دفاع مقدس
📷 از راست: احمدرضا طاوسی (فرمانده گردان از تیپ 44 قمر بنی هاشم(ع) - رزمندگان استان اصفهان - شهرضا)
روح بلند آقاجمال
بعد از مجروح شدن و پشت سر گذاشتن دوران نقاهت و زمانی که توانست به سختی راه برود، برای مدت کوتاهی بهعنوان منشی تلفن، پاسخگوی تلفنهای سپاه بود. میخواست به نوعی خودش را سرگرم کرده باشد. بعد از مدتی به این نتیجه رسید که نمیتواند در یک اتاق در بسته، فقط به تلفنها جواب بدهد. کاری که از دست هر کسی ساخته بود. اگرچه جسم آقاجمال ناتوان بود؛ اما روح بلندش به او اجازۀ توقف نداد و در زمستان سال 1361 قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی راهی جبهه های جنوب شد.
به دلیل اینکه او از فرماندهان کار آزموده و از ذریهٔ سادات بود، بچه ها خیلی به او احترام میگذاشتند. حضور او در جبهه باعث برکت و تقویتِ روحیۀ رزمندگان بود. با توجه به محدودیتهای شدید جسمی و حرکتیاش، نمیتوانست به عنوان یک نیروی رزمی در عملیات شرکت کند ولی با عنوان رابط بین بچه های رزمنده و سپاه شهرضا، حضورش بسیار مؤثر بود.
ماشین شهید یاوری را به آقاجمال دادند. حسین بهرامی که پیرمرد بسیجیِ با صفایی بود و بچه ها به او "دایی حسین" میگفتند، به عنوان رانندهٔ آقاجمال انتخاب شد. از آن به بعد این تویوتای استیشن، به "ماشین آقاجمال" معروف شد. عقب این ماشین سقف و دو ردیف صندلی داشت. پشت صندلی عقبش هم خیلی جا داشت. گاهی اوقات در مناطق عملیاتی هم برای انتقال نیرو از آن استفاده میکردیم. حتی یکبار که می خواستیم به اصفهان برویم، به دلیل نبودن اتوبوس، سیزده نفر سوار آن شدیم و مسافت طولانی اهواز تا اصفهان را با آن آمدیم...
نقل خاطره توسط احمدرضا طاوسی، مندرج در کتاب "پرواز با بال شکسته"
دفاع مقدس
روح بلند آقاجمال بعد از مجروح شدن و پشت سر گذاشتن دوران نقاهت و زمانی که توانست به سختی راه برود
همراه با یاران آقاجمال
عملیات والفجرچهار در بیست وهفتم مهر ماه سال 1362 با رمز "یا الله" در منطقۀ مریوان و پنجوینِ عراق به صورت گستردهای شروع شد.
در مرحلهٔ اول عملیات که من فرمانده گروهان بودم، ارتفاعاتی که به "مارو" معروف بود، تصرف کردیم. وقتی به بالای ارتفاعات رسیدیم، منتظر رسیدن آذوقه و مهمات شدیم. بعد از چند ساعت انتظار، نه از آذوقه خبری شد و نه از مهمات. این اولین عملیات کوهستانی تیپ قمربنی هاشم(ع) بود. به همین دلیل تدارکات کافی برای مناطق کوهستانی در نظر نگرفته بودیم. کم کم اعتراض بچه ها شروع شد، حق هم با آنان بود. آنها کیلومترها در این ارتفاعات صعب العبور، پیاده راه رفته بودند. تشنه بودند و گرسنه. تعدادی مجروح و شهید هم روی دست ما مانده بود. حدود ساعت چهار بعدازظهر در حالتی که با ناامیدی منتظر رسیدن امکانات پشتیبانی و تدارکاتی بودیم، دیدیم که چند نفر از پایین ارتفاعات به طرف ما می آیند. از آن بالا آنها را راهنمایی کردیم تا از تنها راه باز شده، از میدان مین بگذرند و به اشتباه توی میدان مین نروند. وقتی به ما نزدیک شدند، در کمال تعجب دیدم آقاجمال هم با آنها آمده است. آدمهای سالم در آن هوای سرد پاییزی و با آن همه ناهمواری و دره های صعب العبور و کوههای مرتفع کم میآوردند، من مانده بودم که این سید جلیل القدر با این تن معلول چه طور خودش را به اینجا رسانده است؟ آیا انگیزهای به غیر از عاشقی میتوانست، او را به تحمل این همه سختی وادار کند؟ بر این باورم آقاجمال مردی از جنس نور بود.
