eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
785 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ فرار از زندان (۲) در اين مدت، نه كسي به سراغمان آمد و نه چيزي از ما پرسيدند، تا اين كه آخر هفته، بازجويي شروع شد. اين بازجويي را يك و خائن به عهده داشت و از لهجه‌اش كاملاً مي‌شد فهميد كه كُرد نيست. حرفهايش اغلب در اين گونه موارد دور مي‌زد: «من مي‌دانم همه شما جاسوس هستيد و به نام به اينجا آمده‌ايد، پس بهتر است پيش از اين كه مجبور شوم زبان شما را از پس گردنتان درآورم، به همه سؤالهايم پاسخ صحيح بدهيد.» ولي ما در پاسخ همه سؤالها، و ، جز حقيقت چيز ديگري نداشتيم كه به او بگوييم. مرتب به خدا و تمام مقدسات قسم مي‌خورديم: «شما اشتباه مي‌كنيد، خدا شاهد است ما جاسوس نيستم و تنها به منظور خدمت به اين منطقه آمده‌ايم.» ولي او هرگز قانع نمي‌شد و علاوه بر از ما با ، ، و ، با شقاوت تمام، ما را . علاوه بر اين، تا آنجا كه مي‌توانست، با عصبانيت تمام، به و ما مي‌كرد. چند بار از ما خواست پشت به انقلاب كنيم و حاضر به همكاري با آنان شويم. حتي چندبار در آن ، حدود ما را در از نوع كانيتنر انداختند كه نزديك بود به طور كامل شويم و . بدين طريق، مدت ، زير انواع مختلف آنها قرار داشتيم. گاهي به منظور و و در روحيه‌ ما، ناگهان نصب شده در اطراف محوطه اعلام مي‌كرد: «فلاني را براي آماده كنيد!» ولي بعدها معلوم شد اين هم يك نوع بلوف به منظور ايجاد تزلزله در روحيه و درهم شكستن مقاومت آن شخص بوده است. در مدت بيست روز كه ما در زندان آنان بوديم، تنها يكي از برادران ما به نام واقعاً محكوم به اعدام شد كه با مقاومت زياد، با از اين مرگ كرد. پس از اعدام هم همه ما آن را به چشم خود مشاهده كرديم. آنان و او را از كشتن و به رساندن، به منظور اعمال فشار و شكنجه، و به شهادتش رسانده بودند؛ تا آن‌جا كه مشخص و ما جنازه را با مشاهده ساعت مچي‌اش كه در اين مدت هميشه آن را بر مچش ديده بوديم، شناختيم. پس از گذشت بيست و پنج روز، گروه ديگري از برادران اعزامي از را كه يكي از آنان پاسدار بود، دستگير و به زندان ما منتقل نمودند. بعد از مدتي كه گذشت و نسبت به هم اعتماد پيدا كرديم، خود او اين مطلب را به ما گفت. بدين طريق، آنان، كه اكثرشان را نوجواناني مؤمن و مقاوم تشكيل مي‌دادند، به جمع ما افزوده شد. از اين جمع، يكي دو نفرشان بودند. حدود پنج ماه و نيم تمام، همه ما در كنار هم در اين طويله زنداني بوديم. از قرار معلوم، گروه‌هاي ديگري هم در مكانهاي ديگري زنداني بودند. زماني به اين مطلب پي‌برديم كه حجت‌الكفر و الكافرين (ضددين)حسيني به منظور به آنجا آمد و كليه زندانيان را براي گوش دادن به مزخرفات اين عامل امپرياليست در يك جا جمع كردند. او سخنراني خود را با تاختن به انقلاب و تهمت و ناسزا آغاز كرد. هنوز چند دقيقه‌اي از سخنراني‌اش نگذشته بود كه طاقتمان سرآمد و در وسط سخنراني او شعارهايي سرداديم و همگي به صورت دسته جمعي فرياد زديم: ، و بدين طريق، سخنراني سراپا هجو و مزخرفش را نيمه‌كاره در گلويش خفه كرديم. دموكراتهاي جلاد با ، ، و به جانمان افتادند و سعي كردند بدين طريق فريادمان را خاموش كنند و ما را وادار نمايند به ياوه‌گوييهاي ضددين حسيني گوش كنيم. تا جايي كه با كشيدن «گلنگدن» و مسلح كردن تفنگ، ما را به نمودند؛ ولي بچه‌ها با و ، در حال كتك خوردن، همگي سرود را