#داستان_آموزنده
مرد #فقیرى بود که همسرش از ماست کره مىگرفت و او آنرا به یکى از #بقالىهای شهر مىفروخت، آن زن کرهها را به صورت توپهای یک کیلویى در میآورد. مرد آنرا به یکى از بقالىهای شهر مىفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مىخرید.
روزى مرد بقال به #اندازه کرهها #شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمىخرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مىفروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما #ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو #شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید.
دفاع همچنان باقیست
eitaa.ir/defa_baghist