هدایت شده از دفاع مقدس
سردار شهید ابراهیم همت
فرمانده لشکر۲۷محمد رسولالله(ص)
•••
🔹 حاج همت دفترچه کوچکی داشت که در آن چیزهای مختلفی نوشته بود. یک قـسمت ایـن دفتر، مخصوص نام دوستان شهید او بود.
اسـم شخص را نوشته بود و در مقابلش هـم، منطقـه عملیاتی ای که در آن شهید شده بود. یکی، دو ماه قبل از شهادتش، در اسلام آبـاد این دفترچه را دیدم. نام سیزده نفر در آن ثبت شده بود و جای نفر چهاردهم، یـک خـط تیـره کشیده شده بود.
پرســیدم: «ایــن چهــاردهمی کیــه؟ چــرا ننوشتهای؟»
گفت: «این را دیگر تو باید دعا کنی!»
🔸 وقتی پیکـر مطهـر شـهید همـت را تـشییع کردند، همه دوستان و علاقهمندانش دور تابوت
جمع شده بودند. یکی از دوستان صمیمیاش را در میان جمع دیدم. جلو رفتم سلام و علیـک و احوالپرسی کردم. پرسیدم: «شما وقت شهادت حاجی، با ایشان بودید؟»
گفت: «لحظه شهادت نه، ولـی چنـد لحظـه قبل از شهادت، چرا!»
گفتم: «آخرین بـاری کـه او را دیـدی، چـه
وضعیتی داشت؟»
گفت: «حدود نیم سـاعت قبـل از شـهادت، آمد تـوی سـنگر مـا. مـیخواسـت بـه بچـههـا سرکشی کند. شنیده بودم که چند روزی است چیزی نخورده و لحظهای هـم نخوابیـده اسـت.
چهرهاش هـم ایـن را نـشان مـیداد. خـسته و گرفته بود و دیگـر رمقـی بـرایش نمانـده بـود.
گفتم:«حاجی بیا چیزی بخور». گفت:
« نمیخورم، خدا رزق دنیا را به روی من بسته است. من دیگر از این دنیا سهمی ندارم!»
❣شهید حاج ابراهیم همت :
در عملیات رمضان همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میزِ مدرسه آمده جبهه، بعد شبِ حمله با آن کلاشینکف قراضه اش غوغا می کند..! صبح که میروی توی این بیابان شرقِ بصره همینطور جنازهی کماندوهایِ گردن کلفتِ بعثی است که روی زمین ریخته... این ها را چه کسی زده؟
همین بسیجی کوچک..!
#کتاب_همت_خورشید_خیبر
#ناصرکاوه
راوی: همسر شهید
روزشمار دفاع مقدس –15 اسفند 1361.pdf
398.7K
🗓روزشمار دفاع مقدس –15 اسفند 1361
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
روزشمار دفاع مقدس – 15 اسفند 1365.pdf
182.8K
🗓روزشمار دفاع مقدس – 15 اسفند 1365
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷شهادت: ۲۱ اسفند ۱۳۶۲ - سالروز شهادت اکبر زجاجی، معاون شهید همت - قائم مقام لشکر محمدرسوالله (ص)
عملیات #خیبر
🔸به نقل از برادر شهید:
به مسئله بيت المال خيلی اهميت می داد. موتور ماشينم سوخته بود. يك پيكان نمره شخصی از سپاه در خانه گذاشته بود. گفتم: سوئيچ را بده بروم برای ماشين وسيله بخرم. گفت: داداش، مال بيت المال است. گفتم: پول بنزين را می دهم. جواب داد: لاستيك را چه ميكنی؟ موتور را چه كار ميكنی؟ اين مال خدمت به مردم است نه اينكه شما كار شخصی انجام بدهی. حتی خودش كه می خواست به سپاه برود با موتور گازی ميرفت.»
