20.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | روایتی از سبک مدیریت و زندگی متفاوت یک مدیر جوان انقلابی
🔹در میان برخی بیمهریها به سربازان در سالهای اخیر، رفتار تکاندهنده شهید عباس بابایی را با سربازها ببینید.
✳ فرماندهای که برای روستاییها گل لگد میکرد!
🔻 «شهید بابایی» زمانی که با هواپیما پرواز میکرد، در حین عملیات و آموزش هوایی، از آن بالا روستاهای دورافتاده را در میان شیارها و درهها شناسایی و موقعیت جغرافیایی این روستاها را ثبت میکرد. آنگاه پس از اتمام مأموریت، با ماشین قدیمیای که داشت مقداری غذا، آذوقه و وسایل زندگی مانند قند و چایی برای روستاییها برمیداشتیم و از میان کوهها و درهها با چه مشکلاتی رد میشدیم تا برسیم به روستایی که از روی هوا شناسایی کرده بود.
🔺 شهید بابایی بعد از این که وسایلی را که آورده بودیم به روستاییها میداد، از آنها میپرسید که چه امکاناتی کم دارند. مثلا روستاییها میگفتند حمام نداریم و ایشان با پول خودش شروع میکرد برای آنها حمام میساخت و من به چشم خودم میدیدم که بابایی برای ساختن حمام با پای خودش گل لگدمال میکرد، حمام را میساخت و برای برق آن، به علت این که روستا برق نداشت از پول شخصی خود موتور برق سیار میخرید و روشنایی آنها را تأمین میکرد که این پروژه حدود دو ماه طول میکشید.
👤 راوی: حجت الاسلام محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر مقام معظم رهبری
📚 منبع: ماهنامه شاهد یاران
📍۱۵ مرداد؛ سالروز شهادت سرلشکر عباس بابایی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
همیشه لباس کهنه میپوشید
آخرش هم اسمش،
پای لیستِ دانشآموزان کمبضاعت رفت
مدیر مدرسه، داییاش بود..!
همان روز، عصبانی به خانه خواهرش رفت
مادرِعباس، برادرش را پای کمد برد
و ردیف لباسها و کفشهای نو را
نشانش داد و گفت عباس میگوید
دلش را ندارد که
پیش دوستانِ نیازمندش آنها را بپوشد..!
میان کوچه بیداران،
هنوز در گذر طوفان
به یاد چشم تو می سوزد،
چراغ این شب یلدایی
🌷 ۱۵ مرداد ۶۶ — سالروز شهادت
شهید حاج محسن دین شعاری
فرمانده گردان تخریب
لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)
شهادت : عملیات نصر ۷
در حین خنثی سازی مین ضد تانک در منطقه سردشت - سال ۱۳۶۶
🌷✍️ "شهادت یعنی انتقال یافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام یک مسأله انتخابی است که انسان کامل با تمام آگاهی آن را انتخاب میکند و با شهادت خویش شمع راه انسانهای پاک و نورانی میشود و من با انتخاب آگاهانه راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد. نظر به اینکه اگر لیاقت شهادت داشته باشم بنابراین من راهم را انتخاب کردم امیدوارم که شما هم دست خط مرا ولایت فقیه و برگزیدن راه شهادت را انتخاب کنید..."
▫️ بخشی از وصیت نامه شهید
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
میان کوچه بیداران، هنوز در گذر طوفان به یاد چشم تو می سوزد، چراغ این شب یلدایی 🌷 ۱۵ مرداد ۶۶ — سا
😊 #طنز_جبهه
🔸 خاطره ای از شهید دین شعاری:
💠 ريشتو ميذاري زير پتو يا روي پتو؟
🔹بعد از ظهر يكي از روزهاي خنك پاييزي سال 64 يا 65 بود. كنار حاج محسن دين شعاري، جانشین تخريب لشكر 27 محمد رسول الله (ص) در اردوگاه تخريب يعني آنسوي اردوگاه دو كوهه ايستاده بوديم و با هم گرم صحبت بوديم .
🔸يكي از بچه هاي تخريب كه خيلي هم #شوخ_طبع بود از راه رسيد و پس از سلام و عليك گرم، رو به حاجي كرد و با خنده گفت: حاجي جون! يه سوال ازت دارم خدا وكيلي راستشو بهم مي گي؟
🔹حاج محسن ابروهاشو بالا كشيد و در حالي كه نگاه تندي به او انداخته بود گفت: پس من هر چي تا حالا مي گفتم دروغ بوده؟!!
🔸بسيجي هم كه جا خورده بود سريع عذرخواهي كرد و گفت: نه! حاجي خدا نكنه، ببخشين بدجور گفتم. يعني مي خواستم بگم #حقيقتشو بهم بگين...
🔹حاجي در حالي كه مي خنديد دستي بر شانه او زد و گفت: سؤالت را بپرس.
🔺 مي خواستم بپرسم شماشب ها وقتي مي خوابين، با توجه به اين ريش بلند و زيبايي كه دارين، پتو رو روي ريشتون مي كشيد يا زير ريشتون؟😁
▫️حاجي دستي به ريش حنايي رنگ و بلند خود كشيد. نگاه پرسشگري به جوان انداخت و گفت چي شده كه شما امروز به ريش بنده گير دادي؟ 🤔
- هيچي حاجي همينجوري!!!
- همين جوري؟ كه چي بشه؟
- خوب واسه خودم اين سوال پيش اومده بود خواستم بپرسم. حرف بدي زدم؟
- نه حرف بدي نزدي. ولي... چيزه...
🔹حاجي همينطوري به محاسن نرمش دست مي كشيد. نگاهي به آن مي انداخت. معلوم بود اين سؤال تا به حال براي خود او پيش نيامده بود و داشت در ذهن خود مرور مي كرد كه ديشب يا شب هاي گذشته، هنگام خواب، پتو را روي محاسنش كشيده يا زير آن.🤔
🔸جوان بسيجي كه معلوم بود به مقصد خود رسيده است، خنده اي كرد و گفت: نگفتي حاجي، ميخواي فردا بيام جواب بگيرم؟😜
و همچنان مي خنديد.
حاجي تبسمي كرد و گفت: باشه بعدا جوابت رو ميدم.😐
▪️يكي دو روزي گذشت. دست بر قضا وقتي داشتم با حاجي صحبت مي كردم همان جوانك بسيجي از كنارمان رد شد. حاجي او را صدا زد. جلو كه آمد پس از سلام و عليك با خنده ريز و زيركي به حاجي گفت: چي شد؟ حاج آقا جواب ما رو ندادي؟؟!!
🔸حاجي با عصبانيت آميخته به خنده گفت: پدر آمرزيده! يه سوالي كردي كه اين چند روزه پدر من در اومده. هر شب وقتي مي خوام بخوابم فكر سؤال جنابعالي ام. پتو رو مي كشم روي ريشم، نفسم بند مي آد. مي كشم زير ريشم، سردم ميشه. خلاصه اين هفته با اين سؤال الكي تو نتونستم بخوابم.😂
🔹هر سه زديم زير خنده!!! دست آخر جوان بسيجي گفت: پس آخرش جوابي براي اين سوال من پيدا نكردي؟😉
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
💠 رأس شهید #حسن_منصوری
🌴 منطقه عملیاتی والفجر سه - جبهه مهران - مرداد 1362
🌷شهید بی سر، حسن منصوری، معاون تدارکات لشکر 5 نصر- استان خراسان
📷👆 محل دفن سر از تن جدای شهید منصوری- او در 16مرداد 1362 در اثر بمباران هوایی دشمن و اصابت راکت در منطقه مهران به شهادت رسید. پیکرش با تنی بی سر به تربت حیدریه انتقال داده شد و در بهشت عسکری در کنار دیگر شهدای انقلاب و دفاع مقدس به خاکسپرده شد.
دفاع مقدس
💠 رأس شهید #حسن_منصوری 🌴 منطقه عملیاتی والفجر سه - جبهه مهران - مرداد 1362 🌷شهید بی سر، حسن منصوری
🌷 شهید حسن منصوری
سومین فرزند خانوادهی منصوری که در دهمین روز از ماه بهمن سال1332 در شهر تربت حیدریه به دنیا آمد، از سوی پدر و مادرش حسن نامگرفت.
کودکی حسن درخانهی مستأجری و با دسترنجی که پدر از درآمد کار شش ماهه در سال بهدست میآورد، سپری شد.
از رهگذر عشق و علاقهای که پدر به شرکت در جلسات قرآنخوانی داشت، «حسن» با قرآن آشنا شد. کودک شوخ و پر جنب وجوش خانوادهی منصوری پس از گذراندن دورهی ابتدایی و چند سال آغازدورهی دبیرستان ترک تحصیل کرد و برای کمک به پدر به مغازهیشیشهفروشی او رفت. در آن زمان به دلیل کثرت سربازها «حسن منصوری» که در سن خدمت قرار داشت از سربازی معاف شد و در بیست و سهسالگی ازدواج کرد. او در همان سالهای قبل از انقلاب وارد فعالیتهای مذهبی شد و یک انجمن ضدبهاییت تشکیل داد. پرداختن بهورزش باستانی از سرگرمیهای خاص او در این سالها بود.
با شروعانقلاب اسلامی در کار انتقال اعلامیهها از منزل آیتالله شیرازی از مشهد به تربتحیدریه نقش مؤثّری داشت.
او یک بار در حین فرار از دست مأموران شاه در محل روستای امام تقی که حد فاصل تربت و مشهد است با ماشین چپ کرد اما اعلامیهها را بهسرعت جمعآوری کرد و خودش را به تربت رساند. او در برپایی تظاهرات، مقابله با مأموران رژیم پهلوی، سرنگونی مجسمهی شاه و تصرف شهربانی در روز دی 1357 فعالیت چشمگیری داشت.
حسن منصوری پس از پیروزی انقلاب وارد کمیته انقلاب شد و پس از چندی در شمار مؤسسین سپاه پاسداران تربت حیدریه قرار گرفت و بهعنوان مسوول تدارکات فعالیت خود را آغاز نمود.
دی ماه 1361 زمانی بود که او به جبهه اعزام شد و مسؤولیت معاون تدارکات لشکر پنج نصر را به عهده گرفت. وی پس از مدتی به تربت حیدریه بازگشت اما در خرداد 1362 دوباره به منطقه جنوب اعزام شد و مسؤول تدارکات سپاه هشتم گردید. منصوری در «فتحالمبین» و عملیات «والفجر3» شجاعتها از خود به یادگار گذاشت و سرانجام در 16 مرداد 62 در اثر بمباران هوایی دشمن و اصابت راکت در منطقه مهران به شهادت رسید. 🕊🕊
۱۶ مرداد ۱۳۶۷ -- سالروز شهادت رزمنده مخلص، ایثارگر و باصفا , شهید غلامرضا رمضانی
نیروی مخابرات لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) که در اواخر جنگ تحمیلی در کردستان به اسارت گروهک تجربه طلب کومله در آمد و پس از تحمل شکنجه های بسیار به طرز فجیعی بشهادت رسید. دیوسیرتان زشت خو پس از انجام جنایت، پیکر بیجان شهید را در کنار جاده بوکان--سقز رها می سازند.
او با مظلومیت رفت .... و فرزندان خردسال و قد و نیم قد خود را تنها گذاشت😭
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🎥👆قرائت قرآن کریم توسط شهید غلامرضا رمضانی
🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
📷 در تصویر فوق که در دوره آموزشی پادگان امام حسین(ع) تهران و در سال ۶۴ به ثبت رسیده، شهید رمضانی دیده می شود👈نفر اول نشسته از راست
همچنین در عکس، ذاکر اهل بیت(ع) و فرمانده شهید داود بنی جمالی نیز دیده می شود👈نفر اول ایستاده از چپ
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