eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
11.4هزار ویدیو
941 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
📷حضور مرحوم حضرت آیت الله یثربی امام جمعه شهر کاشان در جمع رزمندگان قبل از عملیات بدر سال 1363 دوران جنگ تحمیلی
💠 خاطره ای از دوران جنگ کردستان / جبهه مریوان به قلم برادر جبهه داری: ✍ ، بسم الله الرحمن الرحیم در سپاه مریوان، بچه های گروه احمد متوسلیان یک دوستی داشتد که اهل سنندج بود و با کارکنان بومی شرکت مخابرات آشنایی داشت. یک شب ان دوست(احتمالأ عبدالله بود) ر ا فرستادند تا برایشان شماره بگیرد و به سپاه وصل کند. تا با خانواده هایشان صحبت کنند. من در سپاه مریوان همه خطوط تلفن را به مرکز داخلی در مخابرات سپاه وصل کرده بودم و از انجا به همه قسمت ها خط کشیده بودم یکی از خط هایی که وصل شد به مرکز‌( مرکز تلفن مغناطیسی داخلی پایگاه) همین خط مغناطیسی شهر مریوان بود که از شرکت مخابرات می آمد. من ان شب شیطنتم گل کرد. میخواستم سر به سر بچه ها بگذارم . خط تلفن را به مرکز خودم وصل کردم و یک داخلی دادم به اتاق استراحت بچه ها. هر وقت که عبدالله از شرکت مخابرات زنگ می‌زد من خودم جواب میدادم و اگر لازم بود به انجا وصل میکردم. چند بار تلفن زد و شماره ها را دریافت کرد ویاگفت خطوط اشغال است و نمیتوانم شماره بگیرم من یکی دوبار وصل کردم به اتاق بچه ها وصل کردم و بقیه را خودم به اانها منتقل کردم. وسط این تلفن ها چند بار به اتاق بچه ها زنگ زدم و مثل اینکه شماره گرفته باشم بوق اشغال و یا بوق عدم پاسخ به وسیله دستگاه مرس تقلید کردم و برایشان فرستادم. چندبار هم خط اصلی را وصل میکردم از صدای عبدالله که میگفت خط مشغول است و نمیشود شماره گرفت، خبر را می‌شنیدند. یک بار صدا زدم گفتم شماره درخواستی فلانی را گرفتم. اورا که خوابیده بود بیدار کردند تا به پشت تلفن رسید براش بوق اشغال زدم. طرف ناراحت شد وکلی بد و بیراه گفت و دوباره رفت خوابید. یک بار دیگر گفتم شماره فلانی را گرفتم (الان یادم نیست رضا دستواره بود یا چراغی یا دوستان دیگر). گفتم شماره درخواستی تو را گرفتم. با خوشحالی گوشی را گرفت بعد از صدای بوق، یک نفر ازهمکاران به نام بهزاد حسنی پسر جوانی بود و صدایش را مثل صدای زنان تغییر داد جواب داد بله کیه این موقع شب زنگ میزنی؟ گفت منم . از مریوان زنگ میزنم .از جبهه. او گفت از هر جا میخواهی زنگ بزن مرا نصف شب بیدار کردی که چه.؟ او گفت ما اينجا همیشه بیداریم! بالاخره با ناراحتی گوشی را گذاشت ورفت خوابید. یک بار دیگر گفتم شماره فلانی را گرفتم اوهم امد پشت گوشی صدا زد ننه ! من گوشی را گرفتم و با صدای گرفته گفتم ننه کیه ! پسر جان چرا مزاحم میشوی.؟ خلاصه آ نشب تا ساعت دو کارما همان بود. تا اینکه عبدالله زنگ زد و گفت نمی‌شود. خط جواب نمی‌دهد . من برمیگردم. ما هم خط را مثل اول وصل کردیم و گرفتیم خوابیدیم. وقتی او امد ، بچه ها دورش را گرفتد و گفتند این چه شماره‌ای بود گرفتی؟ همه را اذیت کردی او گفت من نتوانستم وصل کنم .اصلا نشد شماره بگیرم .گفتند پس این شماره ها چی بود که وصل می کردی ؟آن زنه کی بود ؟چرا خانه ما را اشتباه گرفتی؟ چرا مزاحم مردم شدی؟ مردم کلی به ما فحش دادند. بالاخره بعد از مقداری صحبت فهمیدند کار کار او نبوده و متوجه شدند که قضیه از اتاق ما آب میخورد . همه با ناراحتی سراغ اتاق ما امدند . من هم درب مخابرات رابستم و به بهزاد گفتم بگیر بخواب که امشب یک کتک مفصل میخوری. او باور نکرد در را باز کرد رفت تا توضیح بدهد. او را گرفتند تا می خورد کتک زدند .ولی با من رودربایستی داشتند و هیچی نگفتند . راوی: سیاوش جبه داری ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✍پ.ن: برادر جبه داری از پاسداران ورودی اسفند ۱۳۵۷ در تاریخ اول مرداد ماه ۵۸ بنا به درخواست شهید چمران به مریوان رفت واولین مخابرات راه دور سپاه پاسداران را در مریوان ایجاد کرد .وی پس از خیانت هیئت حسن نیت بازرگان و واگذاری مریوان به ضد انقلاب ، به تهران بازگشت و دوره تخصصی مخابرات و مورس را آموزش دید. ودر سال ۵۹ پس از حضور مجدد سپاه در مریوان به فرماندهی زنده یاد احمد متوسلیان مجدداً به مریوان رفت و مسوولیت مخابرات آنجا را به عهده گرفت. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📷 قهرمانان وطن پاییز ۱۳۵۸ ، سپاه بانه
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تصاویری از عملیات والفجر مقدماتی(فکه) 🎙 با نوای: حاج صادق آهنگران ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌸🌱🌼 سال تحویل در جبهه‌ها اینجوری بود... 💐 تا⚪️ از عهده سفره هفت سین برآمدن، کار ساده ای نبود! وقتی جای سبزه یکدست و خوشرنگ، قلوه سنگی جا خوش می کرد وسط سفره، که چفیه، نقش آن را بازی می کرد. 🌿 سبزی درختان و طبیعت با حالِ خوب رزمندگان گره می خورد و تصویری ماندگار به جا می گذاشت. 🌾 فضای مناطق عملیاتی، مانند شهرها و پشت جبهه ها، با تغییر مناسبتها، رنگ و بوی دیگری به خود میگرفت و حال و هوای خاصی به رزمندگان میداد. 🌺 آمدن نوروز هم یکی از مناسبتهایی بود که رزمندگان با انداختن سفره هفت سین آن را جشن میگرفتند. اما سنت برپایی مراسم نوروز در جبهه با جشنی که در نقاط دیگر برگزار میشد، تفاوتهای عمده ای داشت. 🥯🍊🍎تهيه شيريني و كمپوت و ميوه از شهر، و آوردن آن به خط اول و خواندن شعر و شوخي و وقت خوش كردن با يكديگر، گستردن سفره عيد و نوكردن زيرانداز با تبديل گوني به پتو، ...برگزاري مراسم عيد حتي در ساختمان نيمه مخروبه در شهري خالي از سكنه و بدون برق و آب و تزئين در و ديوار و تهيه تنگ ماهي و انداختن قورباغه درون آب!! 🍃🪴چيدن گل و گياه صحرايي و آوردن بهار به سنگر و سوله 💦 و ريختن اشك در فراق ياران يكدل از ديگر آداب عيد نوروز در ميان رزمندگان بود... دوران جنگ تحمیلی