eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
38.6هزار عکس
10هزار ویدیو
858 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
حضور دارد و ما فکر غیبتش هستیم غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم سراغ از او نگرفتیم، او سراغ گرفت گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم به جای کار برایش همش طلبکاریم نه نوکریم نه در فکر خدمتش هستیم چقدر همت ما بوده مَحرمش باشیم؟ چقدر مونس ‎شبهای خلوتش هستیم؟ همیشه و همه جا او هوای ما را داشت همیشه و همه جا زیر منتش هستیم قرار بود بسوزیم ما ولی نگذاشت خدا گواه ‎ست اسیر رفاقتش هستیم خدا کند که به ما کـربلا افاضه کند که سالهای زیادی به حسرتش هستیم : فال فرج زدیم و جوابش چنین رسید راه میان ماست سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
با صدای ربنا هردم به هنگام وضو نام زیبای تو را آهسته نجوا می کنم بعد مغرب وقت افطار و زمان عاشقی با زیارتنامه ات سجاده را تا می کنم روزه ی بی ذکرتواصلا نمی چسبد به من طول روزم کربلایت را تمنا می کنم با نگاهت برمن سائل کرامت داده ای قطره ی ناچیزم و رو سوی دریا می کنم سفره پهن است وکریمان منتظربر یک گدا کاسه ام را میبرم تقدیم زهرا می کنم در سحرها هم به فکر روضه هایت بوده ام در میان سینه ام یک تکیه برپا می کنم دور تسبیحم شد آقا من خودم رابین عشاق شما جا می کنم : ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است بـردار زِ رخ پـرده، که مشتاق لـقـاییـم سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
این غربت آغشته با تحقیر کافی نیست؟ زخم زبان؛ کاری تر از شمشیر کافی نیست؟ هر روز قومی میشود قربانی سلطه روز مبادا هم که شد، تأخیر کافی نیست؟ پروانه جرمش عشق ورزیدن به گلها بود آیا برای بستنش زنجیر کافی نیست؟ هرزه علفها تا به کی مغرور و پابرجا سرهای سرخ ِ لاله باشد زیر کافی نیست؟ حرف خدا را بر زمین زد آدم از اول انسان شود بااصل خوددرگیر کافی نیست؟ حال جهان خوش نیست هذیان گفتن ِمحض است این واژگونی و ‌تبِ تغییر کافی نیست؟ تسبیح ِ طرح نرگسی را دست من دادی این خوابهای خالی از تعبیر کافی نیست؟ : گناه سهم من و گریه قسمت چشمت چقدر حضرت دل غصه جای ما خوردی سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
چقدر حرف دلم را به جاده ها بزنم اجازه هست کمی حرف با شما بزنم؟ اجازه هست کمی درد دل کنم یا نه؟ اجازه هست که قید من و تو را بزنم؟ بنا نبود نیایی، خدا وکیل آقا چقدر دست به دامان ندبه ها بزنم؟ دلم قرار ندارد خودت که می دانی چقدر مانده همینطور دست و پا بزنم؟ ببین به جان عزیزت قسم کم آوردم بعید نیست همین روزها که جا بزنم اگر دروغ نگویم فقط کمی مانده رکورد مردم نامرد کوفه را بزنم خدا کند که بیایی وگرنه از سمتِ کدام پنجره باید تو را صدا بزنم؟ به بازگشت من آقا دگر امیدی نیست مگر دوباره سری رو به کـربلا بزنم : اگر حجاب ظهورت وجود تار من است خـدا کند که ، چـرا نمیایـی؟ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
دل کنده ایم از همه ی اشتیاقها خوش کرده ایم دل به همین اتفاقها حتما گناه باعث دوری ما دوتاست آری منم دلیل تمام فراقها دارد برای آمدنت به لب هر گوشه ای نشسته کسی در رواقها ای علت حیات تمامی ِ کائنات رنگ خزان گرفته بدون تو باغها در خانه ها نبودنت احساس می شود خالیست جای عکس تو بین اتاقها برگرد بی تو کل جهان نامنظم است خوش کرده ایم دل به همین اتفاقها : آخراین چشم انتظاری کاردستم میدهد ترسم ازاین است بمیرم روی زیبایت نبینم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
در من هزار موج دعـا گريه میکند باران ز چشم پنجره ها گريه میکند در گوشه ی حياط تو در حوض جمکران باشوق و بیصدا و رهـا گـريه میکند از من چه مانده است به جز شوق وصل تو فواره‌ای که سر به هـوا گريه میکند تا کـی به بـومـهـا بکشم را اين شعر ناسروده کجا گريه میکند؟ موسی بيا که بشکنی اين نيل درد را اين چشمه با صدای عصا گريه میکند آقا بيا ستاره فراوان به حوض ريخت هفت آسمان به پای شما گريه میکند : چقدر ساده گذشتند، از تـو مردم شهر میان اینهمه بودن،نبودنت سخت است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
