eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
جان به قربان تو ای صاحب عزا شد عزای باب مظلومت بیا ...
شهادت : 31 مرداد 1367 محل شهادت: جاده بوکان مهاباد ✅ اخلاص توی وجودش موج میزد . یک جوان صاف و ساده و با همه وجود مهربان بود. هر کاری به او میگفتی نه نمیگفت. بعد از یک بود که به (ع) اومد. و در همون روزهای اول به علت سبقتش در کمک به دیگران معروف شد. بسیجی شهید فقط برای بندگی خدا جبهه اومد و بس.... و هرکجا شیرینی بنده گی خدا رو میچشید راضی بود و با هیچ چیزی عوض نمیکرد. اصغریک نوجوان قبراق و نترس بود و جوون میداد برای شکافتن میدان های مین و شکستن ابهت موانع دشمن... روحش شاد باشه 📸👇 تصویر برای بهمن 65 و حین و پشت خاکریز در غرب کانال ماهی است و این ها هم مامور به گردان لشگر10هستند.از سمت راست... ... علی اکبر جعفری .... سید هادی موسوی دوران
💠 از تپه های الله اکبر چه می دانیم ؟ ------------------------------------------- کانال دفاع مقدس 📄 شرح در پست بعدی ...👇👇👇
دفاع مقدس
💠 از تپه های الله اکبر چه می دانیم ؟ ------------------------------------------- کانال دفاع مقدس
🔹 از تپه های الله اکبر چه می دانیم ؟ الله اکبر نام کوهی است در محدوده شهرستان دشت آزادگان که در فاصله 10 کیلومتری شمال سوسنگرد و در نزدیکی بستان قرار دارد و 7 کیلومتر طول و بین 300 تا 500 متر عرض دارد و مرتفع ترین تپه آن 55 متر از سطح زمین ارتفاع دارد و بعد ازارتفاعات میشداغ مرتفع ترین عارضه ی دشت آزادگان محسوب می شود. در سال 1323 ق و در اواخر حکمرانی احمد شاه قاجار، در جنگ بین عشایر مسلمان ایران و ارتش بریتانیا بر روی این تپه ها، شیخ عبدالله بن عمار الطرفی به همراه مجاهدین نماز خواندند و چون قبل از آغاز نماز بر بلندای آن تپه اذان گفته شد، شیخ عبدالله نام آن را تپه ی الله اکبر نامید و تا کنون نیز به همین نام شهرت دارد. با شروع جنگ این تپه ها به عنوان عارضه ای حساس مورد توجه ارتش عراق قرار گرفت و تیپ 35 لشکر 9 زرهی ارتش عراق پس از تصرف پاسگاه های سوبله و چزابه و پس از دو روز توقف در اطرافبستان، به سمت تپه های الله اکبر به حرکت درآمد و سرانجام در 4 مهر ماه این تپه ها به اشغال و بلافاصله بر روی آن استحکاماتی ایجاد کرد. دشمن با اشغال این تپه ها توانست سوسنگرد را زیر آتش قرار دهد و مقدمات سقوط سوسنگرد را فراهم کند؛ از همین رو یک گردان رزمی از تیپ 3 لشکر 92 زرهی در 10 مهر ماه 1359 موفق شد در اقدامی سریع قسمتی از تپه های الله اکبر را آزاد نماید. با آزادسازی تپه ها، از 18 مهرماه مواضع رزمندگان مستقر در آن زیر آتش شدید دشمن قرار گرفت و دشمن در 19 مهرماه برای اشغال دوباره تپه های الله اکبر تا آبادی های سید خلف، صالح حسن و حمود عاصی واقع در جنوب غربی تپه های الله اکبر، پیش روی کرد و خود را به 5 کیلومتری مواضع رزمندگان رسانید. موقعیت رزمندگان در تپه های الله اکبر که با اشغال بستان و تشدید آتش توپخانه دشمن مورد تهدید جدی دشمن قرار گرفته بود، مدافعان را مجبور به عقب نشینی از تپه های الله اکبر کرد و به این ترتیب تپه های الله اکبر دوباره به اشغال ارتش عراق درآمد. پس از اشغال هفت ماهه ی این تپه ها، رزمندگان در دو عملیات محدود امام علی(ع) و عملیات نصر (غرب تپه های الله اکبر) دشمن را مجبور به عقب نشینی کردند. با تلاش رزمندگان در عملیات امام علی(ع) در 31 مرداد ماه 1360 که محور اصلی عملیات بر روی تپه های الله اکبر بود، ضمن وارد آمدن خسارات به ارتش عراق، تپه های الله اکبر به طور کلی آزاد شد و در عملیات نصر که در 11 شهریور ماه 1360 انجام شد، تپه سبز و مناطق غرب تپه های الله اکبر نیز از اشغال دشمن درآمد. به این ترتیب تپه های الله اکبر و مناطق اطراف آن تا پایان جنگ تحمیلی از تهدید دشمن در امان ماند. سید آزادگان ایرانی مرحوم سید علی اکبر ابوترابی در یکی از مأموریت های شناسایی عملیات ستاد جنگ های نامنظم در منطقه تپه های الله اکبر در تاریخ 26 آذر 1359 به اسارت نیروهای دشمن درآمد. 🔸 اطلس جغرافیای حماسی 1 (خوزستان در جنگ) صفحه 136 - 137 🌴 دوران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کمتر دیده شده از بچه های گردان کمیل 🌷همه این عزیزان در طی عملیات های مختلف در دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسیده اند🕊🕊🕊 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• 🌴 کانال : روایتگر صحنه های جنگ و حال و هوای رزمندگان در دهه ۶۰
به یاد حاج اسماعیل این قربانی راه معشوق شهید روز عید قربان ... سردار مظلوم سپاه رسول الله(ص) فرمانده مقتدر گردان عمار لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ورزشکار و رزمی کار سردار شهید حاج اسماعیل لشکری عضو تیپ ۶۶ هوابرد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهادت: مرداد ماه ۱۳۶۶ خلیج فارس مانور شهادت "خدایا قسم به تشنگان راه حسین (ع) به فقیران، به جنگجویان، به مبارزان راه خدا،قسم به مادر منتظرِ در راه نشسته به پدران غم دیده به خواهران سیاه پوش به عزیزان ،به امام حسین (ع) سرور شهیدان ،به همه چیز که مورد توجه تو هست قسم می دهم ؛به مادران صبر به پدران نیروی ایمان عنایت فرما" بخشی از وصیت نامه شهید
🌿 شهردار جبهه و آهى كه در بساط نبود...! 🔹گاهی می‌شد که آهی در بساط نداشتیم، حتی قند برای چای خوردن. شب پنیر،‌ صبح پنیر، ظهر چند خرما... در چنین شرایطی طبع شوخی بچه‌ها گل می‌کرد و هر کس چیزی نثار شهردارِِ آن روز می‌کرد. ▪️اتفاقا یک روز که من شهردار بودم و گرسنگی به آنها فشار آورده بود، یکی گفت: «ای که دستت می‌رسد کاری بکن!» من هم بی درنگ مثل خودشان جواب دادم: «می رسد دستم ولیکن نیست کار... کف دست که مو ندارد، اگه خودمو می‌خورید بار بندازم!» کانال دفاع مقدس http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
بسم الله الرحمن الرحیم شیطان و نفس در جبهه بیشتر از پشت جبهه زور می زنند تا انسان را از خداوند دور نمایند کسی که در جبهه تابع نفس باشد در موطن خودش گمراهیش حتمی است و خوشا بحال مومنی که با اتکا به عبادات و تزکیه و صداقت و اجرای دقیق احکام الهی بطور همیشه از بند شیطان رهایی یابد و توبه خو . التماس دعا دارم که خداوند همه را بخصوص خودم را از شر نفس رهایی بخشد و آنچه تاکنون در جبهه دیده ام همین مطلب هست و بس و گرنه جنگیدن با شیطان خارج از جسم (کفار) آب خوردنی بیش نیست. التماس دعا حمید باکری ۶۲/۱۱/۲۶ ✍ دست نوشته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار شهید «حمید باکری» برادر کوچک‌تر فرمانده دلاور لشکر همیشه پیروز عاشورا شهید «مهدی باکری» در سال 1334 در ارومیه دیده به جهان گشود. شهید «حمید باکری» در عملیات خیبر به عنوان جانشین فرمانده لشکر عاشورا به سازماندهی و مدیریت عملیات پرداخت. خاک جزیره مجنون شاهد رشادت‌ها و جانفشانی‌های این شهید بزرگوار است. در لحظات حساس عملیات خیبر و با وجود کمبود امکانات، شهید حمید باکری با شجاعت و مدیریت بی‌مثال خود مانع از دور زدن نیروهای خودی توسط دشمن شده و با مقاومت جانانه خود و نیروهایش لشکر زرهی عراق را در جزیره متوقف کرد. شهید حمید باکری پس از جنگی تمام عیار در 6 اسفندماه سال 1362 بر اثر اثابت تیر و ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاک و مطهرش به همراه بسیاری از نیروها در جزیره مجنون مفقود شد. فرازی از وصیت نامه این شهید بزرگوار بدین شرح است: یقین بدانید تنها اعمال شما مورد رضایت خداوند متعال قرار خواهد گرفت که تحت ولایت الهی و رسولانش و امامانش باشد. بنابراین در هر زمان و هر موقعیت همت به اعمالی بگمارید که مورد تایید رهبری و امامت باشد.
-- هورالعظیم 📷 حمل مجروح اسفند ۱۳۶۳   دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 / خدمات امدادگران و کادر درمان به رزمندگان زخمی و مجروح دوران جنگ تحمیلی انتشار بمناسبت یکم شهریور؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم شهریور. -- بزرگداشت 🎥 مشاهدات عینی دکتر مهرداد معمارزاده از وقایع دوران جنگ چگونگی معالجه و درمان زخمی ها و مجروحین شیمیایی کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم شهریور. -- بزرگداشت 🎥 مشاهدات عینی پزشک اورژانس و بیمارستان صحرایی از وقایع دوران جنگ چگونگی معالجه و درمان زخمی ها و مجروحین شیمیایی کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 🎥 خدمات امدادگران؛ کادر درمان و پزشکان داوطلب به مجروحین جنگ دوران دفاع مقدس بمناسبت گرامی داشت
💠 تلاش جراحان برای بیرون آوردن خمپاره ۶۰ عمل نکرده از دست یک رزمنده !! 🔹 دوران
27.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏳ دوران 🎥 فیلم |خارج کردن بمب خوشه ای عمل نکرده از پهلوی یک رزمنده - در بیمارستان صحرایی ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ا ✍ : . . . و ای تاریخ! بشکند قَلمت! اگر ننویسی، در هشت سال بر بسیجیان خمینی چه گذشت!! ا〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰ا ⌛️ یکم شهریور؛ گرامی باد ------------------------------------------- کانال دفاع مقدس" 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 / سخن شهید همت در باره اخلاص؛ تقوی و ایثار بسیجی ها 💕 عشق و ارادت بسیجیان به امام امت دوران دفاع مقدس
27.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ 📢 نوای ماندگار 🕌 هنوز از کربلایت ، به گوش آید صلایت حسین جانها فدایت ، حسین جانها فدایت بسیج کاروان است که سوی تو روان است به شوق نینوایت ، به شوق نینوایت محبانت حسین جان صلایت را شنیدند همه لبیک گویان به سویت پر کشیدند پیاپی کاروانها ره کویت بریدند به امیدی که بوسند ، در دولت سرایت هنوز از خون پاکت بسی آوا بلند است طنین دین و قرآن ز عاشورا بلند است لوای عدل و ایمان که در دنیا بلند است نموده استوارش ، ندای خون نایت به سربازان قرآن تو میر کاروانی بزرگ آموزگار شهادت در جهانی توان بخش و امید دل رزمندگانی سپاه و جیش حق را ، توئی نور هدایت... 💕 دوران 🌴 ؛ شاهراه ظهور 🚩🚩🚩
🌴 یاد حاج شعیب؛ دکتر گردانمان بخیر ✍ درسته به ظاهر ریشش سفید بود اما قلب جوونی داشت. یه وقت هایی از کوره در می رفت اما زود برمیگشت سر جای اولش و بچه ها خیلی دوستش داشتند. بچه هایی که عملیات می رفتند یک سفارش هم از حاج شعیب داشتند و اون هم آوردن وسایل برای او بود. از و و و و بقیه اقلام. چادر بهداری بعد از در تابستان ۶۵ پر شده بود از وسایل غنیمتی بهداری..... از طرفی هم خیلی آدم پرجراتی بود و توی گردان با همون وسایل اولیه پزشکی عمل های کوچک انجام میداد.که بچه ها به شوخی می گفتند: بچه های تخریبچی لشگر ۱۰ خاطرات شنیدنی با این مرد با صفا دارن 💕 دوران دفاع مقدس
دکتر دلدار !!! دکتر گردان تخریب مرحوم حاج شعیب میر ابوطالبی ✍راوی: جعفر طهماسبی 🌿 مقر قلاجه بودیم و تازه از منطقه عملیات کربلای ۱ اومده بودیم. نزدیک یک ماه بچه های تخریب شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه. بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن به نیروهای جدید بودند غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ می کنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره. نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم. گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید. با حاجی رفتم چادر