(راوی: برادر شهید)
🔹به نقل از همرزم شهید:
تا آن جايی كه از روحيات ايشان سراغ داشتم از بی برنامه گی رنج می برد. در فرصتهايی كه پيش می آمد، می رفتيم مناطق عملياتی و محور عملياتی را شناسايی می كرديم و در حين عمليات طراحی عمليات آينده را داشت. يك لحظه فراغت و بيكاری از ايشان سراغ نداشتيم. شايد در شبانه روز چهار ساعت بيشتر نمی خوابيد. نصف شب كه از شناسايی می آمديم بلافاصله برای نماز شب آماده مي شد.
(راوی: همرزم شهید)
روزي با كاميون شخصي از ستاد كمکرساني به جبهههاي جنگ از كاشان به مريوان عازم شدم، اكبر زخمي شده و در بيمارستان بستري بود به عيادتش رفتم اما برادرم با عصا از بيمارستان به خطمقدم رفته بود. مدتي صبر كردم تا از خط برگشت و او را دیدم. من فراموش كرده بودم كوپن سوخت همراه خود ببرم، به برادرم گفتم براي برگشت نياز به گازوئيل دارم، مرا به جايگاه برد و دستور داد فقط به مقداري كه مرا از منطقه تا كاشان برساند به من گازوئيل بدهند!
گفتم: هر دو باک كاميون را پر كنيد، من براي حملونقل محمولهها، كرايهاي نگرفتهام
برادرم گفت: بيشتر از اين به تو بدهم از بيتالمال است و حرام، به اندازهاي كه بتوانی به كاشان برسی گازوئيل در اختيارم گذاشتم!!
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
شهید اکبر زجاجی
معاون و یار گمنام شهید حاج همت
🌱 متولد: کاشان- ۱۳۳۸
🌷شهادت: ۲۱ اسفند ۱۳۶۲ - عملیات #خیبر
قائم مقام لشگر ۲۷ محمد زسول الله (ص) و از یاران مورد اعتماد حاج همت
شهید زجاجی ۲ روز قبل از شهادت حاج همت در مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید
...و حاج همت در آستانه شهادتش یکی از مورد اعتمادترین یارانش را از دست داد
برادر دیگرش جعفر زجاجی نیز در طی جنگ بشهادت رسید
مزار برادران زجاجی: گلزار شهدای دارالسلام کاشان
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۱ اسفند ۱۳۶۲ - سالروز شهادت اکبر زجاجی، معاون شهید همت - قائم مقام لشکر محمدرسوالله (ص)
دوران دفاع مقدس
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
خاطره ای از شهید زجاجی👇
روزي با كاميون شخصي از ستاد كمکرساني به جبهههاي جنگ از كاشان به مريوان عازم شدم، اكبر زخمي شده و در بيمارستان بستري بود به عيادتش رفتم اما برادرم با عصا از بيمارستان به خطمقدم رفته بود. مدتي صبر كردم تا از خط برگشت و او را دیدم. من فراموش كرده بودم كوپن سوخت همراه خود ببرم، به برادرم گفتم براي برگشت نياز به گازوئيل دارم، مرا به جايگاه برد و دستور داد فقط به مقداري كه مرا از منطقه تا كاشان برساند به من گازوئيل بدهند!
گفتم: هر دو باک كاميون را پر كنيد، من براي حملونقل محمولهها، كرايهاي نگرفتهام
برادرم گفت: بيشتر از اين به تو بدهم از بيتالمال است و حرام، به اندازهاي كه بتوانی به كاشان برسی گازوئيل در اختيارم گذاشتم!!
🔺۱۵ اسفندماه چهلمین سالگرد شهادت فرمانده گمنام دیارغریب الغربا. سردار رشیداسلام
🔸 شهید محمد حسین مهاجر قوچانی
🔸 ولادت: مشهد مقدس
🔸 شهادت: 15 اسفند 1362
🔷 بازگشت پیکر مطهر = شهریور ۱۳۹۶
(حدود سی و چهار سال بعد از شهادت)
🔸محل شهادت: جزایر مجنون عملیات خیبر
🔸مسئولیت: فرمانده محور عملیاتی لشگر 21 امام رضا (ع)
🌺🌺🌺🌺🌺
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔸 شهید عباس باقری تشکری
🔸 ولادت: بیستم اردیبهشت ۱۳۴۴، مشهد
🔸 شهادت: ۱۵ اسفندماه ۱۳۶۲
🔸محل شهادت: جزیره مجنون، عملیات خیبر
🔸مسئولیت: معاونت گردان عبدالله
🌺🌺🌺🌺🌺
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
آنها دو نفر بودند. ..