با دیدن آقاجمال، تحولی در بین نیروهای رزمنده ایجاد شد. بچه ها تمام محدودیتها، کمبودها و خستگیهایشان را فراموش کردند. آن شب آقاجمال با این حرکتش نشان داد، بر خلاف نظر بعضیها که او را یک نیروی معلول و کم تحرک می دیدند، او یک نیروی فعال، شجاع و صاحب فکر است.
اینجا بود که مسئولین و فرماندهان تیپ، حساب دیگری روی آقاجمال باز کردند. آنها فهمیدند در پشت این پیکر به ظاهر معلول و ناتوان، روح بلندی پنهان است که فراتر از تصور است. باید با این ویژگیهای منحصر به فرد آقاجمال، از وجودش بیش از این در راه پیشبرد اهداف جنگ و دفاع مقدّس، استفاده کنند.
نقل خاطره توسط احمدرضا طاوسی، منبع: کتاب پرواز با بال شکسته
دفاع مقدس
همراه با یاران آقاجمال عملیات والفجرچهار در بیست وهفتم مهر ماه سال 1362 با رمز "یا الله" در منطق
سردار رشید سید جمال طباطبائی
/متول1339 - در خانواده ای مذهبی و سرشار از ایمان و اعتقاد در شهرستان شهرضا پا به عرصه وجود گذاشت و از همان اوان کودکی تحت تربیت اسلامی و آموزشهای مکتبی و عقیدتی با نظارت والدین قرار گرفت.
همزمان با اوج گیری مبارزات بی امان امت مسلمان در مبارزه با رژیم شاه نقش ویژه ای برعهده گرفت و تا سرحد امکان از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
با شروع جنگ تحمیلی و آغاز تهاجم صدام و غصب سرزمین مقدس ایران در زمستان سال 59 به عنوان داوطلب بسیجی رهسپار میدان جنگ گردید و با قبول مسئولیتها و سمتهای مختلف، فرماندهی دسته گروهان و گردان به مبارزه با دشمن پرداخت. ایشان در سال 61 در خط پدافندی زید براثر اصابت ترکش به سرش به شدت مجروح شد و پس از یازده روز بیهوشی بلاخره به هوش آمد ولی نیمه راست بدنش فلج شده بود و دست وپای راستش قادر به حرکت نبود ولی این موضوع باعث عدم حضورش در جبهه نگردید و همچنان راسخ واستوارعزم شرکت در عملیاتها و خط مقدم جبهه را داشت که با وجود این وضعیت جسمی، روحیه بخش رزمندگان و مایه قوت قلب آنها بود و به دلیل استعداد و خلاقیتش در ارائه طرحها و برنامههای جنگی از ستونهای اصلی لشکر قمر بنی هاشم به شمار میرفت.
بالاخره در تاریخ 23/فروردین/66 در خط پدافندی شلمچه با اصابت ترکش خمپاره به لقای دوست شتافت. از این شهید بزرگوار یک فرزند دختر به یادگار ماند. روحش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
دفاع مقدس
سردار رشید سید جمال طباطبائی /متول1339 - در خانواده ای مذهبی و سرشار از ایمان و اعتقاد در شهرستان
فرازی از وصیت نامه فرمانده شهید سید جمال طباطبائی
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر «29 حج»
به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده اذن جهاد داده شده، زیرابه آنها ظلم شده و خدا بر یاریشان تواناست.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و به نام یگانه منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر (عج) و با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب.
