🍂 یادش بخیر عملیات محرم
در همچنین روزهایی بود که ایران عملیات محرم را شروع کرد و فتوحات زیادی کسب نمود.
جبهه شرهانی از مظلومترین جبهههایی بود که تا آن روز دیده بودیم. کار را باید در زمین دشمن ادامه میدادیم و برای حراست از دستاوردهای عملیات روی تپههای ۱۷۵ و ۱۷۸ مستقر میشدیم. منطقه کاملاً عملیاتی بود و درگیری در حد بالایی ادامه داشت.
هوای سرد پاییز، دسترسی سخت به تدارکات و امکانات بسیار ضعیف و فاصله کم با دشمن و از همه خاصتر، تسلط دشمن روی کانالها شرایطی رقم زده بود که جز با دل ایستادن، منطقی برای مقاومت نداشت.
کانالها بیش از یک کیلومتر از جاده اصلی فاصله داشتند. کانالهایی باریک، با عرض کمتر از یک متر، که باید آنها را طی میکردیم تا آذوقهای به نیروها برسد.
حساسیت منطقه بهحدی بود که اگر سر بالاتر از خط کانال میآمد درجا میزبان گلوله قناسهای می شد و با یک زخم کاری در وسط پیشانی.
گاهی اسلحه هم دیگر کارساز نبود و کار به بد و بیراه کلامی هم میکشید.
دیوانه وار تلاش میکردند تا تپهها را بازپس بگیرند، ولی هیچگاه موفق نشدند. شهید میدادیم ولی پا پس نمی کشیدیم.
یاد شهدایی که از عملیات محرم بین ما و دشمن مانده بودند بخیر !
هر صبح با دمیدن نور خورشید به آنها سلامی میدادیم و استمدادی میطلبیدیم.
مظلومیت بچهها،
خصوصا شهدای آن روزها
دل را آتش میزند
و همتشان را قابل تقدیر
دوران جنگ تحمیلی
▫️مرخصی به شرط عملیات
#طنز_جبهه 😄
سال ۶۱ در عملیات محرم، بعد از مرحله دوم این عملیات، وقتی به عقبه جبهه خودی و در خط پدافندی در منطقه ای از دهلران آمدیم ، بعد از یک روز فرماندهان اعلام کردند ، آماده بشید بروید مرخصی که دستور آمد گردان یا مهدی سریعا به خط شوند، تجهیزاتمان را بستیم و آمدیم به خط شدیم که گفتند یکی از فرماندهان می خواهد صحبت بکند، وقتی آماده شدیم، دیدیم شهید حاج حسین خرازی و شهید ردانی پور ، آمدند.
شهید خرازی که یکی از دستانش بر اثر مجروحیت به گردنش انداخته بود، شروع کرد به سخنرانی و با همان لهجه شیرین اصفهانی در حالی که خنده برلبانش بود، گفت: بچه ها کوجا میخاین برین؟ همگی گفتیم مرخصی، گفت 😂 د،نشد، یه مرحله دیگه عملیات میرین، اونوقت ، اگه شهید نشدید و سالم برگشتید،😂 میرین خونه هادون!!
مجددا سازماندهی شدیم و در مرحله سوم عملیات در منطقه زبیدات عراق وارد عمل شدیم.
چقدر این فرماندهان ما با روحیه بودند
راوی: رزمنده، غلامرضا کوهی- اصفهان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
64.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 ایام سالگرد عملیات والفجر ۴ در منطقه مریوان
👆🎥 صحبتهای برادر رزم حسینی، از مسئولان لشکر ۴۱ ثارالله کرمان -- ساعاتی قبل از مرحله سوم نبرد رزمندگان برعلیه دشمن بعثی
#لشکر_۴۱_ثارالله (ع)
#والفجر۴
دوران جنگ تحمیلی
🔹 در عملیات رمضان همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میزِ مدرسه آمده جبهه، بعد شبِ حمله، با آن کلاشینکف قراضه اش غوغا می کند..! صبح که میروی توی این بیابان شرقِ بصره همینطور جنازه کماندوهایِ گردن کلفتِ بعثی است که روی زمین ریخته... این ها را چه کسی زده؟
همین بسیجی کوچک..!
▪︎شهید حاج ابراهیم همت
👆📷 عکس/ پاییز ۱۳۶۲ ، قلاجه
عملیات والفجر چهار
هر کجا بودی
تبسّم با تو بود...
دره شیلر ۱۳۶۲
عملیات والفجر چهار
منطقه عمومی پنجوین
عکاس: امیرهوشنگ جمشیدیان
#شهید_حسین_خرازی
#لشکر۱۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفاع مقدس
۱۳ آبان ۵۸ --- روزی که تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط جوانان دانشجوی ایرانی، سرتیتر رسانه های خبری مه
📆۱۳ آبان ۱۳۵۸-تسخير لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان
💠حمایت احمد شاملو و انجمن نویسندگان ایران از اشغال سفارت آمریکا:
✍️دانشگاه همچنان پرچم جهادضد امپریالیستی را قهرمانانه بدوش میکشد
دفاع مقدس
📆۱۳ آبان ۱۳۵۸-تسخير لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان 💠حمایت احمد شاملو و انجمن نویسندگان ایران از
📜 پیام کانون نویسندگان ایران به دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا:
قم - دفتر امام
حضور عالی آیتالله العظمی امام خمینی، رهبر آزموده و رهشناس انقلاب اسلامی ایران
در تائید سیاست استوار ضد امپریالیستی آن بزرگوار،
در همپیوستگی با موج بزرگ و تازۀ جنبش رهاییبخش ملی ایران، که با اشغال لانه فتنهانگیزی و جاسوسی سفارت آمریکا از سوی جوانان عزیز و ارجمند دانشجوی ما میرود تا به اوج قلۀ پیروزی برسد،
در همگامی با قشرهای انبوه زحمتکش و محروم ایران که انقلاب اجتماعی، استقرار عدل و برابری، و نیل به حد آبرومندی از رفاه در سایۀ کار شریف و بارور را دنبالۀ طبیعی و ضروری انقلاب سیاسی میدانند،
و به امید آن که خلق قهرمان ایران با مجاهدات جانبازانۀ خود موفق گردد تا استقلال سیاسی، اقتصادی، مالی، نظامی و فرهنگی کشور را به نحو اکمل تحقق بخشد، و در سایۀ این چنین استقلال واقعی، حقوق و آزادیهای مدنی و اجتماعی را برای همۀ افراد مردم و شرکت عملیشان را در ادارۀ امور ملی و محلی، به دور از هرگونه تبعیض تامین کند.
ما امضاکنندگان زیر، اعضای کانون نویسندگان ایران، که به فعالیت دورۀ اخیر این کانون معترض بوده و هستیم، اعلام میداریم که صف مبارزۀ ما همان صف واحد انقلاب به رهبری امام است و از این پس نیز، همچنان که در گذشته، نیروی اندیشه و قلم و بیان هر یک از ما وقف خدمت به خلق و انقلاب خلقی و اسلامی ایران خواهد بود.
با سلام و درود گرم انقلابی
محمود اعتمادزاده (به آذین)، سیاوش کسرائی، امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)، فریدون تنکابنی، محمدتقی برومند
۱۵ آبان ۱۳۵۸
— نامه فوق طی یک روز (۱۶ آبان) به امضای ۱۴ نفر دیگر از اعضای کانون نویسندگان ایران نیز رسیده است، بشرح زیرین:
مهدی اسفندیار فرد، هانیبال الخاص، علی امینی نجفی، محمود برآبادی، جاهد جهانشاهی، محمد خلیلی، جلال سرفراز، اسدالله عمادی، محمد قاضی، کامبوزیا گویا، غلامحسین متین، ناصر موذن، جمال میرصادقی، هوشنگ ناظمی (نیکآئین)، رحیم نامور
▫️آقایان زیر نیز پشتیبانی خود را از تلگرام ۵ عضو سرشناس کانون نویسندگان ایران به امام خمینی اعلام داشتهاند:
امیرحسین آریانپور، ناصر ایرانی، اصغر الهی، محمدرضا اصلانی، محمد پورهرمزان، ناصر پورقمی، جعفر جهانبخش، بهرام حبیبی، بهاالدین خرمشاهی، بهرام داوری، رکنالدین خسروی، محمد زهری، منوچهر شیبانی، احسان طبری، نازی عظیمی، محمدرضا فشاهی، کامران فانی، بهزاد فراهانی، جعفر کوشآبادی، پرویز مسجدی، محمدعلی مهمید، کیومرث منشیزاده، نصرتالله نوحیان (نوح)، اسماعیل نوری علاء، شیخ مصطفی رهنما، کاظم هژیرآزادی، حسن اصغری، جلال علوینیا، حسن غلامعلیپور، کامبیز صدیقی، عبدالله عسگری، فرهاد عابدینی، مجید دانش آراسته
—(منبع:
روزنامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران، شمارههای ۸۷، ۹۳، ۹۴، آبان ۱۳۵۸)
👈 لازم به ذکر است که غالب امضاکنندگان فوق در آن زمان وابسته به جناح چپ و جزء جامعه روشنفکران بودهاند و حرکت دانشجویان در تسخیر سفارت آمریکا را تأیید نمودند
📸 سنگ مزار دانش آموز ۱۳ ساله
با فرازی از وصیتنامه تاریخی شهید:
"در تشییع جنازه من پرچم آمریکا را
به آتـش بکشید تا مـردم بداننـد مـن ،
ضدآمریکایی و تابع ولایت فقیه هستم"
#ولایت_پذیری
#استکبار_ستیزی
#شهید_دانشآموز
#محمدرسول_رضایی
#روحش_شاد_باصلوات
📸 تصویری از شهید حاج حسین خرازی و شهید دانش آموز مهرداد عزیزاللهی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
کسی میتواند
از سیم خاردار دشمن عبور کند
که در سیم خاردارهای نفس خود
گیر نکرده باشد ...
📸 تهران سال ۱۳۶۰
دوره آمادگی رزمی و آموزش نظامی
مخصوص دانشآموزان نوجوان
#آموزش
#نوجوانان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
ایها الرفیق
شانه گهواره بکن
بلکه کمی خواب روم ...
#شب_بخیر
#شهید_حسن_نوروزی_فهیم (سمتچپ)
دوران دفاع مقدس
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا
https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام
https://t.me/DefaeMoqaddas2
💠 بخیر میشود این صبحهای دلتنگی
ببین که روشنم از یاد خوب لبخندت
#صبح_بخیر
#مردان_بی_ادعا
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
⌛️ روزشمار دفاع مقدس (۱۴ آبان)
• ولادت شهید سیدعباس موسوی قوچانی (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان، روستای کلیدر) (۱۳۲۴ ه. ش)
• ولادت شهید علیمراد پرورده (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۰ ه. ش)
• ولادت شهید محمد یوسفی برنتی (استان مازندران، شهرستان سوادکوه، روستای برنت) (۱۳۴۲ ه. ش)
• ولادت شهید سعید خلف عرب (استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۵۳ ه. ش)
• شهادت سیدکمال حسینی رامشه (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت محمدصادق مستقیم (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت حسن ربیعی شریفی (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۵۹ه. ش)
• شهادت ناصر خارگی (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت غلامرضا صفر نژاد هندیجانی (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت اسفندیار لاوی (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت احمد رفیعی (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت سیدمحمد تقی موسویان (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت علی عابدین آبادی آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۰ ه. ش)
• شهادت مرتضی آیرم (استان خوزستان، شهرستان بهبهان) (۱۳۶۰ ه. ش)
• شهادت حسین زینال پور (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه. ش)
• شهادت حسین علی مددپور (استان مازندران، شهرستان نکا) (۱۳۶۱ ه. ش)
• شهادت حسین عبدی خانه سری (استان مازندران، شهرستان نکا) (۱۳۶۱ ه. ش)
• شهادت عبدالکریم هرمزی نژاد (استان خوزستان، شهرستان رامهرمز) (۱۳۶۱ ه. ش)
• شهادت سیدهاشم نوری (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۱ ه. ش)
• ولادت شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی (استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت سعید کیانی (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت حمید نصیری شهنی (استان خوزستان، شهرستان مسجدسلیمان) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت مهین نوری قنواتی (استان خوزستان، شهرستان بهبهان) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت زهرا قنبری طیبی (استان خوزستان، شهرستان بهبهان) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت علی پاجانی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت محمود همتی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت حسین عبداللهی (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت علی اکبر حاجیپور (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز، شهر آذرشهر) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت ناصر جواهری (استان اصفهان، شهر رهنان) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت نادر نوروزی زاده ماسوله (استان مازندران، شهرستان نوشهر) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت قاسم طاهری (استان خوزستان، شهرستان ماهشهر، بندر ماهشهر) (۱۳۶۳ ه. ش)
