فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعری که
حماسه خرمشهر را
در اذهان ماندگار کرد
خاطرهای از جواد عزیزی
سالروز فتح خرمشهر گرامی باد
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️🎞
خاطره ای از غلامحسین بشردوست، از فرماندهان عملیات آزادسازی خرمشهر
✅ خرمشهر آزاد شد
🎙 ظهر ساعت ۲، رادیو با یک شور و شعف خاصی اعلام کرد: شنوندگان عزیز، توجه فرمایید؛ شهر خرمشهر آزاد شد! و صدای مارش و سرود بود که مدام پخش میشد.
#تاریخ_شفاهی_غلامحسین_بشردوست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥 قرائت پیام امام خمینی ره به مناسبت آزاد سازی خرمشهر و تصاویر #اختصاصی از حضور رزمندگان اسلام در جبهههای جنگ و شهر خرمشهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ##ممد_نبودی
📽 فیلمی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از لحظات سخت و نفس گیر آزادسازی شهر مقاوم خرمشهر از چنگال متجاوزین بعثی عراق در سوم خردادماه ۱۳۶۱ و تصاویری از خرابی و ویرانی های بجامانده از ۵۷۸ روز اشغال این شهر توسط ارتش بعث عراق با نوحه زیبا و شنیدنی (ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته)
🎙ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته
خون يارانت پر ثمر گشته
آه و واويلا ، كو جهان آرا ؟
نور دو چشمان تر ما…
امیدم گشته نا امید ، بعد از هجر تو
یاران می آیند اندر پی تو
ای نخل غلتيده به خون ، اشكی از شادی
همچو من بفشان ؛ روز آزادی!
خيل ياران را خيز و ياری كن
دشت شادی را آبياری كن
نخل در آتش شعله ور
گر چه شد بی سر
نوبتی ديگر گشته بار آور...
36.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #سمفونی_خرمشهر
📽 بخشی از سمفونی زیبا و شوقانگیز خرمشهر اثر استاد مجید انتظامی با صحنه هایی غمبار از لحظه آغاز جنگ تحمیلی توسط صدام و اشغال شهر خرمشهر و تصاویری بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از لحظات سخت و نفس گیر عملیات غرورآفرین #بیتالمقدس و آزادسازی شهر مقاوم خرمشهر از چنگال متجاوزین بعثی عراق در سوم خردادماه ۱۳۶۱
#دفاع_مقدس
#بیت_المقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 همه اعضا محترم لطفاً تا می توانید این کلیپ فوق العاده زیبا را انتشار دهید تا از غم ملی هموطنانمان کم شود.
🔹لحظه اعلام خبر آزادسازی خرمشهر و تسلیم شدن هزاران اسیر عراقی توسط شهید احمد کاظمی از پشت بیسیم خطاب به سردار رشید و تعجب سردار رشید و باور نکردن این خبر و الباقی ماجرا...
🔹حسین خرازی با نیروهایش در خارج از خرمشهر منتظر شهید احمد کاظمی است تا حمله نهایی را شروع کند اما احمد کاظمی به ناگاه از پشت بیسیم خبری عجیب می دهد و آن خبر این است که: «ما داخل شهر هستیم و بیش از ۶ هزار اسیر عراقی خود را تسلیم کرده و ندای یا حسین و الله اکبر سر می دهند و...»
♦️شهید آوینی: «دوربين فيلمبرداری بسيار ضعيفتر از آن است كه بتواند حقيقت اين نبرد را ثبت كند. آن حقيقت شگرفِ تحقق نهايی اراده حضرت حق كجا می تواند در تصاويری محدود بگنجد؟»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 الله اکبر، خرمشهر آزاد شد.
