🌷 28 بهمن 1362 - سالروز شهادت فتحعلی گلیج
🌿 متولد: 1331 - شهرستان عباس آباد - استان مازندران
🌷 شهادت: 1362/11/28 - مریوان (کردستان)— بر اثر اصابت تیر مستقیم
🌱 بسیجی دلاور تیپ 3 لشگر 25 کربلا - دوران دفاع مقدس
🌴 کانال دفاع مقدس
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
هدایت شده از دفاع مقدس
سرنوشتِ مقلدان خمینی،
چیزی جز شهادت نیست ...
🌷۲۸ بهمن ۱۳۶۱ - سالروز شهادت پاسدار شهید «مهدی محمدباقری» - عملیات والفجر مقدماتی - منطقه #فکه
⚪️ معاون تیپ سلمان، لشگر ۲۷
🌱 متولد: یکم تیر ۱۳۳۷ - تهران
ا🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱
💐ای شهید!
فقط به نام تو میشود سکه پیروزی زد که بعد از تو، هر که مانده، در توهم زندگی شـناور است...
-------------------------------------------
اینجا بیت شهداست👆
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
💠 ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۷ -- ملاقات شهید چمران با امام خمینی پس از بازگشت به ایران
او مدت ۲۰ سال از ایران دور بود. ابتدا تحصیل و ساکن شدن در آمریکا و سپس هجرت به لبنان
پس از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ , دکتر چمران به اتفاق جمعی از رزمندگان جنبش امل از لبنان عازم ایران شده و با رهبر انقلاب ملاقات نمودند
در این دیدار حضرت امام از چمران خواستند در ایران بماند و در امر اداره کشور حکومت نوپای اسلامی را کمک کند. دکتر چمران انتقال امر نمود و علیرغم خواست شیعیان لبنان که همراه او بودند، در ایران ماند ... و ماندن او، به رغم رمان کوتاه تا شهادتش، منشأ اثر فراوان شد.
دفاع مقدس
🌷چمران؛ مردی برای تمامی عصرها و نسلها
اول )
🔸نام «مصطفي چمران» بيش از آنكه احترام آميز باشد افتخار برانگيز است. افتخار براي ملتي كه هيچگاه در برابر بيگانه سر خم نكرد و در برابر ترس و تسليم زمامدارانش همواره فرياد عصيان، سر داد.
🔸چمران مرد تصميم هاي بزرگ و تاريخ ساز بود. مردي كه آرمانش رستگاري انسان و آگاهي بشريت بود.
🔸چمران خوشي روزگار در امريكا را وا نهاد و به خطرناك ترين و سخت ترين منطقه رفت: لبنان و همه دريافتند كه دانشجوي برگزيده دانشگاه بركلي در رشته الكترونيك و فيزيك پلاسما درد انسان دارد و رنج انسانیت.
🔸چمران مظلوميتها را که ديد، سلاح به دست گرفت. مردي كه به زيبايي و لطافت طبع مشهور بود ناگهان محور يك مبارزه شد. مبارزه با متجاوزي كه به سرزمين هاي اسلامي طمع كرده بود و در رأس آنها بيت المقدس.
و اينگونه «مصطفي» از ميان زندگي مرفه يك محقق در نيوجرسي و ماندن در كنار مبارزان مسلمان مصر و سپس لبنان يكي را برگزيد . راهي سخت با آينده اي مبهم. راهي كه خود آن را اينگونه توصيف مي كرد:
آنچه كه مهم است اين حقيقت روشن است كه ما در هر قدم و عملي جز رضاي خدا و جهاد في سبيل ا... غرضي و هدفي نداشتيم و از هيچ احدي جز خداي بزرگ انتظار كمك و پاداشي نداريم.
🔸او پدر بچه هاي جنوب لبنان شد و سنگ صبور آنها. واژه واژه دردهايشان را مي شنيد و قطره قطره آب مي شد.
در کنار کودکان یتیم لبنانی مانند پدری مهربان و در جبلعامل در میان دلاورمردان مقاومت مانند کوهی باشکوه ایستاده است.
