eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
11.4هزار ویدیو
941 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 شهید حسن باقری: معلوم است که آمریکا نمی‌خواهد اسرائیل از بین برود... 📛 ترس آمریکا از گسترش انقلاب اسلامی .. و نابودی اسرائیل 🔥🔥🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 📹 ببینید | حاج قاسم سلیمانی: امکان چنین چیزی هست با دیپلماسی بتوان فلسطین را به فلسطینیان برگرداند؟ 👈 اینجا راهی جز مبارزه وجود ندارد؛ راهی جز فداکاری وجود ندارد؛ راهی جز ایثار وجود ندارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ | «وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه» ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: اسرائیل نه یک کشور، که یک پادگان تروریستی علیه ملّت فلسطین و دیگر ملّتهای مسلمان است. 📢 من قاطعانه میگویم: حرکت نزولی و رو به زوالِ رژیم دشمن صهیونیستی آغاز شده و وقفه نخواهد داشت. 👈 تحرّکوا باسم الله إلى الأمام و اعلموا أنّه «وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه» 🏷
▫️در این روزهای ضعف و زوال رژیم صهیونیستی یادی کنیم از حاج احمد متوسلیان؛ اول قهرمان آزادسازی ؛ همو که گفت: « هر شهری که توسط اسرائیلی ها محاصر شده آزاد خواهیم کرد و اسرائیل را به سقوط می کشانیم »
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥👆 فیلم | اعزام قوای محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی - خرداد ماه ۱۳۶۱ 🎤 خطاب به جان برکفان سپاه اعزامی به سوریه و لبنان: 💠 برادرها! ... بایدکه اسرائیل ازجهان زدوده شود... 🔹 ... و شما مردان بزرگ باید که حرف اماممان را جامۀ عمل بپوشانید ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ⚪️ در این روزها، جای خالیست. او که با حضورش در لبنان، بذر حزب الله را کاشت .... همان شجره طیبه ای که اینک منطقه مقاومت و ساحل مدیترانه را پوشانده و به کابوس رژیم جعلی صهیونیستی شده .... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حا مول و هوای رزمندگان جبهه ها
📸 ۲۷ خرداد ۱۳۶۱ ، پادگان فرازی از بیانات در جمع نیروهای ایرانی: 🎙 برادرها! حضور ما در سوریه صرفا نمایشی نیست، بلکه عمل هم در پی دارد، با وارد جنگ خواهیم شد هر کس مرد این راه است بسم الله، هر کس نیست خداحافظ !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کوتاهی از حضور در سوریه سال ۶۱ خیبر خیبر یا صهیون جیش محمد ص قادمون...
📸 👆برگه اعلام ورود به تهران در تاریخ ۳ تیر ۶۱ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ در همین سفر به وی مأموریت داده شد تا شناسایی دقیقی از مناطق شیعه نشین جنوب به عمل آورد. ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ برای کسب اجازه نهایی برای حمله به ، [روز ۳ تیر۶۱] از دمشق به تهران مراجعت کرده و خدمت امام رسید. امام با لبخند فرمود: المؤمن کَیس فِتَن؛ مؤمن باید زرنگ باشد. ما نباید بازی بخوریم. این یک توطئه است.(کشاندن نیروها از جبهه جنگ با صدام، بسوی لبنان و سوریه--- گرچه آنجا هم نیاز بود...ملی اول باید تکلیف رژیم تجاوزگر بعث عراق روشن می شد) ✔️پس از مطرح شدن مباحثی در شورای عالی دفاع در رابطه با نحوه ورود و فعالیت نیروهای ایرانی در و مذاکراتی که در این زمینه با حافظ اسد رئیس جمهور وقت صورت گرفت و همچنین اخباری که از عدم آمادگی نیروهای سوری در همکاری و معاضدت با نیروهای ایرانی به حضرت رسید، سرانجام ایشان با جمله‌ای که در این رابطه بیان فرمودند، تکلیف همگان را روشن کردند؛ حضرت امام (ره) فرمودند: "راه از می گذرد" ؛بدین معنا که اگر فردی می‌خواهد با بجنگد،لازمه اش پیروزی در نبرد با صدام است. 〰〰〰〰〰〰〰〰 البته گروهی از نیروهای سپاه در لبنان ماندند که همینها بودند که هسته اولیه حزب الله را تشکیل داده و به آنها آموزش دادند که ثمره آن اسطوره های چون عماد مغنیه بود «««‹««««««««««««»»»»»»»» در این سفر،واقعه تاسف بار به اسارت درآمدن متوسلیان بود که توسط مزدوران اسرائیل صورت گرفت .... که تا کنون نیز خبری از سرنوشت او و همراهانش وجود ندارد
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران وحشیانه منطقه سومار توسط ارتش صدام دوران جنگ تحمیلی
دفاع مقدس
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران وحشیانه منطقه سومار توسط ارتش صدام دوران جنگ تحمیلی
که من به ‌ديدار خدا مي‌روم! عصر پنج‌شنبه 15 مهر 1361 از جادۀ آسفالتۀ سومار و رودخانۀ کنار آن گذشتيم. يکي از نيروها دم مي‌داد و بقيه در جوابش مي‌خواندند: دسته جلویی مي‌خواندند: کرب‌وبلا مدرسۀ عشق و شهادت حماسۀ خون شهيدان، استقامت بگو تو با الله پيام ثارالله که من به ‌ديدار خدا مي‌روم به جمع پاک شهدا مي‌روم دسته بعد در جواب می گفتند: ما همه سرباز وفادار خمینی از دل و جان پیرو افکار حسینی بگو تو با دشمن بریز تو خون من که من به ‌ديدار خدا مي‌روم به جمع پاک شهدا مي‌روم در ادامه هم به‌شوق شرکت در عمليات مي‌خوانديم: حسين حسين حسين جان جان‌ها همه فدايت ما مي‌رويم از اين‌جا به سوي کربلايت چادرهاي گردان سلمان، در کنار چادرهاي تيپ عاشورا، آن طرف آب، در محوطه‌اي بسيار باز قرار داشتند. حدود 10 چادر پر از نفرات، کنار هم به‌چشم مي‌خوردند. فرمانده بلندگوي دستي قرمزي به‌دست گرفت و تا گفت: - بسم الله الرحمن ... ناگهان صداي سه انفجار شديد، همه‌مان را ميان زمين و هوا معلق کرد. تا آن زمان چنان انفجار مهيبي نديده بودم. بدجوري ترسيدم. مانده بودم چه شده! در صورتم سوزشي عجيب احساس کردم. گوش‌هايم درد شديدي داشتند و مدام زنگ مي‌زدند. خواستم دستم را روي گوشم بگذارم که متوجه شدم چيزِ خيسي کف دستم است. کمي که گرد و خاک و دود کنار رفت، باوحشت ديدم مغز يکي از بچه‌ها روي دستم پاشيده. چادرها در آتش مي‌سوختند. نالۀ مجروحان، از هرطرف به‌گوش مي‌رسيد. چشمانم را که به اطراف چرخاندم، وحشت سراپاي وجودم را گرفت. بسياري از آنهايي که تا لحظاتي قبل اطرافم نشسته بودند، به شديدترين وجه ممکن تکه‌تکه شده و روی زمين پراکنده بودند. ناگهان به‌ياد آن که لحظاتي قبل ما را به چادرشان دعوت کرد، افتادم. جلويم دَمرو درازکش شده بود روی زمين. خودم را بالاي سرش رساندم. با دست که بر شانه‌اش گذاشتم تا رويش را برگردانم، از ترس بدنم به‌لرزه افتاد. صورتش از وسط بيني به بالا، کاملا رفته بود. دوستش را که بغلش افتاده بود، برگرداندم؛ سر او هم کاملا از گردن متلاشي بود. تازه فهميدم آن مغزي که کف دستم پاشيده بود، مال يکي از اين دونفر بود. هواپيماهای عراقی منطقه را بمباران کرده‌ بودند. آنهايي که در چادرها سينه‌زني مي‌کردند، در آتش مي‌سوختند و فقط فرياد و ضجه‌شان به‌گوش مي‌رسيد. مهمات داخل چادرها که قرار بود براي حملۀ آن شب استفاده شود، منفجر مي‌شد و به کسي اجازۀ نزديک شدن نمي‌داد. همه جا پر بود از خون و تکه‌های بدن. ناگهان از جمع شهدا يک‌نفر برخاست و به طرف‌مان آمد. قد بلندي داشت و زيرپيراهن سفيدش، از خون سرخ بود. هردو دستش از کتف قطع شده و رگ و پي‌هايش آويزان و خون‌ريزان بود. جلو رفتم تا کمکش کنم. با حرکاتش سعي کرد خود را از دستم بربايد. با لهجۀ غليظ آذري، با پرخاش و عصبانيت گفت: - من که چيزيم نيست ... بريد سراغ اونايي که اون جلو هستند. و با چشم اشاره به چادرها کرد و با طمانينه به‌طرف آمبولانس رفت. يکي از بچه‌ها در را برايش باز کرد و او با خون‌سردي سوار شد؛ بي آن‌که ذره‌اي درد در چهره‌ و صدايش پیدا باشد. آن روز، بیش از 150 نفر از بچه ها ارباً اربا شدند. 📚 نقل از کتاب "دیدم که جانم میرود" ✍️نوشته حمید داودآبادی - نشر شهید کاظمی ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار
تا به حال دیده اید: یک بسیجی در یک بیل جا شود؟! ۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار همه اندام بدن یک بسیجی در یک بیل! من از همان روز تا الان - یعنی حدود چهل سال - فکر اینم که اون عزیز رو از روی چی شناسایی کردند؟! و هنگامی که پدر و مادرش درخواست کردند روی فرزندشان را بهشون نشون بدن، چه فاجعه ای پیش آمده؟! تا حالا فکر میکردم: اربا اربا یعنی چی؟! قربونت برم آقا چی کشیدی وقتی علی اکبرت رو جلوت اربا اربا کردند! و از اون شدیدتر وقتی خواهرت زینب بهت‌ گفت: میخوام روی علی اکبرم رو ببینم! واسه همین بود وقتی بالای بدن پسرت رسیدی، دست به کمر گرفتی و گفتی: علی جان، بعد از تو اوف بر دنیا همچین که هزار و چهارصد ساله آدم ‌و عالم‌ دارند صدات رو میشنوند! ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas