eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارهاتوبه‌شکستم‌توولی‌بخشیدی کی‌شودحُرشوم‌توبه‌ی‌مردانه‌کنم؟ شهید شاهرخ ضرغام🥀 شهادت ۱۷آذر انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپی به‌یادگارمانده‌از شاهرخ ضرغام اودر17 آذر59درجبهه آبادان بشهادت‌رسید و شاهرخ حجّتی شدبرای تمام‌جوان‌هایی که از سرِ جهالت،سرگرم گناه وغفلت بوده‌و ازعاقبت‌اعمال‌خلاف خودبی‌خبرند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ | مروری کوتاه بر زندگی جاویدالاثر شهید شاهرخ ضرغام 🔹کاباره‌روی زمان شاه که ...متحول شد و به فطرت خویش بازگشت، دلِ آگاه یافت و مشتاق شهادت🌷
🌷خاطره کوتاه و نحوه شهادت شهید احمد کشوری🌷 🌹از ایلام برای زدن مواضع و مهمات دشمن راهی شده بود، به موقعیت مورد نظر که رسید از همان بالا بانویی را دید که در حال پهن کردن لباس بر روی طناب است و کودکش نیز همان نزدیکی ایستاده است. احمد با دیدن این صحنه از ماموریت منصرف شد و بی آنکه حتی گلوله ای شلیک کند، راه خود را گرفت و برگشت. وقتی بازگشت همه به او اعتراض کردند که چرا چنین کرده اما احمد نتوانسته بود و می گفت که ما بنایمان بمباران غیرنظامیان نیست. عقاب تیز پرواز سرلشکر شهید احمد کشوری که در تاریخ پانزدهم آذر ماه سال ۵۹ بعد از انجام مأموریت سخت و پیروزمندانه خود به وسیله میگ های عراقی مورد حمله قرار گرفت و در حالی که هلیکوپترش به شدت می سوخت، خود را به خاک ایران رساند و سقوط کرد و به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهیدان احمد و محمد کشوری کنار عکس فرزندشهیدش که در تاریخ 1393/12/9 به رحمت خدا رفت
- 18 آذر 1366 شادکام، پدر 5 شهید هزینه 5 رزمنده جنگ را تقدیم رئیس جمهور کرد
برادرها یکی یکی وسایل به دست گرفته و وسایل سنگین‌تر را روی برانکاردقرار داده و به راه افتادیم. مسیر به سمت قله دارای شیب تند و از طرفی پوشیده از برف بود و با برداشتن هر قدم پای آدم تا زانو درون برف می‌رفت. در آن سربالای‌های تند کوه، بر اثر ضعف و شدت کار، به حالت نیمه بیهوش در آمدم، و آن بندگان خدا مرا نیز با خود حمل کرده و با هر زجر و مشقتی که بود به بالای قله رساندند. حالا یک هفته از تلاشمان برای رساندن وسایل به بالای لری گذشته و به لطف خدا این کار انجام شده بود. این نقطه در واقع سایت رله اصلی به شمار می‌رفت و ارتباطات تلفنی FX را توسط ماکس 12 کاناله از سایت وزنه می‌گرفت و توسط ماکس در منطقه عملیاتی توزیع می‌کرد: یک دستگاه 6 کاناله به قرارگاه اصلی، دستگاه 6 کاناله به مقر ارتش که در شیار غربی لری قرار داشت(این ارتباط بنا به درخواست سرهنگ حسینی-معاون مخابراتی شهید صیاد شیرازی- برقرار شده بود)، دستگاه 6 کاناله به بیمارستان صحرایی دشت شیلر، 6 کاناله به قرارگاه چاله خزینه، ماکس قرارگاه جلویی میشلان و ... . برای برپایی سایت، در قله ارتفاع، سنگر چاله مانندی تقریباً 4×3 متری پیدا کردیم که اطراف آن سنگ چین شده بود. کف آن را پلاستیک پهن کردیم و بر روی آن برزنت کشیده و سپس روی آن پتو انداختیم. دستگاه‌های ماکس 6 و 12 کاناله را به دیوار سنگر تکیه داده و کابل‌ها و ترمینال‌های دستگاه را هم بر روی تخته‌ای قرار دادیم. باتری‌ها و موتور برق را هم بیرون سنگر گذاشتیم. آنتن‌ها را نیز بر به میله تاکتیکی بستیم (لوله چند متری فلزی که به سه تکه سیم یا طناب مهار می‌شد). از آنجا که ارتفاع بلند بود نیازی به برپایی دکل نبود و وقتی که می‌ایستادیم کلّ منطقه زیر پایمان بود. روی سنگر را نیز برزنت و نایلون کشیدیم. برای گرم کردن سنگر هم از یک چراغ نفتی استفاده می‌کردیم. این سنگر هم محل کار بود و هم محل استراحت. پس از آغاز عملیات، با هماهنگی‌ای که با هوانیروز ارتش صورت گرفته بود، وسایل مورد نیاز از قبیل: رادیو ماکس، بنزین، نفت، آذوقه و .... توسط هلی کوپتر به بالای قله انتقال می‌یافت. وسایل و ملزومات را با ماشین به پَد هلی کوپتر (که در شیار دره‌ای بین راه شیلر و مریوان قرار داشت)، برده و در آنجا در داخل سبد توری مانندی قرار می‌دادیم و این تور با یک سیم بکسل به هلی کوپتر آویزان می‌شد.
سایت لَری اواخر پاییز سال 1364 بود که تازه از سفر آموزشی ژاپن بازگشته و تهران بودم. از منطقه تماس گرفتند که عملیاتی (عملیات والفجر نُه) در منطقه سلیمانیه ـ چوارتا عراق انجام خواهد گرفت و لازم است برای ارتباطات تلفن FX آنجا تدبیری صورت گرفته و طراحی‌های لازم انجام گیرد. با برادر محمد مرادی که در باختران بود تماس گرفته و بنا شد که بررسی‌های لازم را انجام دهد. او هم به منطقه رفته و تنها از روی نقشه، پروفایل کشیده و سایت اصلی و رله را بر روی قله کوه لَری در نظر گرفته بود. بنا بر این طرح، خطوط تلفن از سایت وزنه به لری انتقال می‌یافت و از آنجا با استفاده از ماکس به نقاط مورد نظر انتقال می‌یافت: قرارگاه عملیاتی، بیمارستان صحرایی دشت شیلِر، قرارگاه ارتش و ... . پس از بازگشت از مرخصی، دستگاه‌های مورد نیاز و ملزومات نصب و راه اندازی ارتباطات رادیوماکس را آماده نموده و به اتفاق دیگر برادران عازم مریوان شدیم. در پادگان شهید عبادت مستقر شدیم. در آنجا اطلاع یافتیم که باید هرچه زودتر ارتباطات FX منطقه برقرار برقرار شود. مجدداً با تجهیزات و دستگاه‌ها به طرف دشت شیلر به راه افتادیم. شب هنگام به آنجا رسیدیم. هوا بسیار سرد و زمین پوشیده از برف بود. سراغ ارتفاع لری را گرفتیم و کوهی بلند را نشان دادند که کاملاً در ابر و مه فرو رفته بود. راه رسیدن به قله را پرسیدیم و قسمت مشرق ارتفاع را نشان دادند که می‌توان از آنجا به بالای کوه رسید. خود را به آنجا رساندیم. جاده‌ای یافتیم که رو به بالا می‌رفت. 70-60 متری که جلو رفتیم ماشین‌هایمان به گل نشست و دیگر امکان ادامه مسیر نبود. به پایگاه ارتش که در آن نزدیکی بود رفته و از آنها درخواست کمک کردیم و گفتیم که بناست ارتباط تلفنی برقرار کنیم و در صورت که به ما در حمل وسایل به بالای ارتفاع کمک