eitaa logo
دفاع مقدس
3.6هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
9.8هزار ویدیو
809 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
راس ساعت هشت باید سر كلاس باشیم! لقمه نان و پنیری خوردم و خیلی زود خودم را به همراه دیگر بچه‌های گروهان بر سر كلاس رساندم. نخستین جلسه كلاس، ویژه‌ی درس تاكتیك نظامی بود. مسؤول آموزش وارد ‌شد، البته ژ 3 به دست! مربی تاكتیك همین كه وارد شد سلام نداده فریاد كشید: بشمُر 3 همه بیرون به صف شید! در ادامه این پذیرایی هم، گاز اشك آور بود كه توی كلاس انداخته می‌شد و صدای گلوله‌های مشقی بود كه گوش‌نوازی می‌كرد! با هزار زور و زحمت از در كلاس بیرون رفتم و تازه به پله‌ها رسیده بودم كه چشمتان روز بد نبیند! چند تا از بچه‌های گروهان روی پله‌ها ولو شده بودند. پشت سرم رو نگاه كردم، دیدم مربی تاكتیك عینهو میر غَضب داشت می‌آمد. خلاصه از سر و كول بچه‌های ولو شدۀ روی زمین گذشتیم و رفتیم در محوطه، صف كشیدیم. بقیه بچه‌ها هم خودشان را به ما رساندند. مربی تاكتیك پس از این كه همه جمع شدند، گفت: خیلی معطّل كردید. دفعه دیگه زودتر باید بیاید پایین، مگه ماست خوردید؟ حالا بدو رو به سمت میدون موانع. بچه‌های گروهان خودشان را به میدان موانع رساندند. برف همه جا را سفیدپوش كرده بود. سرما اذیت می‌كرد. همه در این فكر بودیم كه چه بلایی سرمان خواهد آمد؟! ناگهان مربی تاكتیك فریاد كشید: بشمُر 3 همه پوتیناشونو در بیارن پیرهنا هم همینطور؛ یالّا !! از این متعجب بودم كه مربی تاكتیك خودش از همه جلوتر پوتین و پیراهنش را در آورد! بعدش ادامه داد: شما كه به اینجا اومدید باید همه سختی‌ها رو تحمل كنید، می‌دونم سرده، می‌دونم كه یه مقداری سختی داره، اما به هر حال باید این آموزش‌ها رو ببینید. حالا همگی با هم توی این برفا سینه خیز می‌ریم. بچه‌های گروهان همگی خودشان را روی برف انداختند تا سینه خیز بروند. پس از طی مسافتی كه از سینه خیز رفتنمان گذشت، دیگر حسی در دست‌ها و پاهایمان نداشتیم. پاها ورم كرده بود و دست‌ها هم گِز گِز می‌كرد. یاد كودکی خودم افتادم كه هنگامه برف بازی آنقدر سرگرم بازی بودیم كه سرما را احساس نمی‌كردیم، اما وقتی بازی به پایان می‌رسید تازه درد و سوزش دست‌ها شروع می‌شد و پشت بند آن هم گریه‌های كودكانه و از همه لذت بخش‌تر، گرم كردن آن دست‌های یخ زده از سوی مادر بود كه "ها" می‌كرد !! افكارم را صدای مربی تاكتیك به هم می‌ریزد؛ "بر پا، به ردیف شش به خط شید، بعد توی برفا غلت بزنید، خودمم با شما این كارو می‌كنم؛ ماشاالله بچه‌ها! " خونِ تنِ بچه‌های گروهان، برف را سرخ پوش كرد، تا ظهر همان روز به این كار ادامه دادیم تا این كه وقت نماز ظهر رسید. به آسایشگاه بر گشتیم، لباس‌هایمان را عوض کردیم و نماز خواندیم. چلو مرغ در انتظارمان بود، اما می‌دانستیم كه پس از آن باید تاوان آن را پس بدهیم. اولین كلاس درس بعدازظهر، آموزش اسلحه است. مربی با چند نوع اسلحه وارد كلاس شد و هنوز نیامده گاز اشك آور را نثارمان کرد، سوزشِ چشم‌ها و سرفه‌های طولانی امانمان را بُرد، بشمُر 3 در محوطه به صف شدیم. مربی آموزش اسلحه در ادامه گفت: امروز مرغ نوش جان كردید، پس پامرغی رو به راحتی می‌تونید برید! از همینجا تا میدون صبحگاه پامرغی برید؛ ماشاالله زودتر! نای پامرغی رفتن نداشتیم، رمقی باقی نمانده. به