درگیری بالا گرفته بود. بیشتر خیابانها و کوچه ها افتاده بودند دست عراقیها. بچه ها، کوچه به کوچه می جنگیدند تا هرچه بیشتر جلوی تانکهای عراقی که همه چیز را سر راهشان له می کردند، بگیرند.
ما، سه نفر بودیم، ولی آنها دونفر بودند.
ما، سه نفر بودیم. من و دوتای دیگر از بچه ها. از روی پشت بام خانه ها تردد می کردیم. نمی شد رفت توی خیابان. دشمن همه جا بود، توی خانه ها، کوچه ها، بازار و …
آنها دو نفر بودند. مانده بودند وسط میدان. میدان شهید مطهری خرمشهر. کسی دیگر از نیروهای خودی آنجا نبود. همه اش در چند دقیقه خیلی کوتاه اتفاق افتاد. آنقدر کوتاه که حتی فرصت فکر کردن به اینکه باید چکار کنیم را هم از ما گرفته بود.
آنها دو نفر بودند، ولی دور و برشان خیلی نیرو بود. نه نیروی خودی، که سربازان وحشی و کماندوهای دشمن.
آنها خیلی زیاد بودند. خیلی مشتاق بودند تا ببینند چه کسانی تا این لحظه در وسط میدان، به طرفشان تیراندازی می کرده و جلویشان را گرفته بوده.
حلقه محاصره را هر لحظه تنگتر می کردند. خودشان هم تعجب کردند. آنچه می دیدند، باورش سخت بود.
آنها دو نفر بودند. دو تا دختر ایرانی. دو دختر مسلمان غیرتمند که چادر برسر، تا آنجا که در توانشان بود، با تیراندازی، جلوی حرکت دشمن را به طرف مسجد جامع سد کرده بودند.
آن همه عراقیها معطل مانده بودند، فقط به خاطر مقاومت این دو نفر بود.
عصبانی شده بودند. هم عصبانی، هم وحشی. کسی تیراندازی نمی کرد. همه آرام جلو می رفتند و حلقه محاصره را تنگتر می کردند.
مبهوت مانده بودیم که چه کنیم، و چه خواهد شد ؟ گیج شده بودیم. ناگهان …
عراقیها خیلی به آنها نزدیک شده بودند. وحشت کرده بودیم که آنها اسیر خواهند شد. ناگهان …
تق … تق …
همین !
صدای شلیک دو گلوله از دو اسلحه، پشت سر هم به گوش رسید.
آن دو دختر، که رو به روی هم نشسته بودند وسط میدان، و کفتارهای وحشی عراقی اطرافشان را گرفته بودند، لوله اسلحه شان را به طرف هم گرفتند و با شلیک همزمان، همدیگر را از ننگ اسارت به دست دشمن بی دین و پست نجات دادند.
عراقیها مبهوت مانده بودند. ما هم همین طور.
و اشک تنها چیزی بود که از گوشه چشمان ما سه نفر جاری شد و دیگر هیچ.
آنها هنوز دونفر بودند …
«عنایت صحتی شکوه»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #شیمیایی
📽 تصاویری از بمباران شیمیایی جبهه ها توسط رژیم جنایتکار بعث عراق در دوران دفاع مقدس
🎙 #شهید_مرتضی_آوینی : می گفتند شیمیایی است. حالا باید در كمتر از نه ثانیه ماسكها را بپوشیم. بمبهای شیمیایی از پلیدترین حربههایی است كه شیطان برای غلبه بر ایمان ما ساخته است ، و چه سود..!؟ اگر از مرگ نترسیم ، دیگر هیچ چیز نمی تواند ما را از ادامهی طریق حق باز دارد.
وقتی خبر آوردند كه ماسكها را بردارید ، دیگر هنگام اذان بود. اذان به معنای اجازه نیز هست ، یعنی اكنون درهای رحمت خاص خدا باز شده و الله اذن لقا داده است. چه نشستهای..!؟ وقت نماز است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلمی بسیار زیبا و دیدنی از مناطق جنگی و دوران دفاع مقدس با صوتی شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها #حاج_صادق_آهنگران
🎙هوا از عطر تو غوغاست ، میدانم که اینجایی
عزیزم سایه ات پیداست ، میدانم که اینجایی
مرا در منزل جانان چه جای عیش ، چون هر دم
دلم آواره ی صحراست ، میدانم که اینجایی بساط امن و آسایش به بی صبری نمی ارزد
بیا تا مهلتی با ماست ، میدانم که اینجایی
به خون سجاده رنگین کردم از فرمان پیر خود
که وقتی عاشقی نالان ، میدانم که اینجایی..؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این ایام سفر به سرزمین های نور، شهید آوینی شما، خانواده محترم و دوستانتان را به این سفر معنوی دعوت می کند
🔸فوق العاده زیبا و امیدبخش، حتماً تماشا کنید
یک گلوله دو برادر بابلی را آسمانی کرد...!
هر دو برادر دلباخته بودند
جعفر ، مادری و دلباختهی
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
ناصر هم عاشق شش ماههی رباب
آنقدر عاشق که شهادتشان هم مثل آنها بود
جعفر از پهلو و ناصر از گلو ....
۱۴ اسفند سالروز شهادت
برادران شهید جعفر و ناصر بذری
در عملیات کربلای ۵ گرامیباد.
"روحشان شاد
🌿 زندگی به سبک شهدا
🌷 شهید سید محمد هاشمی (●ولادت: ۱۳۰۳ ☆ ○شهادت: ۱۳۶۲، عملیاتِ خیبر ☆ ■مزار: گلزار مطهر شهدای علیبنجعفر "ع" قم)
⚪️ _بابا! چرا نمیدی شوهرعمه برات کت و شلوار بدوزه؟
بابا مثل همیشه خندید:
《باشه پسرم... امسال حتماً میدم برام بدوزه.》
سید علی اما دلش راضی نمیشد،
وقتی بابا اصرار سید علی را دید
قول داد حتماً کت و شلوار نو بدوزد.
ولی موقع سال تحویل
همه ما باتعجب دیدیم
که بابا باز با همان کت و شلوار قدیمی
سر سفره عید حاضر شد!
_«بابا! پس کت و شلواری که شوهرعمه برات دوخت کو؟
چرا نپوشیدی؟»
بابا اول میخواست از جواب دادن در برود:
《ولم کن سید علی جان...
همین خوبه بابا...
تمیزه دیگه!》
ولی باز سید علی اصرار کرد
که برود و با کت و شلوار نو بیاید سر سفره هفت سین.
بابا آخر گفت:
《سید علی جان!
کت و شلوارم را دادم
به یه نفر که لباس نداشت...
همین خوبه دیگه باباجان!》
سید علی مکثی کرد
و بهسمت بابا رفت.
دست انداخت دور گردن بابا
و صورت
استخوانی و ریش جوگندمی و بلند بابا را بوسه باران کرد.