سر دادند. صداي بغض‌آلود و پر از خشم و نفرتمان، در محوطه و كوه‌هاي اطراف طنين‌انداز شد. ناگهان صداي تكان‌دهنده از ميان اين فريادهاي خشم‌آلود در فضا پيچيد و باعث به و غلتيدن عده‌اي از و مقاوم ما گرديد. برنامه سخنراني به هم خورد و سخنران محترم! سرافكنده از آنجا خارج شد. اين براي ما موفقيتي بزرگ بود؛ هرچند كه به قيمت جان دو، سه نفر از عزيزانمان تمام شد. بقيه ما را، سالم و مجروح، با عجله، زير ضربه‌هاي ته قنداق، شلاق و لگد به داخل زندان برگرداندند. دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
✅ فرار از زندان (۴) در اين زمان، بلافاصله ديگر هم سلولي‌هاي او به سرعت دست به كار مي‌شدند و به منظور جلوگيري از و ، ابتدا به سرعت لباس‌هاي خودشان را به تن او مي‌پوشاندند و پتو، لباس، گوني و هرچه كه در داخل سلول داشتند، ‌روي مصدوم مي‌انداختند و دسته‌جمعي شروع به مشت و مال و ماساژ دادن او مي‌كردند. طولي نمي‌كشيد كه مصدوم بيچاره، رفته رفته حال خود را بازمي‌يافت، رنگ چهره‌اش تا حدودي طبيعي مي‌شد و به هر حال، از مرگ حتمي نجات مي‌يافت. خود من دوبار دچار اين شدم كه به وسيله نجات يافتم. علاوه بر اعمال اين شكنجه‌هاي جسماني، آنان دست به انجام انواع شكنجه‌هاي روحي مختلف هم مي‌زدند، مثلاً يك بار، يك نفر از پاسداران دستگير شده را كه قبلاً شناسايي كرده بودند، به داخل يك سالن مخصوص و نسبتاً بزرگي كه گنجايش همه را داشت، آوردند. ابتدا ما را دور تا دور سالن زير نظر افراد مسلح سرپا نگه داشتند؛ به طوري كه هيچ‌كس جرأت تكان خوردن و هيچ‌گونه عكس‌العمل مخالفي را نداشت. در اين هنگام، پاسدار بيچاره را در حالي كه مرتب با ته قنداق تفنگ و لگد و مشت مي‌زدند، و به وسط سالن كشيدند. سپس سه يا چهار نفر مرد قوي‌هيكل از دموكراتهاي مزدور، از هر طرف به او هجوم آوردند و با لگد، مشت، شلاق، چوب، ته قنداق، سرلوله تفنگ و هرچه كه در دسترس‌شان بود، به جان او افتادند. پاسدار مقاوم و مؤمن، ضمن تحمل همه اين ضربه‌ها،‌ شجاعانه با صداي بلند، شروع به آياتي از مجيد كرد و با خداي خودش - پيش از اين كه كاملاً از پا درآيد - به راز و نياز مشغول شد. دژخيمان آن‌چنان او را مضروب كردند كه و شكست، ، و به كلي خرد و سرو صورت ، پر از جراحت و خون شد. گاهي چند نفر دست او را يكي يكي خم مي‌كردند و برخلاف مفصل مي‌پيچاندند و ، چرق كاملاً مي‌كردند يا با انداختن انگشت از دو طرف، او را مي‌دادند. در كليه اين احوال، همه ما دسته‌جمعي فرياد ياحسين... ياحسين... سر مي‌داديم، كه پاسخ اين ياحسين ياحسين‌هاي ما، جز شليك گلوله يا ته قنداق و نبود. ولي همه ما، هيجان‌زده، بدون توجه به اين ضربه‌هاي مرگبار، همچنان با فريادهاي خود ادامه مي‌داديم. گاهي كه وضع برادر پاسدار را و نزديك به شهادت مي‌ديديم، چند نفري ناگهان با فرياد ياحسين، مردان مسلح را با خيز سريع كنار مي‌زديم و خود را روي و از پا درآمده قرباني بي‌گناه مي‌انداختيم. حتي خود من دوبار بي‌اختيار، خود را روي پيكر خون‌آلود و در حال مرگ يكي از اين پاسداران انداختم كه نتيجه آن، چيزي جز وارد شدن ضربه‌‌هاي محكم و خرد كننده قنداق و سرلوله تفنگ و و از هم شكافتن سر و خرد شدن انگشت مياني دست راستم نبود. در اين موقع، كار كه به اين مرحله مي‌رسيد، همه برادران، بي‌اعتنا به ضربه‌هاي تفنگ، تيراندازي و ساير تهديدها، از جا كنده مي‌شدند و فريادكشان به وسط سالن مي‌ريختند. دموكراتها هم به محض اين كه وضع را خطرناك مي‌ديدند، ضمن خاتمه دادن به برنامه شكنجه خونين خود، به فكر آرام كردن بچه‌ها و انتقال فوري ما به داخل سلولها مي‌افتادند. ۱۵ روز از انجام آخرين برنامه خونين آنان گذشته بود كه همه ۳٠نفر ما را از داخل سلولها به داخل يك اتاق ۳ در ۴ منتقل كردند. در همان شب، برادر ، سرداري از خاك قهرمان‌پرور خراسان، ما را به دور خود جمع كرد و اظهار داشت: «برادران! بايد تا فرصت باقي‌ست، فكري به حال خودمان كنيم و راه چاره‌اي براي نجاتمان پيدا نماييم. در غير اينصورت، مطمئن باشيد هيچ كدام از ما زنده نمي‌مانيم.» همه بهت‌زده به چهره هم نگاه مي‌كرديم. آثار هيجان، اضطراب، ترس و وحشت، در چشمهاي از هم باز شده بيشتر برادران مشاهده مي‌شد. هيچ‌كس جرأت حرف زدن نداشت. آخر اين پيشنهاد از نظر اكثر بچه‌ها، امري محال و باور نكردني به نظر مي‌رسيد. سرانجام باز هم خود او رشته سخن را بدست گرفت و گفت: «ما چاره‌اي نداريم جز اين كه طرح يك را براي خودمان بريزيم؛ هرچند كه منجر به كشته شدن همه ما در اين راه بشود. در اين صورت هم با شهادت، به مقصود خود رسيده‌‌ايم و چنانچه زنده بمانيم و نجات يابيم، جهادي ديگر انجام داده‌ و از چنگ اين دژخيمان و شكنجه‌هاي روزافزون آنان نجات يافته‌ايم.» كم‌كم برادران هم كه تحت تأثير كلام قاطع و دلايل قانع‌كننده او قرار گرفته بودند و موضوع برايشان جالبتر شده بود، تكاني خوردند و چند نفر يكصدا با هم سؤال كردند: «آخر چطوري؟» لبخند بر لبهاي آن برادرمان نقش بست. دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
🔻نقش زنان در فتنه🔻 ☽ب☾ باتوجه به مطالب ذکر شده بايد گفت که #زنان همواره #نقشي_مؤثر در #فتنه‌ها
🔻نقش زنان در فتنه🔻 ☽ج☾ ▪️▫️ب) عصر رسالت ، تنها جنگی است که مسلمانان طعم تلخ شکست را در آن می‌چشند و با به مدینه باز می‌گردند. در این جنگ در نقش فعالی داشتند. در منابع تاریخی نام: و در زمره ثبت شده و البته تعداد زنان بیش از این بوده است.(8) زنان در این جنگ همسر ابوسفیان، به و در پشت سر مردان سپاه می‌پرداختند و بدینوسیله آنان را بر جنگ دلیر می‌ساختند و را به آنان می‌کردند. حساس‌تر از آن، اینکه و در جنگ احد است که پس از افتادن پرچم و قریش آن را بلند کرده می‌گردد، با شدن ۱۱ نفر از ، زمان شکست آنان فرا رسیده بود و مردان جنگی و زنان همگی پا به گریز نهاده بودند و اگر دختر علقمه پرچم را به دست نگرفته بود و دوباره لشکر قریش را سروسامان نداده بود، پیروزی مسلمانان قطعی به نظر می‌رسید. ولی این بار چون ، بود، بدلیل از نسبت به ، او را و لذا دشمن شده و مشرکین دوباره خود را . زنان لشکر قریش که نسبت به و ، تمام وجودشان را آکنده ساخته بود در صحنه جنگ، را و و آنان را . ، از و ، و به خود و آنچه زینت داشت همه را به غلام جبیر بن مطعم، داد. را در آورد و . اما نتوانست فرو ببرد و بیرونش انداخت. سپس روی سنگی بالا رفت و اشعاری در باره این انتقام‌جویی گفت که ، که از حاضر در صحنه پیکار بود، با اشعاری پاسخ را داد(9) در تقویت روحیه مردان جنگی قریش برای نابودی مسلمین تأثیر به سزایی داشت. در روز نیز با تدابیر سیاسی پیامبر(ص) زمینه‌ای فراهم شد تا در مکه مردم را از مخالفت و ایستادگی برحذر دارد. هنگام ورود و ممانعت مردم از مقاومت در برابر لشکر اسلام، همسر او با خشم فراوان او را گرفت و گفت: مردم، این را بکشید، چه زشت قراولی که تو بودی.