🔸کلیپ «محمد نبودی ببینی» اصلی با صدای کویتی پور تقدیم به شما مخاطبان عزیز
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
aviny-16.mp3
1.44M
🔷 هدیه ویژه کانال «دفاع مقدس» برای شما عزیزان در سالروز آزادی خرمشهر قهرمان
🔸برشی از صحبت های آسمانی شهید آوینی در مستند «شهری در آسمان» با پیش آهنگ برنامه «روایت فتح»
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
📷 انتقال اسرای عملیات آزادسازی خرمشهر به پشت جبهه - در این عملیات حدود ۳۰ هزار نفر از نیروهای عراقی به اسارت درآمدند
۳ خرداد ۶۱
--------------
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌷 سالروز شهادت بهروز مرادی ، معلم، هنرمند، رزمنده
💠 شهید بهروز مرادی در اولین روزهای دی ماه ۱۳۳۵ در خرمشهر و در خانواده متولد شد.
🔹 تحصیلاتش را در خرمشهر شروع کرد و در مدرسه بازرگانی با شهید محمد جهان آرا همکلاس بود. پس از آن به عنوان معلم آغاز به کار کرد. بهروز به همراه سایر بچه های خرمشهر در جریان پیروزی انقلاب و بعد از آن در برابر قائله ضدانقلاب فعالیت می کند و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه می رود. آنچنان که از میان خاطرات خرمشهر و همرزمانش بر می آید بهروز را می توان جزء نفراتی دانست که تا آخرین لحظات در برابر سقوط خرمشهر جانانه مقاومت می کنند.
⚪️ تانک های دشمن از دست بهروز درامان نبودند و به همین خاطر لقب شکارچی تانک را به او دادند
بهروز معلم و یک هنرمند بود که آثار متعدی از خود به جا گذاشته هست، تابلو معروف به خرمشهر خوش آمدید جمعیت ۳۶میلیون یکی از اثرات تاریخی بهروز هست
🌴 سرانجام در چهارم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه به شهادت می رسد
📷 عکس فوق: رزمندگان خرمشهری در محضر آیت الله خامنه ای ... که در میان آنها شهید بهروز مرادی نیز دیده می شود
دفاع مقدس
🌷 سالروز شهادت بهروز مرادی ، معلم، هنرمند، رزمنده 💠 شهید بهروز مرادی در اولین روزهای دی ماه ۱۳۳۵ د
🔹دیوار نوشته بعثیهای عراقی در خرمشهر: جئنا لنبقی «آمدهایم بمانیم»-آیان1359
💠 پس از بازپسگیری شهر، شهید بهروز مرادی (رزمنده خرمشهری) در زیر آن نوشت: «آمدیم نبودید»‼️ - خرداد1361
دفاع مقدس
🌷 سالروز شهادت بهروز مرادی ، معلم، هنرمند، رزمنده 💠 شهید بهروز مرادی در اولین روزهای دی ماه ۱۳۳۵ د
🌷 ۴ خرداد ۱۳۶۷ — سالروز شهادت بهروز مرادی ، معلم، هنرمند، رزمنده🕊🕊
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💠 همسایههای جنگ و صلح
✍️ عنایت صحتی شکوه
سوم خرداد ۱۳۶۱ رزمندگان اسلام موفق شدند در عملیات "الی بیت المقدس" اشغالگران بعثی ارتش صدام را از خرمشهر اخراج کنند.
در اولین ساعت بعد از آزادی خرمشهر، بچههای خرمشهر که پاییز 1359 بیش از ۳۴ روز دلیرانه جلوی صدامیها مقاومت کرده بودند، با ذوق و شوق فراوان وارد شهر شدند.
بهروز مرادی، به محض ورود به شهر، یاد چیزی افتاد. چند تا از نیروها را با خود همراه کرد و به طرف میدان فرمانداری رفت.
از قدیم، نرسیده به میدان، کتابخانهای قرارداشت. بهروز با اضطراب وارد ساختمان یک طبقۀ کتابخانه شد. به محض ورود، همه در جا خشکشان زد.
تعدادی اسکلت، وسط سالن کتابخانه دور هم افتاده بودند. کتابهای قفسهها، روی آنها ریخته بودند.