📖 منبع: کتاب "سید لَری" (خاطراتی از شهیدان سید محمد و سید علی هاشمی)
🌷نثار ارواح مطهر شهیدان والامقام سید محمد هاشمی(پدر) و سید علی هاشمی(پسر) صلوات🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۵ اسفند ۱۳۴۱ -- سالروز تولد شهید هاشم کلهر
🌷از شهدای گردان مالک اشتر، لشکر ۲۷ -- ارکان گردان
🕊 پرواز: ۶ اسفند ۱۳۶۲
🔹 عملیات خیبر
🔹 منطقه طلاییه
🔹 مزار شهید: بهشت زهرا (س) قطعه ۲۸ ، ردیف ۲۲ ، شماره ۱۶
🌷
دفاع مقدس
۱۵ اسفند ۱۳۴۱ -- سالروز تولد شهید هاشم کلهر 🌷از شهدای گردان مالک اشتر، لشکر ۲۷ -- ارکان گردان 🕊 پر
🌷شهید هاشم کلهر در صحنه ای که نارنجک ضامن خارج شده می توانست جان عده ای از رزمنده ها را به خطر اندازد، با ایثار و فداکاری خود، نارنجک در حال انفجار را قاپید تا آسیبی به دیگران نرسد. نارنجک در دستانش منفجر شد و بر اثر همین، دست راست او از مچ قطع شد و در دست چپ هم فقط دو انگشت پیروزی برایش باقی ماند.✌️
🌷شهید ابراهیم حسامی، پای راستش قبل از این در جبهه گیلانغرب از قسمت بالای زانو قطع شده بود ، بطوری که حتی امکان استفاده از پای مصنوعی هم نداشت، ولی دوباره به جبهه برگشت و هم پای رزمندگان در عملیات ها شرکت میکرد!!
دوران #جنگ_تحمیلی
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
🌷شهید هاشم کلهر در صحنه ای که نارنجک ضامن خارج شده می توانست جان عده ای از رزمنده ها را به خطر انداز
هاشم کلهر در جبهه به ضدگلوله معروف شده بود.جوان شجاع شهر ری چندین بار در زمان حضورش در جبهه به درجه جانبازی نائل شد. یک بار در جریان عملیات رمضان ترکشی به ماهیچه پای راستش برخورد کرد ومدتی با عصا راه میرفت تا دوباره بشرایط عادی برگشت. بار دیگر در عملیات مسلم بن عقیل مجروح شد و بار سوم توسط تک تیرانداز دشمن از ناحیه صورت مورد اصابت تیر قرارگرفت که حدود ۱۴ دندانش بشدت آسیب جدی دید. دندانهایش درهمان لحظه میریزد و همان طوری که خودش میگفت مقداری را همراه خون بیرون ریخته ومقداری را هم قورت داده بود
اوج شجاعت و حماسهآفرینی شهید کلهر در عملیات والفجر۱ اتفاق میافتد. در فروردین سال 62 بنا به دستور شهید همت برای تشکیل گردانهای دیگر، تعدادی از نیروها به گردان مالک رفتند و هاشم هم همراه شهید کارور،حاج امینی و نصرت اکبری به گردان مالک رفتند. در آنجا به علت بیاحتیاطی و ناشی بودن یک نیروی بسیجی در استفاده از نارنجک، هاشم به موقع خود را میرساند و با درآغوش گرفتن نارنجک بشدت مجروح میشود. بر اثر این حادثه دست راست هاشم کلهر از مچ قطع میشود و دست چپش هم فقط دو انگشت پیروزی میماند. با این فداکاری هاشم که در جمع نیروهای گردان بود فقط یک ترکش بصورت پیک به هاشم اصابت کرد و بقیه ترکشها را هاشم با دست و بدنش مهار میکند و حدود ۳ماه در بیمارستان و منزل بستری میشود. شهید کلهر بعد از سخنرانی حاج همت برای گردان مقداد، درمنطقه جفیر با بمباران هواپیماهای عراقی به شهادت میرسد. با اصابت یک راکت درنزدیکی هاشم و دوستانش مثل شهید ابراهیم حسامی، شهید حسین محمدی و رضا هاشمی همگی شهید اسفند ماهی میشوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 دعوتید به راهیان نور در خانه! روایتگری منقلب کننده حاج حسین یکتا در کانال کمیل را ببینیم.
🔸راهیان نور یعنی پذیرش توبه انسان و بازگشتش به بهشت برین
کتاب #راز_کانال_کمیل (2).pdf
7.9M
📚 نسخه PDF | کتاب: "راز کانال کمیل"
🌴 روایت پنج روز مقاومت دلاورمردان گردان کمیل و شهید ابراهیم هادی در کانال دوّم فکه
🌹 عارف وارسته، شهید ابراهیم هادی
✅ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ https://t.me/Defa_Moqaddas
✅ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 کانال #دفاع_مقدس