میدان صبحگاه رسیدیم، مربی اسلحه كمی استراحت داد. آموزش اسلحه شناسی را با ژ 3 آغاز کرد. دیگر غروب فرا رسیده بود و سوز سرما آزارمان می‌داد. به سوی آسایشگاه رفتیم نماز خوانده و كمی استراحت ‌كنیم. از فرط خستگی نای شام خوردن نداشتم، قید شام را ‌زدم. خسته و كوفته، یخ زده و خیس راهی آسایشگاه شدیم. عین یك لشگر شكست خورده! نای راه رفتن نداشتم. تلو تلو خوران از پله‌ها بالا رفتم و مثل یك جنازه خودم را روی تخت رها کردم. فردای آن روز پنجشنبه بود و وقت رفتن به مرخصی. صبح زود با صدای خوش قرآن از خواب بیدار شدم. به همراه دیگر همرزمان، پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها كلاس آموزشی نداشتیم، اما باید آسایشگاه را تمیز و مرتب می‌کردیم. اول لباس‌هایم را شستم، پوتین‌هایم را واكس زدم و تختم را مرتب كردم، یعنی «آنكارد» ، بقیه بچه‌ها هم همینطور. بعد از ناهار و نماز ظهر بود كه فرمانده گروهان سرو كله‌اش پیدا شد. وارد آسایشگاه كه شد گفت: بچه‌های عزیز! امروز پس از این كه آسایشگاه رو تر و تمیز و مرتب كردین می‌تونین به خونه‌هاتون برین، البته گفته باشم كه نباید هیچ ایرادی پیدا كنم وگر نه از مرخصی خبری نیست.
هدایت شده از دفاع مقدس
دوباره شروع کردیم به تمیز كردن آسایشگاه، كف آسایشگاه را شستیم، توالت و حمام را هم همینطور، دوباره تخت‌ها را آنكارد کردیم تا دیگر بهانه‌ای برای فرمانده باقی نماند. پس از این كه كارمان تمام شد در محوطه جمع شدی.، فرمانده گروهان هم آمد، نگاهی به قیافه‌های خسته و كوفتۀ ما انداخت و گفت: تموم شد؟! خوب خسته نباشید، حالا برید بالا برگه‌های مرخصی روی تخت‌هاس، دستتون درد نكنه خیلی خوب تمیز شده. سرانجام مرخصی فرا رسید. همگی خوشحال بودیم. در آسایشگاه را كه باز کردیم، میخكوب شدیم. با صحنه‌ای روبرو شدیم كه تصورش را هم نمی‌كردیم! پشت سر ما فرمانده وارد شد. فرمانده فریاد كشید: این چه وضعیه؟ اینجوری مرتب می‌كنید؟! از حالا تا یك ساعت دیگه فرصت دارید تا آسایشگاه رو مرتب كنید وگر نه مرخصی بی مرخصی. گیج مانده بودم كه چرا آسایشگاه به این صورت در آمده بود. همه تخت‌ها روی زمین ولو شده بودند و پتوها روی پنكه‌های سقفی آسایشگاه به بچه‌ها دهن كجی‌ می‌كردند. كمدها هر یك به سویی پرتاب شده بود، انگار وارد بازار سید اسمال شده باشید! چاره‌ای نبود جز مرتب كردن دوباره آسایشگاه. دست به كار شدیم. هر کسی یه غُر می‌زد: - ای بابا! مرخصی با اعمال شاقّه ندیده بودیم. - شب شد بابا! ما هنوز اینجاییم. - اصلاً به كی بگیم مرخصی نمی‌خوایم. - . . . . . فرمانده گروهان سر رسید و گفت: این دفه خوب مرتب كردید. خُب حالا برید پایین منتظر باشید تا من بیام. حالا زیاد هم ناراحت نشید گفتم باهاتون شوخی كرده باشم. این كارا براتون میشه خاطره، یه خاطره شیرین. عمری هم باقی باشه می‌تونید برای بچه‌هاتون تعریف كنید. از پله‌ها پایین آمدیم و منتظر شدیم. فرمانده بچه‌ها را از پنجره صدا زد. ما بالا رفتیم و او پایین آمد. پرسیدم: ان شاالله كه دیگه خبری نیست؟ با خیال راحت می‌تونیم بریم؟ جواب داد: آره بابا می‌تونید برید برگه‌های مرخصی تونو از روی تخت‌هاتون بردارید. درِ آسایشگاه بسته بود، دو دل بودیم باز كنیم یا نه؟! سرانجام دل را به دریا زدم و در را باز کردم، از آسایشگاه چیزی معلوم نبود. دود همه جا را فرا گرفته بود. جایی را نمی‌شد دید. گاز اشك آور بود كه چشم را می‌سوزاند. در آسایشگاه را بستم. آش تازه‌ای بود كه فرمانده برایمان پخته بود! اما هر طور شده باید می‌رفتیم و برگه‌های مرخصی را از روی تخت‌ها بر می‌داشتیم. چند نفر داوطلب شدیم تا این كار را انجام دهیم. من هم جزو داوطلب‌ها بودم. هنگامی كه می‌خواستیم برویم، فرمانده گروهان گفت: فردا جمعه بعدازظهر ساعت چهار باید پادگان باشید. دیگه سر از پا نمی‌شناختم. چَشم را گفتم و با بقیه راهی در خروجی شدیم." 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷شهید نوجوان، خدامراد توکلی، راننده لودر 🌴 ⏳ دوران 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| شهید نوجوان، خدامراد توکلی، راننده لودر 🌴 ⏳ دوران 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا
🌷شهید نوجوان، خدامراد توکلی متولد۱۳۴۸در گتوند،از توابع شهرستان شوشتر با شروع جنگ تحميلي بهمراه يكي از بستگانش در جهادسازندگي گتوند مشغول بكار شد . اوخيلي زود توانست كاركردن با دستگاههاي سنگين مثل لودر و بلدوزر را بياموزد . وقتي به جبهه ها اعزام شد ماموريت هاي سخت را بعهده مي گرفت و در زير آتش سنگين دشمن فعاليت مي كرد . وقتي پشت فرمان لودر يا بلدوزر مي نشست بخاطر كوچكي اندام ، انسان براي يك لحظه احساس مي كرد كه اين دستگاه سنگين بدون راننده است . او در عمليات هاي زيادي شركت نمود و بارها زخم هاي عميقي برداشت . در يكي از اين عمليات ها نام خدامراد را در ليست شهدا نوشته بودند . خدامراد وقتي اسم خود را در ليست مشاهده كرد ، قبل از اينكه اين خبر به خانواده اش برسد خود را به گتوند رساند و از انتشار خبر جلوگيري كرد . ▫️سرانجام این نیروی زبده و فعال جهاد سازندگی طی عملیات آزادسازی مهران بتاریخ ۱۲/تیر/۱۳۶۵ و در اثر اصابت ترکش ناشی از گلوله توپ در کنار لودر و در حین انجام ماموریت به شهادت رسید.. ا▫️🔹▫️🔹▫️ — فرازی از وصیت نامه شهید: آري دوست دارم در هنگام تشييع جنازه ام دستانم را از تابوت بيرون بياوريد تا اينكه دنيا پرستان و پول دوستان بدانندكه نه ماشيني را همراه خودبردم و نه پولي را. براستي دنياپرستان همانند عنكبوتي هستندكه دل به دنيابسته اند. خداوندا تو خود شاهد هستي كه چگونه با دلي آكنده ازمهر و محبت به تو وارد ميدان شدم. خداوندا، معبودا تو خود شاهد هستي كه مي روم تا با ريختن هر قطره اي از خون خود هزاران بنده دربند را آزاد سازم و با هر فرياد الله اكبر دشتي از صحراي كربلا را رنگين و آزاد سازم و حال كه مي روم تا با هربيلي از لودر و با احداث هرخاكريزي جان هزاران تن ازسربازان تو را نجات دهم و ازتوعاجزانه تقاضا مي كنم كه ابتدا مرا شهيدكن و بعد از مرگم مرا جزء شهداي صدر اسلام قرار بده . آري مي روم تا به نداي لبيك هل من ناصرينصرني حسين زمان لبيك بگويم و بگويم اگر در زمان امام حسين و عاشورا نبودم ولي الان در نبرد خميني با كفار در جبهه مهران هستم و مي توانم انتقام خون علي اصغر را بگيرم ومي توانم انتقام خون پسرعموي عزيزم خدامرادبختياري رابگيرم. 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