خداوند متعال را سپاسگزاریم که نعمت بزرگ جنگ را به ما ارزانی داشت و ما را در بوته آزمایش قرار داد. الحمد لله که این نعمت شامل حال من شد و توفیق شرکت در این جنگ به من عطا گردید. امیدوارم تمام برادران ادامه دهنده این راه پر پیچ وخم و دارای پرتگاه و جاده های انحرافی فراوان آن باشند. چون از صدر اسلام و از زمان امام حسین تا کنون برای تداوم بخشیدن این راه خونهای زیادی ریخته شده است و اگر کوچکترین کم کاری و سستی بشود، فردای قیامت شهدا از سر تقصیرات ما نخواهند گذشت. برادران حجت برای همه ما تمام است واگر کوتاهی از هرکدام از ما صورت بگیرد، جوابی در پیشگاه خداوند نداریم. برای تداوم این راه احتیاج به وحدت میباشد. از هرگونه تفرقه و جدائی بپرهیزید و همگی با هم دست اخوت وبرادری بدهید که دشمن از وحدت ما لرزان و هراسان است.
نکته ای را که باید به مردم تذکر داد (هرچند من قابلیت آن را ندارم) اینست که پشتیبان ولایت فقیه باشید چون انقلاب ما به خاطر خدا و به دست ولایت فقیه بوده و هست وثبات آن به دست ولایت فقیه است و بس. ان شاءاله
دفاع مقدس
فرازی از وصیت نامه فرمانده شهید سید جمال طباطبائی اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم
آقاجمال به روایت همسر
✨جمال انسان عجیبی بود. وقتی از جبهه به مرخصی می آمد، در ظاهردغدغه جنگ در سر نداشت، اما دغدغه مردم، آرام و قرار را از او میگرفت و با درد مردم» عجین بود. دلش برای همه میتپید.🌺🍃
✨برای ان جانبازعصابه دست، برای آن همسر شهید جوانی که همسایه مابود وداشت بنایی اش را از دست میداد و نفت برای گرم کردنخانه اش نداشت، برای آن پیرزن قد خمیده فقیر، برای رفتگر محل وبرای....🌺🍃
✨اهل نماز شب و روزه و زیارت عاشورا بود. بی نمازش دعای «اللهم ارزقنی توفیق الشهاده في سبيلک»رامیخواندبعد از نماز به نقطه ای خیره می شد. دلش نمی خواست، کسی عاشقانه اش را با خدا برهم زند؛ اما اگر این اتفاق می افتاد با لبخند صمیمی، خلوت با خدا را رها و به خلق خدا توجه می کرد.🌺🍃
✨در زندگی مشترکمان، نمونه یک مرد واقعی بود. مردی که با تمام وجود عاشق زن و بچه اش بود. در «بیست و دو ماه زندگیمشترکمان رابطه ما به راستی عاشقانه بود. در این بیست و دو ماه، ما فقط هفتاد و پنج روز در کنار هم بودیم🌺🍃
✨نام «زهرا» را برای دخترمان انتخاب کرد. یادم می آید، در آخرین رمضان عمرش، در ایوان خانه، روبه روی حوض آب و باغچه با صفای مان مینشست. زهرای چند ماهه را روی زانویش می نشاند و قرآن می خواند. 🌺🍃
آن قدر زیبا آیه های الهی را در گوش دختر کوچکمان نجوا میکرد که گل زیبای زندگی ما با طنین دلنشین قرآن به خواب می رفت. جمال دریافته بود، آنچه بعد از رفتنش می تواند، چراغ راهی برای تنها فرزندش باشد کلام وحی و سیره و سنت ائمه اطهار (ع) است.تلاش میکرددر کارهای شخصی اش به هیچ کس حتی به من تکیه نکند🌺🍃
✨کم توقعی او به حدی بود که من حس نمیکردم همسریک جانبازم. بعد از این که از خواب برمی خاست با کمک دندان ودست سالمش رختخواب را جمع می کرد و در گوشه اتاق می گذاشت.🌺🍃
راوی: خام کسایی، همسر شهید جمال طباطبایی
دفاع مقدس
فرازی از وصیت نامه فرمانده شهید سید جمال طباطبائی اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌕ویژه برنامه بیان خاطرات شهید سید جمال طباطبائی🌹
زیبای من روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیباییست
🌿 دوران #دفاع_مقدس
وداع عاشقانه
اعزام نیرو ۱۳۶۴
صدام برای كسی كه بار اول او را میبيند، خيلی ترسناک نيست؛ اما سابقهی او باعث رعب و وحشتی میشود كه بر محلی كه ما در آن قرار داشتيم، سايه افكنده بود. میترسيدم سخنی به زبان آورم كه حاكی از حماقت من باشد.اكرم (شوهر خواهرم)كاملا در جای خودش منجمد شده بود.
صدام سر سخن را باز كرد و با لبخند مكارانهای از من پرسيد: «ميخائيل، مادرت اهل كجاست؟»
جواب دادم:«جناب رئيس جمهور، مادرم در كاظمين متولد گشته و در همان جا هم بزرگ شده است.»
صدام با مكر و حيله پاسخ داد:«امكان دارد پدرم از كاظمين ديدار كرده و با مادر تو ملاقاتی داشته باشد! اين مسئله شباهت زياد ما را تفسير میكند.»(او اين عبارت را با كلمات بسيار زشتی بيان كرد كه من در اينجا نمیتوانم آن را بنويسيم.)
با لبخند گفتم: «بله، ممكن است همين طور باشد، جناب رئيس!»
افراد حاضر در دفتر، از جمله اكرم، با صدام كه از ته دل میخنديد، همصدا شدند. در آن هنگام من نتوانستم تنفر خود را بروز دهم...
بخشی از خاطرات #میخائیل_رمضان
میخائیل رمضان (سمت چپ) معلم سادهای بود که به خاطر شباهتش به صدام (سمت راست) ۱۹سال بالاجبار نقش او را بازی کرد و سرانجام از عراق متواری شد.
🌿 دوران #دفاع_مقدس
🌈 کانالها واسۀ اونا، محلِ مِعراجشون بود!
🔴 نکنه واسه ما، محل سقوطمون باشه!!
@DefaeMoqaddas
✅ کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
🌷شهید مظاهر لطفی، اهل شهر نراق،جمعی سپاه شهرستان محلات 📅که درتاریخ ۱۱ آبان ۱۳۶۱ درعملیات محرم در جب
🌷فرازی از شهید مظاهر لطفی، اهل شهر نراق،
🔹که در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۶۱ در عملیات محرم در جبهه عین خوش - موسیان (استان ایلام) به شهادت رسید
👈کانال "دفاع مقدس" @DefaeMoqaddas
🔸ایتا: http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔹تلگرام: https://t.me/Defa_Moqaddas
💠 نگاهی به رویدادهای هشت سال جنگ تحمیلی
📝دستخطی از شهید #ابراهیم_هادی
دستخط بالا نوشتهای از این پهلوان شهید است که از دوران دفاع مقدس به جا مانده است.
«راستی اینجا به ما خیلی خوش میگذرد، چون رزق مومنین دائما برقرار میباشد. رزق مومن که میدانید چیست؟ از همان سورهای امام حسینی است که دائم برقرار است و ما هم آن را توی رگ میزنیم که قوت بگیریم؛ که اگر با دشمن رو به رو شدیم با یک مشت به درک واصلشان کنیم. والسلام. ابراهیم هادی»
@DefaeMoqaddas
✅ کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا با جمع خوبان ...
34 سال قبل
🔶 جمع بچه های تخریب لشگر۱۰
مقر شهید پوررازقی
زمزمه دست جمعی سرود و شادمانی
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان
ما همه موریم و سلیمان تو باش
ما همه جسمیم و بیا جان تو باش
✅ شهیدان در فیلم. حاج رسول فیروزبخت-علی اصغر صادقیان-غلامرضا کاظمی- حمید محمدی-جعفرصادق نصرت خواه-اصغر رحیمی