• شهادت محمد طوینی (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۳ ه. ش)
• شهادت ناظم آزادوار (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۳ ه. ش)
• شهادت یوسف کشاورزیان (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه. ش)
• شهادت عباس مختار (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه. ش)
• شهادت داود نوروزی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه. ش)
• شهادت عمران نوروزی (استان گیلان، شهرستان سیاهکل، روستای فشتال) (۱۳۶۴ ه. ش)
• شهادت غلامرضا صالحی فرمانده گروهان فجر (استان خوزستان، شهرستان مسجدسلیمان) (۱۳۶۵ ه. ش)
• شهادت زیاری جبارزاده (استان خوزستان، شهرستان شادگان) (۱۳۶۶ ه. ش)
• شهادت ابوالقاسم بلونه (استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۶۶ ه. ش)
• شهادت حامدولی ازهری (پاکستان) (۱۳۶۶ ه. ش)
• شهادت محمود نیازی آغچه (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۷ ه. ش)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🚨در کار نظامیها دخالت نکنید
💢کسانی که اطلاع نظامی ندارند، نباید دخالت کنند در کار #نظامی. کسی که #نمیفهمد یک چیزی را، تضعیف نکند روحیه سربازهای ما را که با تمام قدرت، دارند جانفشانی میکنند. شما کنار نشستهاید و میگویید خوب است این جوری بکنند! آدمی که کنار گود نشسته، خیلی حرفها میتواند بزند.
📅 امام خمینی(ره) |۱۴ آبان ۱۳۵۹
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
#اطلاع_رسانی_جنگی
یکی از مشکلات جنگ در جبهه #ایران خبرهای ضد و نقیض بود.
وقتی افراد پیگیری می کردند و به نتیجه نمی رسیدند تنها نقطه ی امیدشان به #جماران_وبیت_امام_خمینی بود.
هر لحظه خبری می رسید یا یک نفر یا گروهی از خط مقدم جنگ جماران می آمدند تا گزارش بدهد و نتیجه بگیرد .
وقتی امام پیام رسمی می داد ، فصل الخطاب بود.
موسوی جزایری ، امام جمعه ی اهواز : " اوضاع خیلی ناراحت کننده بود. به دفتر امام اعلی الله مقامه تلفن زدم ، حاج رسولی محلاتی گوشی را برداشت . با ناراحتی اوضاع را بیان کردم و درخواست راه چاره نمودم .
آقای محلاتی گفت خودت جای امام باشی ، چه می کنی ؟
همین حالا بنی صدر خدمت امام بود.
مانند همین مطالبی که شما برای من گفتید مطرح شد ، اما بنی صدر می گفت این اخبار دروغ است و اعتبار نظامی ندارد. "
⏳۱۴ آبان ۱۳۵۹ آبان فرماندهان سپاه آبادان پیش امام رفتند و گزارش تلخی از وضعیت آبادان به امام دادند و امام همان روز دستور شکست حصر آبادان را داد
👌 امام خمینی (ره) در پیامی فرمودند:
«من منتظرم این حصر آبادان از بین برود و هشدار میدهم به پاسداران، قوای انتظامی و فرماندهان قوای انتظامی که باید این حصر شکسته شود؛ مسامحه نشود در آن. حتماً باید شکسته بشود. فکر این نباشد که ما اگر اینها هم آمدند، بیرونشان میکنیم. اگر اینها آمدند. خسارات بر ما وارد میکنند. نگذارند اینها بیایند در آبادان وارد بشوند.»
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 ۱۴ آبان ۱۳۴۶ - سالروز تولد شهید علی جابری،مسئول گروهان بعثت از گردان زهیر لشکر ۱۰ سید الشهدا (ع)
🍃میخواهم بیشتر بشناسمت. میخواهم بیشتر با تو و امثال تو #انس بگیرم. آری،اتاق ذهن من میخواهد پر شود از نجواهای شب #عملیاتی، همان شبهایی که درخشش #ملکوت اعلا را به وجد می آورد🥺
🍃به اسم رب #شهدا، انگشت را به تایپ وامیدارم و نامت را در #گوگل سرچ میکنم. #شهید_علی_جابری دفاع مقدس🌹
🍃عجیب است! گوگل تنها تو را کشته شده ای همچون #علی_اصغر حسین (ع) میشناسد و تمام تو را اینگونه وصف میکند: چون علی اصغری #تیر بر گلو نشسته... همین کفایت است برای #عاشقی پر کشیده. از او که بگویی دلها را به سمت #کربلا روانه سازد.گلوی بریده، عطش، عشق، #شهادت😭
🌺 ۱۵ تیر ۱۳۶۶ - سالروز #شهادت
#شهید #علی_جابری — (ماووت عراق – نصر ۴ )
مسئول گروهان بعثت از گردان زهیر لشکر ۱۰ سید الشهدا (علیه السلام)
📅تاریخ تولد: ۱۴ آبان ۱۳۴۶
🥀مزار شهید: قطعه ۲۹ بهشت زهرا
🔹مداحی هم میکرد
روضه های حضرت علی أصغرش (ع) عجیب بود.بار آخرهم توی حسینیه سنندج از حضرت علی أصغر میخواند:
سوختم از آتشت آه چه سوزان تبی.همچو لب خشک تو هیچ ندیدم لبی.گریه کنم های های در عوض لای لای ...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏳ ۱۴ آبان ۹۷
🎥 فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اعضای کنگرهی بزرگداشت شهدای قزوین
🌷 اگر پیام شهدا را درست بشنویم، گرایش به شرق و غرب از بین ما میرود.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🔷رهبر معظم انقلاب: دفاع مقدس تمام نشدنی است/ دشمن در تهاجم به معنویات شکست خواهد خورد
🔸 بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دستاندرکاران کنگرهی شهدای استان خراسان جنوبی که در تاریخ ۱۴ آبان ۹۷ برگزار شد.
🔸 حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار، استان خراسان جنوبی را استانی مؤمنخیز و عالمپرور خواندند و با تجلیل از سابقهی حضور پرشور و مؤثر مردم این استان در نهضت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، گفتند: امروز بزرگداشت شهیدان از بهترین و شریفترین کارها است و کشور به آن احتیاج دارد.
🔸 رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به تهاجم خطیر دشمنان در مسائل معنوی، افزودند: البته رویشهای انقلاب در سراسر کشور محسوس است و با تلاش و گسترش این رویشها، دشمن در تهاجم به معنویات نیز همچون جنگ سخت، شکست خواهد خورد.
🔸 ایشان با تأکید بر لزوم برگزاری باکیفیت بزرگداشت شهیدان و ثبت و ضبط خاطرات و شرح احوال آنان، گفتند: شهیدان عزیز در زمان حیاتشان با جان خود وارد میدان دفاع شدند، و امروز با هویت و معنویت خود از کشور و اسلام دفاع میکنند، بنابراین دفاع مقدس تمامشدنی نیست و یک حقیقت در حال پیشرفت است.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
✊ سخنان قاطع امام در ۱۴ آبان ۱۳۵۹: «من منتظرم که این #حصر_آبادان از بین برود. و [هشدار] میدهم به پاسداران، قوای انتظامی و فرماندهان قوای انتظامی که باید این حصر شکسته بشود؛ مسامحه نشود.»
💢این دستور با تعللهای #رئیس_جمهور_خائن روی زمین ماند. از زمان اشغال خرمشهر و سایر مناطق، یک سال زمان سپری میشد و در طول این مدت عملیات چشمگیری برای بازپسگیری مناطق صورت نگرفت. اولین عملیات بازپسگیری مناطق اشغالی با نام #عملیات_ثامن_الائمه با هدف شکستن حصر آبادان در تاریخ پنجم مهرماه ۱۳۶۰ انجام شد. این عملیات اولین همکاری ارتش و سپاه در جنگ بود و در آن شرق رودخانه کارون از حضور دشمن با موفقیت پاکسازی شد.
📅 به مناسبت شکست حصر آبادان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌷شهید چیت سازیان:
اگربنا بودآمریکا راسجده کنیم انقلاب نمیکردیم،ما بنده خدا هستیم و فقط برای او سجده می کنیم
اگرمارا قطعه قطعه کنند
و زیر تانک ها از بین ببرند
ما قطعه قطعه بدنمان میگوید
مرگ برآمریکا
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
ما فکرِ نام و
....عاشقان #گمنام رفتند ...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
ز خون پاک شهیدان، لاله می روید
نسیم دشت از این باغ، لاله می گوید
چه غنچهها که از این باغ، گشتهاند پرپر
سرود عشق چه خوش جاودانه میگوید
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب من میترا نیستم روایت زندگی شهید زینب کمایی روایت اول: کبری طالبنژاد(
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت پانزدهم:
بابای مهران ما را سوار یک کامیون دو کابینه کردوو به سمت پل ایستگاه دوازده رفتیم پل را بسته بودند و اجازه رد شدن نمی دادند اجباراً به زیارتگاه سید عباس* در ایستگاه دوازده رفتیم دخترها آنجا حسابی گریه کردند و به سید عباس متوسل شدند که راه بسته بماند. چند ساعت معطل شدیم تا پل ایستگاه هفت باز شد و ما توانستیم از آن مسیر از شهر خارج شویم. روز خارج شدن از آبادان برای همه ما روز سختی بود اشک ما قطع نمی شد، صدای هق هق دخترها توی کامیون پیچیده بود، با کامیون به ماهشهر رفتیم، خانه عمه بچهها در منطقه شرکتی ماهشهر بود، خانواده پُرجمعیتی بودند و جایی برای ما در خانه آنها نبود. فقط یک شب مهمانشان بودیم و روز بعد به رامهرمز رفتیم؛
یک هفته در خانه پسر عموی جعفر ماندیم. آنها مقید به حجاب و رعایت مسائل شرعی نبودند، پسر بزرگ هم داشتند. دخترها خیلی معذب بودند، هر کدام که میخواستند دستشویی بروند یا وضو بگیرند من همراهشان میرفتم. آنها هر روز در خانه نوار میگذاشتند و بزن و برقص داشتند. ما دیگر تحمل ماندن در آنجا را نداشتیم سالها قبل، ما از دختر آنها در آبادان ماهها پذیرایی کردیم تا او دوره تربیت معلم را تمام کرد اما آنها رفتار خوبی با ما نداشتند؛ من و مادرم احساس میکردیم روی خار نشسته ایم غذا که هیچ، آب هم از گلوی ما پایین نمی رفت. آدم یک عمر حتی یک روز هم خانه کسی نرود و مزاحم کسی نشود ولی جنگ بلایی سرش بیاورد که با پنج تا بچه در خانه فامیل آواره شود و احترامش از بین برود.
در یکی از همان روزهای سخت بعد از خرید لباس برای بچهها مقداری گوشت و میوه و سبزی خریدم و به خانه برگشتم زن پسر عموی جعفر و چند تا از زنهای همسایه در کوچه ایستاده بودند؛ تا من را دیدند و چشمشان به مواد غذایی افتاد با تمسخر خندیدند و گفتند: «مگه جنگ زده يَل** ، برنج
و خورش میخورن؟ آنها انتظار داشتند که من به بچههایم نان خالی بدهم. فکر میکردند که ما فقیریم. در حالی که ما در آبادان برای خودمان همه چیز داشتیم و بهتر از آنها زندگی میکردیم. بابای مهران دوباره به ماهشهر برگشت پالایشگاه آبادان از بین رفته بود و کارگرهای شرکت نفت در ماهشهر مستقر شده بودند. پسرها هم آبادان بودند من و مادرم و دخترها و شهرام هم در رامهرمز اسیر شده بودیم...
* سید عباس یکی از سادات محترم و صاحب کرامت شهرستان آبادان است. او در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی در شهر آبادان وفات یافته است. هر روزه به ویژه در اعیاد و مناسبتهای خاص و نیز در پنجشنبه شبها این زیارتگاه سید محترم و صاحب کرامت پذیرای زائران بسیاری از شهرهای دور و نزدیک است.
** جنگ زده در گویش اهالی رامهرمز
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت شانزدهم:
یک روز از سر ناچاری و فشار، پُرسان پُرسان به سراغ دفتر امام جمعه رامهرمز رفتم، چند ساعت نشستم تا توانستم امام جمعه را ببینم، از او خواستم که فقط یک اتاق به ما بدهد تا بتوانم آنجا همراه با دخترهایم با عزت زندگی کنم. حتی گفتم شوهرم کارگر شرکت نفته و حقوق میگیره و من کرایه اتاق رو میدم، امام جمعه جواب داد جنگ زدههای زیادی به اینجا اومدن و تو چادرهای هلال احمر ساکن شدن شما هم میتونید با بچه هاتون تو چادر زندگی کنید. من که نمیتوانستم چهار تا دختر را داخل چادر که در و پیکر و امنیت ندارد نگه دارم چهار تا دختر جوان چطور در چادر زندگی کنند؟ بعد از اینکه از همه ناامید شدم خودم هر روز دنبال خانه میرفتم خیلی دنبال خانه گشتم، اما جایی را پیدا نکردم. پسر عموی جعفر کنار خانه اش در وسط باغ یک خانه کوچک چوبی داشت که سقفش از چندل* بود. در تمام سقفگنجشکها و پرندهها لانه کرده بودند، خانه باغی از چوب ساخته شده بود کسی از آن خانه استفاده نمی کرد و برای همین خانه موش و عنکبوت و پرندهها شده بود. بعد از یک هفته عذاب همنشینی با فامیل نامهربان و تمسخر و اذیت نزدیکان به آن خانه رفتیم، حاضر شدیم با موش و گنجشک زندگی کنیم اما زخم زبان فامیل را نشنویم؛ البته بعد از رفتنمان به خانه باغی زخم زبانها و اذیتها چند برابر شد. از یک طرف موشها در ساک لباس ما بالا و پایین میشدند و لباسها را میخوردند از یک طرف گنجشکها روی سرمان فضله میریختند از طرفی هم فامیل به ما دهن کجی میکرد. در خانه باغی یک میز قراضه چوبی بود که ما از سر ناچاری وسایلمان را روی آن گذاشتیم.