⏳ اول بهمن ۱۳۹۰ - در این روز فرمانده دوران دفاع مقدس، احمد سیّاف زاده ، براثر عوارض شیمیایی به همرزمان شهیدش پیوست . 📷 👆 دو شهید در یک فاب ▫️احمد سیّاف زاده، فرمانده عملیات قرارگاه کربلا دردوران دفاع مقدس و فرمانده دانشکده دوره فرماندهی وستاد سپاه(دافوس) 🔹شهید علی هاشمی، فرمانده قرارگاه سّری نصرت 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔹محمد جعفر اسدی از فرماندهان دوران دفاع مقدس درباره شهید حاج چنین می‌گوید: ▫️از برادر عزیز و یادگار دوران دفاع مقدس، خاطرات و ویژگی های زیادی در ذهن دارم اما نجابت ایشان و لبخند صبورانه ی ایشان تصویری است فراموش نشدنی از برخورد با او. از نگاهش نجابتی هویدا بود که وقتی به کنه آن توجه می کردی، نجابت یک آدم وارسته در آن پیدا مشخص می شد. لبخند ملیحِ جاری و ساری بر لبانش آن هم در سختی های جنگ، صحبت از "نصر و من الله و فتح قریب" داشت. جنگ معرکه ی شناخت مرد از نامرد است، حاج احمد با آن عشقی که در وجود خود رشد داده بود و با بصیرتی که حاصل از "لبیک یا خمینی" در وجود خود پرورانیده بود، توانست عبد بودن خود را ثابت نماید. رسول خدا(ص) فرمودند: ارزش شب های پاسداری از مرز های اسلام بالاتر از شب های قدر است. حالا رزمندگان ما چند شب از این شب ها را گذرانده اند؟ شب هایی که امید به صبح شدنشان نبود. آن شب های پر ستاره ی دهه ی شصت به خوبی تهجد و و شب زنده داری حاج احمد را به خاطر می آورد. روزگاری که ماندن در قرارگاه و هم صحبت شدن با فرماندهان تا پاسی از شب برای سرنوشت کشور عبادتی وصف ناپذیر و اجری فراوان همراه داشت. 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| حاج صادق آهنگران در وصف سرداران اشعار حماسی می‌سراید ▫️ مراسم سالگرد شهادت ،فرمانده عملیات قرارگاه کربلا در زمان جنگ 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
در بین رزمندگان اهواز 🌴 منطقه ذولفقاری آبادان ⏳ اوایل جنگ 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 🌴 ۱ بهمن ۱۳۶۵ - سالروز شهادت سردار شجاع سپاه اسلام قائم مقام لشکر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام - ▫️متولد روستای باباسلمان شهریار(۱۳۳۳)- گذراندن دوران ابتدایی و دبیرستان با نبود امکانات کافی اعزام به خدمت در سال ۱۳۵۳ روی آوردن به کار آزاد ویژگی مهم و بارز او، کمک به همنوعان احساس مسئولیت در برابر فقر و تنگدستی مردم پیوستن به صف مبارزین انقلابی و مورد هدف قرار گرفتن اصابت گلوله نقش ویژه در ایجاد پایگاه های مردمی در مساجد و آگاهی بخشیدن به مردم در شهر خودش عضویت در سپاه تازه تأسیس کرج در سال ۱۳۵۸ ازدواج در سال ۱۳۵۹ جانشین عملیات سپاه کرج به خاطر شایستگی هایش سرپرستی نخستین گروه اعزامی از سپاه کرج به کردستان شرکت در آزادسازی شهر سنندج انتصاب به عنوان فرماندهی عملیات شهر تکاب بازگشتن به کرج و سازماندهی تعدادی از نیروهای رسمی و بسیجی جهت اعزام به جنوب و تشکیل جبهه فیاضیه در آبادان مسئولیت فرماندهی محور فیاضیه فرمانده یک گردان در عملیات انتصاب به جانشینی به دلیل نبوغ و رشادت های فراوان شرکت در عملیات ، و به عنوان مسئول محور در ۲۷ جانشین تیپ (ص) در عملیات : ۱ بهمن ۱۳۶۵ ، آخرین سمت: قائم مقام ۱۰_سید_الشهدا 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqa
🌷شهیدان حاج یدالله کلهر،جانشین فرماندهی لشکر10سیدالشهدا(ع) -حاج عباس کریمی،فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله(ص)،ابراهیم کسائیان فرمانده گردان سلمان درلشکر27 🌴 زیارت اماکن مقدس سوریه دوران 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 💠 علمدار لشکر سیدالشهدا(ع) 🔹 جانباز شهید ، قائم مقام لشکر۱۰ 🌷شهادت: عملیات کربلای 5 - شلمچه - اول بهمن سال 65 🌴 دوران 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌿 حضرت آیت الله خامنه ای و شهید سرلشگر فلاحی اوایل دوران دفاع مقدس 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
ای دو چشمت، بوسه گاه تیرهای درگذر ... به یاد مجاهد و پاسدار مظلوم سپاه اسلام دلسوخته ی عاشق شهید حسین عفیفی از شهدای مسجد فاطمیه ۲۰ متری جوادیه تهران شهادت: دی ماه ۱۳۶۵ شلمچه،عملیات کربلای ۵ گردان عمار 🇮🇷لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔸✍️خـدایـا شاهد باش كه از تمام مظاهر مادی دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیك شویم و به تو بپیوندیم. خدایا شاهد باش به عشق تو در مسیر تو حركت كردیم و اینك فقط پیوستن به تو را انتظار داریم. اول بهمن ماه سال ۱۳۶۵ سالروز شهادت 🇮🇷امیر لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) فرمانده با صلابت و با شهامت محبوب و دلسوخته جانباز شهید سردار حاج یدالله کلهر،جانشین فرمانده لشکر۱۰ شهادت: عملیات کربلای ۵، شلمچه 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔰 کلام شهید؛ می خواهم شهید شوم، تا خونم نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند. جانشین لشکر ۱٠ سیدالشهدا شهید حاج یدالله کلهر🌷 شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۱، عملیات کربلای پنج، شلمچه 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼امروزهمه 💗اهل جهان شورگرفتند ☘️مهتاب و ستاره 💗ز رخش نور گرفتند 🌻رفتند ملائک همه درخانه احمد 💗یافاطمه گویان همگی سورگرفتند 🌈 میلاد باسعادت حضرت زهرا سلام الله علیها مبارک باد 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| جشن میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها 🌴 دوران 💠 مقر تاکتیکی لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب(علیه‌السلام)- گردان سیدالشهدا(ع) 🔹 قبل از عملیات کربلای چهار 🔸زمستان 1365 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🚩 محمدرضا نقاش خوش، شهید گردان مالک اشتر لشکر ۲۷🌷 🔹 گروهان سیدالشهداء (ع) 🔹 تولد ۹ دی ۱۳۴۶ 🔹 شهادت ۱ بهمن ۱۳۶۶ 🔹 عملیات بیت المقدس ۲ 🔹 منطقه ماووت 🔹 مزار شهید: بهشت زهرا (س) قطعه ۴۰ ، ردیف ۵۰ ، شماره ۱۷ 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷میم، مثل مادر شهید 🌿 بهشت زیر پای مادران است 🌈 مادر، روزت مبارک 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| ننه عصمت- دیروز برای رزمندگان جبهه، دستکش می بافته، امروز برای مرزداران کشور دستکش می بافد... 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
یاد مرحومه والده سردار شهید حاج سید محمد زینال حسینی فرمانده تخریب لشکر ۱۰، حاج خانم زینال حسینی فاتحه مع الصواه 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دل‌های عاشق می‌دانند رمز شهادت "یا زهرا" ست ... رزقک شهادة یا فاطمة أغیثینی🌷 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📷 جمعی از رزمندگان بسیجی یک روز قبل از عملیات والفجر چهار منطقه عمومی مریوان - ۲ آبان ۶۲ 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas