دفاع مقدس
💠 مردی که پس از چهل سال به آرامش رسید 🔹 «حاج حمید میرزایی» پس از چهل سال مجاهده و نبرد در مسیر «نهض
فهمیدم تیر خوردهام. با دست چپ، آرنج دست راستم را که لمس کردم، فورانِ جریان خون گرم، نشانم داد گلولهی دوشکا ناکارم کرده است. هنوز اذان صبح نشده بود. این را وقتی به صفحهی ساعتم نگاه کردم، فهمیدم. بر اثر شدّت از دست دادن خون، لحظه به لحظه بدنم کرخت و سستتر میشد. جواد و حجّت و کارور، بالای سرم آمدند. به آنها دلداری دادم و گفتم: نگران نباشید؛ جراحتام جدّی نیست. امّا جواد قانع نشد. سریع دو، سه نفر از بچّههای گردان را صدا زد، مرا به دست آنها سپرد و گفت: بیمعطلی؛ این را برسانید به خاکریز عاشورا، عجله کنید!
جرّ و بحث با جواد بیفایده بود. با کمک آن دو، سه نفر بسیجی؛ از شیار سلمان سرازیر شدم و مرا رساندند به نقطهی رهایی گردانهای لشکر، در خاکریز عاشورا. بعد هم مرا فرستادند به پُست اورژانس لشکر.
بعدها از کارور شنیدم بعد از فرستادن من به عقب، خود جواد و حجّت با انهدام آن سنگر دوشکا، راه پیشروی بچّههای مالک را باز کردند. از قراری که شنیدم؛ جواد عجیب برای رسیدن به بالای قلّه 1904 بیتابی نشان میداد و مدام میگفت: چرا معطّلاید؟ عجله کنید خودمان را به قلّه برسانیم! دست آخر هم؛ صبح دوازده آبان، جزو اولین نفراتی بود که بالای 1904 به شهادت رسید. تازه آنجا بود که متوجّه شدم چرا آن شب، آن همه برای رسیدن به قلّه بیقراری میکرد. لابد به او الهام شده بود که سکوی پرتابش به میهمانی شهدا؛ قلّهی 1904 است».
نقل از: " کتاب کوهستان آتش"
دفاع مقدس
💠 مردی که پس از چهل سال به آرامش رسید 🔹 «حاج حمید میرزایی» پس از چهل سال مجاهده و نبرد در مسیر «نهض
"گزارش عملیات والفجر-۴"
"قسمت هشتم"
"به روایت حمید میرزایی"
از آنجا که امروز خبر مصیبت بار شهادت سردار جانباز حاج حمید میرزایی واصل گردید، مناسب تر آن دیدم تا ماجرای تصرف قله ۱۹۰۴ کانی مانگا در مرحله سوم عملیات والفجر-۴ را به عموم علاقمندان تقدیم کنم.
نثار روح حاج حمید و تمامی شهیدان صلوات.
در این مرحله از عملیات، همان ابتدا تعدادی از رزمندگان و فرماندهان به خاک افتادند که یکی از آن نامآوران شهید جواد افراسیابی؛ فرمانده جانباز نبردهای نامنظم سپاه غرب کشور در محور عملیاتی گیلانغرب -نفتشهر، طی سال نخست جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه ایران بوده است. او که از اواخر بهار ۱۳۶۲ بارِ مشقّتِ ماهها مأموریت شناسایی محور کوهستانی بمو- دربندیخان را، مردانه متحمّل شده بود، همچون مجید زادبود؛ معاون واحد اطلاعات - عملیات و علیاصغر رنجبران؛ جانشین تیپ ۳ ابوذر، نسبت به روش مدیریتی و نحوه برخورد شماری از مسؤولین عالیرتبه جنگ با طرح عملیات لغو شدهی والفجر-۵، عمیقاً معترض شده بود. با این حال همچنان، با رزمندگان لشکر 27 همراه شد و در شامگاه یازدهم آبان، به همراه بسیجیان گردان مالکاشتر، از خاکریز عاشورا رهسپار طریق فتح قلّهی ۱۹۰۴ کانیمانگا شد.
