دفاع مقدس
👆🎞 ارسالی از سوی اعضای کانال: رزمنده دوران دفاع مقدس: علی عبدالله بی سیم چی شهید حاج علی محمدی پور
🌷به یاد شهید حاج علی محمدی پور، فرمانده گردان ۴۱۲ -- لشگر ثارالله (ع) کرمان
دلم تنگ غروب یاد شهیدان
علی فرمانده خوبان ایران
تو که در راه فی سبیل الله ز دوران
مثال گوی بودی در بین یاران
ببخشا بر من حقیر ندانم در کجایی
تو شهیدی و شهید راه خدای کربلایی
شهیدان را تو کردی راهنمایی
تو ای لاله پرپر نارسیده ز دز اندر کجایی
بدرگاهش دعایی کن علی جان
علی یار و علی یاد و و علی خیبر چو جانان
علی جسم بر زمین دل آستانش چون بدادی
نگاهی هم ز پس نی بسته بودی
علی جان رفتنت افسوس دارد
چو صد حیف نا بودنت نیز افسوس دارد
علی ساده علی سازش علی شیر دلاور
علی عارف علی صادق علی مظهر ایمان
علی راز همه رازهای دوران
علی پیراهن چند باره پوشید
علی کفشهای بی کاره پوشید
نگاهی در درونش بود و پوشید
نگاهش خواسته ی قلبش پوشید
نگاه اولش آخر همان شد
برای خود زمانش را بیاد داشت
بر روی کاغذی بر خود نگاه داشت
به تاریخ اش چو افتاد زیر چکمه
همه حرفهای رازش فاش گردید
بنازم آن لباس یک تنش را
که هیچ فرقی نباشد نی ز یاران
به نذری که پدر بهر تو کرده
همین شدکه تو را خوب پرورانده
تو که دین دارید شاهد رقم خورد
به یک لحظه نگاهت را به خود برد
بماند از تو کتاب خاطراتت
کدامش را بگویم باز باز هست
صفای دل نگاهش باز باز هست
به آیات خدا بود بردنی شد
علی راه یاران یاد یاران ماندنی کرد
چو قبرت روشنی بخش دوران شد هم اکنون
به پا بوست بیارند جمع یاران را هم اکنون...
✍سراینده شعر: بتول لشکری نیا، همسر شهید محمد زینلی...
#شهید_حاج_علی_محمدی_پور
#شهید_محمد_زینلی
26.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍اولین یادواره شهدای تخریب و کربلای ۵ لشکر ۴۱ ثارالله کرمان در سنگر شهدای تخریب سال۱۳۶۵ با سخنرانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و خاطره شنیدنی حاج قاسم درباره سردار شهید حاج علی محمدی پور...
12.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌗 یاد شب های قدر انقلاب اسلامی شب های عاشقی بخیر...
▫️لحظاتی از غروب ۱۸ دیماه شصت و پنج دژ عقبه لشکر ۴۱ ثارالله در شلمچه نیروهای خط شکن گردان ۴۱۲ فاطمه الزهرا سلام الله لشکر ۴۱ ثارالله در حال پوشیدن لباس غواصی برای حرکت به سوی نقطه رهایی...
🌷شهید حاج علی محمدی پور در حال کمک کردن به شهید ایرج بلند نظر برای بستن تجهیزات...
🌹و شهید اسماعیل فرخی..
#تحویل_سال_1364
#بچه_های_تخریب_لشگر_10
#زاغه_تخریب_کنار_کرخه
پایان سال 1363 بود و تازه از ماموریت #عملیات_بدر برگشته بودیم
تیپ سیدالشهداء(ع) ماموریت نداشت اما بچه های تخریب به فرماندهی شهید نوریان در این عملیات کمک کار بچه های تخریب قرارگاه ثارالله بودند.
یه تعداد بچه ها شهید و مجروح شدند و دو تا اسیر دادیم و برگشتیم مقر بچه های تخریب کنار پل کرخه.
بین نماز مغرب و عشاء سال تحویل شد.
نماز مغرب رو خوندیم و بعد من شروع کردم دعای تحویل سال رو خوندن و بعد از اون بیاد شهدای عملیات بدر توسلی به سیدالشهداء(ع) کردم. و تا دقایقی بعد از پایان مراسم تحویل سال صدای گریه بچه هایی که به سجده رفته بودند میومد
خبر مفقود شدن فرمانده شهیدمان #شهید_حاج_کاظم_رستگار هم بین بچه ها پخش شد
بعد از تحویل سال یه تعداد بچه ها مشخص شدند برای اعزام به مقر بچه های تخریب در منطقه هور...
یاد اون شب بخیر
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان کنار ما بود و این آخرین سال نویی بود که جسم ظاهریش در این دنیای خاکی بود.
(راوی: جعفرطهماسبی)
دوران دفاع مقدس
☘️🌿☘️🌿☘️☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️
🌿☘️🌿☘️
☘️🌿
#سال_تحویل_های_جبهه
#شب_عید_سال_65
#حسینیه_الوارثین
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تحویل سال 65 مصادف بود با #روز_ولادت_جواد_الائمه_علیه_السلام
و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد.
همه ی #بچه_های_تخریب حضور داشتند.
هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند.
و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده بودند
شب جمعه هم بود.. بعد از برگزاری #دعای_کمیل برنامه شروع شد.
برای اینکه لامپ های زیادی توی #حسینیه_الوارثین روشن بود و سفره هفت سین مفصلی چیده بودند قرار شد کسی توی چادرها نباشه و همه ی لامپ ها خاموش باشه که برای موتور برق مشکلی پیش نیاد.
برنامه شب سال تحویل و شب عید
شیرین کاری های برادر ممقانی بود
و بعد از اون مداحی من و #شهید_تابش.
اون شب با توجه به اینکه چند تا روحانی توی گردان بود سخنرانی نداشتیم
شلوغ کن های اون شب #شهید_غلامرضا_زند ، #شهید_محمد_مرادی ، #شهید_مجید_رضایی و #شهید_نباتی بودند.
دوسه هفته از شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مون میگذشت... بعضی ها تذکر دادند که برادرها به احترام حاج عبدالله کف نزنند.
#شهید_پیام_پوررازقی مدام به من تاکید میکرد که برادر طهماسبی بدون کف زدن بخونید.
من هم با عصبانیت گفتم: برادر یه دفعه گفتی شنیدم
#شهید_محمد_مرادی از دور با سر اشاره میکرد که ما میخواهیم کف بزنیم.
قرار شد دو انگشتی دست بزنند.
تا من میخوندم سعی کردم از دو انگشت بیشتر نشه
اما وقتی #شهید_تابش شروع کرد به سرود خوندن #شهید_محمد_مرادی جلسه رو به دست گرفت و یه عده هم از خداخواسته #حسینیه_الوارثین رو رو سرشون گذاشتن.
#شهید_سید_محمد که با شهادت شهید حاج عبدالله فرمانده گردان شده بود هیچ دخالتی نکرد.
هرچی پیام از دور به آقا سید اشاره کرد سید توجههی نکرد.
اون شب برادر ممقانی هم با شیرین کاری هاش غوغا کرد
مخصوصا اون موقع که ادای فخرالدین حجازی رو در آورد.
به حالت ایستاده وایساد و آستین هاش رو بالا زد و گفت:
نیروی هوایی از هوا.... دوتا دستهاش رو بالا آورد
نیروی زمینی از زمین...دوتا دستهاش رو به سمت زمین آورد و
نیروی دریایی از دریا....
فاو رو به محاصره خود درآوردن... و محاصره درآوردن رو با چرخوندن کمرش نشون داد.
بچه ها از خنده روده بر شده بودن.
اون شب خاطراتی بود
بیش از 30 شهید اون شب توی جلسه بودند.
روز اول فروردین سال 65 ساعت یک و نیم بعد از ظهر سال تحویل شد
🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍃🌷
✅#عید_سال_1366
#نصیحت_ها_و_وصیت_های_فرمانده_در_آخرین_نوروز
#شهید_زینال_حسینی
فرمانده تخریب لشگر10
مقر #شهید_پوررازقی
سال 66 حدود ساعت هفت و نیم صبح نو شد روز شنبه بود و بچه ها از نماز صبح تا موقع تحویل سال توی حسینیه بودند و مشغول خواندن قرآن...
بعد از تحویل سال نوبت به سخنرانی فرمانده ما #شهید_حاج_سید_محمد_زینال_الحسینی رسید. البته ایشون امتناع میکرد و گفت حرفی ندارم و چون بچه ها اصرار کردن مطالب زیبایی بیان نمود که با هم نوش جان میکنیم:
گفتیم که خدمت عزیزان چی بگیم اول سال 66 دیدیم یک پرنده وارد حسینیه شد و خودش را به در و دیوار زد و از روزنه ای رفت.این پرنده رو دیدیم وگفتیم یک حدیث اخلاقی بگیم وربطش بدهیم به این پرنده...
رسول الله(ص) فرمودند حسن الخلق نصف الدین..کسی که خلق و خویش خوب و اسلامی باشد نصف دینش رو کسب کرده.
خیلی حدیث کوتاه و بسیار مفیده واگر به آن عمل کنیم دستمون رو میگیره ومیتونیم از در بهشت وارد بشویم وخودمون رو از جهنم خلاص کنیم مثل این پرنده که موفق شد از اینجا خلاص بشه..
#خلاصه_اینکه_جای_ما_بهشته_نه_این_دنیا باید تلاش کنیم که از حصار خلاص شویم وپرواز کنیم و رها شویم...
