هدایت شده از پایداری
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞موشن گرافیک | مروری بر زندگی شهیدمیرزاکوچکخان جنگلی و ماجراهای نهضت جنگل در مبارزه با دو قدرت بزرگ روسها و انگلیس
🌷 ۱۱ آذر - سالروز شهادت ميرزا کوچک خان جنگلی
✅ ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
✅ روبیکا https://rubika.ir/farhange_paydari
✅ تلگرام https://t.me/farhange_paydari
https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl
⚪️ گروه واتساپ #پایداری
هدایت شده از پایداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مذاکره میرزا کوچک خان جنگلی با افسران انگلیسی :
آقایون ، خواب جوونهای مشرق زمین خیلی سنگینه مراقب باشید صدای بمبهاتون اونا رو از خواب بیدار نکنه ...
#سالروز_شهادت
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 کربلای غزه
🎙 با نوای
حاج صادق آهنگران
در حمایت از مظلومان و شهدای غزه
29.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩🚩 #کربلای_غزه
📽 نماهنگ «کربلای غزه» با صدای #حاج_صادق_آهنگران در حمایت از مردم مقاوم غزه و رزمندگان دلاور حماس
🎙قدس از کرب و بلا میگذرد ، میدانی ؟
غزه از خون خدا میگذرد ، میدانی ؟
ما همه گوش به امر علی و روح الله
هر که دارد هوس کرب و بلا بسمالله
غزه طشتی است پر از خون حسین (ع) و یحیی
غزه خاکی است معطر شده از عاشورا
غزه جوشیدن خون سر یحیای نبی است
غزه چون شام غریبان حسین بن علی است
شام ، قدس است و شما شب شکنانید
همه ؛ هله ای قوم بتازید و بمانید همه
بر سر شام یزیدان هله فریاد شویم
خطبه شبشکن حضرت سجاد شویم
قدس از کرب و بلا میگذرد ، میدانی ؟
غزه از خون خدا میگذرد ، میدانی ؟
ما همه گوش به امر علی و روح الله
هر که دارد هوس کرب و بلا بسمالله
هله چاووش بخوان صبح ظفر نزدیک است
قدس میخندد و لبخند سحر نزدیک است
بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت
از کنار مرقد آن سر جدا باید گذشت
خیز ای رزمنده شیر ، خانه از دشمن بگیر
قدس از کرب و بلا میگذرد ، میدانی؟
غزه از خون خدا میگذرد ، میدانی؟
ما همه گوش به امر علی و روح الله
هر که دارد هوس کرب و بلا بسمالله...
✌️نَصْرٌ مِنَ اللّٰهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ
#محور_مقاومت
#طوفان_الأقصی
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #یومالانتقام
📽 فیلمی جدید از رویارویی رزمندگان دلاور گردانهای عزالدین قسام با نیروهای ارتش کودک کش اسرائیل و ادوات جنگی اشغالگران در بیت حانون در شمال نوار غزه
✌️فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
#محور_مقاومت
#طوفان_الأقصی
#رزمندگان_اسلام
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_شهید
کسی که برای خدا کار میکنه, شاده...
سردار احمد کاظمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 #ببینید و #بشنوید
💕 حاج قاسم عزیز، از روحیات زمان جنگ می گوید:
🎙 سادگی و نداشتن توقع، از جمله خصوصیات فرماندهان و نیروهای عادی در دوران #جنگ_تحمیلی بود.
🔹 کلمه رایج، کلمه #سردار و #سرهنگ نبود، کلمه رایج در آن زمان، کلمهی #برادر بود...
💠 حقوق فرمانده سپاه و حقوق رزمنده عادی هر دو به یک اندازه بود!!!
پ.ن:
✍.. و بدون دریافت هیچگونه: پاداش، حق مأموریت جنگی، حق بدی آب و هوا و . . .
سالهای اول دهه ۶۰ , حقوق پاسدار: ۲۵۰۰ تومان بود -- متأهلین: حدود ۳۰۰۰ تومان-- (فرقی هم نداشت کسی در جبهه و خط مقدم باشد و یا در شهرها و پشت جبهه خدمت کند!!)... و این در حالی بود که حقوق ماهیانه یک کارمند معمولی و ساده در شهرها، کمتر از ۴۰۰۰ تومان نبود❗️
⚪️ از خانه و کاشانه، ماشین شخصی، تعاونی و فروشگاه زنجیره ای، وام و صندوق قرض الحسنه و دیگر مسائل رفاهی خبری نبود....