حمید میرزایی؛ همرزم قدیمی افراسیابی و مسؤول ستاد واحد اطلاعات - عملیات لشکر ۲۷، که در مأموریت گردان مالک اشتر برای تصرّف قلّه 1904 کانیمانگا، حضوری میدانی به عنوان راهنما داشته است، در این باب میگوید:
«... بر اساس طرح مانوری که حاج همّت ضمن مشورت با سعید قاسمی، آن را برای هفت گردان تکوَرِ لشکر۲۷ ترسیم کرده بود؛ مهمترین قلّه در مجموعه قلل کانیمانگا _ یعنی ارتفاع ۱۹۰۴ در مرکز آن ارتفاعات - به عنوان هدف به گردان مالک محوّل شد. همین انتخاب؛ میزان اعتماد حاج همّت نسبت به توان مدیریتی محمّدرضا کارور و کادرهای فرماندهی زیردست او و همچنین، بُرِشِ عملیاتی بسیجیهای سرشار از روحیه و چابکِ گردان مالک اشتر را، به خوبی نشان میداد. ضمن صحبت با سعید قاسمی؛ قرار شد جواد افراسیابی و من هم، برای کمک به حجّت معارفوند - راهنمای اعزامی اطلاعات - عملیات لشکر به گردان مالک - با او همراه شویم و به آن گردان برویم.
در آن روزها، جواد، کادر آزاد واحد اطلاعات - عملیات لشکر بود، امّا به دلیل سابقهی درخشان و تجربهی زیادی که از دوران جنگهای پارتیزانیاش در محور کوهستانی گیلانغرب - نفتشهر با یگانهای کماندویی سپاه دوّم دشمن داشت، همهی ما به او به چشم برادر بزرگتر نگاه میکردیم و حرفاش برای همهی ما حُجیّت داشت. البته او هم مثل رنجبران؛ به نحوهی برخورد و شیوهی مدیریتی ردههای بالا در ماجرای عملیات لغو شدهی والفجر - ۵ اعتراض داشت و به همین دلیل، شب حمله به جای اسلحه، یک چوب دستی کلفت و قرصی را برداشت و با همان، همراه ستون مالک روانه عملیات شد. بعد از رها شدن ستون نیروهای گردان مالک از خاکریز عاشورا و عبور از عرض رودخانه، به دشت قزلچه رسیدیم و به حرکتمان در عمق آن دشت ادامه دادیم. گاه و بیگاه، گلولهی خمپارهی سرگردانی در چپ و راست ستون گردان به زمین مینشست و منفجر میشد و حرکت ستون، برای لحظاتی متوقف میشد.
طبیعی بود بچّه بسیجیها، بیاختیار، برای دقایقی کُپ کنند و بنشینند. هربار که انفجاری روی میداد و ستون زمینگیر میشد، جواد به من میگفت: حمید؛ اینها را ول کن، بیا خودمان برویم. به او میگفتم: این چه حرفی است آقا جواد؟! ما باید این ستون را به آن بالا برسانیم. امّا جواد مرغاش یک پا داشت و مدام میگفت: ولشان کن؛ بیا خودمان برویم بالا. کارور هم هربار این حرفها را از جواد میشنید، جوش میآورد و شاکی میشد!
بالاخره رسیدیم پای دامنهی شیاری که به سمت قلّه 1904 کانیمانگا منتهی میشد. حاج همّت در جریان گویاسازی نقشهی منطقهی شرق پنجوین و تعیین راهکارهای گردانها، اسم آن شیار را گذاشته بود «شیار سلمان». حین بالا کشیدن از کمرکشِ شیار سلمان، رسیدیم به نقطهای که یک سنگر آشیانه تیربار دوشکای دشمن، با اجرای آتش مسلّط و بیامان خودش روی راهکار ما، عملاً راه پیشروی ستون گردان مالک را سد کرده بود. بلافاصله نفرات ستون را قدری عقب کشیدیم و آنها را در پناه تیغههای صخرهای سمت چپ شیار سلمان مستقر کردیم. بعد از مشورت کوتاهی که جواد و من و حجّت با کارور؛ فرمانده گردان مالک انجام دادیم؛ به این نتیجه رسیدیم که حرکت دادن ستون نیروها، قبل از خاموش کردن آتش بیامان آن سنگر دوشکا، عاقلانه نیست و به ریسک آن نمیارزد. برای خفه کردن دوشکای بعثی، حجّت و من داوطلب شدیم. قصد داشتیم هرطور شده آن سنگر را دور بزنیم و خودمان را برسانیم به پشت سر تیربارچی دشمن. خوشبختانه هوا هنوز تاریک بود. هرچه جلوتر میرفتیم، نواختِ اجرای آتش آن دوشکا، شدیدتر میشد. ناگهان؛ انگار مشتی به پهلویم خورده باشد، پرت شدم و به زمین افتادم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 توزیع عطر و آجیل قبل از عملیات
🔹 فیلمی از آماده سازی رزمندگان لشگر امام حسین(ع) اصفهان قبل از ورود به منطقه عملیاتی
🔹 جوانی ۱۷ ساله شیشه عطر به دست گرفته و محاسن رزمندگان را معطر می کند.
🔹 چهره ها همه شاد است و جوانی دیگر آجیل و شکلات در مشت رزمندگان میریزد.
https://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔸روزنامه اطلاعات ۹ آبان ۱۳۶۲؛
🔹پس از دیدار با امام امت؛
نخست وزیر: در شورای امنیت حرف آخر را قدرتهای بزرگ می زنند و ما هیچ تعهدی در برابر تصمیمات آن احساس نمی کنیم/ قطعنامه اخیر شورای امنیت و تصمیمات این شورا با اعتقادات وبنیانهای فکری ما در تعارض کامل است.
🔹بررسی کلیات طرح قانونی جنگلها و مراتع کشور در مجلس آغاز شد.
مجتمع فولاد مبارکه تا ۵ سال دیگر آغاز به کار می کند.
🔹حکام شرع دادگاههای انقلاب اسلامی ارومیه و سنندج فریب خوردگان گروهکها را به بازگشت به دامان جمهوری اسلامی دعوت کردند.
دفاع مقدس
شهید مظلوم بهشتی: پاسداران آگاهانه انتخاب میکنند شجاعانه میجنگند غریبانه زندگی میکنند مظلومانه ش
🌷 شهید یوسف رضا ابوالفتحی ، از مسئولین کمیته انقلاب اسلامی در دهه 60 و سردار رشید نیروی انتظامی:
معاون كميته منطقه يك تهران
مدير كل مبارزه با مواد مخدر ,
فرمانده گردان ,
معاون جنگ كميته انقلاب ,
موسس و فرمانده يگان حفاظت
, فرمانده كل عمليات كميته انقلاب اسلامي ,
فرمانده قرارگاه مركزي محمدرسول الله (ص ) ,
موسس و فرمانده يگان دريايي كل كميته ,
جانشين معاون اطلاعات و عمليات كل کمیته ,
فرمانده محور در كردستان ,
فرمانده قصر شيرين ,
فرمانده کمیته انقلاب اسلامی استان فارس۱۳۶۹ ،
فرمانده ناحیه انتظامی استان سمنان۱۳۷۰
،فرمانده ناحیه انتظامی فارس ۱۳۷۱
فرمانده ناحيه انتظامي تهران بزرگ۱۳۷۳و
فرمانده انتظامي استان فارس۱۳۷۶
#پاسدار_کمیته
دفاع مقدس
🌷 شهید یوسف رضا ابوالفتحی ، از مسئولین کمیته انقلاب اسلامی در دهه 60 و سردار رشید نیروی انتظامی: م
شهيد يوسف رضا ابوالفتحي سال 1334 در دامان پر عطوفت خانواده اي نجيب و دين باور از اهالي شهرستان نهاوند از توابع همدان تولد يافت . دوران كودكي اش را در نهاوند بود و در نوجوانی برای ادامه تحصیل به تهران امد روزها کار میکرد و شبها درس می خواند تا موفق به کسب مقطع دیپلم شد و به استخدام شرکت نفت درامد به عنوان جواني متدين همراه با اندوخته هاي معنوي و علمي آماده پذيرائي مسئوليت هاي بزرگ زندگي شد و در مسير كمال و بالندگي گام برداشت .قبل از انقلاب هنگامي كه سيل خروشان مردم به رغم ايمان و اخلاص به حكومت اسلامي و امام (ره ) به خيابان ها ريختند دوشادوش مردم در جهت سرنگوني رژيم پليد شاهنشاهي فداكاري نمود. و حتی چندین بار هم از سوی گاردی ها و ساواک مورد ضرب التشم قرار گرفت که اثار ان تا پایان عمرش در سر و صورتش به جای ماند . او انساني مهربان , فروتن , مذهبي زحمتكش و مقاوم بود. برپايي نماز , شركت در مراسم دعا و نيايش و هيات هاي مذهبي به روح مقدسش صيقل مي بخشيد. با مشكلات و مصائب زندگي با صبر و حوصله برخورد مي كرد و اطرافيان را هم به اين امر تشويق مي نمود. وي پس از به ثمر رسيدن انقلاب عزيز اسلامي , در سال 57 به جمع پاسداران كميته انقلاب اسلامي در آمد و اوج شكوفائي شخصيتش در اين مرحله از زندگي براي خدمت و انجام وظيفه به امت مسلمان كشورمان به معرض ظهور درآمد. با عشق و علاقه اي كه به امر آموزش داشت پس از چندي موفق به اخذ مدرك ليسانس نظامي شد. در زماني كه حملات كفار بعثي به كشورمان شروع شد سريعا با حضور فعال در جبهه هاي حق عليه باطل به رشادت , ايثار و افتخار آفريني پرداخت و خدمات بسياري در خطوط مقدم جبهه ها انجام داد که در دوران جنگ چندین بار زخمی شد . شهيد ابوالفتحي از بدو استخدام به رغم لياقت هاي شايان توجهي كه داشت مسئوليت هاي بسياري را عهده دار بود و در دهه شصت چندین مرتبه توسط منافقین هدف ترور قرار گرفته که یکبار منجر به مجروحیت از ناحیه پا شد
در آخرين مسئوليتش كه فرمانده انتظامي استان فارس۱۳۷۶ را بر عهده داشت در حين درگيري با اشرار مسلح و آدم ربايان در شهرستان فسا واقع در ناحيه انتظامي فارس در حالي كه شهيد فرماندهي عمليات را برعهده داشت بر اثر اصابت تير مجروح گرديد. اين مجاهد دلير و بزرگوار كه تمام زندگي خود را وقف اين مرز و بوم كرده بود حتي در عزيزترين روز زندگيش دست از مجاهدت برنداشت و در شب ازدواج فرزندش با شنيدن خبر گروگان گيري (بعضي از كاركنان ) توسط اشرار همان شب راهي منطقه لارستان شد و در يازدهمين روز بهمن ماه سال 1378 بر اثر نقص فني هلی کوپتر و سقوط در درياچه مهارلو به جمع جان باختگان طريق فضيلت و آزادگي پيوست و با كاروان راهيان سپيد همراه شد تا با شهادت مظلومانه خود لزوم حراست مستمر و همه جانبه از دستاوردهاي انقلاب اسلامي را گواهي نمايد.
🌿 قبر شهید در بهشت زهرا تهران در جوار مزار منور شهید سپهبد صیاد شیرازی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید صیاد شیرازی و شهید یوسف رضا ابوالفتحی در حال بازدید از جبهه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا آنانكه با اثبات ايمان
بساط كفر برچيدند و رفتند
خوشا آنانكه با عشق حسيني
شهادت را پسنديدند و رفتند