کنید این امکان فراهم می‌شود که نیروهای کمک کننده بتوانند در آنجا با خانواده‌هایشان تلفنی صحبت کنند. این گفته برای آنها باورنکردنی بود چرا که در مریوان که هیچ، در سنندج هم به سختی و با هزار مشکل و ترافیک خطوط و راه ندادن کُد و صف طولانی انتظار افراد در مرکز مخابرات، می‌شد با شهرهای دیگر ارتباط تلفنی برقرار نمود. و حالا قول تلفن را به سربازهای پایگاه داده بودیم و آنها سر از پا نشناخته به کمک ما شتافتند. در همان جایی که ماشین‌ها در برف فرو رفته بودند، اقلام بار زده شده در تویوتوها را تک تک به افراد دادیم. دستگاه‌های رادیو ماکس را یک نفری یا دو نفری بلند کرده و به راه افتادند و بقیه اقلام را نیز به همین ترتیب: آنتن‌ها، شارژ، کابل‌ها، لوازم نصب، میله‌های تاکتیکی، جعبه‌های ابزار، چادر و پتوها، بار و بنه، گالن‌های بنزین.... و نیز باطری‌های اسیدی و موتور برق که واقعاً حمل آنها به بالا آن هم در کوره‌راهی گِلی و پوشیده از برف، کاری بس طاقت فرسا بود، ولی آن چه که این سختی را برای آنها تحمل پذیر کرده بود وعده ما به آنها بود که می‌توانید وقتی به قله رسیدیم با خانواده خود تلفنی صحبت کنید!! (این در آن اوضاع جنگی و سختی‌ها و محرومیت‌ها، بیشتر به معجزه شبیه بود!!) به هر حال، قولی داده بودیم و آنها همچنان در آن شب تاریک، اسباب و وسایل را در سربالای تند ارتفاع، نفس زنان و عرق ریزان، آرام آرام با خود به بالا کشیدند.‌ای کاش لااقل برانکادری داشتیم که وسایل را با برانکادر حمل می‌کردیم. بندگان خدا، سربازها، یکی آنتن‌ها را سر دوش گرفته، دیگری گالن بنزین در دست داشت، افراد دیگر دستگاه‌های رادیو ماکس‌های شش کاناله را بر دوش گرفته، چند نفری موتور برق سنگین را با دست حمل کرده، سربازهای دیگر نیز باتری‌های اسیدی را بغل کرده!!! و با خود به بالا می‌کشیدند. ساعت‌ها مسیر سخت سربالایی را در برف و گِل طی کردیم و شاید آن چه در ذهن سربازها می‌گذشت، رؤیای تلفن زدن و صحبت کردن با پدر مادرشان بود که مدت‌ها بود آنها را ندیده بودند و شنیدن صدای آنها در آن منطقه جنگی و در نزدیکی‌های دشمن، برایشان غیر قابل باور بود. بالاخره به بالای بلندی رسیده، وسایل را پیاده کردیم. کمی که از غلظت مه کم شد، دیدیم که ما تازه روی تپه‌ای در دامنه‌های لَری قرار گرفته‌ایم و تا بالای کوه، فاصله بسیار است. بندگان خدا سربازها از نا افتاده بودند و آنها که باتری‌ها را بغل کرده بودند، لباس و اورکت آنها به اسید آغشته و سوراخ سوراخ شده بود. دست از پا درازتر به پایگاه خود بازگشتند. برادر برخورداری و ... بر روی آیفای سوخته عراقی (که از قبل در آنجا بود) از سرما آتش روشن کرده و تا صبح کنار آن بودند. من و برادر کریمی در چاله‌ای که در آنجا بود، روی گل و لای و برف آن، پلاستیکی پهن نموده، پتویی انداخته و دو نفری با یک کیسه خواب!! تا به صبح خوابیدیم. بعد از نماز صبح که هوا روشن شده بود آثار و بقایای اجساد عراقی را در کنارمان دیدیم.
آنها سربازان دشمن بوده که در عملیات‌های قبلی به هلاکت رسیده بودند، فقط اورکت، استخوان‌های جناق سینه، فانسقه عراقی(که روی سگک آن نقش آرم ارتش بعث-شکل عقاب- حک شده بود) و استخوان‌های ساق پای آدم‌ها (که در پوتین فرو رفته بود) قابل مشاهده بود. ما دیشب در کنار اجساد از میان رفته سربازان دشمن خوابیده بودیم!! صبح هنگام، برای بررسی ادامه مسیر به سمت بالا، راهی قله شدیم و هر چه می‌رفتیم چیزی دستگیرمان نمی‌شد. در آن سربالایی از پشت سر، صداهای بلندی می‌شنیدیم. برادران حسین باقری (مسؤول مخابرات)، علی نیکبخت، ... بودند که از قرارگاه آمده بودند. خبر نداشتند ما کجاییم و از طرفی از سوی فرماندهی در فشار بودند. اعتراض کردند که پس این ارتباط FX قرارگاه چه شد؟ همه در انتظار هستند! از رفتن به بالا نتیجه نگرفتیم. گفتند راه را اشتباه آمدیده‌اید، مسیر رفتن به بالای قله، ضلع غربی ارتفاع است. با هزار زحمت و مشقّت راه پیموده شده را بازگشتیم و تمام وسایل را که با هزار مکافات یا بالا برده بودیم به پایین برگرداندیم و این بار عازم مسیر دیگر شدیم. این یال به سمت عراق بود و امکان دید برای آنها فراهم بود. از آنجا که منطقه عملیاتی نبایستی لو می‌رفت، شب هنگام ماشین‌هایمان را راه انداخته و از یال غربی و از طریق راه فرعی با چراغ خاموش به طرف قله حرکت کردیم. راه بسیار سخت و گل آلود بود و بارها ماشین‌ها در برف و گل فرو می‌رفت و نیروها پایین آمده و با هل دادن و گذاشتن شاخه درختان در زیر چرخ‌ها، ماشین‌ها را از برف و گل و لای در می‌آوردند تا این که به نقطه‌ای رسیدیم که دیگر جاده تمام می‌شد. پلاستیک بزرگی روی برف‌ها پهن کرده و وسایل را در آنجا پیاده نموده و روی آنها را با پلاستیک و برزنت پوشانیدیم. الآن تقریباً به نقطه مورد نظر نزدیک‌تر شده بودیم. برای اینکه مسیر را شناسایی کرده و وسایل را به بالا انتقال دهیم، از آنجا پیاده شیب تند ارتفاع را گرفته و به سمت قله حرکت کردیم. پس از پیمودن مسیری پربرف و دشوار به بالای ارتفاع رسیدیم و به نظرمان این همان قله لَری بود. البته در آنجا رد پاهایی هم روی برف مشاهده کردیم که به احتمال زیاد جاپای افراد نفوذی دشمن بود که برای بررسی رفت و آمد نیروها در دشت شیلر به بالای قله آمده بودند. خیلی دیر شده بود و نیروهای دیگر کنار وسایل در سینه کش ارتفاع در انتظار ما بودند لذا با حالت سُر خوردن از روی برف‌ها به پایین آمده و همراه دیگر برادرها به قرارگاه بازگشتیم. شب بعد برای بررسی دقیق‌تر قله، به اتفاق برادر برخورداری و ... به راه افتاده تا سلسله قلل ارتفاع لری را شناسایی کنیم. ممکن بود باز هم قله‌ای بلندتر از آنکه دیشب روی آن رفته بودیم پیدا شود. پس از راهپیمایی طولانی به همان نقطه رسیدیم و در راستای خط الرأس جغرافیایی کوه به سمت شرق حرکت کردیم. در طی مسیر قلل کوتاه و بلندی را زیر پا گذاشتیم تا این که به پایگاهی رسیدیم که در روی یکی از قله‌های لری ایجاد شده بود. در این پایگاه به شکل چند سنگر اجتماعی بود، برادران ارتشی مستقر بودند. آنها به ما مشکوک شدند و از ما مدارک خواستند که ارایه دادیم ولی برای آنها قابل قبول نبود و می‌گفتند که چندی پیش هم چند نفر منافق را در همان حوالی دستگیر کرده بودند که حتی حکم جعلی سپاه را همراه خود داشتند. منطقه آلوده بود و حتی گشتی‌های عراقی در ارتفاعات و بلندی‌ها برای شناسایی تردد می‌کردند. ارتشی‌ها حساس شدند و ما نزد خود نگه داشتند. در واقع حبس شده بودیم. ما که مأموریت فوری و ضروری داشته و عجله داشتیم، حالا گرفتار شده و نمی‌توانستیم از آنجا خارج شویم. و پس از کلی بحث و اعتراض، از طریق فرماندهان بالاترشان با قرارگاه مشترک ارتش و سپاه تماس گرفتند تا بالاخره روز بعد مجوز خروج ما را دادند. با این بررسی که انجام داده بودیم، حالا دیگر نقطه مطلوب را در سلسله قلل ارتفاع پیدا کرده بودیم و می‌بایست وسایلی را که در سینه کش کوه قرار داده بودیم به نوک قله انتقال دهیم. پس از بازگشت به قرارگاه، دنبال افراد می‌گشتیم تا در حمل دستگاه‌ها به ما کمک کنند. تعدادی از نیروهای مخابرات و بعلاوه تعدادی از برادران تعاون را به همراه برانکارد‌هایشان با خود به بالای ارتفاع بردیم. (امدادگران تعاون وظیفه حمل مجروحین و انتقال شهدا را به عهده داشتند). باز شب هنگام به راه افتادیم و به محلی که وسایلمان را دو شب قبل آنجت گذاشته بودیم رسیدیم. (همان طور که گفته شد، علت حرکت در شب این بود که منطقه آلوده و امکان شناسایی توسط عراقی‌ها و منافقین وجود داشت. والّا اگر شرایط عادی بود، تمام این شناسایی‌ها و حمل وسایل و تجهیزات می‌توانست توسط هلی کوپتر صورت گیرد.)
دفاع مقدس
#خاطرات_جنگ سایت لَری اواخر پاییز سال 1364 بود که تازه از سفر آموزشی ژاپن بازگشته و ته
هوا که کم کم بهتر شده و برف‌ها آب شده بود، توانستیم حتی ماشین‌های تویوتا وانت و‌ هارتوپ خود را نیز از طریق راهی از سمت شیلر به بالای ارتفاع بیاوریم. در این مدت علاوه بر تأمین ارتباط تلفنی مقرهای اصلی، نصب‌های تاکتیکی و موقت را نیز بنا بر نیاز، انجام می‌دادیم. این عملیات از نوار مرزی به سمت استان سلیمانیه عراق انجام گرفت و از بالای سایت لری که به همه جا اشراف داشت می‌توانستیم منطقه عملیاتی و حتی جاده تدارکاتی ارتش عراق را هم ببینیم. برای برقراری ارتباط از قبل از عملیات، چند نفر از برادران رسمی در سایت وزنه مستقر بودند و خطوط FX را پَچ کرده، جابجا می‌نمودند و خیالمان آسوده بود که ارتباط رادیوماکس استمرار داشته و قطعی پیش نمی‌آید. در غیر این صورت به محض ایجاد هرگونه خرابی، می‌بایست برادران نگهداری ماکس، از منطقه عملیاتی حرکت کرده و پس از عبور از جاده‌های صعب العبور شیلر–بانه آن هم در آن هوای بد و برف و بوران، خود را به بالای گردنه خان (بین جاده بانه- سقز) و سپس رسانده سایت وزنه برسانند. این کار ممکن بود حداقل 24 ساعت زمان ببرد. در آن موقعیت حسّاس منطقه، نمی‌بایست لحظه‌ای ارتباط FX قطع شود. در سایت‌های فرعی هم نیروی اپراتور داشتیم که تا پایان عملیات، وظیفه حفظ و نگهداری از سیستم‌ها و تجهیزات رادیوماکس را بر عهده داشتند.
یکی از رزمندگان ایرانی در ارتفاعات چوارته عراق
منطقه عملیاتی والفجر نه – سلیمانیه عراق - سال ۶۴
انتقال یک رزمنده مجروح به پشت جبهه - والفجر نه – سلیمانیه عراق
پیشروی رزمندگان در محور عملیاتی والفجر نه ساعتی پس از شکستن خطوط دفاعی عراق
دفاع مقدس
📆 17 آذرماه1359 - سالگردشهادت حُرّ انقلاب، شاهرخ ضرغام ┄──┄──┄──ا 💠 #شاهرخ_ضرغام ، کاباره‌رویی که
🎙یک رزمنده دفاع مقدس مطرح کرد: 🔰روایتی از آخرین دیدار با شهید شاهرخ ضرغام 🔸شهید شاهرخ ضرغام از شهدای نام‌آشنای جنگ تحمیلی است که در 17 آذر 1359 به شهادت رسید. او به «حر انقلاب» معروف است. سید حجت‌الله اسماعیلی از انقلابیون شهرری که سابقه دوستی با شهید ضرغام را دارد، در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی درباره او می‌گوید: من با شاهرخ از قبل از انقلاب رفیق بودم. اینکه می‌گویند نگهبان کاباره بود و از این حرف‌ها همه‌اش دروغ است. 🔸یک روز در آبادان شاهرخ پیش من آمد و گفت: سید مجتبی هاشمی من را فرمانده گذاشته! گفتم: کی بهتر از تو؟ سه روز مانده به شهادتش يعنی ١٤ آذر ماه ٥٩ در آبادان همديگر را ديديم. گفت همراه با سيد مجتبی هاشمی در جنگ‌های نامنظم فعاليت می‌‌كند. برای ما كه همديگر را از سال‌های قبل می‌شناختيم، اين ديدار در جبهه آبادان دلنشين و تداعی‌گر خاطرات بود. سه روز بعد از اين ديدار خبر شهادت شاهرخ، زمانی سوز دلم را دوچندان كرد كه پيكرش در منطقه تحت كنترل نيروهای بعثی زير آتش گلوله ماند. یام هست که در مصاحبه‌ای گفتم: پیکر شاهرخ ضرغام در صحرای گرم خوزستان ماند الی یوم القیامه!
طبق آمار تعداد زنان شهید در جنگ ایران و عراق 6 هزار و 428 نفر و تعداد زنان جانباز به بیش از 5 هزار نفر میرسد!
اطلاع نگاشت ۱۸ آذر (۱۳۷۰) معرفی رژیم‌ بعث صدام به عنوان آغازگر جنگ تحمیلی
دفاع مقدس
اطلاع نگاشت ۱۸ آذر (۱۳۷۰) معرفی رژیم‌ بعث صدام به عنوان آغازگر جنگ تحمیلی
🔴معرفی رژیم عراق به عنوان آغازگر جنگ علیه ایران از سوی سازمان ملل متحد 1370/09/18 ♦️یادآور روزی است که سازمان ملل متحد ماهیت تجاوز رژیم عراق به ایران را پس از سالها پذیرفت. این پیروزی برای اثبات مظلومیت ملت ایران در برابر تجاوزی آشکار بود که سال‌ها دنیا در برابر آن سکوت اختیار کرده بودند این اعلام عمومی ثمرات بالقوه فراوانی برای ما داشت. رژیم عراق در 6/31/ 1359 (22سپتامبر1980) با نقشه قبلی، جمهوری اسلامی ایران را مورد تعرض نظامی قرارداد و حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی ایران را نقض کرد. یکی از آثار و در حقیقت اهداف تجاوز عراق، اشغال بخش وسیعی از سرزمین‌های ایران بود. عراق در تجاوز خود به ایران موضوع دفاع از خود را مطرح می‌کرد و مدعی بود که ایران تلاش دارد تمامیت ارضی این کشور را زیر سؤال ببرد. حتی اگر استدلال عراق واقعیت داشت، این کشور می‌بایست به استناد قرارداد الجزایر اختلافات خود را در طول سه ماه با یک کشور دوست در میان گذاشته تا نسبت به حل و فصل آن اقدام شود. اما تجاوز عراق مشخصاً نشان می‌دهد که این کشور از مفاد قرارداد الجزایر تخطی کرده است. ♦️صدام در توجیه تصمیم خود به لغو یک‌جانبه قرارداد الجزایر در 17سپتامبر سال 1980 خطاب به مجلس عراق به دروغ گفت: چون رهبران ایران به طور عمدی با دخالت در امور داخلی عراق از قرارداد الجزایر تخطی کرده‌اند و با پس‌دادن اراضی عراق مخالفت ورزیده‌اند، من در اینجا اعلام می‌کنم که قرارداد سال 1975 به طور یک‌جانبه لغو شده و شط‌العرب به حاکمیت عراق بازگردانده خواهد شد. چراغ سبز شورای امنیت به عراق و سکوت 22ماهه شورا بعد از قطعنامه 479، عراق را تشجیع کرد تا تمام اصول و قواعد بشردوستانه مجرا در سرزمین‌های اشغالی را بی‌هیچ واهمه‌ای زیر پا گذارد.
فرازی از وصیت نامه بسیجی شهید محمدعلی قاری راثی الان که این وصیت نامه را می نویسم، در شادی و خوشحالی غرق شده ام و هر لحظه احساس می کنم در نزد برادران و دیگر هموطنان خود هستم. نبرد با شیاطین و کفار بعثی شروع شده و خوشحالم که امتحان بزرگ الهی را در خود پیدا کرده‌ام. زیرا خداوند تمام بندگان خود را در هر موقع و به هر نحوی آزمایش می کند ماهیّت کثیف آن منافقان به ظاهر خط دین افشا می شود و بندگان مؤمن خدا خودشان را با عمل نشان می دهند. بعضی ها خیال می کنند که ما از روی احساسات و از روی خود نمایی به جبهه‌ي حق علیه باطل می رویم، در اینجا اعلام میکنیم این وظیفه‌ي انسانی و اسلامی و مکتبی ماست که از مرز و بوم و از شرف و حیثیت دین و ناموس خودمان دفاع کنیم. این ایمان است که ما جوانان را وادار به از جان گذشتگی و جهاد می کند. مبادا خیال کنید که فقط می خواهیم بمیریم و منّت شهادت را بگذاریم دوستان و برادران و خواهران من، تنها راهی که می تواند ایران و ملّت آن را نجات دهد، اطاعت از رهبر انقلاب، امام امّت، خمینی کبیر و روحانیت متعهّد است؛ راهی که امروز رهبر انقلاب آن را طی می کند، راه حسین (ع) است که ۱۴۰۰ سال قبل در کربلا رفت - شهدا را با صلواتی یاد کنیم
🌿 نجات جان رزمنده ها ⚪️ عملیات حلبچه بود (والفجر 10 - زمستان 66) - نیروهای عباس دلیر (که از مخابرات سپاه در قرارگاه خاتم - جنوب آمده بودند) در محور مریوان بودند و بچه های مخابرات شاهد غرب نیز در محور پاوه، نوسود، بیاره .. در بالای ارتفاع شیندروی هم که مشرف به منطقه بود، دستگاه رادیوماکس داشتیم. در کنار ما بچه های نیروی هوایی ارتش بودند و خط HOT LINE یا FX شان از همین سایت تأمین می شد. آنها با استفاده از این تلفن راه دور با پایگاه شهید نوژه همدان تماس داشتند و درخواست و هماهنگی پرواز را انجام می دادند. در آن روز، دستگاه ایراد پیدا کرد و ارتباط ماکس قطع شد. در پی آن بود که هواپیماهای عراقی در آسمان پیدا شدند و با غرش ناگهانی محل تجمع نیروها و تردد خودروها را بمباران کردند و تعدادی تلفات از ما گرفتند. در این جور مواقع نماینده ارتش با پایگاه تماس می گرفت و هماهنگی پرواز را انجام می داد و به محض حضور جنگنده های ما، عراقی ها به سرعت آسمان منطقه را ترک می کردند. از بد حادثه آن روز دستگاه ما خراب شد به دنبال ترکاشوند گشتیم، او را پیدا کرده و به او گفتیم سریع بیاید سایت شیندروی. او هم بدون فوت وقت خودش را با آن بالا رساند. امیدمان به آقا الیاس بود تا بلکه بتواند دستگاه را تا صبح نشده راه بیاندازد. او هم کار را شروع کرد؛ یونیت های دستگاه را در آورد و تمام قسمت های آن را جزء به جزء چک و آزمایش کرد. این کار تا نزدیکی های صبح طول کشید تا بالاخره مهندس توانست دستگاه را راه بیاندازد. آفتاب نزده بوق سالم را تحویل نماینده نیروی هوایی دادیم. آنها از همان لحظه، آنلاین با پایگاه شهید نوژه در تماس بودند. آن روز دیگر آسمان منطقه در چتر حمایتی جت های خودمان بود. 🌗 آن "شب بیداری" عزیزمون ترکاشوند جواب داد و موجب نجات جان رزمنده ها در فردای آن روز شد (راوی: نگارنده)
دوستان، امشب میلاد حضرت زینب (س) هست - مبارک باشه حضرت ایشان، اگه نبود کربلا در کربلا می ماند، یعنی این که حادثه عاشورا در طول تاریخ ماند و تا ابد ماندگارست، خطبه ها و روشنگری های حضرت زینبه. خاطرات زینب و ذکر حوادث کربلا باعث شد نام امام حسین و رشادت های شهدای کربلا ثبت و ضیط و منتشر شود از این یاد می گیریم که هر چه از دفاع مقدس (این رویداد بی نظیر در طی قرون اخیر) بگوییم و بنویسیم کم است. دوستان خودتون را دست کم نگیریر، هرکدامتان با فعالیت ها و مجاهدت هایتان در طول جنگ تحمیلی توانستید در تثبیت نظام اسلامی موثر باشید. ما خودمون نفهمیدیم در چه مقطعی از تاریخ به سر بردیم و شهدا چه افتخاری برای دین آفریدند به طور قطع حرکت الهی خمینی کبیر به قیام جهانی حضرت حجت وصل می شود ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خاطره شهید حاج قاسم سلیمانی از نوجوان زاهدانی در دوران دفاع مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
📷 عکسی از دیدار رزمندگان کاشان با مرحوم آیت الله حائری شیرازی در تاریخ ۲۰ آذر ۶۲ ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ آیت الله حائری شیرازی: مردم کشور ما منتظر بودند. منتها می دانستند وقتی که شاه می رود، یک دفعه امام زمان نمی‌آید. حسین بن علی علیه السلام هم وقتی می‌خواهد وارد کربلا شود، با اینکه عشق و علم به شهادت دارد، اما چون تشکیل حکومت جزء اصول و برنامه‌اش است، قبلاً مسلم بن عقیل را می‌فرستد. طبیعی است که امام زمان(عج) هم یکباره خودش برای آزمایش وارد قضایا نشود. از فقیه نزدیکتر به او، احدی نیست که حکومت به دست او بیافتد تا مردم ببینند می‌توانند از حکومت فقیه حمایت کنند یا نه؟ این همه شهید نشان می‌دهد، امت آن حالت بی اعتنایی که در صدر اسلام نسبت به اولیاء خدا بود را ندارند. 👌 این شهدا نمایشی از فروکش کردن آن طوفان بی اعتنایی و خودخواهی‌ها است. امروزه می‌گوییم ببینیم رهبر چه می‌گوید. ملاک ایمان را مطیع بودن نسبت به اوامر ولی می‌دانیم. 👌 حال ولی فقیه باشد یا امام عصر(عج) باشد یا خود نبی اکرم صلی الله علیه و آله. ملاک اطاعت اوست 👌👌👏👏 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"