eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
945 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
🔻عزاداری رزمندگان اسلام برای امام حسین(ع) در اردوگاه‌های بعثی 🔻راهکار اسراء برای روضه‌خوانی در ایام
حجت‌الاسلام ابوترابی در دوران اسارت همچون شمعی در بین اسرا می درخشید. او علاوه بر الهام بخشی و دادن روحیه به زندانیان دربند، به نوعی رهبری و مدیریت آنها را برعهده داشت. وی علاوه بر ایجاد وحدت و همدلی در میان اسرای ایرانی، موجب تحول عمیق در رفتار و منش سربازان و درجه‌داران رژیم بعث عراق شده بود. برخورد محبت‌آمیز با سربازان عراقی، پیگیری برای حل مشکلات اسرا، فداکاری و ایثار، تأکید بر سلامت اسرا، برخورد وی با فریب‌خوردگان و... از مهم‌ترین مؤلفه‌های تأثیرگذار سید آزادگان در زندان‌های رژیم بعث عراق بود. 🌿تعبیر رهبر معظم انقلاب در مورد مرحوم ابوترابی: «او همچون خورشیدی بر دل‌های اسیران مظلوم می‌تابید و چون ستاره درخشانی، هدف و راه را به آنان نشان می‌داد و چون ابری فیاض، امید و ایمان را بر آنان می‌بارید» 🌴 خدای تعالی سید مظلوم و مخلص را با اجداد طاهرینش محشور کند🤲 ------------------------------------------- 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
دفاع مقدس
حجت‌الاسلام ابوترابی در دوران اسارت همچون شمعی در بین اسرا می درخشید. او علاوه بر الهام بخشی و دادن
9.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | صحبت های شنیدنی و آموزنده حاج آقا قرائتی در باره سیدعلی اکبر ابوترابی (سید آزادگان در بند رژیم صدام) ------------------------------------------- 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
....! ▫️ خاطره ای از زبان سيد اسرا، مرحوم علی اکبر ابوترابی ▫️در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌ گفتیم، اما به گونه ‌ای که دشمن نفهمد. روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: چیه؟ اذان می‌ گویی؟ بیا جلو! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: چیه؟ من اذان گفتم نه او. آن بعثی گفت: او اذان گفت. برادرمان اصرار کرد که؛ نه، اشتباه می‌ کنی. من اذان گفتم. مأمور بعثی گفت: خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو. برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است. به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره ١ و ٢) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌ بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت ‌ها آب می‌ پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی، یک دانه سمون (نان عراق) می‌ دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌ گفت: می‌ دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌ شوم. نان را فقط مزه مزه می‌ کردم که شیره ‌اش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌ آمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند، آب می‌ آورد، ولی می‌ ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌ كرد. می‌ گفت: روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌ شوم، گفتم: یا فاطمه زهرا! امروز افتخار می‌ کنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه ‌کام به شهادت برسم. سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یا زهرا! افتخار می‌ کنم؛ این شهادت همراه با تشنه ‌کامی را، شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن. دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌ خورد و دهانم خشک شده است. در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌ آورد و می‌ ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌ زد که بیا آب آورده ‌ام. اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق می‌ کند و دارد گریه می‌ کند و می‌ گوید: بیا آب آورده‌ ام. مرا قسم می‌ داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم. عراقی‌ ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌ خوردند. ....تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌ گويد: بیا آب را ببر! این دفعه با دفعات قبل فرق مى كند. همین‌ طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم. لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال آمدم. بلند شدم، او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن! ....گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی ‌کنم. گفت: دیشب، نیمه‌ شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی؟! الان حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده ‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد. (راوى: سيد اسرا سيد علی اکبر ابوترابی) ------------------------------------------- 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
30.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🎞 بازجویی از اسرا توسط گرگها ♨️یکی از خوش خدمتی های به صدام در زمان جنگ، بازجویی از اسرای ایرانی بود که اطلاعات و عملیات های سری را در اختیار داشتند، منافقین اطلاعات بدست آمده را تجزیه و تحلیل می کردند و از طریق نفوذی های خود در دستگاه های مختلف داخل کشور این اطلاعات را راستی آزمایی و طبقه بندی می کردند و در نهایت از اطلاعات پراکنده خام به داده های واقعی و ارزشمند دست می یافتند و یافته های خود را در اختیار استخبارات عراق قرار می دادند. 🗓 انتشار به مناسبت ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ ، سالروز بازگشت آزادگان سزفراز به خاک میهن ------------------------------------------- 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A 🪴 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 🌱 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
🍒 گیلاس، کمپوت پُرطرفدار ... در سال‌های دفاع مقدس در گرمـای طاقت فـرسای جبهه های جنوب، کـمپوت میوه‌ جات طرفداران بسیاری داشت خصوصا ڪمپوت گیلاس؛ به سبب بالا بودن طالبانِ ڪمپـوت گیــلاس و ڪم بـودن آن در محموله‌ های ارسالی ، معمولا در هنگام توزیع، به نفرات‌ آخر کمپوت سیب و گلابی می‌رسید. در چنین مواقعی و در فضایی خیلی دوستانه کِش رفتن کمپوت گیلاس از بچه های دیگر یا مبادله‌ٔ یک کمپوت گیلاس در ازای چند کمپوت سیب یا گلابی بالا میگرفت‌و خلاصه‌ رزمنده‌ها بازار بورس کمپوت تشکیل می‌دادند و صفایی می‌کردند. گاهی نیروهای یک دسته یا گروهان، ڪمپوت های سیب و گلابی خـود را روی هـم می‌ گذاشتند و با تعداد کمتری کمپوت گـیلاس همرزمان دیگر معاوضه می‌کردند و کمپوت‌های گیلاس را در ظرف‌های کوچکتر تقسیم کرده و بین هم توزیع می کردند. در عکسی که می بینید ... رزمنده ای ظاهر بطرزی مشکوک😊 6عدد کمپوت گیلاس در دست دارد که معلوم نیست در بازار بورس کمپوت، باچند کمپوت سیب و گلابی معاوضه کرده😊 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
📜 به منزله‌ی رسیدن به اوج نقطه‌ی تکامل برای انسان‌های وارسته و آزاده است. چنان معنا و مفهوم عظیمی دارد، که می‌شکند آن قلم و گنگ و الکن می‌شود آن زبانی، که قصد توصیف مقام والای «شهادت» و را داشته باشد.👌 در طول تاريخ انقلاب اسلامی و این جنگ، ما شاهد شهادت بسیاری از انسان‌های مومن، مخلص و متّقی‌یی بوده‌ایم که قصدشان، جلبِ رضای خدا و تمام هم و غم‌شان، تلاش و جهاد در راه اعتلای کلمه‌ی اسلام عزیز و ترقّی بشریت بوده است. به گونه‌ای که هر شهیدی، یک اُسوه و نمونه‌ی قابل پیروی را در تاریخ ما، ساخته و به جا گذاشته است.هر شهیدی به تنهایی، قادر است ملّتی را زنده کند، قلب‌های مرده‌ای را به تپش درآورد و برای نسل‌های آینده‌ی بشریت، سرمشقی تاریخ‌ساز و انسان‌ساز باشد.☝️ ✍️ فرازی روحانی و دلنشین از سخنرانی گهربار سردار ، عصر روز سه‌شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۶۲ - اردوگاه قلّاجه. منبع زيرنويس: جلد سوم کتاب ، صفحه‌ی ۱۳۸۵. 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
دفاع مقدس
⭕️ 24 مرداد 1358 - تصرف پاوه توسط عناصر تجزیه طلب ضدانقلاب 🗓 یک هفته پس از پیروزی انقلاب توطئه و ت
✅ شرح کوتاهی از روز 11 ماه رمضان سال 58 ضدانقلاب برنامه حمله به پاوه را طرح ریزی کرد و گروهای ضد انقلاب هم قسم شدند که با تصرف شهر پاوه به انقلاب نوپای ما لطمه بزنند. روزچهارشنبه 21 ماه رمضان مصادف با 24 مرداد سال 58 و در سالروز شهادت علی(ع) حمله آغاز شد نیرویی بین دو تا هشت هزار نفر ضد انقلاب به مردم بی دفاع پاوه حمله کرد. ابتدا جاده های ارتباطی را بستند و بعد مخابرات پاوه را از کار انداختند و سپس سراغ منبع آب آشامیدنی شهر پاوه رفتند و تلمبه خانه را از کار انداختند. آب آشامیدنی شهر قطع شد. روز پنجشنبه 22 ماه رمضان سال 58 ارتفاعات مشرف به شهر پاوه را گرفتند و وارد شهر پاوه شدند و شهر را تصرف نمودند. در ساعات اولیه روز 25 مرداد مصادف با 22 ماه رمضان با هواپیمای اف 4 برای مرعوب نمودن و شکستن دیوار صوتی بر فراز شهر پاوه رسید. روز 22 ماه رمضان شهید چمران به همراه شهید فلاحی با هلیگوپتر در زیر آتشباری دشمن وارد شهر پاوه شد. فقط مرکز ژاندارمری و سپاه محل مقاومت مدافعین شهر پاوه بود. روز جمعه 23 ماه رمضان و 26 مرداد 58 که مصادف با اولین روز قدس بود هلکوپتری به پاوه رسید که قدری مهمات و آذوقه آورد و شهید فلاحی برای هماهنگی و پشتیبانی از مدافعان پاوه به کرمانشاه رفت. ساعت 4 بعد از ظهر هلیکوپتری آمد که آذوقه و مهمات برساند و مجروح به عقب تخلیه کند که با آتش ضد انقلاب در مسر برگشت با تعدادی مجروح به کوه برخورد کرد و سرنگون شد. روز جمعه 23 ماه رمضان ضد انقلاب به بیمارستان پاوه رسید و مجروحان و پاسداران را سربرید و تیرباران نمود. خبر جنایت ضد انقلاب و محاصره پاوه به رسید و روز شنبه 24 ماه رمضان مصادف با 27 مرداد امام پیام داد که نیروهای مسلح برای مقابله با ضد انقلاب اقدام عاجل بنمایند و اگر ظرف 24 ساعت ضد انقلاب سرکوب نشود اقدام انقلابی مینماید که بعد از این پیام ورق برگشت و پاوه آزاد شد. این روایت مظلومی حماسه سازان شهید پاوه بود که 14 قهرمان این حماسه در گلزار شهدای تهران در خاک آرمیده اند🌷 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
دفاع مقدس
✅ شرح کوتاهی از #حماسه_پاوه روز 11 ماه رمضان سال 58 ضدانقلاب برنامه حمله به پاوه را طرح ریزی کرد و
💠 مرداد 1358 - هفت ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که خبر رسید شهر در معرض خطر سقوط است. و به سرعت راهی شدند. معاون عملیات پایگاه شکاری همدان، ماموریت یافت تا با هواپیمای «اف- 4» بر فراز شهر پاوه به پرواز درآمده و با شکستن دیوار صوتی لحظات پراضطرابی را برای مهاجمان مسلّح فراهم آورد تا نیروهای خودی به فرماندهی شهید چمران و فلاحی از راه برسند. محمد نوژه در کابین جلو و سید عبدالله بشیری موسوی در کابین عقب سوار بر داوطلبانه و با به سوی ماموریت میرفتند. با حضور عقاب تیز پرواز ارتش جمهوری اسلامی بر فراز شهر پاوه وشکستن دیوار صوتی ، دشمن انقلاب به وحشت افتاد و مدافعان کم تعداد شهر امید وار شدند که سیلی فرزندان خمینی در راه است. هواپیمای نوژه در برگشت از ماموریت گرفتار آتش پر حجم سلاح هایی شد که ضدانقلاب از پادگان ها به سرقت برده بود. با وجود اینکه در اثر اصابت گلوله به کابین هواپیما دست راستش به شدن آسیب دیده بود سعی میکرد پرنده اش را سالم به مقصد برساند و حتی خود و خلبان دیگر همراهش که می توانستند در موقع خطر از صندلی پران استفاده کنند و جان خود را نجات دهند از این حق خود صرف نظر کردند تا مبادا سرمایه ای از نظام نوپای اسلامی به هدر رود. آنها تدبیر کردند اما گویا تقدیر بر این بود که خود را با شهادت افطار کنند و در نهایت هواپیمای آنها به کوه برخورد کرد و خلبانان شهید و آسمانی شدند.🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
دفاع مقدس
🎞 #کلیپ 📆 ۲۵ مرداد ۱۳۵۸ ⏳ سالروز شهادت خلبانان دلاور ارتش ج.ا.ا #محمد_نوژه و #سید_عبدالله_بشیرموسو
خلبان غیور ارتش، شهید محمد نوژه معاون عملیات پایگاه ششم نیروی هوایی 🌱 در سال ۱۳۲۴ در تهران در خانواده‌اش متدین متولد شد. او در میان این جمع مهربان و عاشق اهل بیت (ع) پرورش یافت. در سن هفت سالگی به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ریاضی در سال ۱۳۴۲ به پایان رساند و سپس وارد دانشکده افسری شد. پس از اتمام دانشکده افسری جهت طی دوره سامانه‌های کنترل اسلحه به آمریکا رفت و به علت عشق و علاقه اش به پرواز به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت. محمد دوره مقدماتی پرواز را در ایران و دوره عالی و تکمیلی آن را در آمریکا گذراند. در سال ۱۳۵۱ با اخذ نشان و مدرک خلبانی در جمع خلبانان اف ۴ (موسوم به فانتوم) قرار گرفت. وی در سال‌های خدمتش به عنوان افسر سامانه‌های کنترل اسلحه گردان ۱۰۱ شکاری پایگاه یکم، افسر خلبان شکاری تاکتیکی گردان ۳۱ شکاری پایگاه سوم، ریاست شعبه عملیات مشترک و معاون عملیات پایگاه ششم نیروی هوایی در خدمت ارتش بود. نوژه در مأموریت‌های بسیاری در غرب کشور بمنظور سرکوب تجزیه طلبان حماسه آفرید و سرانجام در یکی از این مأموریت‌ها در حالی که روزه بود در ۱۳۵۸/۵/۲۵ به پرواز درآمد، ولی هواپیمایش در آسمان منطقه عمومی پاوه توسط عناصر ضد انقلاب سقوط کرد و در سن ۳۴ سالگی به شهادت رسید. در پی این واقعه و به پاس اولین شهید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، پایگاه سوم شکاری همدان به پایگاه شهید نوژه تغییر نام یافت. این پایگاه پیش از این و در زمان طاغوت به پایگاه «شاهرخی» معروف بود که مدتی پس از انقلاب به پایگاه «حر» تغییر نام داد. یک سال بعد از شهادت این خلبان قهرمان، در تاریخ ۱۳۵۹/۴/۱۹ شبکه کورتاچیان سلطنت‌طلب طرفدار شاهپور بختیار موسوم به «شبکه نقاب» و تعدای از عوامل کودتاچی در این پایگاه دستگیر شدند، از این رو سهواً "کودتای نقاب" را "کودتای نوژه" نامیدند‼️...و این عبارت بعدها نیز تکرار شد.... که جا دارد این اشتباه به مرور در افواه و متون مکتوب تصحیح شود. 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
دفاع مقدس
خلبان غیور ارتش، شهید محمد نوژه معاون عملیات پایگاه ششم نیروی هوایی 🌱 در سال ۱۳۲۴ در تهران در خانوا
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدی که یک کودتا به نام او خورد! 🔹میان "کودتای نوژه" و "کودتای نقاب"، تفاوتی است به‌ اندازه مظلومیت یک شهید! 🌷 🌱 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
دفاع مقدس
💠 مرداد 1358 - هفت ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که خبر رسید شهر #پاوه در معرض خطر سقوط است. #شهد
📷 دیدار خانواده های خلبانان شهید محمد نوژه و سید عبدالله بشیری موسوی با حضرت امام (ره) 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A