⌛️ آنزمان، پاسداری، شغل به حساب نمی آمد و فردی که وارد سپاه می شد، می گفتند: شش ماه، بیشتر زنده نیست؛ یا در جبهه بشهادت می رسد و یا در کوچه و خیابان ها، در پشت جبهه، توسط منافقین ترور می شود🔴
🌿 با این ایثارها و جانفشانی ها بود که نظام مقدس جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ تثبیت شد و دشمنان، آرزوی نابودی انقلاب را به گور بردند 📛
#ایثار
#کم_توقعی
#شهادت_طلبی
#سبک_زندگی
#جهاد_تبیین
┄┅☫🇮🇷 به کانال #دفاع_مقدس بپیوندید
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
#کپی_آزاد
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
🕊🕊 ۱۲ آذرماه ۱۳۶۰ -- سالروز شهادت علی اکبر محمد حسینی
فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع)
تیپ ۴۱ ثارالله (ع) کرمان
🌷شهادت: عملیات طریق القدس (فتح بستان) - پل سابله
▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
مدّتها از عملیات سومار گذشته بود. یکروز نزد من آمد و گفت: «چند روز مرخّصی میخوام. باید برم کرمان.»
گفتم: «تو مدّت زیادی اونجا موندی؛ حتماً خسته شدی. من هم حرفی ندارم؛ میتونی بری.»
گفت: «موضوع خستگی نیست. کارهای دیگهای دارم.»
مرخّصی گرفت و رفت. چند روز بعد برگشت.
با خوشحالی گفتم: « چه زود برگشتی؟! کارهات تموم شد؟»
گفت: « حاج آقا! من دفعهی قبل از طرف سپاه اعزام شده بودم وا حساس میکردم بر حسب وظیفه اومدم اینجا؛ این برام عذابآور بود. لذا به کرمان رفتم و با سپاه تسویه حساب کردم و حالا آزادِ آزاد هستم و به میل و اختیار خودم اومدم.»
سکوت کرد و سپس ادامه داد: «میخوام حضورم در جبهه برای خدا باشه، نه به خاطر انجام وظیفه.»
نقل از کتاب📚 حماسه سابله
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
شهید علی اکبر محمدحسینی یار حاج قاسم سلیمانی در لشگر ۴۱ ثارالله (ع) مزار: گلزار شهدای کرمان
🔵 خاطراتی از شهید علی اکبر محمد حسینی 👇👇
عملیات طریق القدس نزدیک بود و فرماند هان با جدیت نیروها را آموزش می دادند . فرمانده ما شخص خشن ، بی گذشت و غیرقابل انعطافی به نظر می رسید خیلی سخت گیری می کرد .
روز اول را به سختی پشت سر گذاشتیم ، بعد از نماز مغرب لباسها یمان را که گل آلود و کثیف شده بود بیرون چادر انداختیم و به محض ورود به چادر هر یک گوشه ای روی پتو افتادیم .
یکی از برادران گفت : « این دیگر چه آدم سخت گیری است ؟! به گمانم رحم و مروت ندارد .»
دیگری گفت : « ما به جبهه نیامده ایم که این سخت گیری ها را تحمل کنیم .»
و یک نفر دیگر گفت : « به نظر می رسد اصلا خندیدن را تا حالا تجربه نکرده است .»
خلاصه هرکسی حرفی زد و نهایتا تصمیم گرفتیم با ایشان حرف بزنیم ، من به نمایندگی از طرف بچه ها ازچادر بیرون آمدم .
درتاریکی فرمانده راکه کنار تانکر آب نشسته بود دیدم به سویش رفتم .
کوهی از لباس های کثیف و گل آلود مقابلش بود و به سرعت و با مهارت لباس می شست .
با تعجب به محلی که لباس های مان را روی هم ریخته بودیم چشم انداختم ، لباس ها سرجایشان نبود .
فرمانده لباسهای ما را می شست . متحیر و سرگردان پشت سرش ایستادم و چند لحظه بعد بدون آنکه حرفی بزنم به چادر برگشتم بچه ها پرسیدند :
« چی شد ؟! حرف زدی ؟ تغییر روش می دهد ؟ »
اشک به چشمهایم آمد وگفتم : « خودتان بیایید از نزدیک ببینید .»
