eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5933809649445765227.mp3
5.82M
🎙 فرازی از دعای کمیل بهمراه نوحه خوانی حاج صادق آهنگران در جمع رزمندگان اسلام ▫️جنگ است جنگ سرنوشت ای سپاه قرآن        ‌‌‍‌‎‌ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
شب جمعه بود بچه‌ها جمع شده بودند برایِ دعای کمیل تو سنگر چراغارو خاموش کردند؛ مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود. هر کسی زیر لب زمزمه می‌کرد و اشک میریخت یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما عطر بزن ؛ ثواب داره ... اخه الان وقتشه؟ بزن اخوی ... بو بد میدی ... امام زمان نمیاد تو مجلسمونا! بزن به صورتت کلی هم ثواب داره بعد دعا که چراغا رو روشن کردند صورت همه سیاه بود !!!! تو عطر جوهر ریخته بود ، بچه هام یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند!😄 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
روز جمعه ؛ به یاد نوجوانی که دائماً از امام زمان (عج) صحبت می‌کرد... او در وصیت‌نامه خود نوشته است: «امام زمان (عج) را از یاد نبرید که نامه‌ی اعمال ما هر هفته به دست آقا می‌رسد و نگذارید نامه اعمالتان جلوی آقا امام زمان سیاه باشد.»
🔹 آغاز روز با یک لیوان شیر ... ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
ورزش صبحگاهی ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚽️ گذراندن در جبهه با ورزش... 🔹 فوتبال در زمین خاکی ------------------------------------------- ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
صبح جبهه، پرانرژی زور بازوی رزمنده، حیدری همه از "قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی چو ورزش می کنی، یاد باش.... ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
ادمین کانال 👇 ⏳ 💠 مأموریت ژاپن ✍️ به روایت نیروی مخابرات سپاه در دهه شصت که برای آموزش سیستم های انتقال تلفن راه دور FX در دوران جنگ تحمیلی (قبل از عملیات والفجر 8 و 9 به خارج از کشور اعزام شده بود : ⚪️ ابتدای پاییز سال 64 بود که به منظور آموزش رادیوماکس، راهی ژاپن شدیم. اولین گروه‌هایی از سپاه بودیم که در خارج از کشور آموزش می‌دیدیم. دو اکیپ پنج نفره که به فاصله یک هفته ایران را ترک کردیم. چهار نفر از هر گروه، رسمی بودند و نفر پنجم مترجم و سرباز مخابرات سپاه بود. رسمی‌ها هم از نیرو‌های ماکس سپاه بوده و دو سالی را با رادیوماکس کار می‌کردند. اکیپ ما، سیستم‌های آنالوگ و اکیپ دیگر سیستم‌های دیجیتال را آموزش می‌دید. من به اتفاق برادران زرگر، قرقچیان، شهید سرناز و فریدونی(سرباز و مترجم) دورۀ آنالوگ را می‌گذراندیم و برادران: کیانی نژاد، بهرامی، پیک و ...، دوره دیجیتال. شرکت NEC (Nipon Electric Cimpany) که سازنده دستگاه‌های رادیو ماکس بود، به ازاءِ فروش تجهیزات مخابراتی، دوره‌های نصب و راه اندازی و نیز تعمیر و نگهداری آنها را هم برقرار می‌کرد. شرکت با هزینه خود به نیروهایی که مشتریان خود معرفی می‌کردند در کشور ژاپن آموزش می‌داد. بعداً که به آنجا رفتیم دیدیم که از کشورهای دیگر نیز در قسمت Training Center شرکت مشغول گذراندن دوره هستند. روزی یکی از افراد آنجا می گفت اگر با عراقی‌ها برخورد کنید، چه عکس العملی از خود نشان می‌دهید؟ (در زمان صدام، عراق کشور متخاصم بود و عراقی‌ها نیز دشمن ایران بودند). ظاهراً آنها هم در دوره‌های قبلی که در آنجا برگزار شده بود، شرکت کرده بودند. (معلوم نشد چه دستگاه‌هایی را آموزش می‌دیدند).
دفاع مقدس
#خاطره ادمین کانال 👇 ⏳ #دهه_60 💠 مأموریت ژاپن ✍️ به روایت نیروی مخابرات سپاه در دهه شصت که برای آ
قبل از عزیمت گفته بودند که می‌توانید 50 دلار با خودتان همراه داشته باشید. برای تهیه دلار به خیابان فردوسی تهران رفتیم. آنجا (در پیاده روی جلوی بانک ملی ایران) چند نفری دلارفروش پرسه می‌زدند. (آن ایّام، تهران شلوغی الآن را نداشت و خیابان‌ها و معابر شهر تا این اندازه شلوغ و پُرازدحام نبود). در آن زمان، هر دلار معادل 60 تومان بود. (حقوق ماهیانه ما به عنوان عضو رسمی سپاه، به چهار هزار تومان نمی رسید). سه هزار تومان دادیم و 50 دلار گرفتیم.
زمان پرواز فرا رسید و برای این کار چهار نفری به منزل برادر سرناز رفتیم، چون نزدیک فرودگاه مهرآباد بود. نماز خوانده، غذا خوردیم و پدر او با ماشین خود ما را به فرودگاه رساند. هنگام سوار شدن به هواپیما، در سالن فرودگاه، برادران سپاه که لباس فُرم بر تن داشتند مسافرین را بازدید بدنی می‌کردند. (در آن زمان امکان ربودن هواپیما و خرابکاری از سوی منافقین وجود داشت و لذا تأمین پروازهای داخلی و خارجی را به سپاه سپرده بودند.) سوار هواپیما شدیم و به مقصد ژاپن به پرواز در آمدیم. پس از چندین ساعت پرواز در فرودگاه شهر اُرومچی واقع در شمال چین فرود آمدیم (اُرومچی منطقه مسلمان نشین چین بود. در تابلوی فرودگاه، نام اُرومچی به عربی "اُرومجی" درج شده بود). ساعتی بعد هواپیما به پرواز در آمد و پس از طی مسافت طولانی‌ای، به فرودگاه "ناریتا" (واقع در 60 کیلومتری توکیو) رسیدیم. پرواز ظاهراً چهارده ساعت به طول کشید. در طی این مدت، نماز را هم در هواپیما به جماعت خواندیم. در فرودگاه، نماینده شرکت به استقبال ما آمده بود و به اتفاق او با اتوبوس راهی محل اقامت خود شدیم. (در اتوبوس، کنار آن فرد ژاپنی نشسته و از او خواستم الفبای زبان خود را برایم بنویسد و به این ترتیب از فرصت به دست آمده استفاده کردم. بعداً هم جزوه‌ای به صورت کاغذ A4 به ما دادند که عبارات ساده ژاپنی به انگلیسی در آن درج شده بود تا به این وسیله با خط و زبان ژاپنی آشنایی مختصری پیدا کنیم.) پس از حدود یک تا یک و نیم ساعت، به محل اقامتمان که در یوکوهاما و منطقه "تسورومی"鶴見 بود رسیدیم. (یوکوهاما横浜 در فاصله 40-30 کیلومتری توکیو واقع شده بود.) محل اسکان ما یک واحد از آپارتمانی بود که در نزدیک ایستگاه مترویِ "تسورومی" قرار داشت. اکیپ دیگر یک هفته پس از ما وارد ژاپن شدند، و واحدِ مجاورِ ما را در اختیار آنها قرار دادند. شرکت NEC برای اسکان افراد آموزشی که از کشورهای مختلف جهان می‌آمدند، هتل در نظر گرفته بود. ولی با این که هتل راحت‌تر بود ولی غذاهای آنجا حلال نبود و رعایت شئون اسلامی نمی شد. در آنجا آبجو و مشروبات الکلی سرو می‌کردند و از طرفی مسایل غیراخلاقی و خلاف شرع بود وجود داشت، لذا برای ما آپارتمان پیش بینی بودند. حدود چهل روزی را در آنجا ماندیم. در این مدت برای غذا، از فروشگاه نزدیک خود، مواد غذایی را تهیه کرده و خودمان غذا درست می‌کردیم که بیشتر با تخم مرغ بود و گاهی هم میگو. برای مخارج تهیه مواد غذایی و نیز بلیط مترو، شرکت NEC ، مبلغی "یِن" به ما داده بود که به صورت دلخواه هزینه کنیم. (ما در این مدت برای صرفه جویی و پس انداز، گاهی به جای استفاده از مترو، طول ساحل رودخانه "تسورومی کاوا"鶴見カワ را تا محل آموزش که فاصله طولانی هم بود! پیاده طی می‌کردیم).
دفاع مقدس
زمان پرواز فرا رسید و برای این کار چهار نفری به منزل برادر سرناز رفتیم، چون نزدیک فرودگاه مهرآباد بو
از آنجا که خوش خوراک بودیم، در هر بار خرید از سوپرمارکت محل، تمام نان باگت‌های آنها را خریداری می‌کردیم به طوری که چیزی در قفسه باقی نمی‌ماند و باز هم کم می‌آوردیم! لذا در این مدت فروشگاه برای ما سفارشی نان می‌آورد. خود ژاپنی‌ها شاید چند برابر کمتر از ما غذا می‌خوردند!!