ما سیدها رو جهنم نمیبرند ماها رو به زمهریر میبرند وما هم باید دنبال روزنه ای باشیم تا خلاصی پیدا کنیم.
پرنده ای که وارد شد و حواسش رو جمع کرد و به محض دیدن یک سوراخ روی چادر خودش رو نجات داد.
اگرحواسمون رو جمع کنیم به فرموده رسول خدا(ص) حسن خلق میتواند روزنه ای برای نجات باشه و اول سال نو به پیامبر قول بدهیم وعرض کنیم یارسول الله یا امین الله یا نبی الله در این روز اول سال 1366 به شما قول میدهیم به علی علیه السلام و یازده فرزندش قول میدهیم که دیگه از امروز سعی کنیم #همیشه_بر_نفسمون_غالب_بشیم وخلق و خویی که شما میخواهی داشته باشیم...
روز اول سال نو حدیثی گفتیم و تا آخر سال توی ذهنتون میمونه و انشاءالله تا آخرسال به آن عمل میکنیم
برادرها همه حدیث رو یاد گرفتید؟؟؟؟؟
برای اینکه بهتر توی ذهنتون بمونه مثل وقت هایی که مدرسه میرفتیم با هم میخونیم...
قال رسول الله (ص) حسن الخلق نصف الدین
برادرها این یک هدیه ای باشه برای سال جدید و محور دوم صحبت همانطور که میدونید و اطلاع دارید..
"سید حرفش رو قطع کرد تا بچه ها محور دوم حرفهاش رو حدس بزنند"
"حاج رمضون خلیلی گفت: پرنده ای که اومد مژده پیروزی آورد....همه گفتند انشاءالله"
سید محمد ادامه داد : الحمدلله برادرها در جریان هستند که کارما به مشکل خورده بود از جهت وظایف سازمانی تخریب که این مشکل با تلاش دوستان رفع شده وآماده برای کار جدید هستیم و منتظر هستیم تا به ما ابلاغ شود تا ماموریت خودمون رو انجام بدهیم...کار آماده شده و شناسایی به حد کفایت رسیده و دستور این است که راه کار قفل شود وکسی تردد نکنه....
نسبت به کار لشگر هم اطلاع دارید که گردانهای لشگر برای مرخصی به تهران رفتند وبرای ماموریت جدید تجدید قوا کنند ...بیشتر از این نمیتوانم برای شما توضیح دهم ما هم برای مرخصی کوتاه مدت به تهران میرویم و برادرها وسایل سفر رو مهیا کنید....
در ضمن دوستانی که ماموریتشون تمام شده اختیار دارند که تسویه کنند و بعد از این مهلت ما برای کار طولانی مدتی که در پیش داریم از تسویه به دوستان معذوریم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
✅ #تحویل_سال_1367
تحویل سال مقارن ظهر و روز اول ماه شعبان بود
سال 67 داشت تحویل میشد و ما داشتیم ازمنطقه #نودشه وارد #شهر_بیاره عراق میشدیم که کنار آبشاری توقف کردیم
شهید علی اکبر طحانی ساکش رو باز کرد و دفترچه کاهیش رو درآورد و شروع کرد تند تند نوشتن.
"الان وارد بیاره عراق شدیم و کنار آبشاری توقف کردیم تا هم ناهار بخوریم و هم #دعای_سال_تحویل رو بخونیم".
گفتم برادر طحانی عجله نکن بگذار غروب گزارش بنویس.
او گفت معلوم نیست تا غروب باشیم..
آخه توی مسیر که میومدیم وارد خاک عراق بشیم یه چوپان با گوسفنداش وارد #میدون_مین کنار جاده شده بودن و روی مین های #والمری رفته بودند وتکه های بدنشون در اطراف جاده پراکنده بود . منظره عجیبی بود و عجیب به ریخت.
بعد هم با دوربین عکاسی اش که رویش اتیکت موسسه کیهان بود چند تا عکس گرفت.....
چند روز به #عملیات_بیت_المقدس_4 مونده بود که دیدم شهید طحانی اخم هاش توهمه..
گفتم برادر چی شده. مگه کشتی هات غرق شده.
با عصبانیت گفت : دوربینم توی ساک نیست.
گفتم شاید اشتباهی جابجا شده.
گفت: برای بیت المال بود از این عصبانیم که در نگهداریش سهل انگاری کردم.
گفتم انشاءالله پیدا میشه. مواظب دفترچه ات باش و اون گزارش های با ارزشی که نوشتی غیب نشه.
#شهید_علی_اکبر_طحانی روز 11 فروردین 1367 در مقر تخریب لشگر 10 در کنار دریاچه دربندی خان عراق با بمب شیمیایی دشمن به شهادت رسید.
(جعفر طهماسبی)