🔸خود گفته بود :«من در آمریکا زندگی خوشی داشتم و از همه نوع امکانات برخوردار بودم، ولی از همه آنها گذشتم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومان زندگی کنم. میخواستم که اگر نمیتوانم به این مظلومان کمکی بکنم، لااقل در میانشان باشم؛ مثل آنان زندگی کنم و درد و غم آنان را در قلب خود بپذیرم».
🔸مدرسه جبل عامل پايگاه مقاومت شد و سنگري براي دفاع از فلسطين و لبنان. او در لبنان ماند. درد كشيد اما صبوري كرد و رنجهايش را با برادرش امام موسي صدر در ميان مي گذاشت و آن دو سنگ صبور هم بودند تا شهريور 1357 و ربوده شدن «صدر».
چمران، تنها شده بود و هيچكس نبود تا با او درد دل كند. از سوي ديگر انقلاب اسلامي 1357 به رهبري امام خميني (ره ) نيز به پيروزي رسيده و او پس از بيست سال به ايران بازگشت. بیست و هشتم بهمن 1357
🔸به خدمت امام خمینی (ره) رفت . امام از او خواست كه در ايران بماند. پس ماند. لبناني هايي كه با مصطفي آمده بودند اصرار داشتند به لبنان بازگردد اما او نپذيرفت.
ادامه در پست بعد👇👇👇
دفاع مقدس
🌷چمران؛ مردی برای تمامی عصرها و نسلها اول ) 🔸نام «مصطفي چمران» بيش از آنكه احترام آميز باشد افتخا
ادامه از پست قبل👇
🌷چمران؛ مردی برای تمامی عصرها و نسلها
دوم )
🔸مصطفی مال خودش نبود. مال خدا بود؛ مال همه بود؛ از یتیمان لبنان و محرومان کردستان گرفته تا جنگ زدههای خوزستان. او خود را وقف مردم کرده بود. همسرش، خانم غاده چمران، تعریف میکرد: نخستین عید بعد از ازدواجمان ـکه لبنانیها رسم دارند دور هم جمع میشوند، مصطفی در مؤسسه ماند و نیامد به خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چرا نیامدید؟» مصطفی گفت: «الان عید است. خیلی از بچهها رفتهاند پیش خانوادههایشان. اینها که رفتهاند، وقتی برگردند، برای این دویست، سیصد نفر یتیمی که در مدرسه ماندهاند تعریف میکنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچهها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند». گفتم: «چرا از به جای غذایی که مادر برایمان فرستاد، نان و پنیر و چای خوردید». گفت: «این غذای مدرسه نیست». گفتم: «شما دیر آمدید بچهها نمیدیدند شما چی خوردهاید». اشکش جاری شد، گفت: «خدا که میبیند».
🔸مهندس بازرگان چمران را به سمت معاون نخستوزير در امور انقلاب منصوب کرد. او که در اين سمت با آزاد سازي پاوه از اشغال فرصت طلبان و معاندان انقلاب، به موفقيت بزرگي دست يافته بود با توجه به استعداد و تجارب ارزندهاش در جنگ به سمت وزارت دفاع در دولت موقت انتخاب گرديد.
🔸شهيد چمران در انتخابات مجلس دوره اول از تهران داوطلب شد و با کسب اکثريت مطلق آراء به مجلس راه يافت و در ارديبهشت سال 1359 توسط امام خميني (ره) به عنوان نماينده و ناظر ايشان در شوراي عالي دفاع منصوب گرديد.
🔸او با شروع جنگ تحميلي به اهواز رفت و ستاد جنگهاي نامنظم را پايهگذاري کرد.
«دکتر چمران با خودش عهد کرده بود تا نیروی دشمن در خاک ایران است، برنگردد تهران. نه مجلس میرفت، نه شورای عالی دفاع.
یک روز از تهران زنگ زدند. حاجاحمدآقا خمینی ود گفت: «به دکتر بگو بیاد تهران». گفتم: «عهد کرده با خودش نمیآد». گفت: «نه، بگو بیاد.
🔸حضرت امام دلش برای دکتر تنگ شده». بهش گفتم. گفت: «چشم همین فردا میریم خدمت امام».
🔸مصطفی عاشق بود. عاشق خدا. عاشق رسیدن. او سعادت و خوشبختی را در مرگ سرخ می دید که در آخرین نوشته اش چند ساعت پیش از شهادت اینگونه واگویه اش کرد:
🔸خدایا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک می جوشد. می لرزد. می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکاری از آن سرچشمه بگیرد.
خدایا ! تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است می توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایی رسید.
🔸مصطفی اجر سالها جهاد و ایمان خویش را در روستای دهلاویه از خدا گرفت. ظهر روز 31 خرداد 1360 صفیر خمپاره ای بشارت بهشتش داد و ترکشی سرخ و آتشین او را به باغ سبز خدا رسانید.
🔸او پس از سالها رنج و درد و مجاهدت و اخلاص، آرام گرفت.
🔸 مصطفی با همه مهربانی و معرفت و تعهدش، با تمام ایمان و انساندوستی و آزاد اندیشی اش و با تمام اخلاص و تواضع و پرهیزگاری اش نیاز امروز ماست.
🔸🔸به راستی آیا از درس های چمران بزرگ آنگونه که باید بهره برده ایم ؟...
👆واپسین لحظات حیات
بدون هیچ احساسی دردی
آرام بر زمین افتاده ....
بر خاک #فکه ، معراج پرستوهای عاشق...
... و او می اندیشد به بی کرانه های عالم وجود ...
#لحظه_پرواز 🕊
و من از دیدن این صحنه با شکوه، یاد شعر «قوی عاشق» می افتم:
شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ، تنها نشیند به موجى
رود گوشه اى دور و تنها بمیرد
در آن گوشه، چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهى بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقى کرد، آنجا بمیرد
شب مرگ، از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویى به صحرا بمیرد
چو روزى ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریاى من بودى، آغوش واکن
که میخواهد این قوى زیبا بمیرد...
▫️.▫️.▫️.▫️.▫️.▫️
خودش گفته بود:
«هنر آن است که بمیری،
پیش از آنکه بمیرانندت!
مبدأ و منشأ حیات، آنانند که چنین مرده اند!»
«سید شهیدان اهل قلم؛
🌷 مرتضی آوینی»
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
👆واپسین لحظات حیات بدون هیچ احساسی دردی آرام بر زمین افتاده .... بر خاک #فک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 پرنده عاشق 💕
شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ، تنها نشیند به موجى
رود گوشه اى دور و تنها بمیرد
در آن گوشه، چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهى بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقى کرد، آنجا بمیرد
شب مرگ، از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویى به صحرا بمیرد
چو روزى ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریاى من بودى، آغوش واکن
که میخواهد این قوى زیبا بمیرد...
کجایید ای شهیدان خدایی (2).MP3
1.45M
📢 #صوت | غزل مولانا :
🌺 کجایید ای شهیدان خدایی
🍀 بلاجویان دشت کربلایی
🌷۲۹ بهمن ۶۱ -سالروز شهادت رزمنده نوجوان، علیرضا محمودی
🌿 آرام بخواب بسیجی!
.... دقایقی قبل از شهادت. عکاس: "محمود حاج محمدی"
"علیرضا محمودی پارسا" ۲۳ تیر ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود. در دیماه ۶۱ عازم جبهه شد و از آنجا بمنطقه عملیاتی فکه رفت.
باوجودی که ۱۳ سال بیشتر نداشت،در گردان شهادت بفرماندهی برادر "صیاد محمدی" در عملیات والفجر مقدماتی در فکه شرکت کرد
او یک بار مجروح شد و در بیمارستان به علت جراحت شدید از ناحیه صورت و گلو بستری بود ولی بمحض بهبودی نسبی، مجددا به جبهه رفت
او سرانجام در روز ۲۷ بهمن ۶۱ بر اثر اصابت خمپاره از ناحیه شکم و سینه به شدت مجروح شد و به بیمارستان آیتالله کاشانی اصفهان اعزام گردید.
وی پس از تحمل دو روز درد شدید، در نیمه شب جمعه ۲۹ بهمن ۶۱ در حالی که حضور مقدس حضرت اباعبدالله (ع) را بربالین خود احساس میکرد و بر ایشان سلام میداد، جان خود را تقدیم جانان کرد
✍فراری از وصیت شهید:
"پدر و مادر عزیزم، می دانم که برای من سختی های زیادی دیده اید و بی خوابی ها کشیده اید. من شما را خیلی دوست داشته و دارم، ولی بدانید که من خدا و اسلامم را از شما بیشتر دوست دارم."
ا🔹▫️🔹▫️🔵▫️🔹▫️🔹
🌷رزمنده نوجوان بسیجی، علیرضا محمودی
▫️متولد کرج -سال۱۳۴۸ بدنیا آمد، سال۶۱ به جبهه رفت، یعنی۱۳سالش بود. کمتر از یک سال بعد در عملیات والفجر مقدماتی بشهادت رسید.
🔹دفعات حضور در جبهه: ۴ بار
🔸 دفعات جانبازی: ۱ بار - منطقه سومار
📷عکس فوق (بالا سمت چپ) او را نشان می دهد که اسلحهاش را به آغوش کشیده و از فرط خستگی در کنار «شنی» تانک، آرام خوابیده
👈کانال دقاع مقدس(ایتا،تلگرام،روبیکا)
۲۹ بهمن ۱۳۶۴
🕊 سالروز شهادت بسیجی دلاور،
🌷 رسول بوربوری
✍ به روایت برادر شهید:
رسول متولد شهر آبسرد از توابع دماوند- او يكي از شهداي بسيجي دوران دفاع مقدس است با روحيه بالاي انقلابي كه براي دفاع از حريم اسلام و قرآن و ولايت سر از پا نميشناخت. از سن ۱۴ سالگي براي حضور در جبهههاي حق عليه باطل از همه سبقت ميگرفت.
اولين مرحله حضور در جبهه خود را بعد از تشييع جنازه دو تن از شهدا به نامهاي بني قنبري و شرفالدين در محله مان در سال ۱۳۶۰ آغاز كرد. بلافاصله با چند نفر از دوستان خود هماهنگ كرد و برحسب احساس تكليف و نياز جبههها، تصميم به حضور در دفاع مقدس گرفت. بعد از مدتي خانواده با خبر شدند كه رسول به جبهه رفته و بعد از مدتي در حالي كه تركش به پايش اصابت كرده و مجروح بود به خانه آمد، اما از مجروحيتش حرفي به كسي نزد.
وقتي از ايشان سؤال كردم كه چرا يكدفعه و بيخبر تصميم به رفتن گرفتيد و رهسپار شديد، در پاسخ به ماگفت به چند جهت تصميم گرفتم، اول از همه فرمان حضرت امام بود وبعد هم احساس تكليفي كه براي جهاد داشتم سومين دليل را هم اينگونه عنوان ميكرد كه نميخواسته اسلحه برادران شهيدش زمين بماند. او نميخواست ما مانع حضورش در جبهه شويم. قابل توجه است كه اين شهيد عزيز مرتب در عملياتهاي مختلف از طريق سپاه پايگاه دماوند و لشكر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در گردانهاي مختلف آن لشكر به عنوان نيروي پايه اعزام ميشدند. برادرم در عملياتهاي بدر و خيبر و والفجر ۸ حضور داشت و در هر مرحله حضورش هم مجروح شده بود. در عمليات بدر تركش خمپاره به پاي او اصابت ميكند و ماهيچه پاي راستش از استخوان جدا شده و به مقداري از پوست آويزان ميشود و او را جهت مداوا به پشت جبهه انتقال ميدهند. بعد از عمل جراحي كه انجام داده بودند به منزل آمده و چند مرحله براي تعويض پانسمان همراهش بودم و تعجب ميكردم از صبر و حوصله و تحمل يك نوجوان ۱۵ ساله. نزديكان برايش احساس تاسف و تاثر ميكردند ولي او ميخنديد و به آنها روحيه ميداد، ميگفت: اينكه چيزي نيست ما بايد تمام وجودمان را فداي دين و اسلام و ولايت كنيم. دعا ميكرد كه سريعتر خوب شود و به جبهه برگردد.
برادرم پس از بهبودي فعاليتهاي خود را در پايگاه بسيج ادامه و كارهايي كه به برادرم سپرده ميشد مخلصانه انجام ميداد. نهايتا در سال ۱۳۶۴ در عمليات پيروزمند والفجر ۸ شركت كرد و به همراه دوستان بسيجياش به سوي آخرين ميدان كارزار راهی شد.
به يكي از دوستانش گفته بود كه اگر اين بار هم به آرزوي خود كه شهادت است نرسم به خانه برنميگردم. وقتي كه به اين عمليات ميرفت، درمسئوليت معاون دسته انجام وظيفه ميكرد. در ادامه عمليات تركشي به پايش اصابت ميكند و او آن را با چفيه بسته و هر چه اصرار ميكنند كه برگردد، ميگويد: تا به شهادت نرسم محال است كه برگردم.
فرمانده گردانش برادر رزاقي برايمان تعريف كرد: «چهار روزي از زمان شروع عمليات والفجر ۸ در شهر فاو گذشته بود و دشمن هر شب پاتك ميزد. روز ۲۹ بهمن براي خاموش كردن دو دوشكاي تيربار دشمن كه روي يك پل کار گذاشته شده بود و مرتب آتش و گلوله روي سر رزمنده ها ميريخت، همراه با يك گروه دوازده نفره رهسپار ميدان نبرد شديم. در طي اين عمليات تير مستقيم دشمن به سر رسول اصابت كرد و شهيد شد. آتش دشمن آنقدر سنگين بود كه نتوانستيم بدن مطهر او و تعداد ديگري كه در آنجا به شهادت رسيدند را به عقب بياوريم. در نتيجه ابدان شهدا سالها به عنوان شهيد مفقودالجسد معرفي شد. بعدها كميته تفحص شهدا در شهر فاو عراق ، جنازه شهید را پيدا کرد و بعد از شناسايي جهت تشييع به شهرستان دماوند فرستاد که همراه با تشييع باشكوه در مزار شهداي آبسرد به خاك سپرده شد.
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ کانال دفاع مقدس
۲۹ بهمن ۱۳۶۴
🕊 سالروز شهادت بسیجی دلاور،
🌷 رسول بوربوری
✍ به روایت برادر شهید:
رسول متولد شهر آبسرد از توابع دماوند- او يكي از شهداي بسيجي دوران دفاع مقدس است با روحيه بالاي انقلابي كه براي دفاع از حريم اسلام و قرآن و ولايت سر از پا نميشناخت. از سن ۱۴ سالگي براي حضور در جبهههاي حق عليه باطل از همه سبقت ميگرفت.
اولين مرحله حضور در جبهه خود را بعد از تشييع جنازه دو تن از شهدا به نامهاي بني قنبري و شرفالدين در محله مان در سال ۱۳۶۰ آغاز كرد. بلافاصله با چند نفر از دوستان خود هماهنگ كرد و برحسب احساس تكليف و نياز جبههها، تصميم به حضور در دفاع مقدس گرفت. بعد از مدتي خانواده با خبر شدند كه رسول به جبهه رفته و بعد از مدتي در حالي كه تركش به پايش اصابت كرده و مجروح بود به خانه آمد، اما از مجروحيتش حرفي به كسي نزد.
وقتي از ايشان سؤال كردم كه چرا يكدفعه و بيخبر تصميم به رفتن گرفتيد و رهسپار شديد، در پاسخ به ماگفت به چند جهت تصميم گرفتم، اول از همه فرمان حضرت امام بود وبعد هم احساس تكليفي كه براي جهاد داشتم سومين دليل را هم اينگونه عنوان ميكرد كه نميخواسته اسلحه برادران شهيدش زمين بماند. او نميخواست ما مانع حضورش در جبهه شويم. قابل توجه است كه اين شهيد عزيز مرتب در عملياتهاي مختلف از طريق سپاه پايگاه دماوند و لشكر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در گردانهاي مختلف آن لشكر به عنوان نيروي پايه اعزام ميشدند. برادرم در عملياتهاي بدر و خيبر و والفجر ۸ حضور داشت و در هر مرحله حضورش هم مجروح شده بود. در عمليات بدر تركش خمپاره به پاي او اصابت ميكند و ماهيچه پاي راستش از استخوان جدا شده و به مقداري از پوست آويزان ميشود و او را جهت مداوا به پشت جبهه انتقال ميدهند. بعد از عمل جراحي كه انجام داده بودند به منزل آمده و چند مرحله براي تعويض پانسمان همراهش بودم و تعجب ميكردم از صبر و حوصله و تحمل يك نوجوان ۱۵ ساله. نزديكان برايش احساس تاسف و تاثر ميكردند ولي او ميخنديد و به آنها روحيه ميداد، ميگفت: اينكه چيزي نيست ما بايد تمام وجودمان را فداي دين و اسلام و ولايت كنيم. دعا ميكرد كه سريعتر خوب شود و به جبهه برگردد.
برادرم پس از بهبودي فعاليتهاي خود را در پايگاه بسيج ادامه و كارهايي كه به برادرم سپرده ميشد مخلصانه انجام ميداد. نهايتا در سال ۱۳۶۴ در عمليات پيروزمند والفجر ۸ شركت كرد و به همراه دوستان بسيجياش به سوي آخرين ميدان كارزار راهی شد.
به يكي از دوستانش گفته بود كه اگر اين بار هم به آرزوي خود كه شهادت است نرسم به خانه برنميگردم. وقتي كه به اين عمليات ميرفت، درمسئوليت معاون دسته انجام وظيفه ميكرد. در ادامه عمليات تركشي به پايش اصابت ميكند و او آن را با چفيه بسته و هر چه اصرار ميكنند كه برگردد، ميگويد: تا به شهادت نرسم محال است كه برگردم.
فرمانده گردانش برادر رزاقي برايمان تعريف كرد: «چهار روزي از زمان شروع عمليات والفجر ۸ در شهر فاو گذشته بود و دشمن هر شب پاتك ميزد. روز ۲۹ بهمن براي خاموش كردن دو دوشكاي تيربار دشمن كه روي يك پل کار گذاشته شده بود و مرتب آتش و گلوله روي سر رزمنده ها ميريخت، همراه با يك گروه دوازده نفره رهسپار ميدان نبرد شديم. در طي اين عمليات تير مستقيم دشمن به سر رسول اصابت كرد و شهيد شد. آتش دشمن آنقدر سنگين بود كه نتوانستيم بدن مطهر او و تعداد ديگري كه در آنجا به شهادت رسيدند را به عقب بياوريم. در نتيجه ابدان شهدا سالها به عنوان شهيد مفقودالجسد معرفي شد. بعدها كميته تفحص شهدا در شهر فاو عراق ، جنازه شهید را پيدا کرد و بعد از شناسايي جهت تشييع به شهرستان دماوند فرستاد که همراه با تشييع باشكوه در مزار شهداي آبسرد به خاك سپرده شد.
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ کانال دفاع مقدس
زمان انتخابات که میشد، اگر در جبهه بودند یا در محل سکونتشان تلاش میکردند، دیگران را به مشارکت حداکثری تشویق کنند.
از روشهای تبلیغاتی هم گاهی بهره میبردند تا با روشنگری بتوانند دیگران را به انتخاب بهتر سوق دهند.
از دیدن برنامههای مناظرات گرفته تا تبلیغ با ماشین شخصی و یا گرفتن مرخصی از جبهه؛
همه اینها نشانه اهتمام جدی شهدایی دارد که در زمان حیاتشان، از این وظیفه شرعی و ملی خود غافل نبودند.
52.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم / تشییع جنازه شهدا در اشکذر استان یزد
🎞 به همراه تصاویری از راهپیمایی مردم در یوم الله ۲۲ بهمن // دهه ۶۰
دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم / مصاحبه مسئولان و برخی نیروهای گردان امام رضا (ع) از لشکر ۸ نجف اشرف
(افراد حاضر در تصاویر، تماما از استان قزوین هستند)
سال ۱۳۶۶
ارتفاعات حوالی سردشت ،(آذربایجان غربی)
در آستانه عملیات نصر ۵
قسمت اول
دوران جنگ تحمیلی
ادامه👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم / مصاحبه مسئولان و برخی نیروهای گردان امام رضا (ع) از لشکر ۸ نجف اشرف
سال ۱۳۶۶
ارتفاعات حوالی سردشت
در آستانه عملیات نصر ۵
قسمت دوم
دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم / مصاحبه مسئولان و برخی نیروهای گردان امام رضا (ع) از لشکر ۸ نجف اشرف
سال ۱۳۶۶
ارتفاعات حوالی سردشت
در آستانه عملیات نصر ۵
قسمت سوم