💠 نگهبانی با خشابهای خالی ‼️
🔹 #خاطره رزمنده نوجوان سید محمد موسوی تاکامی لشکر ۲۵ کربلا از عملیات والفجر ۸ 👇👇
⚪️ همراه با شهیدان سید علی موسوی، سید عباس موسوی و امرالله آذری و برادران سید حسین غفاری، حاج سید مرتضی موسوی و مرحوم جانباز حاج سید تقی موسوی از روستایمان ـ تاکام ساری ـ به ستاد خاتمانبیاء (ص) رفتیم و در قالب کاروان محمد رسوللله(ص) از ساری به تهران و با سازماندهی در مقر فعلی سپاه محمد رسوللله (ص) به پادگان شهید جعفرزاده لشکر ۲۵ کربلا در شهرستان اندیمشک خوزستان منتقل شدیم.
تعداد نیرو آنقدر زیاد بود که نیروهای قدیمی مثل شهید سید علی و حاج مرتضی موسوی در گردانهای خودشان «مالک اشتر»، سازماندهی شدند ولی ما تعدادی از بچهمحلها در گردانهای منتسب به نیروهای استان کهگیلویه و بویراحمد که آن زمان در قالب لشکر ۲۵ کربلا بودند، سازماندهی شدیم اما با پیگیریهای زیاد به گردان مالک اشتر ۲ رفتیم.
در آن زمان با توجه به شناختی که سردار علیجان میرشکار «از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا» با برادرزادههای شهید سید مجتبی موسوی و از همه تاکامیها داشت میگفت صلاح نیست شماها در یک گردان بمانید، باید متفرق باشید.
مدت زیادی آنجا بودیم. آموزشهای زیادی دیدیم، همه اینها برای یک عملیات بسیار بزرگ بود، بیشتر اوقاتمان در آموزش و پیادهروی و تمرین میگذشت.
نزدیکیهای عملیات والفجر هشت بود که بچهمحلها در پی اصرار فراوان در گروهان 3 گردان مالک اشتر یکجا شدیم.
با مایلرهای بزرگ استتار شده شبانه به سمت منطقه چوئیبده آبادان حرکت کردیم، در کنار رودخانه بهمنشیر به آموزش و آمادگی رزم پرداختیم، به زمان عملیات نزدیک میشدیم، هرگونه نامهنگاری، تلگراف و تلفن ممنوع شده بود.
یک ماه بود که هیچگونه اطلاعی از خانوادههایمان نداشتیم و از دنیا بیخبر بودیم، بعد از سپری شدن مدت انتظار یکماهه، شبی از شبهای زمستان در بهمن ماه سال 64 ما را با کامیون و مایلر به کناره اروند منتقل کردند.
هیچکس حتی فرماندهان هم حق تردد در آبراهها را نداشتند، چون احتمال لو رفتن عملیات زیاد بود، به همین خاطر، پستهای ایست و بازرسی متعددی را در منطقه و راههای خروجی ساحل اروند ایجاد کرده بودند.
صبح روز قبل از عملیات، دستور آمد که هر گردان، محورهای خود به ساحل اروند را مسدود کند، سردار شهید حشمتالله طاهری فرمانده گروهان ما، من و شهید برزویی که هر دو کم سن و سال بودیم را به همراه یک قبضه اسلحه کلاش با خشاب خالی در محل ورودی یکی از آبراههای منتهی به ساحل اروند قرار داد.
در یکی از ساعات اول صبح بود که حاج جعفر شیرسوار به همراه عدهای از نیروهای گردان حمزه سیدالشهدا قصد خروج از پست نگهبانی ما را داشتند که با ممانعت ما مواجه شدند.
هر چه اصرار کردند ما مانع شدیم و گفتیم باید از فرمانده محور نامه داشته باشید. شیرسوار با شنیدن این جمله از فرط عصبانیت، یک سیلی محکم به صورت من و برزویی زد و ما هم به جهت سن و سال کم و جثه ضعیفمان شروع به گریه کردیم اما آنها بی اعتنا به حرف ما شروع به ادامه مسیر به سمت اروند کردند.
با مشاهده این صحنه به یکباره از جایمان بلند شدیم، اسلحه خودمان را مسلح کرده و با اطمینان از خالی بودن خشاب به طرف آنها گرفتیم و تهدید کردیم. شیرسوار و همراهانش دستانشان را بالا بردند در حال دلجویی از ما بودند که همزمان سردار شهید حشمتالله طاهری نزدیک شد و ضمن تشویق، به ما دلداری داد.
شب، فرا رسید، توزیع مهمات و جیره غذایی و توجیه عملیات انجام شد، منتظر شروع عملیات بودیم.
زمان بهسرعت میگذشت، هنگامی که در داخل قایقهای موتوری روبهروی سنگرهای عراقیها در داخل آبراه منتظر رمز عملیات بودیم، خداوند چشمان دشمن را کور کرد و توان دیدن ما را نداشتند.
هر از چند گاهی گلولهای ناشناس و بیهدف از سمت دشمن میآمد، رمز عملیات اعلام شد، یا فاطمه زهرا (س) یا فاطمه زهرا (س) یا فاطمه زهرا (س)، همزمان که خط توسط غواصها شکسته شد، باران شدیدی از گلوله در اروند فرود آمد.
