eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
950 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
«شهـدا چشم شان را بہ روی دنیا بستند تا معراجشان شود و پرواز ڪنند ...» 📡 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس
تو خود تشنه ای، اما اسیر را سیراب میکنی! اسیری که سرزمینت را لگدکوب تجاوز خویش کرده است! باکدام بینش مادی،میتوان رفتار تو را توجیه کرد؟ 📡 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس
‏نه پورشه سوار بودند ‏نه شیشلیک خور ‏نه ادعای ⁧ ژن خوب ⁩داشتند و نه حسابهای میلیاردی ‏حتی سفره خوب و رنگی هم نداشتند اما ‏ نگذاشتند نگاه خناسان به ایران بیفتد! درود بر شرافت شان❤️ ا▫️◽️◻️⬜️⚪️⬜️◻️◽️▫️ 📷👆 چقدر دلم لک زده برای سفره هایی چنین ساده؛ مقداری نان خشک، تکه ای پنیر ... و دیگر هیچ! ⏳ دوران 📡 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN ✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ویدیویی از لحظه دردناک اصابت گلوله به سر رزمنده را که در حال زدن خاکریز بود 🌴 رشادت‌های جوانان این مرز و بوم طی 8 سال جنگ ایران و عراق بر هیچکس پوشیده نیست. مردانی غیور که بعضا با دست خالی مقابل توپ و تانک دشمن ایستادگی کردند تا از تجاوز بیگانه به خاک وطن جلوگیری کنند. به راستی که آرامش و امنیت امروز بدون رشادت‌های جوانان رزمنده و خون شهدا میسر نمی‌شد. 📽 در این میان ویدیوی تامل برانگیز از لحظه اصابت گلوله به سر رزمنده که در حال زدن خاکریز بود 💠 سنگرسازان بی سنگر ⏳ دوران 📡 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN ✅ کانال "دفاع مقدس"
🕊 پیش به سوی پرواز🕊 💠 جنگ خاکریزها 🔹 حماسه آفرینی سنگرسازان بی سنگر در عملیات فتح مهران 📷 تصاویر زیر رو با هم ببینید لحظه اصابت تیر مستقیم تانک به راننده بلدوزر و شهادت یک سنگر ساز بی سنگر 🌿 در بازار داد و ستد، جانشان را با خدا معامله کردند و خدا هم به قیمتش اونها رو خرید... 💕 خوش به حالشون. 🌈 📡 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
🕊 لحظه پرواز... 🔴 اصابت گلوله مستقیم تانک به بولدوزر 📡 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
🌷 . . . و پیکری که بر روی دست ملائک به معراج رفت 🌈 📡 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند سواران لحظه ای تمکین نکردند ترحم بر من مسکین نکردند سواران از سر نعشم گذشتند فغان ها کردم، اما برنگشتند اسیر و زخمی و بی دست و پا من رفیقان، این چه سودا بود با من رفیقان، رسم هم دردی کجا رفت جوان مردان، جوان مردی کجا رفت مرا این پشت، مگذارید بی تاب گناهم چیست، پایم بود در خاک اگر دیر آمدم مجروح بودم اسیر قبض و بست روح بودم در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زان سو نخندید رفیقانم دعا کردند و رفتند مرا زخمی رها کردند و رفتند رها کردند در زندان بمانم دعا کردند سرگردان بمانم شهادت نردبان آسمان بود شهادت آسمان را نردبان بود چرا برداشتند این نردبان را چرا بستند راه آسمان را مرا پایی به دست نردبان بود مرا دستی به بام آسمان بود شهید تو بالا رفته ای من در زمینم برادر، روسیاهم، شرمگینم مرا اسب سپیدی بود روزی شهادت را امیدی بود روزی در این اطراف، دوش ای دل تو بودی نگهبان دیشب ای غافل تو بودی بگو اسب سفیدم را که دزدید امیدم را، امیدم را که دزدید مرا اسب چموشی بود روزی شهادت می فروشی بود روزی شبی چون باد بر یالش خزیدم به سوی خانه ی ساقی دویدم چهل شب راه را بی وقفه راندم چهل تسبیح ساقی نامه خواندم ببین ای دل، چقدر این قصر زیباست گمانم خانه ی ساقی همین جاست دلم تا دست بر دامان در زد دو دستی سنگ شیون را به سر زد امیدم مشت نومیدی به در کوفت نگاهم قفل در، میخ قدر کوفت چه درد است این که در فصل اقاقی به روی عاشقان در بسته ساقی بر این در،‌ وای من قفلی لجوج است بجوش ای اشک هنگام خروج است در میخانه را گیرم که بستند کلیدش را چرا یا رب شکستند من آخر