eitaa logo
دیباج
92 دنبال‌کننده
345 عکس
50 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
✅دیباج سی و هشتم ارزش و معنای زندگی (۷) 🔶توکل، زینت‌بخش زندگی انسان مؤمن از پشتوانه ای محکم و استوار برخوردار است و بر قدرتی لایزال تکیه زده و بر او توکل کرده است. پس از صبر در برابر مشکلات، توکل اسلحه‌ای کارآمد است که به مؤمن توان ایستادگی در برابر غول مشکلات و مصائب را می‌دهد. انسانی که روح توکل در تاروپود وجودش ریشه دوانده، ارزش زندگی را می‌داند و با اتکاء به آفریدگار مهربان خویش، از لحظه لحظه آن بهره می‌برد چرا که به این گفته امام باقر علیه السلام باور دارد که: «هر کسی بر خدا توکل کند، شکست نمی‌خورد و کسی که به دامن لطف خداوند چنگ بزند مغلوب نمی‌گردد.» بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۱ توکل به قدرت، حکمت، رأفت و شفقت خداوند حالتی را در شخص به وجود می‌آورد که موجب می‌شود فرد در تمام حالات و رفتار خویش، حضور پروردگار را در نظر بگیرد و در این حضور، احساس قدرت و توانمندی کند و خود را به وی وابسته ببیند و از این‌رو آرامشی در دلش ایجاد می‌شود که با پدید آمدن حوادث سخت در زندگی دچار شک و تردید نمی‌گردد و زندگی در نگاهش از ارزش و معنا تهی نمی‌شود. چنین کسی چراغ پر فروغ امید همواره در قلبش روشن و تابنده است و تندباد مصائب و سختی‌ها آن را به خاموشی نمی‌کشاند زیرا به‌محض فروکش کردن فروغ امید، زندگی برای او ارزش خود را از دست می‌دهد و دیگر ارزش زیستن ندارد. ☑️پایان ✏️✏️مقاله این جانب/ روزنامه «قدس» @Deebaj
جوینده، گوینده است، و یابنده، خاموش. هرچه به زبان آمد، به زیان آمد. فریاد از معرفتِ رسمی، و عبارتِ عاریتی، و عبادتِ عادتی، و از حکمتِ تجربتی، و از حقیقتِ حکایتی. @Deebaj
📌بهت و شگفتی سراسر وجود مرد را فراگرفته بود. او کودک را نمی‌شناخت، از‌این‌رو پرسید: این مطالب را از که آموخته‌ای فرزندم؟ و آیا می‌توانی برای اثبات آن دلیلی بیاوری که مرا قانع کند؟ 📌کودک فرهیخته گفت: «من این سخنان را از گفتار حکیمانه خداوند سبحان آموخته‌ام آنجا که فرمود: «أفَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْناکمْ عَبَثاً وَ أنَّکمْ إلَینا لا تُرْجَعُونَ؛ آيا پنداشته‌اید كه شما را بيهوده آفريده‌ايم و شما به نزد ما بازگردانده نمى‌شويد؟» با شنیدن این آیه، آن مرد که دارای شخصیت علمی و اعتبار اجتماعی بالایی بود، خود را در مقابل منطق استوار کودک، پست و حقیر دید، لذا از او درخواست پند و نصیحت نمود. کودک بعد از سرودن ابیاتی حکمت‌آمیز، آن مرد بزرگ را مخاطب قرار داد و فرمود: «ای بهلول! عاقل باش و بیاندیش. روزی من در کنار مادرم بودم. مادرم می‌خواست اجاق را برای پختن غذا آماده کند. هر چه آتش به هیزم می‌انداخت، هیزم‌ها آتش نمی‌گرفتند. ناگزیر دست برد و قدری هیزم نازک و کوچک که به‌راحتی آتش را پذیرا بودند، برداشت و آنها را آتش زد و فورا آنها را زیر هیزم‌های درشت‌تر گذاشت. طولی نکشید که آن هیزم‌های بزرگ و ضخیم شعله‌ور شدند. حال اگر می‌خواهی بدانی سبب گریه من چیست، به تو خواهم گفت: گریه من از‌آن‌رو است که می‌ترسم نکند من هم جزئی از هیزم‌های کوچکی باشم که خداوند آتش دوزخیان را به وسیله من روشن می‌کند!» منبع: إحقاق الحقّ، ج 19، ص 620(با اندکی تلخیص) @Deebaj
🔶هر چیز که در جستن آنی، آنی تا در طلب گوهر کانی، کانی تا در هوس لقمهٔ نانی، نانی این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی هر چیز که در جستن آنی، آنی @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔶حکایت زاهد و پادشاه 📌زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند. ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است 📌چون به مقام(خانه) خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت. گفت: "ای پدر! باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟" گفت: "در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید." گفت: "نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید." ای هنرها گرفته بر کف دست عیبها بر گرفته زیر بغل تا چه خواهی خریدن ای مغرور روز درماندگی به سیم دغل @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔸اندازه نگه دار که اندازه نکوست! خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد. نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند. درشتی و نرمی به هم در به است چو فاصد که جراح و مرهم نه است درشتی نه گیرد خردمند پیش نه سستی که ناقص کند قدر خویش نه مر خویشتن را فزونی نهد نه یکباره تن در مذلت دهد شبانی با پدر گفت: ای خردمند مرا تعلیم ده پیرانه یک پند بگفتا: نیکمردی کن نه چندان که گردد خیره گرگ تیز دندان @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔶اندوه خویش پوشیده دار! 📌بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت: ای پدر! فرمان تو راست، نگویم، و لکن خواهم مرا بر فایدهٔ این مطلع گردانی که مصلحت در نهان‌داشتن، چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. مگوی اَندُه خویش با دشمنان که لاحول گویند شادی‌کنان @Deebaj