💠 کاری کن خدا خوشش بیاید!
▫️یک روز ابراهیم را در بازار دیدم
که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود.
گفتم: آقا ابراهیم برا شما زشته!
این کار باربرهاست نه شما.
نگاهی کرد و گفت: نه. این برای خودم خوبه. مطمئن میشم هیچی نیستم!
گفتم کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست؛ ورزشکاری و...
ابراهیم خندید و گفت:
ای بابا همیشه کاری کن
که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد...
نه مردم!
از کتاب سلام بر ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
دفاع مقدس
💠 کاری کن خدا خوشش بیاید! ▫️یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود. گفتم: آق
💠 خاطره ای از شهید ابراهیم هادی
🔹او که هرگز دل کسی را نسوزاند...
▫️از شهر گیلانغرب به سمت کرمانشاه راه افتادیم.
مینی بوس تازه راه افتاده بود که صدایی آمد و توقف کرد! بعد به راه خود ادامه داد.
ابراهیم از پنجره به بیرون نگاه کرد.
ماشین به یک سگ برخورد کرده بود.
سگ هم لنگان لنگان به آنسوی جاده رفت.
ابراهیم متوجه ماجرا شد.
سریع به راننده گفت: نگه دار...
کرایه دو نفر را حساب کرد و پیاده شدیم.
گفتم:
داش ابرام الان هوا تاریک میشه
برا چی پیاده شدیم؟
ابراهیم چیزی نگفت و رفت سراغ سگ!
پایش را با یک تکه چوب و پارچه آتل بست.
به یک کُرد محلی هم پول داد و گفت:
اگه استخوان داری به این سگ بده.
بعد از مدتی علاف شدن با ماشین بعدی رفتیم.
❤️ ابراهیم در تمام عمرش دل کسی را نسوزاند.
تا توانست به بندگان خدا خدمت کرد.
یقین داریم که او از مقربین است.
—(راوی: مرتضی پارساییان)
📖 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
👇👇👇
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | خاطره ای عجیب و شنیدنی از شهید ابراهیم هادی🌷
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
🎥 فیلم | خاطره ای عجیب و شنیدنی از شهید ابراهیم هادی🌷 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷
⚽️ خاطرهای فوتبالی⚽️
🌷 از شهید ابراهیم هادی
تو زمین چمن مشغول فوتبال بازی کردن بودم.
دیدم ابراهیم دستش را آورده بالا و گفت عکست را تو مجله چاپ کردن
از خوشحالی داشتم بال در می آوردم. رفتم مجله را از دستش بگیرم، گفت یه شرط داره. قبول کردم.
گفت هر چی باشه قبوله؟ گفتم اره.
داخل مجله عکس منو چاپ کرده بود و نوشته بود پدیده جدید فوتبال جوانان و کلی از من تعریف کرده بود. مجله را چند دفعه با خوشحالی خوندم.
گفتم حالا ابرام جون شرطت چی بود؟ گفت دیگه دنبال فوتبال نرو.
خوشکم زد.
با تعجب گفتم دیگه فوتبال بازی نکنم.
من دارم تازه مطرح میشم
گفت بازی کن اما دنبال فوتبال حرفه ای نرو.
گفتم چرا؟ گفت مجله را نگاه کن،
عکس تو با لباس و شورت ورزشی هستش
این مجله فقط دست من و تو نیست
دست همه مردم هست. خیلی از دخترها ممکنه این رو دیده باشن و ببینن.
بعدش گفت چون بچه مسجدی هستی اینها را برات میگم.
برو اعتقادات را قوی کن و بعدش برو دنبال فوتبال حرفه ای.
خداحافظی کرد و رفت. من خیلی جا خوردم. ابراهیم خیلی جدی بود.
نشستم و کلی به حرفهاش فکر کردم.
بعدها به سخنش رسیدم.
زمانی که بچه های مسجدی و نمازخون که اعتقادات محکمی نداشتند و دنبال ورزش حرفه ای رفتن و به مرور زمان به خاطر جوّزدگی و ... حتی نمازشان را هم ترک کردند❗️
-------------------------------------------
🌴 کانال "دفاع مقدس"
🌱 #انتشار_مطالب_صدقه_جاریه_است