مواظب خودت باش #مادر 💕
...یعنی همین لحظه و همین
#عکس و تمام!
.
#اعزام_به_جبهه
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌷نوجوان شهید مجتبی اسدی
✍ دست نوشته و لحظاتی از اعزام او به جبهه های حق علیه باطل
خرداد ۱۳۶۷ --- اواخر جنگ
🌿 شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت...
#شهید_مجتبی_اسدی
دوران جنگ تحمیلی
۲۸ آذرماه ۱۳۹۶ -- سالروز شهادت رزمنده دوران دفاع مقدس؛ «علی خوش لفظ»
📖 راوی کتاب "وقتی مهتاب گم شد"
جانباز سرفراز همدانی، پس از سالها رنج ناشی صدمات دوران جنگ، در بیمارستان خاتم الانبیاء (ص) به همرزمان شهیدش پیوست.
📚 کتاب خاطرات این شهید عزیز مورد عنایت رهبری انقلاب قرار گرفته بود. حاج قاسم سلیمانی نیز در خصوص آن، دل نوشته ای دارد که در آن از شوقش برای شهادت می گوید.
گفتنی است: علی خوش لفظ در عملیات های رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر 5، کربلای 4 و کربلای 5 حضور داشته و نهایتاً در عملیات کربلای 5 تیر به نخاع وی خورده و به شدت مجروح می شود که پس از این واقعه، پیوسته از این مجروحیت در رنج بود و بطور مکرر برای تسکین دردهایش در بیمارستان بستری می شد.
کانال #دفاع_مقدس
19.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 بغض و اشک رهبر انقلاب، هنگام تعریف خاطره ای از کتاب #خاطرات شهید علی خوش لفظ
📙 #وقتی_مهتاب_گم_شد
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 درد دل جانباز بسیجی، شهید "علی خوش لفظ" با رهبر انقلاب:
⚪️ یک چیزی بگویید تا دلمان آرام شود، شما خیلی زجر می کشید، حرفتان را گوش نمي دهند...
➕ . . . و پاسخ رهبر انقلاب
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌷سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی
فرمانده تیپ امامحسین (؏)
لشڪر۴۱ ثارالله (ع) ڪرمان
👆 📷 در کنار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر همیشه پیروز ۴۱ ثارالله (ع)
✍ فرازی از وصیت شهید زنگی آبادی:
🌱 باید رفت و هیچ تردیدی در آن نیست. بلی این راهی است رفتنی و همگی باید از این گذرگاه و این کاروان که دنیاست عبور کنند، با توشه هایی که خودشان برداشته اند و کِشتی که روی این مزرعه انجام داده اند...
▫️مسئله این است که این بدن برای روح انسان قفس است و روح ملکوتی انسان در آن زندانیست ... این بدن دست ماست که چگونه آن را بکار ببریم آیا او را در راه صاحبش تعلیم دهیم و یا دشمنش که هوای نفس و شیطان است...
...و بعد از تعلیم با مرگ است که قفل این قفس شکسته شده و روح انسان پرواز می کند به سوی رب ... و حال مانده است برداشت بذری که در این دنیا کاشته ایم، خوب کاشته ایم که موقع برداشت، خوب برداشت کنیم و یا بد کاشته ایم که مطابقش برداشت کنیم.
#شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆🎞 روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حاج یونس زنگی آبادی، فرمانده تیپ امام حسین (ع) لشگر ۴۱ ثارالله
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌷شهیدی که سر و دستش فدای اسلام شد
🔹چون تولدش با عید قربان مصادف شده و نام پدربزرگش نیز یونس بود نامش را حاج یونس گذاشتند.
🔸از بدر تا کربلای پنج مملو از خاطرات رشادت های سرداری است از دیار کرمان مردی که از دل فقر برخواست و با نشان افتخار شهادت به نقطه پایانی زندگی دنیوی رسید.
🔹تدبیر شجاعت و جسارت بخش جدایی ناپذیر زندگی او بود تا سردار شهید حاج قاسم سلیمانی او را فرمانده تیپ امام حسین علیه سلام قرار دهد.
🔸حاج یونس یکی از استوانه های لشکر اسلام بود که خالصانه برای خدا در هر موقعیتی که قرار گرفت بدون کوچکترین چشم داشت و غروری به تلاش و فعالیت شبانه روزی پرداخت.
▫️ علی نجیب زاده، همرزم شهید روایت نموده: یک شب از خواب بیدار شدم دیدم که یک سگ بسیار بزرگ که شبیه یک گرگ بود کنار حاجی و پشت سرش نشسته بود.
بعد از تمام شدن نماز به حاجی شکایت کردم که چرا داخل چادر نماز نمی خواند شاید آن سگ بزرگ یا یک مار و عقرب او را بکشند ایشان گفت از کجا می دانی که آن سگ و مار و عقرب مأمور حفاظت از من نشده باشند مگر ما اینجا آمده ایم که اینطوری کشته شویم ما آمده ایم که شهید شویم.
#شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس )
در سه قسمت👇👇👇
18.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس )
قسمت اول
( به یاد شهید حاج یونس زنگی آبادی )
یونِس: اینا تشنن،از دیشب آب نخوردن،بهشون یه کم آب بدین
علی: بهشون آب بدیم؟!
ابراهیم: به اینا؟!
یونس: میدونم حالتون خرابه،حال منم تعریفی نداره،یعنی بدتر از شماها نباشم بهتر نیستم،ولی اینا اسیرن
علی: انگار یادت رفته همین نامردا دیروزچه بلایی سرمون آوردن!
ابراهیم: رفیقامون با لب تشنه جلوی چشممون جون دادن! اون وقت ما به اینا آب بدیم!
19.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس )
قسمت دوم
( به یاد شهید حاج یونس زنگی آبادی )
علی: ترکش خمپاره خورد به بیل لودر،یه تیکش کمونه کرد خورد به دست حاج یونس،گفت نیروها نفهمن که زخمی شده
محسن: آخه واسه چی؟
میثم: خون میره ازش! باید ببریمش بیمارستان
علی: من دستشو بستم،میگه اگه نیروها بفهمن خبرمیرسه به قاسم سلیمانی،یه جورایی هم سلیمانی میریزه بهم، هم کار خاکریز ناتموم میمونه