بهروز با بغض و اشک گفت:
- آبان ۱۳۵۹ که عراقیها داشتند خرمشهر را اشغال میکردند، اینها ۱۲ نفر از تکاوران نیروی دریایی ارتش مستقر در خرمشهر و چندتایی هم بچههای سپاه بودند که در کتابخانه پناه گرفته بودند و نمیگذاشتند عراقیها به پل خرمشهر نزدیک شوند.
آن موقع یکی دو بار آمده بودم پیش آنها. بعداً شنیدم گلولۀ خمپارۀ بعثیها به سقف کتابخانه خورده و همۀ آنها شهید شدهاند. از آبان ۵۹ تا امروز (سوم خرداد ۱۳۶۱) منتظر بودم تا بیایم و ببینم چه بر سر اینها آمده است.
بچهها، آرام و با احترام، کتابها را کنار زدند و استخوانها را از میان آوار سقف درآوردند تا برای خانوادههای شان که بیش از یک سال و نیم دنبال بچۀ خود میگشتند، بفرستند.
آن کتابخانه امروز نوسازی شده است.
نمیدانم آیا در سالن کتابخانه نوشتهاند:
12 رزمندۀ غیرتمند ارتشی و سپاهی که هرکدام از یک نقطۀ ایران برای دفاع از وطن خویش به خرمشهر آمده بودند، در این کتابخانه، بیش از یک سال با "جنگ و صلح"، "بینوایان" و "پیرمرد و دریا" همسایه بودند؟!
بهروز مرادی، رزمنده، عکاس، نقاش، خبرنگار و نویسندۀ اهل خرمشهر ۴ خرداد ۱۳۶۷ آخرین روزهای جنگ، در شلمچه به شهادت رسید و در خرمشهر به خاک سپرده شد.
بازنوشتۀ حمید داودآبادی
-------------------------------------------
📡 به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
(ایتا، روبیکا)
اینجا بیت شهداست☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی متفاوت از نبود تجهیزات نظامی و کمبود نیرو از زبان شهید بهروز مرادی
------------------------------------------
🕊🕊 ۴ خرداد ۶۷ -- سالروز شهادت بهروز مرادی
شهید بهروز مرادی در اول دی ماه ۱۳۳۵ در خرمشهر و در خانواده ای اصفهانی متولد شد. تحصیلاتش را در خرمشهر شروع کرد و در مدرسه بازرگانی کوروش کبیر با شهید محمد جهان آرا همکلاس بود. پس از آن به عنوان معلم آغاز به کار کرد. بهروز به همراه سایر بچه های خرمشهر در جریان پیروزی انقلاب و بعد از آن در برابر جنگ تجزیه داخلی فعالیت می کند و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه می رود. آنچنان که از میان خاطرات خرمشهر بر می آید بهروز را می توان جزء نفراتی دانست که تا آخرین لحظات در برابر سقوط خرمشهر مقاومت می کنند.
او در سال ۱۳۶۴ در رشته ی صنایع دستی در دانشگاه پردیس اصفهان مشغول تحصیل می شود و قبل از پایان تحصیلاتش در چهارم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه ی شلمچه به شهادت می رسد.
بهروز می گفت: «جمعیت خرمشهر سی و شش میلیون نفر است.» او فرزند خرمشهر بودکه نامش در کنارهمه بچه های خرمشهر به یادمان می آورد که روزی روزگاری قرار بود خرمشهر برای ایرانی ها نباشد.
این شهیدهنرمندآثار ماندگاری داردکه اکنون ثبت آثارملی شده است
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊
تابلوی بالا👆 که به ابتکار شهید بهروز مرادی(رزمنده خرمشهری) طراحی و در مبادی شهر نصب شد
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
👆📷 رزمندگان خطه جنوب - اوایل جنگ
👆در عکس سمت راست: حسین فخری، مداح و شهید بهروز مرادی رزمنده هنرمند خرمشهری نیز در تصویر دیده میشوند
👆در عکس سمت چپ: غلامعلی کویتی پور، مداح دوران دفاع مقدس و شهید بهروز مرادی، رزمنده هنرمند خرمشهری در جمع نیروها دیده می شوند
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🎥 روایتی متفاوت از نبود تجهیزات نظامی و کمبود نیرو از زبان شهید بهروز مرادی -----------------------
🌴بچه بسیجیهای خرمشهر
✍️ یادداشت های هنرمند شهید بهروز مرادی
— بخش اول
▫️ بسمه تعالی
آنچه که مینویسم و شما میشنوید ادراکاتی است که در اثر مجاورت و زندگی با بعضی انسانهائی بدست آمده که امروز در جمع ما نیستند و کبوتران خونینبالی را مانند که از بام هستی سر به آسمان در بینهایت در پروازند.