خشکیده است در گذرِ روزگارها شور هزار رود در این شوره‏ زار‏ها بیدار مانده ‏ای و تو را خواب دیده ‏اند در بامدادهای مه‏ آلود، دارها وقت بهار بود ولی باز هم زمین چرخید بر خلاف قرار و مدارها بختش سیاه بود، سپیدار و دار شد تا سهم ما چه باشد از این گیر و دارها جنگی نمانده‏ است مگر جنگ زرگران خو کرده دست تیغ به نقش و نگارها ما مانده‏ ایم و چشم و دلِ رو به قبله‏ ای ای قبله ی قبیله ی چشم انتظارها : شهر من پر شده از جنگ هواها و هوس دل خودرابه که خوش کرده ای ای صاحب عصر؟ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
ای دلِ خسته ی من همدمِ ویرانیها غرق شو غرقِ خودت غرقِ پریشانیها زَرق و برق بدلیجات اسیرت نکند ماه را گم نکنی بینِ چراغانیها جان به لب آمد و جانانِ جهان بازنگشت جان گرفتند ز بی جانی ما جانیها خسته ام خسته از این بی عملیها خسته خسته از حرف زدنها و سخنرانیها پینه دوزی به بَرَش رفت ولی ما عمریست غَرّه هستیم به این پینه ی پیشانیها ماهمه غمزده و غمزه ی چَشمَش کافیست تا زشادی بشود پُر دلِ زندانیها غم مخور یوسف گمگشته میاید ای دل این خبر را برسانید به کنعانیها : می نویسم که شـب تـار سحـر می گردد یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
ای که یادت باعثِ تلطیفِ خاطر می‌شود می‌برم نامِ تو را، این قلب شاعر می‌شود نامِ زیبای تو کافر را مسلمان می‌کند بی‌محبت بر شما دیندار، کافر می‌شود فتحِ قلبِ سنگِ من، تنها فقط کارِ شماست سنگ در دستانِ‌پرمهرت، جواهر می‌شود ای نگاهِ منتظر، اینقدر دلواپس نباش آن نگارِ مه‌جبین، یک روز حاضر می‌شود چشم میدوزم به سوی جاده‌های انتظار شک ندارم قلبِ من، روزی مسافر می‌شود : ما فکـر گناهیم و تو فکـر غـم مـایی ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
گرفته دامن ما را شرار غیبت تو جهنمی شده این روزگار غیبت تو چگونه نام خودش را گدا گذاشته است کسی که کار ندارد به کار غیبت تو عجیب نیست که دیگر وفور نعمت نیست نشسته‎ایم در این شوره‎زار غیبت تو هنوز مادر تو صبح و شام می‎گرید برای مـرثیـه‎ی گـریه‎دار غیبت تو چه عاشقان که ز داغ فراق دق کردند چقدر سر که می‎آید به زار غیبت تو تو بی‎کسی و کس تو نمی‎شود آقا شدیم ما همگی شرمسار غیبت تو بگو چه کار کند آنکه سوخته از هجر بگو چه کار کند بی‎قرار غیبت تو می‎آید آن سحری که به کعبه تکیه کنی به کوی وصل ‎میافتد گذار غیبت تو اگر چه پیر شد عمه ز داغ کرب و بلا قدش خمیده شده زیر بار غیبت تو : ای غایب از دو دیده ی دنیا بیا بیا ای روشنی ظلمت شبها بیا بیا چشم انتظار روز ظهورت دو عالم است ای آرزوی قلبی بیا بیا سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
برنگشتی آنقدر بی آبرو شد چشممان بی تو با ابلیس گرم گفتگو شد چشممان تا بنایِ کشتیِ ایمانمان در گِل نشست با بلایای جدیدی روبرو شد چشممان تا ببینیمَت کنار «لیت شعري» هایمان اشک؛ طغیان کرد و غرقِ آرزو شد چشممان با صدای هر اذان در حسرتِ دیدار تو سالها با گریه مشغولِ وضو شد چشممان هر سه شنبه زیر باران، جمعه ها بر جاده ها خیره ماند و راویِ بغض گلو شد چشممان در حرم، در روضه، امّا بیشتر در جمکران... مات و حیران ماند و صرف ِ جستجو شد چشممان هرزه بود امّا برای دیدنِ روز ظهور با حیا شد تا که با دستت رفو شد چشممان : در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگـر قبول تو افتد فـدای چشم سیاهت سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم مثل تو درد گرفته همه‌ی بال و پرم گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما  پاره پاره شده حالا همه جای جگرم ترسم این است که زنهای حرم جان بدهند  گر ببینند که افتاده‌ای از پا پسرم چشم من تار شده یا که تو کوچک شده‌ای؟ علی اکبر، علی اصغر شده‌ای در نظرم خبرش پخش شده: پخش شدی روی زمین  خبرش پخش شده: ریخته‌ای دور و برم من از این چند برابر شدنت فهمیدم  چقدر کینه به دل داشته‌اند از پدرم بغلت می‌کنم و از بغلم می‌ریزی  آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم دارد از سمت حرم عمه‌ی تو می‌آید  ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم : ...😭 مثل تسبیح چرا یک صد و یک دانه شدی؟ با تنت ذکر گرفتم که چه سـازم پسـرم سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام .