eitaa logo
دفاع مقدس
3.6هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
9.8هزار ویدیو
809 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 ⚪️ حوالی ۲۴ اسفند ۶۳، شرق دجله // عملیات بدر ▫️ این تصویر، یکی از آخرین تصاویر ثبت شده از شهید مهدی باکری، فرمانده محبوب لشکر ۳۱ عاشورا، قبل از شهادت است. از چپ به راست: مسعود یوسفی، حمید قماشلوئیان، شهید احمد کاظمی، شهید مهدی باکری و (فرد پنجم، به احتمال زیاد) سیف الله رهنما. به جز شهید باکری، بقیه حاضرین جزء رزمندگان لشکر ۸ نجف هستند. این تصویر، متعلق به آلبوم یکی از رزمندگان لشکر می باشد که بارها در فضای مجازی پخش شده ..
⭕️ احمد کاظمی حوالی ظهر دوباره خود را به مهدی باکری در آن طرف دجله می‌رساند. احمد کاظمی در مستند «عملیات در آن‌سوی دجله» که چندین‌ سال پس از جنگ به کارگردانی اصغر بختیاری در گروه روایت فتح تولید شده، می‌گوید: «روی دژ، یه بمبی زده بودند، یه حفرۀ بزرگی رو ایجاد کرده بود. مهدی، بی‌سیم و زندگی را برده بود داخل این‌جا، فرماندهی می‌کرد. من، ناهار و نماز را با آقامهدی بودم که تماس گرفتند بیایید برای جلسه. خب من به آقامهدی گفتم پاشو بریم جلسه که ایشون گفت [که چون] این وضع و اوضاع و اینا هست، بهتر است شما برید. خودمم دیدم که الآن وضعیت جوری نیست که مهدی بیاد. چون نیرو[ی] آقامهدی هم اون‌جا بود و ایشون بایست فرماندهی می‌کرد.» کاظمی، اضافه می‌کند: «همون لحظه، مهدی یه گروهی رو فرستاد روی جادۀ آسفالت که اینا بروند پلی رو که میادش به این سمت، این رو منفجر بکنند. نیروها هم تقریباً توی مواضعی که جلوتر از همین محلی بود که آقامهدی مستقر بود، داشتند دفاع می‌کردند. وضعیتِ اون ساعتی هم که من اون‌جا بودم، برتری با ما بود. ما حاکم بودیم روی اون جبهه. اگه اون پل را هم [نیروهای] آقامهدی منفجر کرده بودند، کاملاً اوضاع توی دستِ ما بود. یعنی نیرویی [از عراق] نبود که از اون سمت بیاد. این طرف هم، هر کی مونده بود، دیگه می‌موند. دو طرف این جاده هم هور بود و [نیروهای دشمن] هیچ راهی نداشتند.» احمد کاظمی که با همراهی سیف‌الله رهنما و سوار بر موتور راهی جلسۀ قرارگاه شده، در طول مسیر و قبل و بعد از جلسه، هم‌چنان پیگیر وضعیت نیروهای باکری است. احمد کاظمی اظهار می‌دارد: «مرتب با آقامهدی تماس داشتیم. حتی من توی جلسه هم که نشسته بودیم، وضع و اوضاع را که گزارش دادم، پاشدم از جلسه اومدم یه تماس با آقامهدی گرفتم [که] وضعیت رو خوب گزارش کرد. گفت من دارم کارهام رو می‌کنم ولی اعلام کرد اون نفراتی که رفتند برای پل، شهید شدند و قرار است نفرات دیگری را دنبال بکنم [تا پل را منفجر کنند]. حالا یه چیزی هم نشد بود، [چون] تا بیایند و مواد منفجره از این‌طرف بردارند و ببرند، یه پروژۀ سنگینِ چند ساعته بود. [البته منفجر نشدن پل] یه نگرانی بزرگی شد که ما هم اون‌جا توی جلسه اعلام کردیم و جلسه تمام شد.» کاظمی ادامه می‌دهد: «من اومدم خودم رو رسوندم و رفتم پیشِ آقامهدی و یه گزارشی [از جلسۀ قرارگاه] به آقامهدی دادیم. دیدم وضعیت رو به تغییره. [نیروهای لشکر31] تقریباً زیاد شهید داده بودند. عراقی‌ها، زیاد اومده بودند وارد منطقه شده بودند و داشتند مواضع خودشون رو می‌گرفتند. تقریباً تانک‌برها که تانک روشون سوار بود و می‌اومدند توی منطقه، خیلی زیادتر شده بودند. تانک‌های زیادی پیاده کرده بودند. آتش اولیه‌ای که اون‌جا بود، آتش سبک بود. آر‌پی‌جی بود و تیربار و کلاشینکوف. الآن توپخانه آمده بود. خمپاره‌انداز آمده بود. تیرِ مستقیم تانک اومده بود. جبهه به سرعت داشت متحول می‌شد از ناحیۀ عراقی‌ها.» 📌«عبور از دجله»، تاریخ شفاهی عملکرد رزمندگان لشکر8نجف اشرف در عملیات بدر. کاری از انتشارات «دارخوین»
شهید احمد کاظمی در یکی از جلسات فرماندهان سپاه در قرارگاه در کنار او: برادر بشردوست، از مسئولین قرارگاه سپاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸☘ چه زیباست کلام دلنشین و آرام بخش شهید آوینی . . . 💕
📷 عکس یادگاری رزمندگان یزدی 🌷در کنار شهدای هویزه: ▫️ نفر اول ایستاده از راست۱-برادربسیجی اواره۲-شهیدجهاندوست۳-برادرحاج مهدی فرهنگدوست ۴-برادربسیجی دهقانی۵-شهیدعلی خبیری۶-برادرحاج علی اردکانی ۷-برادربسیجی شفیعی ۸-شهیداحمد شکارچیان نفراول نشسته ازسمت ۱ برادر حاج حسین امیر حسینی۲-شهیدسید محمد ابراهیمی ۳-برادرمهدی دهقان ۴-شهید حسین طاهری نژاد ⚪️ عکس از آلبوم برادر علی اردکانی دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 📽 برشی بسیار زیبا و دیدنی از مستند 🎙همراه با گفتاری شنیدنی از : ♦️ ‌‌‌‌‌‌تسلیحات نظامی ما عمدتاً از ساده‌ترین تجهیزاتی است كه در ارتش‌های دنیا موجود است ، حال آنكه موازنه‌ی قدرت در دنیای امروز بر سلاح‌های اتمی استوار شده است. آنها مثل گرگ‌هایی متخاصم رو در روی یكدیگر ایستاده‌اند و چشم به دندان‌های هم دوخته‌اند. آنچه كه این گرگ‌ها را از تهاجم باز داشته است ، رحم و عطوفت و بشردوستی و جوانمردی و عدالت نیست ؛ آنها از دندان‌های یكدیگر می ترسند. معیار قدرت در جهان امروز ابزار است و آن كه ابزارهای نظامی مهلك‌تری در اختیار دارد قدرتمندتر است. آیا به‌راستی در این دنیای وارونه كه منطق دیوانگان حكمفرماست ، ما نیز با همین معیارها پای به میدان نهاده‌ایم؟ جواب این است : خیر ، قدرت حقیقی در جایی دیگر است. منشأ قدرت و شجاعت ما اگرچه برای دشمن معمایی است ، اما برای ما و همه‌ی بسیجی های دیگر روشن است. حضور چهره‌های سوخته‌ی بچه‌های سیزده چهارده‌ساله‌ی بندری در میان جمع ، بیش از هر جواب دیگری صراحت و بلاغت دارد. آمریكا اگر كور و غافل نباشد ، از حضور این بچه‌های لاغر و سیاه‌چرده‌ی بسیجی بیش‌تر از وجود موشك استینگر در دست‌های ما وحشت خواهد كرد ، اما خدا را شكر كه كید و مكر شیطان ضعیف است و آمریكا هرگز از آن عقلی كه بتواند مبادی و مبانی قدرت ما را پیدا كند برخوردار نیست... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 نوای ماندگار 🎙 نوحه حماسی حاج صادق آهنگران این جبهه ی اسلام است دل شور دگر دارد حقا که بر این محفل الله نظر دارد شعر از: حبیب اله معلمی قبل از عملیات فتح المبین شوش دانیال -- سال ۱۳۶۰ ‌‌‍‌‎‌┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
27.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 💕 📽 فیلم / صحنه هایی زیبا از نخلستان های حاشیه اروندرود و حال و هوای رزمندگان ⌛️ بهمن ماه ۱۳۶۴ عملیات غرورآفرین والفجر ۸ 🎙همراه با نوحه ای زیبا و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها، حاج صادق آهنگران: 🕌 هنوز از کربلایت ، به گوش آید صلایت حسین جانها فدایت ، حسین جانها فدایت بسیج کاروان است که سوی تو روان است به شوق نینوایت ، به شوق نینوایت محبانت حسین جان صلایت را شنیدند همه لبیک گویان به سویت پر کشیدند پیاپی کاروانها ره کویت بریدند به امیدی که بوسند ، در دولت سرایت هنوز از خون پاکت بسی آوا بلند است طنین دین و قرآن ز عاشورا بلند است لوای عدل و ایمان که در دنیا بلند است نموده استوارش ، ندای خون نایت به سربازان قرآن تو میر کاروانی بزرگ آموزگار شهادت در جهانی توان بخش و امید دل رزمندگانی سپاه و جیش حق را ، توئی نور هدایت...
💠 سردار گمنام سپاه؛ شهید حاج داود کریمی👇 ▫️مبارز سیاسی، قبل از انقلاب، برعلیه رژیم وابسته پهلوی ▫️از اعضای شورای مرکزی سپاه--بعد از پیروزی انقلاب ▫️فرمانده سپاه غرب کشور ▫️فرمانده سپاه تهران ▫️فرمانده عملیات جنوب کشور در آغاز جنگ تحمیلی(زمانی که شهید حسن باقری، معاون اطلاعات-عملیات او بود) ⚪️ داودکریمی،‌ مجاهد و مبارز مومن و خستگی ناپذیر در سال۸۳ بر اثر عوارض ناشی از بمباران شیمیایی صدام در دوران جنگ، به یاران شهیدش پیوست ا▫️▫️▫️▫️▫️ 📌 پیام شهیدکریمی بمسئولین: اگر لایق کاری نباشی و بپذیری خیانت کرده ای! 🔹️یکی از شاگردان حاج داود تعریف میکند، روزی از او پرسیدم: ▫️حاجی، آدم بزرگا چه کسانی هستند؟ ▪️حاج داود با حوصله جوابش را می‌دهد: "من خیلی از آن‌ها را می‌شناختم؛ اما همه‌شان شهید شدند. اگر می‌خواهی آدم‌های بزرگ را ببینی باید بروی به بهشت زهرا و از قطعه شهدا دیدن کنی. خودشان را که نه، عکس‌شان را می‌بینی!" ▫️راست می‌گویند که شما فرمانده آنها بودید؟ ▪️حاج داود برای چند لحظه کارش را رها می‌کند؛ و می‌گوید: چه فایده، فرمانده‌ای که از گردان و لشگرش جا بماند که دیگر فرمانده نیست؛ ای کاش من هم یک نیروی عادی و بی‌نام و نشان بودم وقتی این کلمات از دهانش خارج می‌شود، اشک در چشمانش حلقه می‌بندد ▫️شما چرا بعد از جنگ مسئولیتی نگرفتید؟ ▪️می‌گوید: مسئولیتی که گرفتنی باشد، واویلاست! فکر می‌کنم اگر کسی در کاری وارد نباشد و یا از او لایق‌تر باشد و مسئولیتی را قبول کند، خیانت کرده‌ است! 📷👆فرماندهان و مسوولان سپاه (اوایل دهه ۶۰) ایستاده-میانی: شهید داود کریمی نشسته-میانی: شهید محمد بروجردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ناگفته های شهید حاج داود کریمی از شهید باقری 🔷️ شهید حاج داوود کریمی در آخرین روزهایی که در بستر بیماری ناشی از عوارض جنگ بود از همرزم و دوست شهیدش حسن باقری خاطره ای را تعریف می کند. ◇ زمانی که حاج داوود فرمانده ستاد عملیات جنوب بود ، شهید باقری معاونت اطلاعات و عملیات وی را بر عهده داشت دوران دفاع مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
43.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 برش های از فیلم سینمایی: بلمی به سوی ساحل کارگردان؛ رسول ملاقلی پور محصول: ۱۳۶۴
📽 فیلم سینمایی «بلمی به سوی ساحل» نویسنده و کارگردان: رسول ملاقلی‌پور محصول: سال ۱۳۶۴ قریب به ۳۲سال پیش فیلمی درباره خرمشهر ساخته شد.«بلمی به سوی ساحل» که در سال ۱۳۶۴ ساخته شد. 🔵 نکته قابل توجه در این فیلم، کارشکنی دولت وقت (بنی صدر) در ارسال تجهیزات دفاعی برای رزمندگان است. بود که پس از 45 روز مقاومت مدافعین شهر سرانجام این بندر استراتژیک ایران بدست ارتش متجاوز بعثی افتاد. ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ خلاصه داستان: در اواخر مهر ۵۹ هنگامی که خرمشهر در خطر سقوط قرار دارد، یک گردان از پاسداران بفرماندهی مرتضی برای کمک به رزمندگان این شهر از تهران حرکت می‌کند و چون جاده‌های آن حوالی در دست عراقی هاست، آنان بایستی از بندر ماهشهر بوسیله هلیکوپتر خود را به خرمشهر برسانند اما کوشش او برای در اختیار گرفتن هلیکوپتر ناکام می‌ماند و مرتضی گردانش را با یک لنج از طریق خلیج فارس به خرمشهر می‌رساند. او و گردانش یک روز پس از سقوط خرمشهر به آنجا می‌رسند. طی نقشه ای، او همراه دو تن از بازماندگان رزمنده در خرمشهر شبانه به کمک یک بلم از کارون می‌گذرد و به مواضع دشمن نفوذ می‌کنند تا با تهیه نقشه از استحکامات دشمن در خرمشهر آمادگی اطلاعاتی لازم جهت ضربه زدن به عراقی‌ها بدست آید. آن‌ها از کارون می‌گذرند و طی چند روز اقامت در خرمشهر، با لباس عراقی‌ها اطلاعات لازم را بدست می‌آورند. اما چون عراقی‌ها از وجود آن‌ها باخبر می‌شوند ناچار بازمی‌گردند و شب هنگام، بر اثر درگیری با عراقی‌ها همراهان مرتضی شهید می‌شوند و مرتضی آنان را به وسیله همان بلم به آن سوی کارون می‌رساند.
سرما را مجال حضور نیست از گرمایِ وجود شما ...!
مشک‌ رنج‌هایِ انقلاب‌ را به دندان‌ کشیده‌ایم‌ دست‌ و پا‌ داده‌ایم‌ ؛ اما آن‌ را رها‌ نکرده‌‌ایم..! "شهید آوینی‌" بهمن‌ماه ۱۳۶۶ ارتفاعات دلبشک منطقه عملیات بیت‌المقدس۲ رزمنده جانباز، محمد رستمی
🔹عملیات در سرمای منفی ۳۰درجه 🔹منطقه ماؤوت🔹زمستان۶۶ سرمای کُشنده‌‌، سختیِ مواجهه با دشمن را از یاد می‌برد. باید قبل از عراقی‌ها با سرمای مرگبارِ منطقه درگیر می‌شدیم.
🔷 گزارش مسئول ستاد تیپ ۱۲ قائم در قرارگاه: ☄️انتقال یک مجروح که از ظهر امروز به طرف پائین ارتفاع شروع شده بود، تا لحظاتی قبل ادامه داشته و مجروح در راه به شهادت رسیده است. برای باربری روی ارتفاع هم دو قاطر را به قسمتِ خشک یالِ «گوجار» منتقل کرده که یکی یخ زده و دیگری در برف فرو رفته است. یکی از دو دستگاه ماشین مخصوص مناطق برفی هم که از دشمن به غنیمت گرفته شده، با پاره شدنِ زنجیر از کار افتاده است. شب اول عده‌ زیادی به خاطر نشستن روی برف اسهال خونی گرفتند. من باور نمی‌کردم تا اینکه خودم هم دچار شدم.☄️ 🔹دفترچه شماره۲ راوی قرارگاه نجف از عملیات «بیت‌المقدس۳»/ صفحه۶۷ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ☄️برای باربری روی ارتفاع هم دو قاطر را به قسمتِ خشک یالِ «گوجار» منتقل کرده که یکی یخ زده و دیگری در برف فرو رفته است❗️
☄️یه شب قبل از عملیات هم نیروهای تیپ امام حسن رسیدند و زیر سقفِ آسمان توی «کیسه خواب» و روی زمین دراز کشیدند؛ صبح فردا دو تا از بچه‌هاشون همانطور از شدتِ سرما به شهادت رسیده بودند☄️
هدایت شده از دفاع مقدس
شب بخیر هایت را نگاه پُر مهرت را از ما دریغ مدار . . . . ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🌗 سنگر استراحت - دوران 📷 سمت راست: شهید احمد کاظمی، فرمانده لشکر 8 نجف اشرف سردار مرتضی قربانی ، فرمانده لشکر 25 کربلا ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
بوسه مادر 💕 بوسه وداع 🌱 آه از آن لحظه‌ی بدرود که دیگر پس از آن مادر از شاخه‌ شمشاد به جز عکس ندید تشنه‌ جرعه‌ وصل و دم آخر شده بود... چقدر عاشق و مشتاق به دیدار شهید🌷
شهید حاج قاسم سلیمانی هر وقت شعرخوانی شهید محمد حسین یوسف الهی را گوش می داد گریه می کرد.یادم است یک مثنوی را یوسف الهی زیاد می خواند.با آن لحن گرم و دوست داشتنی اش می خواند: من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی وان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه ای لولی بربط زن تو مست تری یا من ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه چون کشتی بی لنگر کژ میشد و مژ میشد وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه گفتم : ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه من بی دل و دستارم در خانه خمارم یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه یوسف الهی که این ها را می خواند همگی کیف می کردیم.خصوصاً حاج قاسم که همین طور اشک می ریخت. (راوی؛ همرزم شهید)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷کجایید ای شهیدان خدایی... 🔹بعد از عملیّات والفجر چهار وقتی از ارتفاعات کنگرک بر می گشتیم من و محمدحسین یوسف الهی (رزمنده و عارف لشگرثارالله-ع) تنها داخل یک ماشین بودیم همه بچّه ها بار و بنه را جمع کرده و رفته بودند و ما آخرین نفرها بودیم. 🔸توی ماشین صحبت می کردیم و می آمدیم محمد حسین گفت رادیو را روشن کن به محض این که رادیو را روشن کردم سرود کجایید ای شهیدان خدایی شروع شد 🔹با شنیدن این سرود یک مرتبه ساکت شد مستقیم به جاده نگاه می کرد یک دستش روی فرمان و دست دیگرش هم روی شیشه ماشین بود چنان محو سرود شده بود که دیگر توجهی به اطرافش نداشت 🔸احساس می کردم که فقط جسمش اینجاست گویا یاد رفقای شهیدش افتاده بود 🔹حال و هوایی که در آن لحظه داشت ناخوداگاه مرا هم دنبال خود می کشید وقتی سرود تمام شد باز هم در حال و هوای خودش بود و تا رسیدن به مقصد دیگر هیچ حرفی نزد کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشایی کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی؟ کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی (منبع کتاب:حسین, پسر غلامحسین صفحات۱۲۹_۱۲۸) ▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🌴زندگی شهید محمدحسین یوسف الهی، سراسر معنوی بود.به عبادت اهمّیت فراوانی می داد و هیچ چیز مانع ارتباطش با خدا نمی شد... او هیچوقت حتی در منطقه خطر از عبادت و راز و نیاز با خدا غافل نمی شد به تمام نیروهایش عشق میورزید.هروقت بچّه ها برای شناسایی می رفتند آنها را تا ابتدای محور همراهی میکرد و همانجا منتظرشان می نشست تا برگردند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 قهرمان واقعی و گمنام 🌷"شهید حمید امانی" به روایت شهید مرتضی آوینی ا🚩▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️ شهید امانی، کادر اطلاعات-عملیات لشگر ۳۳ المهدی (عج) فارس ...که در بهمن ماه ۶۴ در (عملیات والفجر ۸) شربت شهادت را نوشید🌱 متولد۱۳۴۴ در خانوده‌ای مذهبی در اقلید فارس. وی پس از پشت سر گذاشتن دوران طفولیت راهی مدرسه شد و دور ابتدایی و راهنمایی را درشهرستان محل سکونت خود با موفقیت پشت سرگذشت. با شروع اعتراضات مردمی علیه رژیم شاه بصف انقلابیون پیوست و پس از پیروزی انقلاب به تحصیل ادامه داد.با آغاز جنگ تحمیلی و در سن ۱۶ سالگی وارد جبهه غرب شد و پس از ماه ها مقابله با ضدانقلاب وارد جبهه‌های جنوب شد و مشغول نبرد با دشمن بعثی گردید وی موفق شد در طول دوران حضور در جبهه مدرک دیپلم را اخذ نماید و سرانجام در عملیات والفجر ۸بشهادت رسید فرازی از وصیت‌نامه: خدایا به این حقیر کمک کن تا مرگ درراه خودت و راه امام حسین (ع) نصیبم گردد از گناهانم درگذر و مرا پاک گردان و کمکم کن از این امتحان الهی پیروز درآیم تا در مقابل اولیاء و پیامبرانت و امامان (ع) روسیاه نباشم. این‌جانب هدفم از رفتن به جبهه این بود که اول خدمتی به اسلام کرده باشم و بعد فرمان امام را لبیک گفته باشم. خواهران و برادران عزیز قدر نعمت‌‌های الهی را بدانید، تقوی در کارهایتان داشته باشید درراه راست حرکت کنید و از خون شهیدان دفاع کنید و لحظه‌ای درحیاتتان دست از ولایت‌فقیه بر ندارید از شما می‌خواهم مرا حلال کنید. پدر و مادر عزیزم انسآن‌همیشه در معرض آزمایش الهی قرار دارد سعی کنید از این آزمایش سربلند بیرون آیید، صبر را پیشه کنید مرا ببخشید و حلالم کنید