در زمان عملیات، آب اروند مد بود و به همین دلیل مجبور شدیم به داخل آب بپریم، بهدلیل کوتاهی قد تا سر زیر آب فرو رفتم، بچهها زیر بغلم را گرفتند و مرا کمی جلوتر آوردند و ابتدا وسایلم را از دوشم گرفتند و مرا از آب خارج کردند.
دیگر خود را در خاک عراق میدیدیم، به سمت شهر فاو حرکت کردیم، از این نقطه به بعد شهید سید علی، حاج سید مرتضی و سید حسین و حاج سید تقی و شهید امرالله از هم جدا شدیم.
من به تنهایی در یک دسته دیگر بودم، هر کدام به یک طرف رفتیم، پس از پیادهروی طولانی به پشت مخازن نفت فاو و کنار جاده فاو، به سمت کارخانه نمک رسیدیم و در همان جا مستقر شدیم.
عراقیها در پی فشار رزمندگان اسلام، متحمل تلفات بسیاری شدند، تعداد زیادی کشته و مجروح شده و تعدادی هم به اسارت درآمدند.
ادامه 👇👇👇
روبهروی ما یک ساختمان بزرگ و چند ساختمان کوچکتر قرار داشت که حدس میزدیم باید یک پادگان نظامی باشد، هر از چند گاهی گلولههایی از داخل آن ساختمان به سمت ما میآمد، ما هم جواب آنها را میدادیم.
یک گلوله دوزمانه یا ترکش از پشت به کوله آرپیجی من خورد و به یکی از خرجهای موشک اصابت کرد، خرج در حال سوختن بود که به یکباره سوزش عجیبی در پشتم احساس کردم.
همرزمم گفت: «موسوی! موشک آرپیجی آتیش گرفت». دست پاچه شدم!! هر کار کردم وسایل پشتم را باز کنم، نشد، چون بند کولهپشتی، کوله ماسک و سینه خشاب و کوله آرپیجی با هم گیر کرده و باز نمیشدند.
هر لحظه، آماده انفجار موشکها بودم، تصور میکردم که لحظههای آخر عمرم را پشت سر میگذارم، بهسرعت خود را از بچهها دور کردم، روی جاده میدویدم و صدا میزدم منصورنژاد، منصورنژاد، از بچههای سپاه آمل، مسؤول گروهان ما بود.
در همین حین به بابالحوائج متوسل شدم و گفتم یا حضرت عباس (ع) و با بندها کلنجار رفتم، پس از ثانیههایی تلاش، بندها آزاد شده و از هم جدا شدند.
موشک و خرجهای در حال سوختن را روی جاده انداختم و خودم را پشت خاکریز رساندم، لحظاتی بعد موشکها منفجر شدند.
شهید سید علی و دیگر دوستان که موضوع را شنیدند، تصور کردند که من شهید شدم، چرا که کمی بعد از آن واقعه مجروح شدم و مرا به اهواز و دزفول و سپس به بیمارستانی در تبریز انتقال دادند.
پس از بازگشت رزمندگان حاضر در این عملیات به روستای تاکام، برخی از محلیها بهخاطر رشادتهای بچهها با دعوت از آنها در منزلشان از آنها تجلیل کردند.
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
💠 نگهبانی با خشابهای خالی ‼️ 🔹 #خاطره رزمنده نوجوان سید محمد موسوی تاکامی لشکر ۲۵ کربلا از عملی
رزمنده ها با "سینه خشاب" ، آماده برای مأموریت
دفاع مقدس
🌷شهید حاج حسین بصیر- قائم مقام لشکر ۲۵ کربلا در جمع غواصان گردان یارسول(ص)- زمانی که فرماندهی این گر
#رزمنده_اى_که_دست_قطع_شده_اش_را_تا_صبح_در_آغوش_گرفت....!
🌷عملیات والفجر ٨ یکی از عملیات های مهم و سختی بود که در دوران دفاع مقدس انجام شد، در این عملیات بچه های ما توانستند محور کارخانه ی نمک از سخت ترین محورها را با چنگ و دندان حفظ کنند. شهید حاج حسین بصیر؛ فرمانده گردان یا رسول الله (ص) با نیروهایش در همین محور حضور داشت، از کل نیروهایش ۵۳ نفر بیشتر نمانده بودند، پشت بی سیم به من گفت: «دو تا اسیر گرفتیم، بیا آنها را ببر عقب.»
🌷من مسئول محور اطلاعات بودم، حاج حسین اصرار داشت که من حتماً بروم، من هم یک نفربر گرفتم و راه افتادم، وقتی به آنجا رسیدم، شرایط بحرانی و سختی که بچه های ما در آن به سر می بردند، مرا متحیر کرد، رزمنده ها چطور در این اوضاع و احوال مشقت بار طاقت می آورند تا زانو در آب بودند و پشت سنگرهایی که با کلوخ و گونی های پاره پاره ساخته شده بود پناه گرفته بودند.
🌷....حاج بصیر گفت: «اسیرها را بده یک نفر ببرد پشت، تو بمان.» ماندم، آنشب عراقی ها تک سنگینی کردند، از همین تعداد باقیمانده هم هفت-هشت نفر به شهادت رسیدند و یازده نفر هم مجروح شدند، فشار دشمن هر لحظه سخت تر می شد، یکی از بچه ها را دیدم که با سر و صورتی خونی وارد سنگر شد، یک دستش هم با چفیه محکم بسته شده بود، چیزی را میان روزنامه ای پیچیده بود، گفتیم:«چی هست؟» گفت:«سوغاتی، می خواهم ببرم پشت جبهه.»
🌷اصرار کردیم، روزنامه را باز کرد، دیدیم دستی است که از آرنج به پایین قطع شده است، دست خودش بود، آن شب تا صبح با همان وضعیت پیش ما ماند، بچه ها در جواب تک عراقی ها پاتک سنگینی را طراحی و اجرا کردند. یادم نمی رود وقتی تعدادی از بچه ها آمدند و به شهید بصیر گفتند: «شرایط سخت شده، ما نمی توانیم مقاومت کنیم.» حاجی به آنها گفت: «امشب، شب عاشورای ماست، این جا جنگ اُحد است، ما را توی این تنگه گذاشتند تا دشمن از آن رد نشود؛ پس ما مقاومت کنیم.»
((راوى: رزمنده عسکری معیلی، از فرماندهان لشکر خط شکن ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس))
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
پیچید عطر یاس بین هر چفیه
هر کس پیِ سبقت گرفتن از بقیه
آنقدر صورت ها و پهلو غرقِ خون شد
تا گشت نامِ فاو شهر فاطمیه (س)
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
💠 فرماندهان لشکر ۲۵ کربلا
📷 از سمت راست :
🌷شهید محمدحسن طوسی (شهادت: کربلای8)
سردار مرتضی قربانی ( فرمانده لشگر ۲۵ کربلا، دوران دفاع مقدس)
ردیف دوم:
🌹شهید محمدحسین باقرزاده ( والفجر 8)
🌷شهید حاج حسین بصیر ( کربلای 10)
🌹شهید عبدالله بختیاری ( کربلای 5)
🌷شهید علی اصغر بصیر ( کربلای 1)
🌴 زمستان 1364 - جزیره مینو - قبل از عملیات پیروزمند والفجر هشت
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
دفاع مقدس
پیچید عطر یاس بین هر چفیه هر کس پیِ سبقت گرفتن از بقیه آنقدر صورت ها و پهلو غرقِ خون شد تا گشت نامِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم | جلسه توجیهی فرماندهان تیپ های لشکر ۲۵ کربلا قبل عملیات کربلای چهار با حضور شهیدان:
- محمدحسن طوسی
- شهید حاج حسین بصیر
... و سردار مرتضی قربانی (فرمانده لشگر)
- سردار عین الله عمرانی
- سردار کمیل کهنسال
- برادرعلی نقی اباذری
- برادر حسین مویدی
- و دیگر فرماندهان لشکر خط شکن ۲۵ کربلا
🌴 دوران #دفاع_مقدس
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
🎥 #فیلم | جلسه توجیهی فرماندهان تیپ های لشکر ۲۵ کربلا قبل عملیات کربلای چهار با حضور شهیدان: - محمد
48.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #فیلم | تصاویری از شهید حاج حسین بصیر (قائم مقام لشگر ۲۵ کربلا) در جبهه
🎞 . . . و نیز وداع همرزمان با پیکر غرق به خون فرمانده، پس از شهادت🌷در ارتفاعات قله ماووت در۴۰ کیلومتری داخل خاک عراق - عملیات کربلای ۱۰
🎞 گریه ها و ناله های سردار مرتضی قربانی فرمانده لشگر بر بالین پیکر یار و یاور خود در روزهای سخت جنگ💦💦
⚪️ در فیلم، علی شمخانی (از فرماندهان دفاع مقدس) نیز دیده می شود.
🌴 دوران #جنگ_تحمیلی
#وداع_جانسوز
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 گروه #دفاع_مقدس را به دوستان خود معرفی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 کلام شهید حاج حسین بصیر:
💠 فرمانبری از خداوند اولویت امور است؛
🎙سخنرانی در جمع رزمندگان در عملیات تکمیلی والفجر هشت - ۱۳۶۵/۲/۲۲
🌷سردار بی ادعای لشگر ۲۵ کربلا، شهید حسین بصیر - جانشین لشگر خط شکن ۲۵ کربلا - مازندران
🌴 دوران #دفاع_مقدس
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
در جام شفق شکفت سیمای بصیر
خالیست میان عاشقان جای بصیر
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
💠 #خاطره_ای از سردار بی ادعای لشگر ۲۵ کربلا، شهید حاج حسین بصیر👇
🌓 چند شب مانده بود به عملیات والفجر هشت، شور و حال عجیبی بین بچهها بود، در آن شب های زمستانی، برای تقویت روحیه، دستههای عزاداری به راه میانداختیم و به گروهانها و گردانهای همجوار میرفتیم. یک شب کل گروهان را به دو ستون کردیم و به طرف گردان امام محمد باقر (ع) لشکر کربلا رفتیم.
من وسط دو ستون بودم تا حرکت بچهها را منظم کنم. آن شب تاریک، جاده به خاطر بارانی که شب قبل آمده بود خیس و گلی بود و احتمال داشت لیز بخوریم؛ بین راه دیدیم که ستونها به هم چسبیدهاند، سریع خودم را به آن قسمت رساندم، دیدم فردی با یک پیت نفت به دست، باعث توقف ستون و بههم ریختن صف شده‼️
🌷کمی از کارش دلخور شدم،وقتی رفتم به او اعتراض کنم، دیدم حاج حسین بصیر است که وسط چالهای که در آن آب است ایستاده و با علامت دادن با پیت حلبی، نمی گذارد دیگران توی آب بیافتند. . . . او دستش را طوری روی صورتش گرفته بود که شناخته نشود!!
(راوی:همرزم شهید)
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
⚜️حفظ بیت المال⚜️
حاج بصیر نسبت به حفظ بیت المال بسیار حساس بود. یکی از همرزمانش می گوید : قبل از عملیات بدر حاجی برای سرکشی به نیروهای پادگان بیگلو آمده بود و مشغول صحبت کردن با مسئولان گردان بود.
ناگهان لامپ کوچکی را مشاهده کرد که در خاک ها افتاده بود خم شد و آن را برداشت و نگاهی به آن کرد و متوجه شد که سالم است و مسئول تدارکات گردان را خواست و به او گفت چرا لامپ را دور می اندازید.
اگر چه این لامپ کوچک است ولی بیت المال است و باید در روز قیامت جواب دهید. در حفظ بیت المال کوشا باشید تا خدای ناکرده در روز قیامت سرافکنده نباشید.
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
#شهید_حاج_حسین_بصیر
قائم مقام لشکر ۲۵ کربلا
🌱ولادت : ۱۳۲۲/۱۰۲۴ - فریدون کنار
🕊🕊شهادت: ۱۳۶۶/۲/۲ - ماووت، #عملیات_کربلای۱۰
🌷مزار: گلزار شهداي تكيه معصوم زاده شهرستان فريدونكنار
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
⚜️حفظ بیت المال⚜️ حاج بصیر نسبت به حفظ بیت المال بسیار حساس بود. یکی از همرزمانش می گوید : قبل از ع
💢 از حقوقم کم کنید!!
🌷شهید ذبیح الله عالی در دوران جنگ به #سپاه ساری نامه می نویسند که حقوقم بیشتر از نیاز من است و از آن #کم کنید!!
✍️ متن نامه #شهید را بخوانید:
بسمه تعالی
به: کارگزینی سپاه ساری
از: پاسدار عملیات ذبیح الله عالی
موضوع: کسر نمودن حقوق ماهیانه
محترماً به عرض می رسانم چون اینجانب دارای چهار هکتار زمین زراعتی آبی و خشکه می باشم و دارای درآمد زیاد می باشد و همین طور حقوق من زیاد می باشد. لذا درخواست می نمایم که در اسرع وقت از #حقوق_ماهیانه من حدود دو هزار تومان کسر نمائید. خداوند همه ما را خدمتگزار اسلام و امام قرار بدهد.
ا▫️▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
🌷سردار شهید ذبیح الله عالی، همرزم شهید حاج حسین بصیر و از فرماندهان لشگر ۲۵ کربلا - مازندران
#دورام_دفاع_مقدس
#رعایت_بیت_المال
#زمان_جنگ
#دهه_شصت
#فرماندهان_خاکی
#چقدر_شهدا_شبیه_به_هم_هستند 🌴
#کلهم_نور_واحد ☀️
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
🌹 حاج حسین بصیر و 🌷 سید علی اصغر ربیع نتاج
🌱 هر دو از فریدونکنار
⚪️ که همزمان در عملیات کربلای ۱۰ در قله ماووت عراق بشهادت رسیدند.🕊🕊
🌴 شیرمردان خطه مازندران (فرمانده و رزمنده بسیجی) در گلزار شهدای فریدونکار در جوار یکدیگر آرمیده اند
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
🌷 سید علی اصغر ربیع نتاج
جوان پرشور و انقلابی
کشاوز زاده، اهل مطالعه ... و شعر
... دانشجوی خوش ذوق بسیجی که در خطوط جبهه جنگ لب به سخن می گشاید و برای رزمندگان عرصه پیکار سرود عشق می سراید....
