eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
838 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 دوران از سمت راست : ۱. شهید غلام رزاقی ۲. معرفی بفرمائید لطفا ۳. سردار حاج احمد قلیزاده ۴. جانباز سرفراز آقامهدی طاهری پسر عموی حاج محمدرضا طاهری صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)
دفاع مقدس
🌴 دوران #دفاع_مقدس از سمت راست : ۱. شهید غلام رزاقی ۲. معرفی بفرمائید لطفا ۳. سردار حاج احمد قلی
💠 جيگردار گردان ا🇮🇷 شهيد غلام رزاقّى چشم تو چشم بعثيا بوديم درگيرى شديد شد اونا تك زدن که خط رو از ما بگيرند نوبتى بلند ميشديم تيراندازى ميكرديم من چندبار ايستادم و سمت بعثى هايی که وحشيانه و هلهله كشان هجوم مياوردن و كمين رو رد كرده بودند و از پهلويی که ازمون گرفته بودند وارد اول خاكريز ميشدن تيراندازى كردم حسن سرمدى (مجتبى رفيعى يادم نيست تو اين صحنه بود يا نه) و مرحوم حيدرعلى حيدرى منو ميگرفتن و فرياد ميزدن سيد بشين ميزننت اما غلام رازقى بهم روحيه ميداد نعره ميزد : سيد اونارو ميزنه اى والله بزن سيد در هياهوى همين كش و قوسا بوديم ديدم غلام گفت آخ برگشتم سمتش فاصله مون نيم متر هم نبود شاهد عينى شهادتش شايد فقط من بودم خيلى ها بعدها گمان كردن تير به گردنش اصابت كرده اما با چشماى خودم ديدم دوتا دستش را گذاشت روى پهلوى راستش همونجا که تير نشسته بود با چشماش رّدِ دستهاشو و با دستهاش ردِّ تير رو از پهلو و بعد سينه تا زير گلو دنبال كرد يا سيدالشهدا تو شاهدى که من با دو چشم خودم شاهد اين صحنه بودم تير با فواره خون از گلوى غلام رزاقى زد بيرون دستهامو باز كردم غلام افتاد توى بغلم حالا ميخاستيم زخم گلو رو ببنديم و جلوى فوران خونو بگيريم اما چفيه رو چطور می بستيم که راه نفسش بند نياد واقعن لحظه ای به چكنم چكنم افتاده بوديم غلام دست و پايی زد و حسين نامفهومى رو خِرخِر كرد و چشمهاش رفت فاصله بعثی ها با ما شايد كمتر از ٢٠ متر شده بود خيلى وقت بود گردان عقب نشينی داده بود ما با غلام مونده بوديم كه بچه ها جا نمونن حالا می ديدم الانه بدن خود غلام جا بمونه سه نفرى دست و پاهاى غلام رو گرفتيم و بهر زحمتى بود زير آتيش سنگين دشمن عقب آورديم اين اولين باره که من بعد از جنگ اين خاطره را بازگو ميكنم هركسی خوند دعا كنه ما هم زودتر به رفقامون برسيم غلام رازقى تو امشب ى دعايى براى من بكن راوی: سيد محمد ميرهاشمى 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دو اسطوره دفاع مقدس جاویدنشان حاج احمد متوسلیان ، فرمانده سپاه مریوان شهید ابراهیم همت، فرمانده سپاه پاوه ▫️ دوران جنگ کردستان با ضد انقلاب
دفاع مقدس
دو اسطوره دفاع مقدس جاویدنشان حاج احمد متوسلیان ، فرمانده سپاه مریوان شهید ابراهیم همت، فرمانده سپ
❤️ ❤️ 💎 حاج محمود شهبازی داشت برای بچه های اعزامی سپاه استان صحبت می کرد که سر و کله و پیدا شد. از همان دم ورودی سرداب، خیلی با حوصله با تک به تک بچّه ها سلام و علیک کرد و خیلی قرص و محکم دستشان را فشار می داد، بغل شان می گرفت و سر و صورت آنها را می بوسید و پی در پی با یک لحن گرم و محبت آمیزی می گفت: "خوش آمدی برادر جان...صفا آوردی برادر جان!" طوری به آنها خوش آمدگویی می کرد که هرکس می دید، خیال می کرد با یک یک بچّه های ما لابد سالها رفاقت داشته. به خاطر دارم بعد از آن سلام و علیک، تعدادی از بچّه ها یواشکی آمدند پیش من گفتند: "برادر همدانی! دست های ما را ببین!" نگاه کردم، دیدم انگشتر عقیق این بچه ها، توی گوشت دستشان فرو رفته! بس که موقع دست دادن با اینها، به دست هایشان فشار آورده بود. بچّه ها می گفتند: "هزار ماشاءالله چه دست پر زوری دارد این برادر ؛ با آن که دستمان را آش و لاش کرد، خیلی سلام و علیکش به دلمان نشسته." از همین اولین دیدار، همه بچّه های ما را مجذوب محبت خودش کرد. طوری که به شخصه معتقدم اگر همین برخورد گرم و پرشور اوّلیه ی او با آن بچّه ها نبود، چه بسا بعدها که در جریان تأسیس، سازماندهی و آموزش عناصر تیپ ۲۷ روی دیگر سکّه ی شخصیتش را به نمایش گذاشت و خیلی به بچه ها سخت گرفت، قطعاً عده زیادی از آنها، از شدّت عمل و خشونت ظاهری او می بُریدند و به همدان برمی گشتند. منتها هُنرِ همین بود که در همان اولین لحظه های دیدار با بچّه ها، خیلی ظریف نوک قلّاب محبتش را به عمق دل آنها بند کرد و بچّه های ما، صیدِ صفا و صمیمیت بی انتهای این مرد شدند. 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی به روایت سردار نوشته "گلعلی بابایی" صفحه ۱۵۹ و ۱۶۰ 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: 🎞 💠 سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان را بهتر بشناسیم... 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 شهید فخری‌ زاده درباره اختلاس و زندگی تجملاتی برخی مسئولان 🎤 کسی شهید میشه که در زمان حیاتش شهید شده باشه🌷
هدایت شده از پایداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ عمل واجب تر از نماز ... ⁉️ 🎞 حاج قاسم سلیمانی 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
💢دست‌نوشته شهید «محسن فخری‌زاده» درباره شهدا+ تصویر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | مصاحبه با غیورمرد ارتشی، ستوان تسلیمی، اهل رودسر 💠 من در راه ملت و رهبرم، حاضرم جان خود را فدا ‌کنم ⚪️ دوران 📡 DefaeMoqaddas 🕊🕊 ✅ کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مصاحبه با شهید ولی الله چراغچی فرمانده دلاور تیپ امام رضا ع در عملیات مسلم بن عقیل منطقه سومار سال ۶۱ 🌴 دوران 📡 @DefaeMoqaddas 🕊🕊 ✅ کانال
دفاع مقدس
🎞 مصاحبه با شهید ولی الله چراغچی فرمانده دلاور تیپ امام رضا ع در عملیات مسلم بن عقیل منطقه سومار س
تصویر زیر خاکی از دوران آموزش سال ۱۳۵۸ نفر اول ایستاده از راست شهید ولی الله چراغچی فرمانده لشکر ۲۱امام رضا و قائم مقام لشکر نصر نفر دهم ایستاده از راست سردار شهید محمود کاوه
دفاع مقدس
تصویر زیر خاکی از دوران آموزش سال ۱۳۵۸ نفر اول ایستاده از راست شهید ولی الله چراغچی فرمانده لشکر ۲
شهید ولی‌الله چراغچی در اسفند سال 1364 در جریان عملیات بدر مجروح شد، و پس از مدتی بستری شدن در بیمارستان در فروردین 1365 به شهادت رسید. این شهید عزیز مدتی فرماندهی تیپ 21 امام رضا(ع) و جانشینی لشکر 5 نصر را بر عهده داشت. سردار چراغچی از قدیمی‌ترین رزمندگان خراسانی حاضر دفاع مقدس بود که از غائله گنبد گرفته تا درگیری با ضد انقلاب و نهایتاً جنگ تحمیلی، همیشه در صحنه بود و نقش تأثیرگذاری نیز ایفا کرد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 واحد (ع) از اولین واحدهای رزمی بود که شکل گرفت و سردار بعد از مدت کوتاهی به عنوان فرمانده تخریب معرفی شد و که از تجربه بالایی در تخریب برخوردار بود در کنار شهید نوریان مشغول به کار گردید. اولین ماموریت واحد تخریب تیپ تازه تاسیس سیدالشهداء(ع) پاکسازی میادین مین منطقه بود. در این ماموریت اولین شهید تیپ سیدالشهداء(ع) تخریبچی بود که در تاریخ 27 آبانماه 1361 در منطقه سومار در حال خنثی سازی و با انفجار به شدت مجروح گردید و به پشت جبهه منتقل گردید و بعد از 10 روز به علت جراحت های سخت در 6 آذر ماه سال 61 به شهادت رسید. 🔴 شهید سید مرتضی مساوات از نیروهای با تجربه ی تخریب قرارگاه کربلا بود که بعد از تاسیس تخریب تیپ سیدالشهداء(ع) به این واحد پیوست و هنگام شهادت 19 ساله بود. پیکر مطهر این شهید بعد از تشییع در تهران در گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
دفاع مقدس
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 #روزی_که_اولین_شهید_لشگر_10_مجروح_شد #تخریبچی_شهید_سید_مرتضی_مساوات واحد #تخریب_تیپ_
🌴 ⚪️تا قبل از عملیات فتح المبین در عید سال 61 همه ی شهدا رو غسل می دادند و کفن می کردند. اما از عملیات فتح المبین در عید سال 61 و شهادت رزمندگان این عملیات فرق کرد. از آن به بعد طبق فتوای امام شهدایی که در معرکه جنگ در دم به شهادت می رسیدند با همان لباس جبهه و بدون غسل دفن می کردند و رزمندگانی که با مجروحیت بالا به پشت جبهه منتقل می شدند و یا در مراکز درمانی و بیمارستان های شهرها به شهادت می رسیدند بنا به فتوای امام خمینی(ره) می بایستی تغسیل و تکفین می شدند. لذا شهید سید مرتضی مساوات در جبهه سومار با انفجار مین به شدت مجروح شد و بعد از یک هفته در بیمارستان در شهر تهران به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا غسل داده شد و در قطعه 28 گلزار شهدای تهران به خاک سپرده شد(جعفر طهماسبی) 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مسابقات قرآن 🌴 🌷 جمع با صفای بچه های تخریب لشگر10 که تعدای از شهدا در تصویر دیده میشوند. انس و الفتی با کتاب الهی داشتند. معمولا نیم ساعت قبل از نماز داخل حسینیه مشغول تلاوت قرآن بودند 🌗 و شبها هم قبل از خواب به رسم سنت همه ی رزمندگان سوره واقعه به صورت جمعی تلاوت میشد. یاد همه ی اون روزها و شب های خوب بخیر. 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 بیمارستان خرمشهر شهید احمد امینی با بادگیر سبز مداح شهید داوود دهقانی با بادگیر آبی دکتر علی زاکانی- حاج محمد تیموری- محمود عطایی- محمد زمانی و... در حال انتقالی به پشت جبهه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از مستند «نبرد در آسمان» تهیه شده توسط موسسه روایت فتح که در آن خلبانان نیروی هوایی به روزهای اول جنگ می‌پردازند. سرهنگ خلبان صمد بالازاده در این مستند حضور دارد که شاید یکی از جذاب‌ترین و جالب‌ترین مستندهایی باشد که در آن می‌توان حس خلبان‌ها پس از گذشت ۴۰ سال از روزهای اول جنگ را به خوبی درک کرد... 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
از تا یلدای بی‌عزیز عزیز مثل همه‌ی مادران شهدایی بود که دیده بودم؛ نورانی، مهربان، احساساتی، کم و بیش وسواسی، اهل قناعت، عمیقا و با مهارتی شگرف در هنر آشپزی. جمعه‌ای را به یاد می‌آورم که هنوز ساعت نه نشده بود؛ راه افتادم بروم کبابی پدربزرگ، هلیم بگیرم. داشت می‌آمد و برف چند روز قبل هم روی زمین زده بود. همین که از خانه زدم بیرون، نگو یک‌دفعه به دل عزیز افتاده بود زنگ بزند مغازه تا برای من هلیم نگه دارند. جمعه‌ها خیلی زود هلیم تمام می‌شد و می‌داند ما نوه‌ها وقتی صف دور و دراز مشتری‌های قابلمه به دست کبابی پدربزرگ را می‌دیدیم، چه پزی می‌دادیم! حالا شانس ما را ببین: «حسین را نفرستی‌ها! نیم‌ساعتی است هر چی هلیم داشتیم، فروخته‌ایم! نگهش دار برای فردا!» این شد که عزیز با آن سن و سال، بدو بدو آمده بود تا به من بگوید نروم؛ ولی خب! پیرزنی که همان زمان هم دست‌کم را داشت، کجا می‌خواست به من تیز و بز برسد که اقلا نصف راه را هم رفته بودم. این‌ها حالا خیلی مهم نیست؛ مهم این است که عزیز بنده‌ی خدا، وسطای کوچه روی آن همه برف یخ‌زده سر می‌خورد و می‌افتد زمین و چند تایی از مهره‌های کمرش می‌بیند؛ آن‌قدری که مجبور شدیم زنگ بزنیم اورژانس. برداشتم به عزیز که داشت می‌کشید، گفتم: «برای چی راه افتادی دنبالم؟ فوقش با دست خالی برمی‌گشتم!» از آن خنده‌های قشنگش کرد: «آخه بالام جان! وقتی حاجی گفت هلیم تموم شده، دلم نیومد تا مغازه بری!» بعد هم از آن‌جا که دوست نداشت مرا ببیند، برداشت گفت: «خودمم کرده بودم عمرسوخته!» دروغ می‌گفت! بعدها که تقدیر روزگار، توپ فوتبال را از زیر پایم درآورد و در عجیب‌ترین تعویض ممکن را به کف دستم سنجاق کرد، فراوان کردم با مادران شهدا و انکشف همه‌شان- از مادر حسن باقری در تهران بگیر تا مادر محمود کاوه در مشهد- هم‌چین دروغ‌هایی گفته‌اند! مورد داشتیم مادر شهیدی گفته بود: «لحظه‌ی خداحافظی، برای آنکه دلش باشد، به تک‌پسرم گفتم: «خیال نکنی از این مادرها هستم که از الان تا وقتی برگردی، بشینم برات زار بزنم‌ها! قوی باش پسرم! برو و بجنگ! از منم خیالت جمع باشه!» دروغ گفتم! همین که رفت، اشک‌هایم شروع شد و تا الان هم که پیکرش برنگشته، این دیده هنوز بارانی است!» بله! داشتم می‌گفتم که کم پدر شهید ندیده‌ام ولی بابابزرگ شبیه هیچ کدام‌شان نبود! بحث بهتر و بدتری نیست‌ها! به شهادت همین عکس، کلا در همه‌چیز بود؛ آن دردانه‌ای که ما صدایش می‌زدیم باباکبابی... 📡 @DefaeMoqaddas 🕊🕊 ✅ کانال