* چندل با نام علمی Rhizophora muicromata نوعی چوب است که از آن به عنوان تیرهای چوبی برای پوشش فضاهای مختلف استفاده میشود.
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
🌱 نشر مطالب صدقه جاریه است🌱
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت هفدهم:
آن خانه آشپزخانه و حمام نداشت به بازار رفتم و یک پریموس و یک بخاری نفتی فوجیکا خریدم، از درد بی جایی پریموس را داخل توالت میگذاشتم و وقتی میخواستم غذا درست کنم آن را داخل راهرو میکشیدم
هر وقت به تنگ میآمدم یک گوشه مینشستم و به یاد خانه تمیز و قشنگم در آبادان گریه میکردم. خانه ای که دور تا دورش شمشاد سبز و باغچه اش پُر از گل و سبزی بود دیوارهای رنگ روغن شده اتاقهایش مثل آینه بود و از صافی و تمیزی برق میزد. در کمتر از یک ماه، صدام زندگی من و بچه هایم را شخم زد، آواره و محتاج فامیلی شدیم که تا قبل از آن جز خدمت و محبت کاری در حقشان نکرده بودیم. زینب آرام و قرار نداشت، اما سریع با وضعیت جدید کنار آمد هیچ وقت تحمل نمی کرد که وقتش بیهوده بگذرد. او رفت و در کلاسهای قرآن و نهج البلاغه بسیج که در مسجد نزدیک محل زندگیمان بود شرکت کرد. یک کتاب نهجالبلاغه خرید اسم معلم کلاسشان آقای شاهرخی بود زینب با علاقه روی خطبههای حضرت کار میکرد. دخترهای فامیل جعفر حجاب درست و حسابی نداشتند زینب با آنها دوست شد و درباره حجاب و نماز با آنها حرف میزد مینا و مهری و شهلا هم بعد از زینب به کلاسها رفتند. مینا و مهری بیشتر به این نیت کلاس رفتند که راهی برای برگشتن به آبادان پیدا کنند. زینب از همه فعالتر و علاقهمندتر در کلاسها شرکت میکرد.
شهرام را به دبستان بردم و در کلاس سوم ثبت نامش کردم او دو، سه ماه از بقیه شاگردها عقب بود در مدرسه شهرام را تحویل نگرفتند؛ به او خیلی سخت گذشت و بعد از چند روز با گریه و زاری خانه ماند و دیگر به آن مدرسه برنگشت. همین که ما را جنگ زده یل صدا میکردند برای من و بچه هایم سخت بود بچه ها از این اسم بدشان میآمد خودم هم بدم می آمد. وقتی با این اسم ما را صدا میکردند فکر میکردم که به ما طاعونی یا وبایی میگویند، انگار که ما مریض و بدبخت بودیم و بیچاره ترین آدمهای روی زمین.
هوا سرد شده بود رختخواب نداشتیم زیر پایمان یک تکه موكت انداخته بودیم، وسطهای آذر ماه مهران یک فرش چند دست رختخواب پتو و چرخ خیاطی و مقداری خرت و پرت برای ما آورد اما مشکل ما با این چیزها حل نمیشد. مادرم در کنار ما بود و شب و روز غصه من و بچه هایم را میخورد دخترها حسابی لاغر شده بودند، آنها محیط رامهرمز را دوست نداشتند و دلتنگ آبادان بودند.
یکی از کارگرهای بیمارستان شرکت نفت به اسم آقای مالکی فامیل خیلی دور جعفر بود. خانواده مالکی در رامهرمز بودند او ماهی یک بار برای مرخصی و دیدن خانواده اش به رامهرمز میآمد. سه ماه از رفتن ما به رامهرمز میگذشت که مینا و مهری از آقای مالکی شنیدند که تعدادی از دوستهایشان مثل سعیده حمیدی و زهره آغاجری در بیمارستان شرکت مشغول امدادگری مجروحان هستند مینا برای سعیده نامه نوشت و به دست آقای مالکی داد آقای مالکی یک ماه بعد که به رامهرمز آمد جواب نامه را آورد. سعیده در نامه نوشته بود که بیمارستان به امدادگر احتیاج دارد و اینکه زهره آغاجری ترکش خمپاره خورده و مجروح شده است. بعد از رسیدن نامه سعیده مینا و مهری دوباره مثل روز اول بنای گریه و زاری گذاشتند و چند روز لب به غذا نزدند خودم ،مادرم ،زینب شهلا و حتی شهرام هم دیگر طاقت ماندن نداشتیم. شرایط زندگیمان خیلی سخت بود مادرم که رفتارهای ناپسند فامیل جعفر را شاهد بود به من گفت کبری تو چهار تا دختر داری اینجا جای تو نیست یه جایی برو که عزت دخترهات حفظ بشه... همه با هم تصمیم گرفتیم که به آبادان برگردیم.
* پریموس چراغی شبیه گاز پیک نیک بود که با نفت کار میکرد و سر و صدای زیادی داشت و در لهجه آبادانی فرمز تلفظ میشد.
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت هجدهم:
جاده بسته شده بود. قسمتی از جاده آبادان و ماهشهر دست عراقیها بود از راه زمینی نمیشد به آبادان رفت دو راه برای رفتن به آبادان بود یا از راه آبی و با لنج یا از راه هوایی و با هلی کوپتر برای من و خانواده ام هیچ فرقی نمیکرد که چطور و از چه راهی خودمان را به شهرمان برسانیم. فقط میخواستیم برویم وسایل مختصرمان را جمع کردیم هر کدام چیزی دست گرفتیم فرش و رختخواب و چرخ خیاطی و پریموس و بخاری و چند تا قابلمه و کاسه بشقاب همه اسباب زندگی ما بود. سر جاده ایستادیم تا یک مینی بوس از راه رسید ما راننده مینی بوس همراه با زن و بچه اش بود داستان ما را شنید و دلش سوخت ما را سوار کرد و به ماهشهر برد در ماهشهر ستادی به اسم ستاد اعزام بود. ستاد اعزام به کسانی که میخواستند به آبادان بروند برگ عبور میداد به آنجا رفتم و ماجرا و مشکلات خانواده ام را گفتم مسئول ستاد اعزام گفت خانم جنگه آبادان امنیت نداره فقط نیروهای نظامی تو آبادان هستن همه مردم از شهر رفتن شهر خالی شده خانواده ای اونجا زندگی نمیکنه. ستاد اعزام خیلی شلوغ بود، مرتب عده ای میرفتند و عده ای میآمدند. به مسئول ستاد گفتم یا تو ماهشهر یه خونه برای زندگی به من بدید یا نامه بدید به خونه خودم برگردم.
مسئول ستاد هیچ امکاناتی نداشت و نمیتوانست کاری برای ما بکند. با اصرار زیاد من و دیدن قیافه مظلوم بچه ها و مادرم راضی شد که به ما برگ عبور بدهد. به هیچ عنوان حاضر نبودیم به رامهرمز برگردیم، مینا نذر کرده بود اگر به آبادان برسیم زمین آبادان را ببوسد و هفت بار دور خانه بچرخد. انگار نه انگار که می خواستیم داخل جهنم برویم آبادان و خانه سه اتاقه شرکتی، بهشت ما بود حتی اگر آتش و گلوله روی آن میبارید؛ بهشتی که همه ما آرزوی دیدنش را داشتیم
با اسباب و اثاثیه مختصرمان به بندر امام خمینی رفتیم تا سوار لنج بشویم. بابای مهران که در ماهشهر بود از رفتن ما به آبادان با خبر شد خودش را به بندر امام رساند تا جلوی ما را بگیرد اما نه او، که هیچ کس نمیتوانست جلوی ما را بگیرد.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2