鶴見川 رودخانه تسورومی
محل برگزاری کلاس‌های هم در Training Center شرکت بود (در یوکوهاما). آنجا خارجی‌های دیگر هم بودند و هر گروه در بخش خاصی دوره می‌دید. کلاس به صورت تئوری و عملی برگزار می‌شد. در حوالی ساعت ده صبح هم وقت استراحت بود که می‌رفتیم چای یا قهوه‌ای می‌خوردیم. استفاده از سرویس‌های بهداشتی آنجا که هم مشکل بود (چون توالت فرنگی بود). هر نفر یک شیشه نوشابه خانواده را از شیر بیرون پر از آب می‌کرد و با خود به دستشویی می‌برد. و برای استفاده از دستشویی‌های فرنگی هم باید با کفش می‌رفتی بالا!! در محل شرکت، نماز جماعت هم می‌خواندیم و پس از اتمام درس به سمت محل اقامت خود باز می‌گشتیم. دوباره می‌بایست مسیر طولانی را پیاده طی می‌کردیم. وقتی که برمی‌گشتیم، بچه‌ها بیشتر استراحت می‌کردند. من که می‌دانستم دیگر چنین فرصتی بدست نمی‌آید، مایل به دیدن جاهای مختلف آنجا بودم ولی این کار به تنهایی میسّر نبود. به ناچار پای تلویزیون اوقات خود را سپری می کردم. برخی شب‌ها بیرون رفته و در خیابان‌ها قدمی می‌زدیم. در این مدت برای تفریح و نیز بازدید از کارخانهNEC ، با اتوبوس به منطقه "هاکُنه"箱根که در سمت شمال ژاپن قرار داشت رفته در آنجا از خط تولید کارخانه دیدن کردیم. همچنین از منطقۀ گردشگری کوه‌های "هاکُنه" بازدیدی داشتیم. آنجا ناحیه آتشفشانی بود که از جای جایِ کوه، آب گرم به همراه بخارات گوگرد بیرون می‌زد. منظره زیبایی بود. شب را در هتلی در آنجا گذراندیم و پس از صرف ناهار در رستورانی در ساحل اقیانوس آرام، به یوکوهاما باز گشتیم.
یک بار دیگر هم به مرکز شهر توکیو رفته و بازدیدی از برج بلند توکیو داشتیم. برج فولادی قرمز رنگ بلند که با آسانسور به قسمت‌های فوقانی آن می‌رفتند. در ارتفاع میانه برج، سازه‌ای چند طبقه بود که بازدیدکنندگان از آنجا بیرون را تماشا می‌کردند. دوربین‌های بزرگ پایه دار را نیز کار گذاشته بودند که تا فواصل دور از شهر توکیو را می‌شد مشاهده کرد. طبقات آخر برج هم اختصاص داشت به نصب سیستم‌های مخابراتی و تلویزیونی، که رفتن به آنجا ممنوع بود.
پس از بازدید از برج و گشتن در شهر، برای صرف غذا به رستوران حلال رفتیم، که متعلق به بنگلادشی‌ها بود. به اتفاق همراهِ ژاپنی خود، سر میز نشسته و هر کدام سفارش غذا دادیم، از انواع مختلف غذاهای هندی و بنگلادشی. آنجا تنوری هم بود که نان داغ و تازه پخت میشد. یک سری برنج و خورش و کباب سفارش دادیم با نان اضافه! غذاهایشان تند بود و ما که مدت‌ها بود غذای درست و حسابی نخورده بودیم دلی از عزا در آوردیم! آن فرد ژاپنی چند لقمه‌ای که خورد و دست از غذا خوردن کشید!! به مناسبت عید مبعث نیز به سفارت ایران در ژاپن دعوت شدیم. در آنجا جشنی بر پا شده بود و تنی چند از مسلمانان ژاپنی نیز شرکت کرده بودند. آنجا هم پذیرایی مفصلی شدیم. روزی هم به اتفاق یک نفر راهنمای ژاپنی، از معابد بودایی که تعدادشان هم زیاد بود دیدن کردیم. این بناها در محوطه باغ مانند و مصفّایی قرار داشتند. سپس از چند موزه از جمله موزه مخابرات در شهر توکیو . . . بازدید داشتیم.
در پایان دوره هم برای خرید سوغاتی با مترو به شهر توکیو رفتیم. بازار خرید توکیو "اُکاچی مَچی"御徒町 نام داشت. از مغازه‌ای که اتفاقاً فروشنده آن ایرانی بود چند قلم جنس خریدیم: تلویزیون 20 اینچ هیتاچی، جاروبرقی و تعدادی اقلام کوچک تر. اسباب بازی‌های کنترل از راه دور هم داشتند (که بسیار برای ما جالب بود و سوغاتی ارزشمندی به حساب می‌آمد)، ولی می‌گفتند که اینها در گمرک فرودگاه مهرآباد کالای ممنوعه به شمار می‌آید و نمی‌توان وارد ایران کرد، لذا از خرید آنها پشیمان شدیم. {آن زمان منافقین دست به ترور زده و خرابکاری می‌زدند. ماشین‌های اسباب بازی "ریموت دار" می‌توانست کاربرد دوگانه داشته و برای انفجارات از راه دور از آنها استفاده کنند. (در آن دوران، همچنین استفاده از موتورسیکلت‌های تندروی پرشی و تریل ممنوع بود، زیرا وسیله نقلیه چابکی برای منافقین بود و می‌توانستند پس از هر ترور و جنایتی، با استفاده از آنها به سرعت از معرکه بگریزند.)} سوغات خریداری شده را با خود آوردیم، به غیر از تلویزیون که فروشنده با پروازهای بعدی به ایران ارسال می‌کرد. هزینه ارسال هر دستگاه تلویزیون، 10000یِن (50 دلار) بود و قیمت خرید هر دستگاه تلویزیون هم نیز همین مبلغ بود. در واقع ما پول دو تلویزیون را داده بودیم، بدون هیچ سند و رسیدی، فقط زبانی به ما گفتند که در فلان تاریخ به گمرک مهرآباد مراجعه نمایید و کالای خود را تحویل بگیرید.(البته ما تا آخر و بعد از رسیدن به ایران هم اطمینان نداشتیم که تلویزیون را ارسال می کنند، که در این صورت دستمان به هیچ جا نمی‌رسید و می‌بایست قید تلویزیون را می‌زدیم! در تاریخی که اعلام کرده بودند به گمرک فرودگاه مراجعه کرده و تلویزیون مان را صحیح و سالم تحویل گرفتیم. چقدر آنها درستکار و صادق بودند و دلیل پیشرفت‌های فوق العاده ژاپنی‌ها هم همین وجدان کاری آنهاست.)
بالاخره دوره به اتمام رسید و در طی مراسمی، گواهینامه پایان دورۀ آموزشی رادیوماکس (که به ژاپنی و انگلیس نوشته شده بود) را به به تک تک نیروها اعطا کردند
نکات برجسته‌ای از این سفر در ذهن ما نقش بسته که در اینجا به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنم: * ژاپنی‌ها افرادی بسیار فعال، منضبط و دارای وجدان کاری بودند. هر چیز سر جای خودش بود. * آنها ارزش وقت را خوب می‌دانستند. در برخی جاها حتی در سرویس‌های بهداشتی قفسه کوچکی نصب کرده بودند و چند کتاب در آن گذاشته بودند. طرف که برای قضای حاجت چند دقیقه‌ای آنجا نشسته بود، لای کتاب را باز کرده و چند سطر یا پاراگرافی از آن را می‌خواند! و به همین اندازه هم از وقت گرانبهای خود استفاده می‌کردند. * در جایی روی دیوار، تصویر بزرگ یک مورچه را زده بودند. علت آن را جویا شدند، گفتند: این مورچه سر مشق و الگوی ماست. هیچ وقت دیده‌اید این موجود ریز و کوچک در یک جایی بی‌حرکت بماند؟ پس ما هم باید بگیریم و همواره در سعی و کوشش باشیم. مورچه وقتی دانه‌ای را به دهان گرفته و از جایی بالا می‌رود، چنانچه آن دانه از دهان او بیافتد، باز برگشته و آن را به دهان گرفته و به راه خود ادامه می‌دهد و این ممکن است بارها تکرار شود! پس مورچه به ما می‌آموزد که وقتی با شکست روبرو شدیم، هیچ گاه نا امید نگشته و دست از تلاش دوباره بر نداریم .... . * در داخل قطار مترو کسی حرف نمی‌زد و صدایی نمی‌شنیدیم. یکی دو بار هم که صدایی آمد، بچه‌های مدرسه بودند که با هم حرف می‌زدند. مردم در کوپۀ قطار، یا مشغول مطالعه مجله، کتاب ... بودند و یا دقایقی چُرت زده و استراحتی می‌کردند. به اطراف سرگرم نبوده و به چیزی توجه نمی‌کردند. آنها به طور دائم، از وقت خود استفاده می‌کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 رهبر معظم انقلاب، در دیدار دست‌اندرکاران برگزاری کنگره بزرگداشت شهدای استان اصفهان: ▫️بنده آن کسانی را که برای احیای یاد مجاهدان و شهدا کار می‌کنند، مجاهدان فی‌سبیل‌اللّه می‌دانم؛ یعنی خود این، یک جهاد فی‌سبیل‌اللّه است. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها