرصه خلوت بندگی نیست؛ بلکه میعادگاه همدلی و برادری است. در این ماه، فاصله‌ها کوتاه‌تر و دل‌ها به هم نزدیک‌تر می‌شود. فقیر و غنی بر یک سفره می‌نشینند و طعم گرسنگی را در کنار یکدیگر می‌چشند. رمضان، مدرسه‌ای است که در آن درس ایثار، مهربانی و همدردی آموخته می‌شود. جامعه‌ای که در این ماه، نَفَس‌هایش با عطر مهربانی معطر شود، تا پایان سال بوی عطوفت و انصاف را در خود حفظ خواهد کرد. چه زیباست که در این ماه پر خیر و برکت، دست‌هایمان را برای دعا به سوی آسمان بلند کنیم، اما چشم‌هایمان را از حال نیازمندان فرو نبندیم. رمضان، ماه بیداری دل‌هاست؛ ماهی که در آن، انسان نه‌تنها به آسمان نگاه می‌کند، بلکه به زمین و اهل آن نیز می‌اندیشد. @Deebaj
✅دیباج ٢٣٥ 🔶باغ بی‌برگی باغی که به ظاهر بی‌برگ و بی‌ثمر است، در حقیقت نمادی است از آن‌که از تعلقات دنیوی رها شده و به جای ظواهر فریبنده، به باطن و حقیقت وجودی خود تکیه کرده است. این باغ، با بی‌برگی خود، فریاد می‌زند که زیبایی حقیقی در بی‌نیازی و عزت نفس است، نه در زر و زیور و ظواهر آراسته. بی‌برگی این باغ، نشان‌دهنده‌ی آن است که گاه بی‌نیازی و استغنا، خود زیبایی‌ای است که چشم‌های عادی قادر به دیدنش نیستند. تنها کسانی که چشم دل دارند، می‌توانند این زیبایی را درک کنند. این باغ، با بی‌برگی خود، درس می‌دهد که گاه باید از وابستگی‌های مادی رها شد تا به حقیقت وجودی خود رسید. زیبایی‌های ظاهری، زودگذر و فانی‌اند، اما زیبایی‌های باطنی، جاودانه و ماندگار. این مفهوم، در شعر اخوان ثالث نیز به زیبایی بیان شده است: «باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟» این بیت، پرسشی است که ذهن را به تفکر وامی‌دارد و ما را به این درک می‌رساند که زیبایی، تنها در ظواهر نیست، بلکه در بی‌نیازی و استغنای روح نیز نهفته است. باغ بی‌برگ، با سکوت و وقار خود، فریاد می‌زند که زیبایی حقیقی، در رهایی از تعلقات و وابستگی‌های دنیوی است. @Deebaj
✅دیباج ۲۳۶ 🔶روزه قماربازان ‍ ✔️ ماه رمضان در دوره قاجار 🔸به جز مقدسینی که قبل از افطار راهی مسجد می‌شدند و آنها که دم صبح هم همین کار را می‌کردند، دسته سومی هم بودند که شب را به قمار صبح می‌کردند و می‌گفتند اگر به این سرگرمی مشغول نشوند، ناچارند بخوابند و روز دیگر خواب نمی‌روند و روزه برای آنها مشکل خواهد شد. این دسته بیشتر اعیان زادگان بودند ولی در هر حال روزه را می گرفتند، چون اگر نمی‌گرفتند،درخانه خودشان هم، جا نداشتند. 🔸 مرحوم «احمد منشور» می‌گفت با برادرم «موقر»در مجلس قمار تا صبح مشغول شدیم چون به سحری نرسیدیم روزه را خورده بعد به منزل آمدیم خبر روزه خوری ما زودتر از خودمان به منزل رسیده بود همینکه وارد شدیم مادرم از ما رو گرفت. چند روز با ما مثل جذامی‌ها رفتار می‌کردند قدغن شده بود نوکرها به ما نزدیک شوند. غذایی اگر می‌آوردند، در اتاق می‌گذاشتد و فرار می‌کردند. ظرف‌های غذای مارا علی حده در حضور ما کنار حوض، خاک‌مال می‌کردند تا بالاخره با وساطت برادر بزرگتر مارا توبه دادند و دوباره به عضویت خانه پذیرفتند.👇👇
🔸برای خوردن روزه نیاز بود که طبیبی تصدیق مرض بدهد، اطبای آن دوره حتا اطبای یهودی ولو برای روزه خوری هم احترام تصدیق خود را داشتند و تصدیق دروغ نمی‌دادند. 🔸..محال بود وقت افطار صدای فقیری از کوچه بلند شود و چندین نفر داوطلب به سمتش نروند. ...دراین ماه کار تعطیل می‌شد و مردم به عبادت مشغول می‌شدند . طلبکار، سر وقت بدهکار نمی‌رفت . ادارات دولتی باز بود اما کسی مراجعه نمی‌کرد. مرافعه شرعی در دفتر علما متوقف می‌شد . محصلین دیوانی به سراغ مطالبه بدهکاری نمی‌رفتند. 🔸 در خانه‌ها کسی به نوکرها امر و نهی نمی‌کرد. اگر بنایی نیمه‌تمام بود صاحب کار، بیش از نصفِ روز کار نمی‌کشید اما اجرت روز کامل را میداد . خلاصه اینکه مردم در همه چیز رعایت یکدیگر را می‌کردند. ✔️ 📚شرح زندگانی من تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه جلد اول/ نشر هرمس عبدالله مستوفی @Deebaj
Mohammadreza Shajarian - Masnavi Afshari (128).mp3
4.89M
✅از سخن بزرگان 🔶لقمه‌های راز اين دهــان بستي دهــاني باز شـــد تا خـورنده‌ي لــقمـه هاي راز شـــد لــب فـروبــند از طـعـام و از شـــــــراب ســـوي خوان آسـمــاني كن شـــتاب گـر تــو اين انبان ز نـان خــالي كـــني پـر زگـــوهــــر هـــاي اجــــلالي كـــني طــفل جـان از شـير شــيطان بــاز كن بــــعـــد از آنـــش بـا مـــلك انـــباز كــن چند خوردي چرب و شيرين از طـعــام امـــتحـــان كــن چـــند روزي در صــيام چــند شــب ها خواب را گشتي اسير يــك شـــبي بــيدار شــو دولـــت بـگير 📚مثنوي معنوي - مولوي @Deebaj
✅دیباج ۲۳۷ 🔶صبحی که بوی محبت می‌داد! هوا هنوز نیمه‌روشن بود. آسمان، میان سیاهی شب و سپیدی صبح، در هاله‌ای از مه کم‌رنگ روستا پیچیده بود. سکوت آرامش‌بخش سحر، با نوای آشنای بلندگوی مسجد شکسته شد. صدای مؤذن، همچون نوایی از گذشته‌های دور، در کوچه‌های گِلی و حیاط‌های خاموش طنین انداخت. صدای مهربانش در فضای روستا می‌پیچید، انگار که صبح را نه خورشید، که این صدا بیدار می‌کرد. چشم‌های خواب‌آلودم را با شوقی کودکانه باز کردم. مادر، گوشه‌ی چارقدش را روی شانه انداخت و آرام گفت: — بلند شو مادر، نوبت بلغوره! این جمله، گرمایی عجیب در دل داشت. سرمای صبحگاهی را فراموش کردم و با عجله، سطلی کوچک و قابلمه‌ای که دسته‌اش کمی شل شده بود، برداشتم و از خانه بیرون زدم. کوچه‌ها هنوز خواب بودند. اما من و چند تا از بچه‌های همسایه، با پاهای برهنه یا دمپایی‌های کهنه، در میان مه کم‌رنگ راه مسجد را در پیش گرفتیم. مسیر، پر از بوی آشنای روستا بود؛ بوی نان تازه که از تنور خانه‌ها بلند می‌شد، عطر خاک نم‌خورده، صدای خروس‌هایی که انگار هنوز خواب از سرشان نپریده بود. آشپزخانه مسجد، جایی بود که گرما و عطرها در آن به هم می‌آمیخت. آتش درون اجاق، سرخ و زنده بود. دیگ بزرگ، آرام می‌جوشید و صدای قل‌قلِ آن، ضرباهنگی آشنا در دل صبح داشت. پیرمردی که همیشه لبخند به لب داشت، ملاقه‌ی بزرگی در دست گرفته بود و کاسه‌ها را یکی‌یکی پر می‌کرد. باقلاهای درشت، درون آش بلغور، با دانه‌های طلایی گندم و عطر ادویه‌ها، چشم را جادو می‌کردند.👇👇