🎞 در کلیپ زیر، شهید سید ربیع نتاج، جوانی خوش سیما و با صلابت از تبار شیرمردان دیار علویان، در جلوی دوربين "روايت فتح" شهيد آوينی چنین می سراید:
دل گرفتن از منال و منزل و بستر خوش است؛
عزم ميدان كردن و لبيك بر رهبر خوش است
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
ادامه در 🎥 کلیپ زیر 👇👇👇
دفاع مقدس
🌹 حاج حسین بصیر و 🌷 سید علی اصغر ربیع نتاج 🌱 هر دو از فریدونکنار ⚪️ که همزمان در عملیات کربلای ۱۰
🌿 متن اشعار حماسی از زبان مطهر شهید سید علی اصغر ربیع نتاج:👇👇
دل گرفتن از منال و منزل و بستر خوش است
عزم میدان کردن و لبیک بر رهبر خوش است
های و هوی زندگانی را فروختن دل گرفتن
هم رکاب کاروان عشق در سنگر خوش است
زیر نور اختران تنها به پاس شب نشستن
انس با تیر و تفنگ و تسبیح داور خوش است
زیر خط سرخ آتش در دل شب حمله کردن
در میان دود آتش گاه کر و فر خوش است
در دل میدان مین و نور چون روز منور
زیر آتش خیز رفتن در دل معبر خوش است
در میان انفجار و غرش تیر و گلوله
صف به صف سنگر به سنگر حمله بر کافر خوش است
در طلوع و صبح حمله با تمام دوستان
کندن سنگر برای تثبیت محور خوش است
با سپاه کربلا آزاد کردن کربلا را
بوسه بر قبر حسین با دیدگاه تر خوش است
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🎞 شهید آوینی، کلیپ شعرخوانی شهید علی اصغر ربیع نتاج در جمع رزمندگان را در یکی از قسمت های مجموعه "روایت فتح" آورده و در گفتار متن فيلم، خواننده شعر را اينگونه معرفی میكند:
🌿 در آن لحظات كه ميخواستيم به قصد خطوط مقدم عملياتی، سوار هلیكوپتر شويم، ناگاه به ياد آن سيد عارف دريا دلمان، شهيد علي اصغر ربيع نتاج افتاديم كه شش ماه قبل در همين جا با او آشنا شده بوديم. روز دوم عمليات كربلاي ده بود. سيلاب پل موقتی را كه يگانهای مهندسی ستاد حمزه بر رودخانه چومان زده بودند با خود برده و كار هوانيروز دو چندان شده بود. نسيم باد از بوستانهای «تجري من تحتها الانهار» وزيدن گرفت و نغمهی خوش غزلی كه از آسمان سينه آن دلاور، شهيد سيد علی اصغر ربيع نتاج نزول میيافت. فضای خاطره را پركرد. سايهی عنايت شهيد سيد علی اصغر ربيع نتاج، اكنون پناه امنی است كه محبان و پيوستگان او را از آتش دور میدارد و اين معنای شفاعت شهيد است. آن روز كه همهی پيوندها جز پيوند محبت گسيخته میشود، محبت راستين آنان به شهيد ،رشتهی شفاعتشان است.
🌴 دوران #دفاع_مقدس
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🎥 حماسه سرایی شهید ربیع نتاج را در کلیپ زیر ببینید👇👇👇
دفاع مقدس
🌿 متن اشعار حماسی از زبان مطهر شهید سید علی اصغر ربیع نتاج:👇👇 دل گرفتن از منال و منزل و بستر خوش ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #فیلم | رجز خوانی عاشق و دلباخته،
معلم و دانشجوی بسیجی سید علی اصغر ربیع نتاج، قبل از شهادت🕊🕊
🌿 نغمۀ خوشِ غزلی که از آسمان سینۀ او می بارد و فضای خاطره را پر می سازد
🌱 سروده ای همراه با احساس و طراوت، آنهم در میدان نبرد
گردان عاشورا
لشکر ۲۵ کربلا
عملیات کربلای ۱۰
ماووت - ۱۳۶۶
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
شهید ربیع نتاج
متولد: ۲۵ آبان ۱۳۴۳؛ بابلسر
🕊 شهادت : اردیبهشت ۱۳۶۶، عملیات کربلای ۱۰، ماؤوت
🔹مزار: گلزارشهدای تکیه معصوم زاده - فریدونکنار- مازندران
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 #شهید_سید_عبدالله_کهندل
شهادت 17 شهریور 66
سردشت – بلفت
📷 تصویر لحظه اعزام برای #عملیات_کربلای_2
شهریورماه 1365
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🌷 #شهید_سید_عبدالله_کهندل شهادت 17 شهریور 66 سردشت – بلفت 📷 تصویر لحظه اعزام برای #عملیات_کربلای_2
🌴 #سید_با_صفا
🌷 #شهید_سید_عبدالله_کهندل
▫️ شهادت : شهریورماه 1366 - سردشت(بلفت)
⚪️ #سید_عبدالله رو از#اردوگاه_قلاجه میشناسم
داشتم از کنار یکی از چادرها رد می شدم
دیدم یه صدای ناله میاد . توجه ام جلب شد، دنبال صدا رفتم و درب چادر رو بالا زدم دیدم یکی داخل چادر خوابیده و یک #گوشی_واکمن به گوششه و با لب های بسته و با تکان دادن دماغش از خودش صدا در میاره و از گوشه های پلک های بسته اش قطره های اشک سرازیره.💦
اول خیال کردم خودش رو به خواب زده .
یکی دوبار دستم رو مقابل صورتش تکون دادم که شاید پلکهاش حرکت کنه اما عکس العملی نشون نداد.
خواب خواب بود.
کنجکاو شدم که با واکمن داره چی گوش میده. گوشی رو از گوشش آروم برداشتم . دیدم صدای ناله اش بند اومد. گوشی رو در گوشم گذاشتم . صدای #قرائت_قرآن با لحن حزینی بود که تا اون روز نشنیده بودم. ضبطش رو خاموش کردم و گوشیش رو کنارش گذاشتم و پرده چادر رو انداختم و رفتم.
بعد از نماز ظهر و عصر در برگشت از #حسینیه اون رو کنار کشیدم و سر صحبت رو باز کردم و بهش گفتم راضی باش من خواب بودی اومدم خلوتت رو به هم زدم
از اون به بعد گاهی واکمنش رو به من می داد تا اون قرآن رو گوش بدم
#سید_عبدالله یه خورده زبونش می گرفت.
بعضی وقت ها از شدت علاقه ای که به من پیدا کرده بود می گفت:
برادر جعفر؟؟؟
من توی گردان با همه دوستم اما فقط با تو رفیقم.