همه از چادر بیرون آمدیم فرمانده هنوز کنار تانکر نشسته بود و لباس می شست .
بچه ها با دیدن آن صحنه بطرفش دویدند او را چون نگین در میان گرفتند سرو صورتش را غرق بوسه کردند ، فرمانده با صدای بلند می خندید و پشت سرهم سوال می کرد :
« چی شده ؟! چه اتفاقی افتاده ؟ »
آن شب شاهد صحنه هایی بودیم که نمی توانم آن را توصیف کنم فرمانده سخت گیر و خشن ما ، علی اکبر محمد حسینی بعد از پایان آموزش به فرد دیگری تبدیل می شد .
ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
« تو نمی توانی بجنگی » :
من عضو یک گروه ۱۱ نفری بودم ، وقتی به خط دهلاویه رسیدیم درسنگرهای برادران ارتش مستقر شدیم یک روز اکبر احضارم کرد و گفت :
« بروید برای خودتان یک سنگر درست کنید .»
تعدادی بیل وکلنگ تحویل گرفتیم و کار را شروع کردیم ، تقریبا یک هفته زحمت کشیدیم و نتیجه زحماتمان بصورت یک سنگر بزرگ و محکم و مقاوم در آمد .
با خوشحالی از اکبر خواستیم تا بیاید وسنگر را ببیند، آمد و نگاهی کرد وگفت : « سنگر خوبی است .آن را تحویل برادران ارتشی بدهید .»
با تعجب نگاهش کردم ، چطور ممکن بود سنگری را که برای آن یک هفته زحمت کشیده بودیم تحویل بدهیم ، ناراحت و دلخور گفتم : « یعنی چه ؟! ما یک هفته شبانه روز کار کرده ایم ، در این مدت اینقدر بیل وکلنگ زدیم که دستهایمان آبله زده است .»
آبله های دستم را نشانش دادم و دوباره سخنرانیم را شروع کردم ، بدون آنکه حرفی بزند به سخنانم گوش داد وقتی حرفهایم تمام شد گفت :
« برو تسویه حساب کن و برگرد کرمان »
دوباره ناراحت شدم و پرسیدم : « چرا تسویه حساب کنم ؟!»
گفت : « کسی که نمی تواند از یک سنگر بگذرد چطور می تواند از جانش بگذرد و بجنگد . تو به درد جنگیدن نمی خوری ، روحیه دیگران را خراب می کنی .»
با من که برادرش بودم اینگونه رفتار کرد .سنگر را تحویل برادران ارتشی دادم .
ا🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹
« حماسه سابله »
پاتک دشمن ساعت ۴ بعدازظهر شروع شد ، عراقی ها قصد داشتند با عبور از پل سابله ، نیروهای خودی را دور بزنند و با محاصره حدود شش هزار نفرپرسنل سپاه و بسیج و ارتش سوسنگرد و بستان را تسخیر کنند.
اکبر که اوضاع را خطرناک دید بچه ها ی باقی مانده را جمع کرد ، اما بچه ها بعد از چهارشبانه روز جنگ ، دیگر رمقی در بچه ها نمانده بود.
تانک ها آرایش گرفتند تعداد ما به هفتاد نفر نمی رسید ، عده ای قصد عقب نشینی داشتند . اکبر التماس کرد ، قسم داد ، اشک ریخت ، فریاد زد ، تهدید کرد و عاقبت درگیری شروع شد کماندوهای عراقی در پناه تانک ها جلو می آمدند ، اکبر آرپی جی را به سوی اولین تانک نشانه رفت ، موشک که رها شد تانک در شعله های آتش فرو رفت ، تانک دوم را هم زد ، حرکت ستون تانک های دشمن به هم ریخت .
تعداد عراقی ها زیاد بود ، تانک ها هم زیاد بودند ، جانانه مقاومت کردیم از هر طرف صدای اکبر می آمد،
با بانک تکبیر بچه ها را تهییج و ترغیب می کرد تا وقتیکه صدایش را که می شنیدیم روحیه داشتیم .غروب روز ۱۲ آذر ۱۳۶۰ صدایش قطع شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید علی اکبر محمدحسینی
فرمانده گردان از لشگر حاج قاسم عزیز (ل ۴۱)