روزهای اولی که توی کوچه پسکوچهها به بازیگوشی و علافی عمر میگذراندند، بجز مزاحمت و شکستن شیشه در و همسایه، و یا احیاناً در شب دهه عاشورا چسباندن چسب روی زنگ منزل یهودیها و یا مسیحیها، از جمله افتخاراتی بود که به آن مینازیدند و عقیده داشتند که باید تا صبح عاشورا بیدار ماند.
هنگام سحر جگر آبپز شده گوسفندان قربانی را از دست آشپز مسجد محل قاپ زده و با ولع نوشجان میکردند یا احیاناً خبر کردن احمد و محسن و تقی و .... بهسرکردن عبای زنانه در مجلس عزاداری زنهای محل خود را قاطی نموده و یک چائی داغ بالا میکشیدند.
و صبح عاشورا هم که میشد میرفتند دنبال دسته زنجیرزنهای فلان تکیه و تا نزدیکیهای ظهر، بو میکشیدند که کجا ناهار امام حسین میدهند. و غروب هم بیحال، بیرمق، زهوار در رفته، برمیگشتند به خانههایشان و مثل لش ولو میشدند توی اتاق، درحالی که کف پاهایشان یکمن کثافت پینه بسته بود.
این همه آن چیزی بود که از عاشورا و امام حسین توی مخ بچههای کوچک محل رفته بود. کمکم اینها بزرگ شدند، و در سنین نوجوانی پا بهرکاب انقلاب. توی مسجد محل به اتفاق دیگران کلاس قرآن و حدیث تشکیل دادند، و بچههای کوچولوی محل را جمع کرده بودند، تا از این کلاسها استفاده کنند. ولی عموعلی خادم مسجد زیرلب قر میزد. که این دیگه چه وضعیه، مگه مسجد جای بچه کوچیکاس، برید بیرون برید گم شید. بچههای کوچک لجبازی میکردند، عموعلی هم عصبانی میشد.
چوب را بر میداشت و دنبال آنها داد و بیداد میکرد. دِ برید تخمسگهای مردمآزار.
محمود، سیدابراهیم، منصور، جمشید، تقی و بچههای دیگر ریشسفیدی میکردند، تا عموعلی را راضی کنند، ولی عموعلی سماجت میکرد و پا در یک کفش که: نه مسجد جای بچه کوچیکا نیست. اما هرطوری بود کمکم سدّ عموعلی هم شکست و با اجازه بانیان مسجد قرار شد که در هفته چند جلسه منظم توی مسجد تشکیل بشه. و بچههای محل در این جلسات شرکت کنند.
در خلال این مدت منصور و جمشید به اتفاق چندتای دیگه میرفتند توی نخلستانهای اطراف شلمچه و پل نو. تا وضع فقرای روستاها را از نزدیک بررسی کنند و احیاناً کمکی.
و محمود هم داخل مسجد با چندتای دیگه کار فکری و فرهنگی میکردند.
اما از چیزهای خیلی جالب این بود که این بچهها بیسر و صدا کمکهای جنسی را از این و آن توی طبقه بالاخانه مسجد جمع میکردند و شبها تا دیروقت میبردند بین مستمندان، میان روستاهای پر از نخل لب مرز تقسیم میکردند بدون اینکه کسی بوئی ببرد.
دفاع مقدس
🌴بچه بسیجیهای خرمشهر ✍️ یادداشت های هنرمند شهید بهروز مرادی — بخش اول ▫️ بسمه تعالی آنچه که مین
🌴بچه بسیجیهای خرمشهر
✍️ یادداشت های هنرمند شهید بهروز مرادی
— بخش دوم/پایانی
▫️ وقتی جنگ شروع شد، هنوز چند مدتی از ثبتنام اینها توی بسیج نگذشته بود. درخلال درگیریهای اولین روزهای جنگ، مثل بقیه مردم، دست به اسلحه شدند. و هستههای مقاومت داخل مساجد بوجود آمد. از بچههای کوچک داخل مسجد بعضیها ماندند و بعضیها رفتند.
عراقیها شهر را یکپارچه زیر آتش گرفته بودند و صدای انفجار، بوی باروت و دود، عرصه را بر همه تنگ کرده بود. شهدا را توی گورستان جنتآباد، کنارهم ردیف کرده بودند، و بدون غسل در شرائط دشوار بهخاک میسپردند.
شهر محاصره شده بود، و لحظات طاقتفرسا و دشواری بر همه میگذشت و در این میان اندک کسانی که تا آخرین لحظات مانده بودند، یکی بعد از دیگری در جنگ و گریزهای کوچه پسکوچههای شهر، در خون خود میغلطیدند.
جمشید توی یک راهپله، شهید شد.
سیدابراهیم هم یک کوچه آنطرفتر.
اکبر موقعی که داشت لب شط غسلشهادت میکرد شهید شد.
محمود مسئول کارهای فرهنگی مسجد، در کنار سامی، سر یک کوچه نزدیک مدرسه پشت گلفروشی باهم شهید شدند. و تعدادی از بچههای فضول آنروزها و مردان بزرگ و حماسهساز امروز، در لابلای آجرپارههای شهر مدفون شدند.
جنازه حسین و شبیر رویهم رفته یک کیلو کمی بیشتر نشد، که هردو را در یک قبر جا دادند، و جنازه محمودرضا هم لابلای نخلستانهای نزدیک دبیرستان دورقی پیدا شد، درحالی که یک لنگه کفش او کمی آنطرفتر پرت شده بود، و ساعت مچیاش هم لابلای شاخ و برگها از کار افتاده بود.
اینها که نوشتهام گذری کوتاه بود خلاصهوار درمورد شهدائی که اکنون در جمع ما نیستند، و دنیا را گذاشتهاند برای اهلش. تا زنده بودند و در عالم کودکی کارشان اذیت کردن و چوب توی سوراخ مورچهها کردن بود، و وقتی بزرگ شدند، هنوز در اوان نوجوانی که چون شمع بپای انقلاباسلامی آب شدند.
و حالا تصاویر چهرههای نورانی و دوستداشتنی آنها زینتبخش نمازخانه سپاه شده.
بهروز مرادی
7/10/63
خرمشهر
سال 1367 با تهاجم مجدد دشمن و اشغال بخشی از خاک ایراناسلامی، بهروز دوباره عازم میادین نبرد شد. او در جبهه شلمچه با یک قبضه آرپیجی 7 به همراه دیگر دوستانش به شکار تانکهای دشمن رفت و بهگفته همرزمانش، موفق شده بود 8 تانک دشمن را هدف قراردهد.
بهروز آنقدر گلوله آرپیجی شلیک کرده بود که از گوشهایش خون جاری بود ولی لحظهای استراحت را نمیپذیرفت.
سرانجام روز چهارشنبه 4 تیر 1367 هنرمند جوان خرمشهری، نقاش، عکاس، خبرنگار، نویسنده، سخنران، بهروز مرادی فرزند شهید "قربانعلی مرادی"، برادر شهید "فرزاد مرادی"، هدف تیر دشمن قرار گرفت و به پدر و برادر شهیدش پیوست و پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش خرمشهر آرام گرفت.
پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۴ خرداد سالروز شهادت بهروز مرادی گرامی باد.
🔹روح انقلابی و کمال گرایی دینی شهید را در این ویدئو که مربوط به ساعاتی قبل از شهادت ایشان را با هم ببینیم. وصیت نامه شهدا نه فقط کاغذی است که شهید با خودکار اندیشه های خود را در آن نوشته، بلکه همه صحبت های شفاهی و سبک زندگی او هم شامل می شود.
🔹همیشه صحبت های موضوع این فیلم برایم جالب بود تا اینکه امروز فهمیدم تابلو «به خرمشهر خوش آمدید، جمعیت ۳۶ میلیون نفر» اثر ایشان است. زمانی که بعثی ها وارد خرمشهر شدند بر یکی از دیوارهای شهر نوشتند «جئنا لنبقی» یعنی «آمده ایم که بمانیم» و او خواست با نوشتن این تابلو پاسخی به ارتش بعث و حامیانش بدهد و بگوید که مردم ایران همه با هم اتحاد دارند.
🔹تابلوی معروف «این شهر به خون شهدا مطهر است با وضو وارد شوید» هم اثر این شهید بزرگوار است. شهیدی که دانشجوی رشته صنایع دستی دانشگاه هنر بود و همانند شهید آوینی هنر و تخصصش را در راه گسترش فرهنگ دفاع مقدس به کار گرفت و ۲۰۰۰ عکس در آرشیو دفاع مقدس یادگار تلاش او در به تصویر کشیدن مظلومیت خرمشهر و رزمندگان آن است.
♦️شهید آوینی: «روی تابلوی ورودی شهر نوشته است: کوچههای این شهر به خون شهدا آغشته است با وضو وارد شوید. این تابلو را بر دروازه خرمشهر، شهید بهروز مرادی نگاشته است، مردی از سلاله جوانمردان. او تا سال ۱۳۶۷ که به شهادت رسید، پای از جبههها بیرون نگذاشت. خانه شهید بهروز مرادی در خیابان نقدی، کنار مسجد اصفهانیها قرار دارد. در این خانه سه شهید زیستهاند، بهروز مرادی، پدر و برادرش»
🔸منبع کتاب «گنجینه آسمانی»
🔷 ۳ خرداد سالروز وفات شاعر بسیجی و مجنونِ دفاع مقدس و شاگرد مکتب شهید آوینی، زنده یاد محمدرضا آغاسی
⚪️ (قسمت اول شعر او برای شهید آوینی)
گريزم به معنا، ز قيد حروف
به روح شهادت بيابم وقوف
كه آنان كه بر سَرِ حق واقفند
سليمان تأويل را آصفند
به تعداد اگرچه آنان كَمند
ولی همچو پولاد مستحكمند
به امر ولی استقامت كنند
اشارت نمايد قيامت كنند
رهاتر ز طوفان، شتابان چو برق
چنان خنده رعد بر غرب و شرق
نبرد آفرينَند و آشوبناک
ندارند در دل هراس از هلاک
دل آگاه و مرگ آزمونَند و مرد
سرآغاز نورند و طوفان درد
به قاموس مردان عقب گرد نيست
كسی كاو گريزد ز حق، مرد نيست
بشارت به مردان شورآفرين
خدا بندگان شعور آفرين
زنور ولايت جهان روشن است
دلِ آشكار و نهان روشن است
جهان پر شد از نعره ياصمد
ولی گوش شيطان از آن می رمد
گَر ابليس درنزد ما خم نشد
ز مقدار ما ذرهای كم نشد
خدا تا جهان را پُر از نور كرد
جهولان بدكيش را كور كرد
به خفاش ها چشم بينش نداد
پَر پرسه در آفرينش نداد
از اين رو گرفتار خودبينی اند
فرو رفته در ظلمت آيينی اند
فرومايه گَندخوارند و بَس
زبان بهر انكار دارند و بَس
زبان گَر نگويد ز حق لال باد
چنان خار و خَس پست و پامال باد
زباني كه لغزد به شرک و نفاق
چه دارد به جز خرقه افتراق
بكوشد به تعميم فسق و فساد
كشد تيغ تعقيب بر عدل و داد
زبانی كه سرگرم نشخوار شد
حقايق بر او سخت دشوار شد
زبان نيست، آن بوق اهريمن است
زبان بسته مخلوق اهريمن است
نی انبان نان است و شيپور نام
به هر گوشه خاک گسترده دام
فريب آشنا شيطنت می كند
به واخوردگان سلطنت می كند
چنين غول از شيشه برون زده
درختی است بی ريشه بيرون زده
درختی خبيث و شرافت ستيز
كه هر شاخ و برگش بود فتنه خيز
ولی در مقابل زبانی دگر
كه سرخ است اما ز خون جگر
زبانی چنان تيغ حيدر دو دم
كه لبريز نور است در هر قدم
زبانی كه حق گوی و حق باور است
چنان كشتی نوح پهناور است
ندارد ز طوفان هراسی به دل
نيفتد به گردابه آب و گل
بود متصل بر سرانديب وحی
بچرخد چو پرگار بر امر و نهی
به تيغ خروش و به تير دعا
حفاظت كند از حدود خدا
زبانی كه حق را ستايش كند
شب و روز خورشيد زايش كند
چه گويم كه با دل چه ها می كند
به هر جمله طوفان به پا می كند
چنان سيل از خود رها می شود
عصا در كفش اژدها می شود
زبان كه لغزد به سطح دروغ
نخواهد رسيدن به حد بلوغ
بلوغ زبان در سخن آوری است
بلوغ بشر در خداباوری است
خداباوري چيست؟ انكار خويش
رهايی ز نفس گرفتار خويش
هلا ای مسلمان تسليم نفس!
تو ای بنده نفس از بيم نفس!
چو بر نفس اماره پُل می زنی
به تمجيد شيطان دهل می زنی
ز تنهايی و شام هجران منال
چو خود در ميانی چه جای وصال
كه هر قطرهای هستی خويش ديد
به دريای هستی نخواهد رسيد
دل از خويش كندن جنون بارگی است
عطش در تكاپوی آوارگی است
خدابندگی كن نه خودبندگی
رها شو، رها زين سرافكندگی
خدابندگی كن ،خداوند باش
سحر باش، سرشار لبخند باش
خدابندگی چيست؟ فانی شدن
به امر ولی آسمانی شدن
شبانگه سر از خواب برداشتن
به محراب خون قامت افراشتن
وضويی ز خون جگر ساختن
پس آنگه به تسبيح پرداختن
چراغ مناجات افروختن
و در انتظار سحر سوختن
ز خاكستر چشم خون ريختن
نماز و عطش در هم آميختن
دو ركعت تماشا، دو ركعت حضور
دو ركعت توجه به آفاق نور
دو ركعت تقرب، دو ركعت صفا
به آيين آيينه مصطفی (ص)
به هنگام هنگامه روزگار
بجز درگه مرتضی (ع) رو مدار
علمدار آهنگ خون كرد باز
جنون زاده عزم جنون كرد باز
به «نون» بست نقش و «مايسطرون»
جنون كرد وَز خويشتن شد بُرون
نشان داد كاين جاده بن بست نيست
عدم در سراپرده هست نيست
هلا بوالفضولان خُرد و كلان
چه دانيد از خاستگاه يَلان
فرو خفته در نفس اهريمنيد
در اين دخمه تا كی نفس می زنيد
به همدستی اهرمن آمديد
به توحيد جاری شبيخون زديد
به هفت آسمان ريسمان بافتيد
ز خلط مباحث چه ها يافتيد؟
غرض زين همه شطح و طامات چيست؟
رهاورد اين نفی و اثبات چيست؟
شما را هدف چيست زين التقاط
گهی انقباض و گهی انبساط
خداوند در بست وهم شماست
كه كوتاه چون سقف وهم شماست
شكم بارگان گريزان ز جنگ
نشستيد بر سفره نان و ننگ
غبار عناوين و القابتان
نشسته است بر چشم پرخوابتان
بجز قطب تزوير و قطر شكم
چه خوانديد در مكتب بوالحكم؟
به فردا كه عذری پذيرفته نيست
اگر اهل درديد بايد گريست
مبنديد بر ديدگان راه را
ببينيد مرد دل آگاه را
كسی را كه عزمش چو پولاد بود
پر از ذكر و تسبيح و فرياد بود
دلش رنگ بی رنگی كردگار
به عزم رسيدن به حق بيقرار
به اسرار پرواز آگاه بود
كزين خاكدان سوی حق پرگشود
چو جام پر از زهر را سركشيد
چو عنقا به هفت آسمان پركشيد
به هنگامه ي رزم «اهل قلم»
چو او كم بود مرد ثابت قدم
كه او سيدی رِند و آزاده بود
ز تقدير در غربت افتاده بود
ادامه👇👇
دفاع مقدس
🔷 ۳ خرداد سالروز وفات شاعر بسیجی و مجنونِ دفاع مقدس و شاگرد مکتب شهید آوینی، زنده یاد محمدرضا آغاسی
به همت كمر بست و بازو گشاد
به سَرحلقه امر گردن نهاد
به هنگام بر نَفسِ خود پاگذاشت
سفر كرد و ما را به خود واگذاشت
اجل تيغ برسينه او گُشود
خدا، رو به آيينه او گُشود
شهيدانش ديدند همدوش خويش
گرفتند او را در آغوش خويش
كه بود آن خدايی يَلِ رادمرد
پيام آورِ عرصههای نبرد
يلان را به آوای خود می نواخت
چو خورشيد از داغشان می گُداخت
چو طوفان گذشت از خَمِ هفت خوان
زداغش سِيَه پوش هفت آسمان
ندانستم اين آهنين مرد كيست
كه چشم ولايت به سوگَش گريست
كدامين قلم ميتواند سرود
كه شمشير حق جمع اضداد بود
زبان شعله، فرهيخته، استوار
ستيهنده، بالنده، اميدوار
مصيب كش و در مصائب صبور
تقلا، تكاپو، تَرَنُّم، عبور
تَشَرَُف، تشرُّع، تضرُّع، نياز
توكل، توسل، توجه، نماز
شريعت، طريقت، حقيقت، معاد
عنايت، ولايت، رضايت، جهاد
تأمل، تحمل، تحول، كلام
تفاهم، تلاطم، تهاجم، قيام
ترحم، تظلم، تكلم، تپش
تقدس، تفحص، تشخص، منش
اشارت، بشارت، نظارت، سفر
سيادت، سعادت، شهادت، ظفر
الا روح طوفانی مرتضی
سليمان تسليم امرِ قضا
از آن دم كه در خون شنا كردهای
مرا با جنون آشنا كردهای
جنون را به حيرت درآميختی
قلم را ز غيرت برانگيختی
بگو نسبتت با شهيدان چه بود
كه مرغ دلت سويشان پرگشود
چه ها كرد حق با تو در شام قدر
كه همسفرهای با شهيدان بدر
ببخشای اگر از تو دم ميزنم
و يا در حريمت قدم می زنم
برآنم كه درک ولايت كنم
مبادا كه ترک ولايت كنم
كنون خالی از عجب و خودبينی ام
پر از سكر آوایِ آوينی ام
به صحرا روانم من هَرزه گَرد
مهيای تيغم به عزم نبرد
به خون می تپد توسن سركشم
سزد تا چو تير از كمان پَر كِشم
زبان سرخ و سر سبز و دل زخمناک
خوش آن دم كه در خون فتم چاک چاک
سر سبز گر سرخ گردد رواست
كه اين شيوه شيعه مرتضاست
مرا غير از آهنگ خون چاره نيست
جنون زاده را جز جنون چاره نيست
به فردای قحطی، به امر امير
كشم نعرهای گرم و طوفان ضمير
به مردانگی خامه را بشكنم
هياهوی هنگامه را بشكنم
قلم باز آهنگ خون می كند
جنون زاده عزم جنون می كند
دفاع مقدس
🔷 ۳ خرداد سالروز وفات شاعر بسیجی و مجنونِ دفاع مقدس و شاگرد مکتب شهید آوینی، زنده یاد محمدرضا آغاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر سوزناک مرحوم محمدرضا آقاسی در مورد امام رضا(ع)...