من هم سر به سرش می گذاشتم و می گفتم : سیدجان .. رفیق یه دونه ر داره نه چند تا ررررررررررررررر😊
#عملیات_کربلای_2 هم با تیم ما اومد عملیات و توی مسیر برگشت از شدت خستگی غش کرد و کلی ما رو معطل کرد.
#بچه_های_تخریب توی #سردشت مستقر بودند و مقابل دشمن رو #مین_گذاری می کردند.
یه شب توی سنگر بحث #شهادت شد و هر کسی یه چیزی می گفت..
#سید_عبدالله گفت توی #تخریب شهادت سراغ من نمیاد تصمیم گرفتم از گردان برم به یه گردان رزمی.
چند وقت بعد هم تسویه گرفت و از تخریب رفت
یه روز صبح رفته بودم قاطر بگیرم. نزدیک تدارکات لشگر10 دیدمش. با هم روبوسی کردیم.
گفتم #سید_عبدالله برگشتی؟؟
گفت آره اومدم گردان کمیل لشگر27. سراغ همه بچه ها رو گرفت و از هم جدا شدیم
چند روز بعد تازه از شناسایی برگشته بودم که یکی از بچه ها گفت : #سید_عبدالله_شهید شده.
و یادم میاد شنیدم که گفتند وقتی با آمبولانس عقبش می بردند چندین بار روح از بدنش جدا شده باز یرگشته و توی آمبولانس بلند شده و نشسته بود.
#سید_عبدالله_کهندل به آرزوش رسید و ما موندیم و حالا حالا ها آرزو می کنیم:
به هرکس قسمتی دادی خدایا
شهادت قسمت ما می شد ایکاش🤲
✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 "شهید با خون خود جامعه را به حرکت در میآورد و امیدوارم که خون من هم چنین باشد و شهید با خون خود جامعه ظلمانی و بیروح را چون روز روشن و نورانی میکند و راه را بر دیگر بندههای خداوند باز و جاودانه میسازد."
✍️ گزیده ای از وصیت نامه
معلم دلسوخته
بسیجی وارسته
شهید احمدعلی ازگلی
از نخستین شهدای شمیرانات
🕊🕊 شهادت: ۱۴ شهریور ۱۳۶۰
عملیات بازی دراز ۲
این عملیات همزمان با عملیات شهید رجایی و باهنر (قراویز-جبهه سرپل ذهاب) انجام شد و هدف آن تصرف بخشهای شمالی ارتفاعات بازی دراز بود. چهار ماه قبل، قسمتهای جنوبی ارتفاعات سوق الجیشی بازی دراز در یک نبرد عاشورایی گردان ۹ سپاه (شهیدان وزوایی، پیچک، موحد دانش .... ) و نیز رشادت خلبانان هوانیروز از جمله شهید شیرودی ... آزاد شد. ایثار و اخلاص رزمندگان در این جنگ نابرابر امدادهای غیبی الهی را در پی داشت و موجب شد حساس ترین نقطه در جبهه میانی آزاد شود.
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 عمليات بازی دراز ۱ - اردیبهشت ۶۰
شهید محسن وزوایی، طراح و فاتح ارتفاع "بازی دراز"
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
دفاع مقدس
🌱 عمليات بازی دراز ۱ - اردیبهشت ۶۰ شهید محسن وزوایی، طراح و فاتح ارتفاع "بازی دراز" -------------
💠 #عمليات_در_بازى_دراز_به_فرماندهى_امام_زمان_عج
🌷تنها شش نفر توانستند خود را به بالای ارتفاع ١٠٥٠ (بازی دراز) برسانند. برادر علی موحد دانش و برادر محسن وزوایی که فرمانده محور چپ عملیات بود از جمله افراد فتح کننده ارتفاع ١٠٥٠ بودند.
🌷محسن وزوایی که از دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود و در مقطعی نیز سِمت سخن گویی دانشجویان فاتح لانه جاسوسی را داشت، اینک به عنوان بنیان گذار لشکر ١٠ سيد الشهدا (علیه السلام) عملیاتی حساس را فرماندهی می کرد. چرا که بچه های سپاه در محدوديت های پیش آمده از طرف بنی صدر در این گونه عملیات علاوه بر دشمن مهاجم، دشمنان نفوذی دو چهره که با پز خردمندی زمام امور را در دست گرفته بودند را نیز در پشت سر داشتند.
🌷به هر ترتیب در فتح این ارتفاع، محسن با اندک یاران باقی مانده اش حدود ٣٥٠ تن از نیروهای گردان کماندویی ارتش بعث را به اسارت گرفتند؛ لیکن در حین تخلیه اسرا به پشت جبهه یکی از افسران دشمن مصرانه تقاضای ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی را داشت. دوستان وزوایی به خاطر رعایت مسائل امنیتی، شخصى غیر از او را به آن افسر بعثی به عنوان فرمانده خود معرفی کردند اما....
🌷....اما بعثی اسیر، ناباورانه و با قاطعیت گفت: نه! فرمانده شما این نیست. از وی سئوال شد مگر تو فرمانده ما را دیده ای که این گونه قاطعانه سخن می گویی؟ او گفت: آری! او در هنگام یورش شما به ما، سوار بر اسب سفید بود و ما هر چه به طرفش تیر اندازی و شلیک کردیم به او کارگر نمی شد. لذا من او را می خواهم ببینم. محسن وزوایی که در آن جمع بود به ناگاه زانوهایش سست شد و به زمین نشست و....
🌷این واقعه نخستین جلوه امدادی بود که در بدو جنگ اینگونه تجلی نموده بود لذا در مصاحبه ای تلویزیونی به این واقعه به عنوان عنایت ائمه هدی (علیه السلام ) به رزمندگان اسلام اشاره کرد و در مقابل بلافاصله سلف خرد گرایان رئیس جمهور قدرت طلب، بنی صدر خائن عاجزانه دست به قلم شد و در ستون (کارنامه رئیس جمهور) روزنامه ضد انقلابیش (روزنامه انقلاب اسلامی) ضمن استهزاء عنایات غیبیى رذیلانه نوشت: این پاسدارها برای تضعیف موقعیت من این حرفها را می زنند.... اگر اسب سفید در کار است، چرا به جنوب نیامده و فقط به غرب رفته است؟
🌷غافل از اینکه دوزخیان از درک این عنایات عاجزند و بهشتیان را به این حریم راه است. لذا شهید مظلوم حضرت آیت الله بهشتی (ره) در همان اول فرمودند: "خانقاه عرفان ما بازی دراز است."
—(راوى: حسین بهزاد)
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
▫️ پ.ن: عمليات بازی دراز یک ، در جبهه میانی (سرپل ذهاب) و بر روی ارتفاعات سوق الجیشی و حساس "بازی دراز انجام گرفت که با کمک امدادهای غیبی و ایثار و از خودگذشتگی رزمندگان گردان نه سپاه (شهیدان وزوایی، موحد دانش ... ) و نیز فداکاری خلبانان شجاع هوانیروز (شهید شیرودی و ..) سپاهیان اسلام توانستند به عمده اهداف خود برسند.
در آن زمان فرماندهی عملیات سپاه در غرب کشور (جبهه میانی) برعهده شهید بزرگوار غلامعلی پیچک بود.
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
💠 #عمليات_در_بازى_دراز_به_فرماندهى_امام_زمان_عج 🌷تنها شش نفر توانستند خود را به بالای ارتفاع ١٠٥٠ (
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت شهید محسن وزوایی از یک اتفاق بزرگ در عملیات "بازی دراز"
پ.ن: "بازی دراز: مجموع ارتفاعاتی استراتژیک، حساس و صعبالعبور است که در ابتدای جنگ به دست مزدوران بعثی افتاد و رزمندگان مجاهد اسلام با فدا کردن جان پاک خویش، آن را از دشمن باز ستانده و پرچم افتخار توحید را بر فراز قلل آن به اهتزار در آوردند.🚩🚩 🚩
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ تصاویر شهید محسن وزوایی، اولین فرمانده لشکر سیدالشهدا(ع) - دانشجوی پرو خط امام، فاتح بازی دراز... و عنصر کلیدی در عملیات غرورآفرین فتح المبین
🌴 او که فرمانده گردان حبیب ابن مظاهر از تیپ ۲۷ محمد رسول الله بود، توانست شب هنگام با یاری خداوند، در سکوت کامل از لایه های خطوط دفاعی دشمن عبور کرده و نیروها را تا عمق ۲۰ کیلومتری مواضع عراقی ها، یعنی پای توپخانه دشمن برساند. (طرحی که با ابداع فرمانده تیپ۲۷ ، جاویدنشان حاج احمد متوسلیان صورت رفت که تا آنزمان بی سابقه بود.) پس از تصرف توپخانه، نیروها شروع به پیشروی کردند و دیگر توپی در کار نبود که بر سر نیروها آتشباری کند و به این وسیله در در حرکت نیروها تسهیل به عمل آمد.
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
🎬 کلیپ تصاویر شهید محسن وزوایی، اولین فرمانده لشکر سیدالشهدا(ع) - دانشجوی پرو خط امام، فاتح بازی درا
🌷شهید محسن وزوایی،قبولی رتبه اول کنکور دانشگاه شریف، دانشجوی پیرو خط امام درتسخیر لانه جاسوسی و فاتح بازی دراز
#شهید_وزوایی
#نابغه_علمی
#طراح_و_نابغه_جنگ
🌴 دوران #دفاع_مقدس
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
دفاع مقدس
🌷شهید محسن وزوایی،قبولی رتبه اول کنکور دانشگاه شریف، دانشجوی پیرو خط امام درتسخیر لانه جاسوسی و فاتح
➖ خاطرهای از سردار رشید سپاه اسلام شهید محسن وزوایی
┄──┄───┄──┄──┄─ا
💠 دلم بدجور هوای کربلا را کرده!!
از بیمارستان که مرخص شد؛هنوز به ماه نرسیده،رفت جبهه!!
حسابی عصبانی شدم .
بهش گفتم :محسن!
تو با این وضعیت چجوری مخوای بجنگی؟!
تو که دست راستت کار نمیکنه!
عضله دست راستش کاملا از بین رفته بود و فقط انگشت سبابه اش حرکت میکرد!
به همان انگشت سبابه اش اشاره کرد و گفت:
ببین!
خدا این انگشت رو برا من سالم نگه داشته!
برای چکاندن ماشه تفنگ!
همین ی انگشت کافیه!
در حالی که سعی میکرد اشک هایش را از من پنهان کند،گفت:
مادر!
دلم بدجور هوای کربلا را کرده!!
به او گفتم :
من چشام اب نمیخوره تو بری کربلا را ببینی!
کربلا رو نمیبینی که هیچ، مارو هم به فراق خودت می نشونی!
کمی تامل کرد و گفت:
مادرجان!
من کربلا را برای خودم نمخوام !
برای نسل های بعدی میخوام !
ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
* محسن وزوایی، قبولی کنکور با رتبه اول دانشگاه صنعتی شریف (رشته شیمی) و از دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا .
🔺 فاتح سرفراز بازیدراز (در سر پل ذهاب)، همان قلهای که صدام گفته بود: هر کس بتواند بازیدراز را از ما پس بگیرد، کلید فتح بغداد را به او میدهیم ... و وزوایی، پیچک، موحد دانش و ... توانستند، غیرممکن را ممکن کنند.
🔹وزوایی در ماجرای فتح خرمشهر، در حالی که هدایت سختترین محورعملیاتی را بر عهده داشت، بر روی جاده آسفالت اهواز_خرمشهر، به همراه معاونش شهید حسین #تقوی_منش ، زیر موشکهای کاتیوشا به شهادت رسیدند.
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
#خاطره "مقصود پور رادی"، ذاکر اهل بیت (ع) از دوران جنگ
(رزمنده لشگر ۳۱ عاشورا)
💠 آن چشمها را شفیع می گیرم 🤲
🌴 عملیات رمضان را در جبهه بودم .
قاطی مردان معرکه. نمی دانم کدام دعای پدر و مادرم در حقم اجابت شده بود که یوسف وادی عشق به متاع ناچیزم نگاه نکرد و اجازه داد در خیل مجاهدان قرار گیرم.
حکایت جابرابن عبد الله است که در روز #اربعین خودش را از زمره شهیدان کربلا می شمارد. دلیلش هم محبت آنان است که در دل دارد.
هر چندوقتیکبار نامه ای می آمد دست جعفر رضایی که می دیدم نامه را می بوسد و می گذارد روی چشمش💕 . . .
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
کارم در جبهه سقایی بود💦💦
یک کامیون تحویل گرفته بودم با یک تانکر آب بر پشتش
می رفتم واحد ها و یگان ها را آب می رساندم
یکی از آن واحدها مخابرات بود.
رفتم واحد و تانکرهای واحد را پر آب کردیم و یکراست رفتم سراغ محمد آقاکیشی که مسئول مخابرات لشگر بود.
در حال روبوسی و احوالپرسی که دیدم رزمنده ای با لباس خاکی بسیجی آمد.
موتور شاسی بلندش را خاموش کرد و رو به محمد پرسید:
آی قارداش نه خبر؟ (چه خبر برادر)
محمد آقا گیشی هم یه چیزهایی گفت و او گاز موتور را گرفت و رفت.
▫️پرسیدم: بو کیمیدی محمد؟ (این کی بود محمد)
▪️ تانیمادین (نشناختی)
▫️یوخ (نه)
▪️آمهدی دی دا (آقا مهدی بود دیگه)
▫️آمهدی باکری؟
تمام تصوراتم از آقا مهدی که این همه آوازه اش را شنیده بودم آوار شد روی سرم.
▫️پرسیدم : چرا چشم های آقا مهدی کاسه خون بود؟! نه سفیدی اش معلوم بود، نه سیاهی اش. قرمزِ قرمز!
▪️محمد گفت: آقا مهدی یک هفته است نخوابیده، مقصود!!
⚪️ یاد آن دستخط ها افتادم که حاج جعفر می بوسید و می گذاشت روی چشمش.
آقا مهدی را با همان دستخط ها می شناختم و در ذهنم چیزی از او ساخته بودم که با آن آقا مهدی که دیدم یکی نبود.
من دو چیز را پیش خدا شفیع می آورم.
یکی چشمهای خون گرفته آقا مهدی باکری را در آن دیدار
و یکی صدای گرفته مصطفی پیشقدم را در عملیات کربلای پنج
آنقدر داد زده بود که صدایش در نمی آمد. آن چشمها و آن صدا وجیها عندالله هستند🌴
درست مثل شب عاشورا و زبان حال حضرت رباب (س)
گورموسن سسلر باتیبدور ؟!
آغلیوب ای وای دئماخدان !
نمی بینی که صداها گرفته اند ؟!
از گریستن و وای وای گفتن ها!
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
#خاطره "مقصود پور رادی"، ذاکر اهل بیت (ع) از دوران جنگ (رزمنده لشگر ۳۱ عاشورا) 💠 آن چشمها را شفیع م
⏳ #زمان_جنگ
📷 عکس بالا: #شهید_باکری و #شهید_الموسوی ، معاون مخابراتی او در زمان جنگ
▫️ تصویر پایین: آیتالله خامنهای در جمع نیروهای لشگر 31 عاشورا در ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ - آخرین روز جتگ (روز آتش بس)
در این عکس، محمد آقاکیشی، (معاون مخابراتی لشگر بعد از مصطفی الموسوی) نیز در حال سینه زنی دیده می شود
-------------------------------------------
▪️ کانال واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است