eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
11.4هزار ویدیو
941 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
32.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙صحبت‌های آگاهی‌بخش شهید حسن باقری در جمع مسئولین و فرماندهان انتشار برای نخستین بار 🌴 دوران جنگ تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
⚪️ خاطره‌ای از عملیات محرم 💠 وقتی طوفان، به یاری رزمندگان آمد .. ◀️ طوفان، همه مشکلات را برای رسید
⚪️ خاطره ای از عملیات محرم ☀️ مثل منور ۱۲۰ ، نوربالا می زنن! 🎙 هرچقدر تابستان جنوب خوزستان گرم و مرطوب بود، پاییز شمال این استان، سرد و خشک بود. بچه های تبلیغات لشکر در محوطه باز اردوگاه دشت عباس چند موکت نازک انداخته بودند که نماز جماعت صبح را زیر سقف آسمان بخوانیم. عبادت در آن وضعیت، حال معنوی بیشتری داشت. سوز سردی از سمت غرب که تقریباً روبرویمان می‌شد، می‌وزید. یک روز قبل از عملیات محرم بود و هیچ‌کس نمی‌دانست، فردا چند نفر از این جمع شهید یا مجروح می‌شوند. بعد از نماز و تعقیبات، بچه‌ها پتوهایشان را روی سر کشیدند و همان‌طور به حالت نشسته، زیارت عاشورا را با مداح زمزمه کردند: یا اباعبدالله انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم. از روزهای اول جنگ عادت کرده بودم کلاه بپوشم. به همین دلیل سرم را بیرون از پتو نگه‌داشته بودم و به روبه‌رو نگاه می‌کردم. ▫️انتهای جمعیت، کنار علی‌محمد خادمی نشسته بودم و مثل بقیه زیارت عاشورا می‌خواندم. علی‌محمد هم مثل خودم، مربی آموزش نظامی بود. دو تا جوان کم سن و سال، وسط رزمنده‌ها ایستاده بودند و با اشک و شور و حال خاصی به امام حسین (ع) سلام می‌دادند. برخلاف بقیه پتو روی سر نداشتند. می‌دانستم برادرند و فامیلی‌شان زارع است. علی‌محمد به آن دو اشاره کرد و گفت: مثل منور ۱۲۰ نوربالا می زنن!! ...مطمئن باش فردا شهید می شن🕊🕊 با سکوتم، حرفش را تائید کردم. علی‌محمد ادامه داد: بعد از زیارت عاشورا بریم بهشون التماس دعا بگیم و ازشون بخوایم دست ما رو هم بگیرن. مراسم دعا که تمام شد، همین کار را کردیم. از آن‌ها که جدا شدیم علی‌محمد دست برد داخل جیبش و یک قطعه عکس سه در چهار خودش را گرفت مقابلم. گفت: تو هم یک قطعه عکس بهم بده. چند تا داشتم. یکی از آن‌ها را دادم به علی‌محمد و عکس او را برای یادگاری گرفتم. پشتش نوشته بود: حلالم کنید. نماز شب یادتان نرود. از درون تکان خوردم. علی‌محمد کنار من مربیگری می‌کرد. اما انگار روحش به‌جای دیگری تعلق داشت. مثل خیلی از رزمندگانی که در اردوگاه دشت عباس بودند. 💢 روز بعد، بیشتر نیروهای داخل اردوگاه برای شرکت در عملیات محرم راه افتادند. من بغض‌کرده، گوشه‌ای ایستاده بودم و با حسرت نگاهشان می‌کردم. تا عصر، چم سری و چم هندی و بخش‌های دیگری از خاک کشور آزاد شد و رزمنده‌ها با چهره‌هایی خسته، اما خندان برگشتند. برادران زارع بین آن‌ها نبودند! همان‌طور که محمدعلی پیش‌بینی کرده بود، هر دو شهید شده بودند🌷🌷 منبع: دریاب، مهدی، چاشنی‌های خیس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۳، صص ۱۵۳، ۱۵۴، ۱۵۵، ۱۵۶ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
23.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به یاد شهدای گرانقدر عملیات محرم 🎥 ۶ آبان ۱۳۶۱ مسجد دهلران قبل عملیات محرم دوران جنگ تحمیلی 🎥 مراسم سینه زنی رزمندگان تیپ ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا    http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا  https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام     https://t.me/DefaeMoqaddas2 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 به مناسبت عملیات محرم منتشر می‌شود: 🎙 صحبت‌های شهید حسن باقری در مورد ⚪️ در جمع نیروهای آشپزخانه لشکرهای فجر و نصر دوران جنگ تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🍂 دو سه روز آخر عملیات محرم، من در کانکس نشسته بودم و مجید(بقایی) روی کالک آویزان بـه دیــوار توضیحاتی می‌داد. به او اطلاع دادند که ارتشی ها آمده اند. بلند شدم تا بیرون بروم. گفت: «کجا می‌ری؟» گفتم می‌خوام برم بیرون، گفت بنده خدا بشین سر جات. گفتم: «نه، برم بهتره.» گفت: به تو می‌گم بشین. نشستم و فرماندهان تیپ‌ها و لشکرهای ارتش که در منطقه و عملیات حضور داشتند، آمدند. نزدیک به نیم ساعت مجید طرح مانور شب را تشریح کرد. مجیدی که حتی سربازی نرفته بود، دانشجوی پزشکی بود و فقط در دوره های آموزش اسلحه گروه منصورون شرکت کرده بود. مجید، پس از توضیح دادن طرح رو به جمع گفت: خب برادرا این طرح من بود. اگه شما هم نظری دارید، بفرمایید. هیچ یک از سرهنگ‌ها نظری نداشتند. فقط گفتند: «طرح شما هیچ نقصی نداره.»
🍂 یادش بخیر عملیات محرم در همچنین روزهایی بود که ایران عملیات محرم را شروع کرد و فتوحات زیادی کسب نمود. جبهه شرهانی از مظلوم‌ترین جبهه‌هایی بود که تا آن روز دیده بودیم. کار را باید در زمین دشمن ادامه می‌دادیم و برای حراست از دستاوردهای عملیات روی تپه‌های ۱۷۵ و ۱۷۸ مستقر می‌شدیم. منطقه کاملاً عملیاتی بود و درگیری در حد بالایی ادامه داشت. هوای سرد پاییز، دسترسی سخت به تدارکات و امکانات بسیار ضعیف و فاصله کم با دشمن و از همه خاص‌تر، تسلط دشمن روی کانال‌ها شرایطی رقم زده بود که جز با دل ایستادن، منطقی برای مقاومت نداشت. کانالها بیش از یک کیلومتر از جاده اصلی فاصله داشتند. کانال‌هایی باریک، با عرض کمتر از یک متر، که باید آنها را طی می‌کردیم تا آذوقه‌ای به نیروها برسد. حساسیت منطقه به‌حدی بود که اگر سر بالاتر از خط کانال می‌آمد درجا میزبان گلوله قناسه‌ای می شد و با یک زخم کاری در وسط پیشانی. گاهی اسلحه هم دیگر کارساز نبود و کار به بد و بیراه کلامی هم می‌کشید. دیوانه وار تلاش می‌کردند تا تپه‌ها را بازپس بگیرند، ولی هیچگاه موفق نشدند. شهید می‌دادیم ولی پا پس نمی کشیدیم. یاد شهدایی که از عملیات محرم بین ما و دشمن مانده بودند بخیر ‌! هر صبح با دمیدن نور خورشید به آنها سلامی می‌دادیم و استمدادی می‌طلبیدیم. مظلومیت بچه‌ها، خصوصا شهدای آن روزها دل را آتش می‌زند و همت‌شان را قابل تقدیر دوران جنگ تحمیلی