(10) هند تلاش داشت تا تسلیم نشده و مقاومت در برابر لشکر اسلام تداوم یابد. به دلیل فراوان بر علیه اسلام و مسلمین بود که در روز فتح مکه علیرغم عفو قریب به اتفاق مشرکین، پیامبر . هر چند پس از تقاضای عفو، رسول خدا را نیز نمودند. در ماجرای فتح مکه نیز از به نام ، به بر علیه حکومت اسلامی پرداخت. او که در مکه موجب آزار پیامبر(ص) می‌گردید در ، پیش از ، نامه مبنی بر آمادگی را در تا در مکه به سران شرک تحویل دهد. در روز فتح مکه این از جمله افراد معدودی بود که پیامبر را . هرچند در نهایت با در خواست برخی مسلمانان با امان رسول خدا ماند. و نیز دو کنیز آوازه‌خوان بودند که با اشعار مشتمل بر طعن و ناسزا بر پیامبر ، آوازه‌خوانی می‌کردند و به عزت و اقتدار اسلام لطمه می‌زدند. این دو که با کلام خویش بر علیه اسلام مبارزه و تلاش کرده بودند، از پیامبر شدند و در روز فتح مکه ، که اسلام آورده بود به زندگی خود ادامه داد.(11) از که با و در بسیار مؤثر بودند از می‌توان نام برد که پیامبر را نیز می‌نمود، بیان شده که عصماء در مجالس و حضور می‌یافت و با خود آنان را تحریک می‌نمود تا پیامبر را نابود سازند. به دلیل او در و بود که .(12) ▫️ادامه دارد... دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
4)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشی‌های_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند. سپس شکنجه وحشیانه پیش از قت
5)▪️ ، روزی که پوست ۳ پاسدار را کندند. در ادامه اعضای بخش ویژه مجاهدین به حدی از رسیده بودند که از هیچ دریغ نمی‌کردند و تنها درصدد فرونشاندن آتش خشم خود و سرپوش نهادن بر ضعف خود در مقابل نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی بودند: «من درحالی‌که عرق کرده بودم از حمام خارج شدم و به اتاقی که جواد و مصطفی بودند رفتم. با ورود به اتاق را دیدم. سمت راست طالب کنده شده بود و مصطفی حالت رنگ‌پریده و ترسیده‌ای داشت. جواد محمدی هم در حالی که در دستش بود، بالای سر طالب که بیهوش شده بود ایستاده بود. وقتی طالب به هوش می‌آمد حرف نمی‌توانست بزند؛ فقط در حالی که دهانش را به سختی باز می‌کرد، ناله‌هایی از او شنیده می‌شد و جواد با حالت عصبانی از او می‌پرسید چرا حرف نمی‌زنی؟ صدای ناله خود را شدیدتر می‌کرد و سرِ خود را به شدت تکان می‌داد. مصطفی سر او را محکم گرفته بود و جواد با عصبانیت را طالب گذاشت و آن را و بلافاصله چاقو را روی طالب گذاشت و بینی او را برید طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد و تمام سر و صورتش غرق در خون شد و پس از احساس درد شدید شد… در همین حین که طالب بیهوش بود جواد محمدی چاقو را کنار طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون ریخت و وقتی بعداً طالب به هوش آمد با آن چشم جایی را نمی‌دید. در هنگام انجام این کارها و در دست مصطفی بود که هر وقت صدایی بلند می‌شد با پارچه دهان طالب را می‌گرفت و با کابل به و طالب می‌زد… طالب بیهوش در حالی که خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود روی صندلی همچنان بود و جواد محمدی در حالی که در دستش بود مشغول طالب بود که از دهان طالب خون زیادی بیرون می‌ریخت و دهانش بوی بسیار بدی می‌داد.» ادامه دارد... دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist