eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دفاع مقدس
پاره شود پیکرت ای آسمان.mp3
6.2M
😭😭 📢 صوت | سوزناک در رثای سیدالشهدا (ع) با نوای: حاج صادق آهنگران ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
حرم عشق كربلاست ؛ و چگونه در بند خاك بماند آنكه پرواز آموخته‌ است و راه كربلا می‌شناسد ... 👇👇
🌴ششم محرم در آیین عزاداری ایرانیان مخصوص گرامیداشت نوجوان عاشق، قاسم بن الحسن معرفی شده است. 🔹قاسم بن الحسن دفاع مقدس که بود؟ ◇در بین نیروهای گردان از میان ۴۰۰ نفر رتبه پنجم تیراندازی را کسب کرد اما چون فقط ۱۲ سال داشت از رفتن به جبهه منع شد! به هر دری‌ که زد او را نبردند! با آن سن کم خود را از چای گرمیِ اردبیل به تهران رساند و ده روز در مقابل دفتر رئیس جمهور ماند تا او را ببیند اما موفق نشد! ◇روز یازدهم ماجرا را به رئیس جمهور آیت الله خامنه ای گفتند! ایشان دستور می دهد که وی را به نزد او بیاورند! خواسته اش را مطرح اما ایشان نیز به دلیل سن کمش مخالفت خود را با اعزامش اعلام کرد! ◇در آن لحظه گریه کرد و گفت: حالا که نمی گذارید به جبهه بروم، به روضه خوان ها بگویید از این پس روضه حضرت قاسم را نخوانند، چون او هم در هنگام شهادت فقط ۱۳ سال داشت! آیت الله خامنه ای همان لحظه در کاغذ مهر شده ای که به وی تحویل داد نوشت «او بدون هیچ محدودیتی می تواند به جبهه اعزام شود.» ◇پایش به جبهه باز شد. شهید حمید باکری در سخنرانی‌های خود جهت بالا بردن روحیه نیروها از رشادت های او می گفت. هرگاه که در مرخصی بود و به اردبیل می آمد، با دعوت امام جمعه در خطبه ها حاضر و مردم را به رفتن به جبهه و دفاع از اسلام دعوت می کرد. ◇او نه در پشت جبهه، بلکه در مقدم‌ترین خط مقدم، یعنی گردان تخریب حضور پیدا کرد و در شب های عملیات مین ها را خنثی و به شهیدان حمید و مهدی باکری می گفت که سریع گردان را به جلو بیاورید! او کسی نبود جز ″شهید مرحمت بالازاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ″پرچم اسلام″ را، بر همه‌ی جهان برگزار می‌کنیم. 🔹 مرحمت بالازاده دوازده ساله، با زبان کودکانه و شیرین خود میگوید: ◇ امام را تنها نذارید و همیشه پشتیبان امام باشید و منافقان این را بدانند که ما بیدار هستیم و پدرتان را در می‌آوریم و ...
⚪️ چهره شهید دانشگر در ماه محرم تبلور عشق به حسین(ع) بود 🔹️ برادر شهید دانشگر می گوید : عباس ماه محرم که فرا می‌رسید پیراهن مشکی به تن می‌کرد و چفیه سبز رنگی به گردن می‌انداخت، شور حسینی او را به هیئت می‌کشاند. ◇ می توان عشق و محبت او به سیدالشهداء (ع) را در چهره اش دید اما او به شور اکتفا نمی‌کرد. به هیأتی می‌رفت که بار علمی و معنوی بیشتری داشته باشد. 🔸️ کنار دوستانش می‌نشست و سینه زنی که شروع می‌شد، عاشقانه سینه می‌زد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 تصاویری از عزاداری رزمندگان دفاع مقدس در ایام محرم 🚩🚩 🔹 در طول سال در جبهه مداحی انجام می‌ شد اما در محرم مداحی ها رنگ و بوی متفاوتی داشت، در اين ايام مداحی ها مضامينی برگرفته از عاشورا و جانفشانی ها در جبهه ها داشت. ◇ سبك های مداحی در زمان دفاع مقدس منحصر به فرد بود، سبك های سنتی بسيار زيبا و جانسوز بود كه در نهايت با روحيه دادن به رزمندگان به حماسه آفرينی منجر می شد. اما امروز سبك های مداحی كمی متفاوت شده است. ◇ در فیلم می بینید که رزمندگان با نوای دلشین و به همراه احترام نام ارباب و امام خود را زمزمه می‌کنند. ″حسین جانم ، ای حسین جانم، ای حسین جانم″ 🏴🏴
بابا_قربان_نعش_بی_سرت+_قاسم_رزمنده.mp3
3.72M
🌴 زبان حال حضرت سکینه با جسم صدچاک پدر 🌷 🎤 با نوای حاج صادق آهنگران ⚪️ دوران ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 📢 صوت | ابن الحسن (ع) قاسم رزمنده ام، دل ز دنیا کنده ام نوجوانی صف شکن، پر دلی کوبنده ام مجتبي را نونهالم، از نژادِ هاشمم سرور خوبان حسین را، از دل و جان خادمم غنچه نو رسته باغ ولایت قاسمم تا شهادت بر سر عهد خود پاینده ام وارث میرِ دليران، شير يزدان، حيدرم از سلاله پاک زهرا نو گل پيغمبرم گر چه از رزم‌آوران كربلا كوچكترم يكه تازی قهرمان، گوهری ارزنده ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلم دیده نشده از شهید ۱۳ ساله "مرحمت بالازاده" که با روضه حضرت قاسم(ع) مجوز اعزام به جبهه را از رهبر انقلاب گرفت... آخرین دعای شهید آزادی قدس بود دوران جنگ تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
📽 فیلم دیده نشده از شهید ۱۳ ساله "مرحمت بالازاده" که با روضه حضرت قاسم(ع) مجوز اعزام به جبهه را از ر
🌱نوجوان شهید مرحمت بالازاده -- از گرمی استان اردبیل: 🔹او در میان نیروهای گردان از میان چند صد نفر رتبه پنجم را در تیراندازی کسب می کند اما چون فقط ۱۲ سال سن داشت از رفتن به جبهه منع می شود! به هر دری می‌زند با پاسخ منفی روبرو می شود. سرانجام با آن سن کم، خود را از اردبیل به تهران رساند. یازده روز در مقابل دفتر رئیس جمهور می ماند تا اینکه وی را ببیند اما موفق نمی شود. روز دوازدهم ماجرا را به آیت الله خامنه ای می گویند. آیت الله خامنه ای دستور می دهد او را به نزد وی بیاورند. مرحمت خواسته خود را اعلام اما ایشان نیز به دلیل سن کم او، مخالفت خود را اعلام می نماید. مرحمت در آن لحظه گریه می کند و می گوید پس اگر نمی گذارید به جبهه بروم، به روضه خوان ها هم بگویید از این پس روضه حضرت قاسم را نخوانند زیرا او نیز در هنگام شهادت فقط ۱۳ سال داشت! رهبر معظم انقلاب همان لحظه در دست خطی که به وی تحویل داد در آن نوشت «مرحمت بدون هیچ محدودیتی می تواند به جبهه اعزام شود.» پای مرحمت به جبهه باز شد. شهید حمید باکری در سخنرانی‌های خود جهت بالا بردن روحیه سربازان از رشادت های مرحمت می گفت. مرحمت هرگاه که در مرخصی بود و به اردبیل می آمد، از سوی امام جمعه این شهر دعوت می شد تا در خطبه های نماز جمعه مردم را به رفتن به جبهه و شور انقلابی دعوت کند. سرانجام در ۱۳۶۳/۱۲/۲۱ در عملیات بدر در جزایر مجنون عراق به شهادت رسید. شادی روحش صلوات.
دفاع مقدس
🌴 ۲۲ تیر ۱۳۶۱ - سالروز آغاز عملیات #رمضان در جبهه جنوب سال 1361 #جنگ_تحمیلی
👈 نام عملیات: ✅ رمز عملیات: یا مهدی(عج) ادرکنی 📍 منطقه عملیات: شرق بصره: زمین مثلث شکل به وسعت 1600 کیلومتر مربع که از شمال به کوشک و طلائیه و حاشیه جنوبی هورالهویزه به طول 50 کیلومتر، و از غرب به شط‌العرب به طول 80 کیلومتر، و از شرق به خط مرزی شمالی - جنوبی (از کوشک تا شلمچه به طول 60 کیلومتر) منتهی می‌شود 🗓 زمان عملیات: ۱۳۶۱/۴/۲۲ تا ۱۳۶۱/۵/۷ 📌 هدف: حضور قوای نظامی ایران در پشت شط‌العرب و تسلط بر معابر وصولی بصره 🗺 نوع عملیات: بزرگ ❇️ فرماندهی عملیات: مشترک (سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی) 👈 سازمان عملیات: مشترک (سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی) 🚹 استعداد نیروهای درگیر خودی: 133 گردان پیاده؛ 20 گردان زرهی، 11 گردان مکانیزه و 10 گردان توپخانه 💣 استعداد نیروهای درگیر دشمن: 74 گردان پیاده؛ 49 گردان زرهی، 29 گردان مکانیزه 📊 نتایج عملیات: تصرف 40 کیلومتر مربع از خاک دشمن
دفاع مقدس
👈 نام عملیات: #رمضان ✅ رمز عملیات: یا مهدی(عج) ادرکنی 📍 منطقه عملیات: شرق بصره: زمین مثلث شکل به و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرماندهان جنگ در پشت خاکریز عملیات رمضان ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🎞 ... و در قسمت دوم فیلم: تصاویر نفس گیر از لحظه مجروحیت و شهادت یک بیسیم‌چی در عملیات رمضان
36.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحنه هایی از عملیات رمضان
👈 نام عملیات: ✅ رمز عملیات: و لاحول و لا قوه الابالله العلی العظیم. انا فتحنا لک فتحا مبینا. یا امام صادق (ع)، الله اکبر 📍 منطقه عملیات: منطقه عمومی دهلران-طیب و غرب رودخانه میمه 🗓 زمان عملیات: ۱۳۶۴/۴/20 📌 هدف: انهدام نیروهای دشمن در تپه ۱۹۴ و سایر تجمعات در منطقه عمومی دهلران-طیب و غرب رودخانه میمه 🗺 نوع عملیات: محدود (نفوذی) ❇️ فرماندهی عملیات: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 👈 سازمان عملیات: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 🚹 استعداد نیروهای درگیر خودی: سه گردان از لشکر ۱۹ فجر سپاه شامل امام علی (ع)، قاسم بن الحسن (ع) و امام مهدی (عج) و یک گروهان مامور همراه پشتیبانی توپخانه و هوانیروز ارتش 📊 نتایج عملیات: آانهدام نیروهای دشمن در تپه ۱۹۴ و سایر تجمعات در منطقه عمومی دهلران-طیب و غرب رودخانه میمه
دفاع مقدس
👈 نام عملیات: #قدس3 ✅ رمز عملیات: و لاحول و لا قوه الابالله العلی العظیم. انا فتحنا لک فتحا مبینا.
🔴 به مناسبت سالروز عملیات قدس ۳؛ ✅ روحیه قوی رزمندگان در برخورد با مین ◀️ نصرالله کتویی زاده گفت: یکی از بچه‌ها افتاده بود روی زمین. از قسمت مچ، پا نداشت. نخ تسبیحش را پاره کرد و رگی را که از آن خون فواره می‌زد، بست. با خنده گفت: آقا بیاین کباب. کباب تازه دارم. ببین چه بوی گوشتی راه انداخته! با این حرف‌ها نگذاشت روحیه بچه‌ها خراب شود. داد زد: برید جلو کار رو تموم کنید.