طاقت ماندن ندارم خدایا تاب جان کندن ندارم دلم تا چند یا رب خسته باشد در لطف تو تا کی بسته باشد بیا باز امشب ای دل در بکوبیم بیا این بار محکم تر بکوبیم مکوب ای دل به تلخی دست بر دست در این قصر بلور آخر کسی هست بکوب ای دل که این جا قصر نور است بکوب ای دل مرا شرم حضور است بکوب ای دل که غفار است یارم من از کوبیدن در شرم دارم بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست مرا هر چند روی در زدن نیست کریمان گر چه ستار العیوب اند گدایانی که محبوبند خوبند بکوب ای دل،‌ مشو نومید از این در بکوب ای دل هزاران بار دیگر دلا پیش آی تا داغت بگویم به گوشت، قصه ای شیرین بگویم برون آیی اگر از حفره ی ناز به رویت می گشایم سفره ی راز نمی دانم بگویم یا نگویم دلا بگذار، تا حالا نگویم ببخش ای خوب امشب، ناتوانم خطا در رفته از دست زبانم لطیفا رحمت آور، من ضعیفم قوی تر از من است، امشب حریفم شبی ترک محبت گفته بودم میان دره ی شب خفته بودم نی ام از ناله ی شیرین تهی بود سرم بر خاک طاقت سر نمی سود زبانم حرف با حرفی نمی زد سکوتم ظرف بر ظرفی نمی زد نگاهم خال، در جایی نمی کوفت به چشمم اشک غم، تایی نمی کوفت دلم در سینه قفلی بود، محکم کلیدش بود در دریاچه ی غم امیدم، گرد امیدی نمی گشت شبم دنبال خورشیدی نمی گشت حبیبم قاصدی از پی فرستاد پیامی با بلوری می فرستاد که می دانم تو را شرم حضور است مشو نومید، این جا قصر نور است الا! ای عاشق اندوهگینم نمی خواهم تو را غمگین ببینم اگر آه تو از جنس نیاز است در باغ شهادت باز، باز است نمی دانم که در سر، این چه سوداست همین اندازه می دانم که زیبا ست خداوندا چه درد است این چه درد است که فولاد دلم را آب کرده است مرا ای دوست، شرم بندگی کشت چه لطف است این، مرا شرمندگی کشت شاعر: قادر طهماسبی (فرید) 🆔 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند سواران لحظه ای تمکین نکردند ترحم بر من مسکین
صادق_آهنگران_سبکباران_خرامیدند_و.mp3
20.95M
📢صوت| حاج 🌸سبکباران، خَرامیدند و رفتند! 🍀مرا بیچاره نامیدند و رفتند! 🌼درِ باغِ شهادت را نبندید ☘️به ما بیچارگان، زان سو نخندید! 🆔 @DefaeMoqaddas
🌷 💠ظهر یک روز شهید بابایی آمد قرارگاه تا به اتفاق هم برای نماز جماعت به مسجد قرارگاه برویم، ایشان موی سر خود را چون سربازان تراشیده و لباسی خاکی بسیجی پوشیده بود، وقتی وارد مسجد شدیم به ایشان اصرار کردم به صف اول نماز برویم ولی ایشان قبول نکرد و در همان میان ماندیم، چرا که ایشان سعی می‌کرد ناشناخته بماند، در نماز حالات خاصی داشت مخصوصا در قنوت، در برگشت از نماز رفتیم برای نهار، اتفاقا نهار آن روز کنسرو بود و سفر ساده ای پهن کرده بودند، ایشان صبر کرد و آخر از همه شروع به غذا خوردن کرد، وی آنچنان رفتار می‌کرد که کسی پی نمی‌برد که با فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش، روبه‌روست، بیشتر وانمود می‌کرد که یک بسیجی است. شهید عباس بابایی🌷 (راوی: سرلشگر رحیم صفوی.) 🆔@DefaeMoqaddas
📷 شرح عکس... 🌷 شهدای والفجر ۶ چیلات دهلران پیکر پاک دو شهید رو پیدا کردیم یکی نشسته بود و تکیه داده به تکه سنگ پشتش و پیکر شهید دیگه ای رو که تو پتو پیچیده شده بود تو دامن گرفته بود ... نمی دونم شاید مرثیه ایی میخونده و اشکی میریخته... پیکر خوابیده مجروح بوده ... دنبال پلاک گشتم پلاک هارو برداشتیم گفتم شماره هارو بخونین تا یادداشت کنم پلاک ها را خوندن ۵۵۵ و ۵۵۶ معمولا رفقا پلاک پشت سر هم میگرفتند... اسناد را که بررسی کردن دیدن آره واقعا رفیق بودند... اما چه رفقایی پدر و پسر اونی که نشسته پدر بود پدری که لحظه های آخر پسرش رو تو آغوش گرفته.... شهیدان سید ابراهیم و سید حسین اسماعیل زاده موسوی... اهل روستای باقر تنگه... بابلسر... شرمنده شهدائیم. 🆔@DefaeMoqaddas
13.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کشف پیکر مطهر ۴ شهید دوران دفاع مقدس در منطقه چنگوله ⏳ ۲۳ مرداد ماه ۱۳۹۹ 🆔@DefaeMoqaddas