بهداری. گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد. هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد. من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود. این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود. شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی.. گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم. گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی. خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای ¬_مهیبی از خواب پریدم. یکی دو نفر از بچه های آموزش وسط مقر داد می زدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو.. من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد. صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی می اندازن. چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد.. به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد. دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری. سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود.. به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا می کنیم فی الفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد. من هم اون شب دستیارش شده بودم چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم. و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد. بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا می کردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم خلاصه حکایتی بود اون شب.. زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت. این خبر به گوش رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده.فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمی کرد و بچه ها از درد هوار می زدند. چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت فرمانده مون و رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت. البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو می کرد. یادش بخیر یاد محبتهاش و یاد اخم هاش یاد صبحگاه ها که وقت دویدن با صلابت؛ پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان می دوید بخیر -- روحش شاد و همنشین شهدا باد🤲 کانال دفاع مقدس
🔷 این هم به بهانه روز پزشک گردان تخریب ل10 تابستان 1366 دوران جنگ تحمیلی
🔴 در اورژانس کار می‌کردیم. راننده آمبولانس بودم‌. صدای آژیز که می‌آمد برعکس همه می‌دویدیم سمت ماشین و راه می‌افتادیم. اگر از صدای انفجار می‌فهمیدیم، سراسیمه می‌رفتیم سمتش ؛ کسی از چیزی واهمه نداشت؛ بچه ها خودشون را به آب و آتش می زدند تا مجروحان را نجات دهند ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
 آن که با پای اختیار قدم در طریق کربلا نهاده است میداند که اسرار جز بر سرهای بریده فاش نخواهد شد. شهید سید مرتضی آوینی پیکر معطر جانباز شهید علی شکاری گردان زهیر 🇮🇷لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) صلی الله علیک یا سیدنا العطشان
یکم شهریور؛ سالروز شهادت سردار شهید علی شکاری -- مصادف با عاشورای ۱۳۶۷ فرمانده گروهان بعثت گردان زهیر لشگر ۱۰ سیدالشهداء(ع) 🕊محل شهادت: ارتفاعات مشرف به جاده بوکان مهاباد مقابله با ضد انقلاب و تجزیه طلبان جانباز شهید علی شکاری؛ برادر دو شهید بود که در عملیات کربلای ۵ مچ دست راستش قطع شد. پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای تهران در خاک آرمیده است. 🌷حمید متولیان؛ از رزمندگان گردان زهیر و داماد خانواده شکاری نیز که در اواخر جنگ؛ مامور امنیت پرواز بود در هواپیمای مسافری ارباس بر روی خلیج فارس در ۱۳ تیرماه ۱۳۶۷ بشهادت رسید. این جنایت؛ توسط ناو وینسنس آمریکایی انجام گرفت که منجر به شهادت ده ها انسان بی گناه گردید
پیکر مطهر سردار شهید علی شکاری