دفاع مقدس
🔴 به مناسبت سالروز عملیات قدس ۳؛ ✅ روحیه قوی رزمندگان در برخورد با مین ◀️ نصرالله کتویی زاده گفت:
گفت: این مال من بود حاجی، چون پام رو گذاشتم جای پای شما. نگران نباشین، خوب میشم. کار رو ادامه بدین. مین بر اثر بارش باران یا موج انفجار حرکت کرده و در عمق شانه جاده فرورفته بود. همان مینی که پا روی آن گذاشته بودم، زیر پای نفر بعد منفجرشده بود. این بار هم خداوند به من نشان داد که همه‌چیز در دستان قدرتمند اوست. خون را از پشت سر و گردنم پاک کردم و برگشتم سر کارم. چند دقیقه نگذشته بود که دوباره صدای انفجار آمد. این بار از کمی دورتر و درست در ابتدای جاده. یکی از بچه‌ها افتاده بود روی زمین. از قسمت مچ، پا نداشت. نخ تسبیحش را پاره کرد و رگی را که از آن خون فواره می‌زد، بست. با خنده گفت: آقا بیاین کباب. کباب تازه دارم. ببین چه بوی گوشتی راه انداخته! در آن اوضاع وانفسا شروع کرد به شوخی و مسخره‌بازی درآوردن. راست می‌گفت راستی راستی بوی گوشت کباب شده می‌آمد! با این حرف‌ها نگذاشت روحیه بچه‌ها خراب شود. آمبولانس رفته بود. با یک چفیه مچ پایش را بستیم و نشاندیمش روی برانکارد. داد زد: هیچ‌کس حق نداره دنبال من راه بیفته. فقط هرکی کبابی می خواد بیاد! برید جلو کار رو تموم کنید. عصر شده بود. خورشید می‌رفت که پشت کوه‌ها و تپه‌ماهورها مخفی شود. یک تیم دونفره در انتهای جاده مشغول پاک‌سازی بودند که یکدفعه صدای انفجار از سمت آن‌ها بلند شد و سکوت منطقه را شکست. پنجاه شصت متری جلوتر از من بودند. دویدم طرف مجید ابوالقاسمی که افتاده بود روی زمین. جفت چشم‌هایش از حدقه بیرون زده بود و روی صورت دودزده اش می‌لغزید خسرو دوکوهکی که نیروی تأمین و همراه مجید بود به لکنت زبان افتاد. تقصیر م م من بود. یه لحظه س سرباز ع عراقی رو... خسرو دشمن را دیده و به تخریبچی اعلام کرده بود. مجید که در همان لحظه سیخک می‌زده، به‌جای فروبردن سرنیزه داخل زمین، آن را روی مین زده بود و تمام.   ⚪️ عملیات شناسایی با وضعیتی غیرمسلح! دو شب بعد عملیات شروع شد. نوی بی‌سیم خبر دادند که گردان‌ها جلو رفته‌اند، اما الحاق انجام‌نشده است. دستور رسید دشمن را دور بزنیم و محور جدیدی برای عبور گردان احتیاط پیدا کنیم. صبح زود چند تا چاشنی و ماسوره و نارنجک برداشتم. آچار M۲ و سیم‌چین را هم به فانسقه‌ام وصل کردم و همراه با هاشم اعتمادی، محسن بنائیان، مهدی زارع و مجید سپاسی راه افتادم. کمی جلوتر پشت تپه‌ای پنهان شدیم. دوربینم را روی چشم‌ها گذاشتم و شیارهای روبه‌رو را بررسی کردم. وقتی خواستم یکی از مسیرهای مناسب را به بچه‌ها نشان بدهم متوجه چیز عجیبی شدم. هیچ‌کداممان مسلح نبودیم. با نگاهی سریع همه را ورانداز کردم و گفتم: می گم شماها پا شدین اومدین اینجا، اسلحه‌ای، چیزی با خودتان نیاوردین؟ این به آن نگاه کرد، آن‌یکی به نفر بعدی. خنده‌شان گرفت. هاشم اعتمادی گفت: از برادران عراقی می‌گیریم. منبع: دریاب، مهدی، چاشنی‌های خیس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۳، صص ۲۳۱، ۲۳۲، ۲۳۳، ۲۳۴، ۲۳۵