eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۱ تیرماه — روز حجاب و عفاف
ای شهاب‌های شب شکن بر آسمان دل ما هم گذری کنید و شیاطین آسمان دل ما را برانید ... 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مراسم شب قبل از اولین عملیاتِ مشترک نیروهای سپاه و ارتش بعد از عزل بنی‌صدر 🌴 «عملیات فرمانده کل قوا ؛ خمینی روح خدا» در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۳۶۰ در محور آبادان-دارخوین به صورت نیمه گسترده انجام شد. 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 امروز، روز است. 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📎ما به تکلیفمان عمل کردیم.. همچون شهیدان🌷 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
یاد مردانی که چون شیران روز حمله فتح و ظفر کرده بخیر .... ایلام تیرماه ۱۳۶۵ مهران؛ منطقه عملیاتی کربلای یک قهرمانان شهید علی‌اصغر صفرخانی فرمانده گردان خط شکن شهادت و محسن دین شعاری معاون گردان تخریب لشکر۲۷ حضرت محمدرسول‌اللهﷺ عکاس : احسان رجبی 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
ا🇮🇷 فکه، ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷ - سالروز شهادت "حاج ناصر اربابیان"، جانشین گردان تخریب لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا علیه السلام 🌱 از شاگردان حاج عبدالله نوریان عارف بزرگ گردان تخریب لشگر ده 🔹جمله عرفانی شهید اربابیان که بر روی سنگ مزارش نوشته اند: « هیچ بدنی در مقابل آنچه روح، اراده آن را می کند، ناتوان نیست به امید اینکه در تمام احوال مراقبت از نماز خود بکنیم الحقیر ناصر اربابیان » 🌷 شهید اربابیان در اواخر تیرماه ۶۷ در منطقه عمومی فکه با اصابت تیر دشمن بعثی به سینه اش مجروح شد و به اسارت دشمن در آمد. سالها از سرنوشت این فرمانده عزیز خبری نبود و به عنوان مفقود الاثر شناخته میشد بعد از مبادله اسرا در مرداد ماه ۱۳۶۹ احتمال به شهادت رسیدن ایشان توسط دشمن قوت گرفت. تا اینکه در سال ۱۳۸۰ پیکر مطهر این سردار عزیز به میهن بازگشت - روحش شاد 💠 مزار باصفای شهید ناصر اربابیان در گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران قطعه ۲۹، ردیف ۱۸، شماره ۹ 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
ا🇮🇷 فکه، ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷ - سالروز شهادت "حاج ناصر اربابیان"، جانشین گردان تخریب لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیچیده‌ای شبیهِ معما... شبیهِ شعر هِی فکر می‌کنم ،که چه معنا کنم تو را؟ به یاد سردار شهید حاج ناصر اربابیان جانشین دلاور گردان تخریب لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) شهادت: ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷ ،فکه 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
ا🇮🇷 فکه، ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷ - سالروز شهادت "حاج ناصر اربابیان"، جانشین گردان تخریب لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهد
🌴 سردار تخریبچی شهید حاج ناصر اربابیان شهادت: ۲۲ تیرماه ۶۷ حوالی ساعت ده صبح به پیشنهاد شهید حاج ناصر اربابیان قرار شد خود ایشان و یکی از برادران به نزدیکی های محل استقرار دشمن بروند و اطلاعاتی کسب کنند، فکر کنم ابتدا برادر قاسم خانی و شهید اربابیان قرار شد بروند که ظاهراً برادر قاسم خانی کمی مشکل و مریضی داشتند و برادر مجتبی کوهی مقدم ترک موتوری که شهید حاج ناصر اربابیان روشن کرده بود نشست و این دو برادر برای گشت زنی و جمع آوری اطلاعات به نزدیکی دشمن رفتند. خیلی زمان گذشت و این دو همرزممان برنگشتند و همه ی ما دل توی دلمان نبود. هر کدام از دوستان از این دیرکرد تحلیلی داشت و کماکان منتظر بودیم.یک مقدار هم فکر و احساس این که دشمن بعد از توقف شب گذشته مجدد شروع به حرکت به جلو کرده و این دو همرزم به دست آن ها اسیر یا شهید شده اند قوت گرفته بود و هر لحظه انتظار رویارویی با دشمن را داشتیم و به ضرس قاطع یقین داشتیم همگی در این دفاع نابرابر شهید خواهیم شد. الاایحال حدود عصر بود که برادر مجتبی کوهی مقدم خسته و خاک آلود به تنهایی و بدون حاج ناصر و با پای پیاده به مقر الوارثین برگشتند و همه ی ما او را حلقه کردیم و هر کسی سوالی می کرد. حاج مجید گفت : کمی صبر داشته باشید، یک مقدار آب بیاورید برادر مجتبی بخورد، کلمن را از آب گرم منبعی که برای سرویس های بهداشتی داشتیم پر کردیم و آوردیم و داخل یک لیوان ساندیسی آب ریختیم تا برادر مجتبی گلویی تازه کند، بعد از نوشیدن آب، کل ماجرا را برایمان تعریف کرد و گفت : داشتیم با احتیاط و کنکاش تو جاده به سمت سایت می رفتیم، سایت را هم رد کردیم، کمی جلوتر سمت چپ جاده دو نفر را دیدیم که آچار به دست بودند، فکر کردیم برادران ارتشی هستند ولی کمی که جلوتر رفتیم با چند نفر دیگر مواجه شدیم که متوجه شدیم عراقی ها هستند و سریع دور زدیم که برگردیم با اون دو نفر روبرو شدیم و تازه متوجه شدیم اسلحه هم دارند و شروع به تیراندازی کردند و حاج ناصر یک آخ گفت و با موتور زمین خوردیم و من هم لا به لای تپه ماهورها شروع به فرار کردم و از آن موقع الان رسیدم مقر، ازش سوال کردیم پس حاج ناصر چی شد؟ گفت : مجروح شد و به دست عراقی ها افتاد و من چون فرار کردم چیز دیگه ای متوجه نشدم ✍️ راوی: رزمنده سعید گلشن 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
🌴 #روز_آخر سردار تخریبچی شهید حاج ناصر اربابیان شهادت: ۲۲ تیرماه ۶۷ حوالی ساعت ده صبح به پیشنها
42.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | مسابقه دو - تخریبچی های لشگر10 به مناسبت ولادت امام مجتبی(ع)-ماه رمضان سال 66 جنوب-جاده فکه از دوراهی سایت تا مقر 🌺 یاد شهدایی که از ما سبقت گرفتند شهید حاج ناصر اربابیان شهید محمد بابالو شهید داود ابراهیمی شهید حسن جدی شهید سید مهدی تقوی شهید ابوالفضل رضایی 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
"هوالشهید" امروز بیست و دوم تیر ماه است و چند مناسبت دارد: - ۲۲ تیر ۱۳۶۷ بود که در ادامه تهاجم های دشمن بعثی در ماههای آخر جنگ، ارتش صدام از مرز فکه گذشت و بدون آن که با هیچ مقاومتی روبرو شود، تا تنگه ابو قریب پیش آمد و عنقریب به پل کرخه هم می رسید. وقتی این خبر به فرماندهی لشکر۲۷ در پادگان دوکوهه رسید، کوثری فرمانده لشکر تعدادی از نیروهایش که عمدتآ از رزمندگان گردان عمار یاسر بودند را برای مقابله با اشغالگران بعثی به آن محور اعزام کرد. رویارویی نابرابر نیروهای سبک اسلحه ایرانی با واحدهای مجهز زرهی دشمن در بیابانهای شمال خوزستان و در گرمای بالای ۵۰ درجه، حماسه ای تکرار نشدنی است که بخشهای کوچکی از آن در فیلم "تنگه ابو قریب" نمایش داده شد. - در همان روز(۲۲ تیر ۱۳۶۷) و در همان نقطه(تنگه ابو قریب) پیکر سرداری بر زمین افتاد که او را "ابوذر جنگ" لقب داده بودند. غلامرضا صالحی؛ قائم مقام فرماندهی لشکر۲۷. مردی از دیار قهرمان پرور نجف آباد که برای هدایت نیروها به ابو قریب رفته بود، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن در همانجا به شهادت رسید. اما چرا به شهید صالحی لقب ابوذر جنگ داده ایم؟ جواب: از این شهید والا مقام ۱۰ جلد دفترچه حاوی یادداشتهای روزانه ایشان از وقایع جنگ به یادگار مانده است که الحق از گنج های ناب و بی بدیل تاریخ دفاع مقدس است. صالحی با نگاه تیزبینانه و بعضآ انتقادی خود، در جای جای یادداشتهای خود، حقایق مهم و ناگفته ای از دوران دفاع مقدس را بیان می کند که هر کدام از آنها در این دوران پسا جنگ حکم کیمیا را دارند. این یادداشتها طی ۴ یا ۵ سال تلاش مومنانه توسط برادر عزیز رزمنده و نویسنده؛ جناب آقای احمد دهقان در ۲۰۰۰ صفحه ویرایش، راستی آزمایی و آماده چاپ شد. اما متآسفانه اکنون ۴- ۵ سال است که به دلایلی چاپ آن به تعویق می افتد. اینک در سی و چهارمین سالگرد شهادت این فرمانده سلحشور، آرزو می کنیم که به زودی شاهد انتشار این اثر فاخر در حوزه ادبیات مستند دفاع مقدس باشیم. - سومین مناسبت امروز سالگرد شهادت هنرمند بسیجی؛ شهید سعید جانبزرگی است. سعید از جمله رزمندگان لشکر۲۷ بود که در عملیاتها، به جای سلاح، دوربین به دست گرفته بود تا رزم حماسی همرزمانش را ثبت و ضبط کند. در نتیجه امروزه بسیاری از عکسهای آن دوران افتخار آمیز، حاصل زحمات سعید و دیگر عکاسان جنگ است. سعید ۲۲ تیر ۱۳۸۱ بر اثر عوارض ناشی از جنگ به رفقای شهیدش ملحق شد. برای شادی روح شهیدان مظلوم جنگ؛ به ویژه: به خاک افتادگان حماسه ابو قریب، سردار شهید حاج غلامرضا صالحی، هنرمند شهید سعید جانبزرگی و ...فاتحه مع الصلوات. گل علی بابایی 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
"هوالشهید" امروز بیست و دوم تیر ماه است و چند مناسبت دارد: - ۲۲ تیر ۱۳۶۷ بود که در ادامه تهاجم های
🚩زندگینامه: سعید جان‌ بزرگی:👆 🌹 سعید جان‌بزرگی در 12 اسفندماه سال 1344 در شهرری دیده به جهان گشود. وی درس و مدرسه را همانند کودکان همسال خود در سن 7 سالگی آغاز کرد و در 15 سالگی شوق حضور در میدان دفاع از کشور، او را به جبهه کشاند. 🌹 سعید جان‌بزرگی در سال 1362 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در واحد تبلیغات جنگ مشغول به خدمت شد. او در سال 1363 در عملیات «بدر» بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی مجروح شد و چند ماه بعد و پس از کسب بهبودی نسبی، به جبهه باز گشت. 🌹 جان‌بزرگی در عملیات کربلای 5 گلوله‌ای از کنار سرش عبور کرد و او به طور معجزه‌آسایی زنده ماند. وی در عملیات والفجر 10 در منطقه حلبچه شرکت کرد و در روز بیست و هفتم اسفند ماه 1366 در حالی که در زیر بمباران شیمیایی در شهر مشغول عکس‌برداری از وقابع و فجایع روی داده بود، خود نیز تحت تاثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت. 🌹 عکس‌های سعید جان بزرگی از حلبچه، یکی از تلخ‌ترین تصویرهای جنایات جنگی است.😢 جان‌بزرگی از لحظات اولیه بمباران شیمیایی حلبچه عکس‌های بی نظیری گرفت و خودش هم شیمیایی شد.او در خاطراتش می‌نویسد: 📣 "با خودم می‌گفتم، لحظات ثبت شده توسط دوربین من باعث خواهد شد تا مردم دور دست در مورد مردانی که سال‌های جوانی‌شان را دستخوش شعله‌های نبرد سنگین زرهی کرده‌اند، بیندیشند و به این باور رسیدم که آدم‌های درون قاب تصویر من هرگز نخواهند مرد و من به آنان عمر جاودان خواهم بخشید." 🌹 سعید جان‌بزرگی بعد از اتمام جنگ، تحصیلات خود را ادامه داد و در سال 1375 ضمن کسب عنوان دانشجوی نمونه سال، در رشته عکاسی فارغ التحصیل شد. در این دوران سه مرتبه به زیارت بیت‌الله الحرام و یک مرتبه به کربلای معلی ‌مشرف گردید. او در سال 1371 با دوشیزه‌ای پارسا ازدواج کرد و صاحب 2 فرزند شد. 🌹 سعید جان‌بزرگی روز به روز ضعیف‌تر و رنجورتر می‌شد و اثرات مخرب گازهای شیمیایی، آشکار شده بود.سرانجام بعد از چهار مرتبه عمل جراحی در روز. 22 تیرماه سال 1381 در حالی که معاونت فرهنگی لشگر 27 محمدرسول (ص) را بر عهده داشت در بیمارستان شهید مصطفی خمینی، دار فانی را وداع گفت و با ذکر یا ابوالفضل العباس (ع) به دیدار معشوق خویش شتافت. پیکر پاک شهید سعید جان‌بزرگی در قطعه 29 بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.🌹 📚 کتاب: ✍️ دعوتید به کانال شهدا👇 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
🚩زندگینامه: سعید جان‌ بزرگی:👆 🌹 سعید جان‌بزرگی در 12 اسفندماه سال 1344 در شهرری دیده به جهان گشود.
°•{عکاس جنـــــگ 🍃🌹}•° ❤️ ⇩↯⇩ ◽️جانبزرگی انسانی بود كه می‌خواست با تمامی وجودش تلاش كند تا اقدامات خوبی انجام دهد و تمام توان خودش را به مرحله ظهور برساند. ◽️اين اواخر كه عوارض شيميايی‌اش ظاهر شده بود دكترها او را از مسافرت منع كرده و دستور استراحت داده بودند ولی حاج‌سعيد وقتی از موضوع سفر به دوكوهه مطلع شد با وجود مشكلات جسمی فراوان، خود را به دو كوهه رساند و در آنجا با عشق و علاقه‌ای وصف ناشدنی عكس‌هایی ماندگار و هنری از لحظات حضور آقا در دو كوهه گرفت كه بسياری از آن عكس‌ها هنوز هم در گوشه و كنار لشگر مراكز فرهنگی، تصويرگر خود حكايت می‌كنند. ◽️جان‌بزرگی در حالی که در زیر بمباران شیمیایی در شهر حلبچه مشغول عکس‌برداری از وقایع و فجایع روی داده بود، خود نیز تحت تأثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت و سرانجام در روز بیست و دوم تیرماه سال ۱۳۸۱ به فیض شهادت نائل آمد. دعوتید به کانال و گروه شهدا👇 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
°•{عکاس جنـــــگ #شهید_سعید_جانبزرگـــی🍃🌹}•° ❤️ #برشـــــےاززندگینـــــامہ⇩↯⇩ ◽️جانبزرگی انسانی بو
📷 تلخ‌ترین عکس از جنایت حلبچه 🔹روزهای پایانی اسفند ماه سال ۱۳۶۶ شهر حلبچه عراق که در جریان عملیات والفجر ۱۰ آزاد شده بود، با دستور مستقیم صدام و با گازهای مختلف سمی، مورد حمله شیمیایی قرار گرفت. 🔹در جریان این حمله جنایتکارانه هزاران نفر از مردم این شهر بدون آنکه فرصتی برای فرار پیدا کنند، به شهادت رسیدند. 🔹شهید سعید جان بزرگی عکاس ستاد تبلیغات جنگ قاب های تلخ اما ماندگاری را از این جنایت تاریخی ثبت کرده است و خود نیز تحت تاثیر مواد شیمیایی استفاده شده در حلبچه در سال ۱۳۸۱ جمع یاران شهیدش پیوست. 🔹در عکس بالا که برای اولین بار از آرشیو خبرگزاری ایرنا منتشر می شود، مرحوم ذبیح الله بخشی معروف به حاجی بخشی به همراه دیگر رزمندگان در حال فعالیت برای دفن شهدای پرشمار این جنایت هستند. 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🌼 صبح را مهمان رزقِ نیکان باشیم 🍀 با جرعه‌ای از خلوص و یکرنگی ... 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 📽 ویدیویی از رزمندگان تیپ نجف اشرف ▫️ به مناسبت در ۲۳ تیر ۱۳۶۱ 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 23 تیرماه 1361 🔹 سالروز 🔸 ‌روایتی متفاوت از عملیات رمضان سال ۶۱ از زبان شهید ابراهیم همت 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📆 23 تیرماه 1361 (۲۱رمضان ۱۴۰۲)- سالروز 💦 تشنه لب ... دادند جان، پای حسین عاشقان حضرت پیر خمین ... 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
💠 روایتی ناب از فرماندهی احمد كاظمى در 🔹عملیات رمضان اگر چه با شكست روبروشد اما احمد یک حماسه خلق كرد: ▫️‌در رمضان پنج مرحله عملیات انجام می‌شود که در چهار مرحله آن قرارگاه سوم صاحب‌الزمان حضور دارد و تنها در یک مرحله که لشکر نصر از سمت شلمچه انجام می‌دهد آن‌ها حضور نداشتند. در مرحله پنجم اتفاق عجیبی می‌افتد که نمی‌توان برای آن واژه مناسبی که در شان آن باشد پیدا کرد؛ در این ماجرا فقط احمد نقش دارد. در هر چهار مرحله از عملیات با عدم‌الفتح روبرو می‌شویم، یعنی نقطه هدف را فتح می‌کنیم ولی مجبور به عقب‌نشینی می‌شویم. قرارگاه اصلی در مرحله پنجم تصمیم می‌گیرد یک نقطه‌ای را تصرف کند که بگوید حاصل عملیات رمضان این است تا جا پایی برای عملیات آینده شود. در مرحله پنجم قرار بود یک خاکریز دو جداره از مرز به سمت مواضع مثلثی بزنیم تا بتوانیم محل را نگه داریم. محسن رضایی از لشکر امام حسین، حاج رضا حبیب الهی را صدا زد و از او خواست شبانه ده کیلومتر دو خاکریز دو جداره بزند. حاج رضا حبیب الهی برای چند شب در داخل خاک ایران این کار را تمرین کرد و بعد اعلام آمادگی کرد که اگر خط را بشکنید، کارم را از دو طرف شروع می‌کنم. صبح با شهید ردانی‌پور برای بازدید رفتیم و مشاهده کردیم که خاکریزی به ارتفاع چهار متر زده است! به طوری که از کامیون بالاتر بود و عراقی‌ها صبح چشمانشان را باز کردند دیدند که یک خاکریز عظیم جلویشان صف کشیده است. البته صد متر مانده بود تا دو طرف خاکریز به هم برسند که صبح شده بود و کار ناتمام ماند و عراقی‌ها تمام نیروهای زرهی‌شان را متمرکز این قسمت کرده بودند تا ما نتوانیم آن صد متر را تکمیل کنیم؛ آتش آن‌ها به حدی سنگین بود که آن صد متر تبدیل به جهنم شده بود. من و شهید ردانی‌پور آن منطقه را گشت می‌زدیم و حتی در مثلثی نزدیک بود گم شویم تا اینکه به نقطه حد شهید کاظمی رسیدیم. ما در همان نقطه صد متر بودیم که دیدیم آتش دشمن زیاد است، و لودر سالمی هم که کار بکند نیست! در آنجا احمد کاظمی را دیدم که یک بلندگو در یک دستش و یک دعا هم در دست دیگرش داشت. دو نفربر هم در دو طرف خاکریز گذاشته بود و با بلندگو دستور می‌داد: "نفربر گَرد کن!" (گرد و خاک ایجاد می‌کرد) همزمان با آن دعای فرج را می‌خواند: خدایا ما هیچ نداریم و همه چیز تو هستی، همه بار گناهان بر دوش ما است و این تو هستی که باید ببخشی. در تمام این مدت نیز پیاده این مسیری که خاکریز نداشت و با توپ و مسلسل به آنجا شلیک می‌کردند را پیاده طی می‌کرد و نیروهایش را حفظ می‌کرد در حالی که هر لحظه ممکن بود تکه‌تکه شود. احمد دو توپ 106 پشت خاکریز گذاشته بود، همچنین دو تیربار و حدود 30 نفر نیرو آنجا مستقر کرده بود و به آن‌ها گفته بود به سمت دشمن شلیک کنید. دشمن با تمام تجهیزات خودش به آنجا شلیک می‌کرد و خودش آن مسیر را تردد می‌کرد و به نفربرها گفته بود این مسیر را حرکت کنند تا خاک مسطح شود تا لودر بتواند این قسمت را هم خاکریز ایجاد کند. در واقع هیچ‌چیزی جز معجزه احمد را حفظ نکرد زیرا مثل این می‌ماند که زیر دوش آب بروید و خشک بیرون بیایید. آن لودر حدود 20 متر (یک پنجم از آن فاصله جهنمی) خاکریز زده بود که به وسیله گلوله تانک دشمن منهدم و راننده آن نیز به‌شدت مجروح شد. البته شهید ردانی‌پور در آن زمان بیکار ننشسته بود و به قرارگاه بی‌سیم زده بود که لودر و بولدوزر بفرستند. اما احمد تا آمدن لودرهای جدید گفت نباید بگذاریم عراقی‌ها بفهمند لودرمان را زده‌اند و به همین جهت به نفربرها دستور داد گرد و خاک کنند و کارشان را ادامه بدهند. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا لودرهای جدید آمده بودند. ▫️احمد كاظمى به مثابه يك لشكر روايت محسن رخصت طلب راوى و تاريخ‌نگار جنگ تحمیلی از فرماندهى احمد كاظمى 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🌴 سال ۶۱ مقارن با ماه مبارک رمضان در جنوب بصره به وقوع پیوست که در این عملیات رزمندگان اسلام تا رودخانه دجله پیشروی کردند واز آب دجله وضو ساختند. در آن روزهای گرم مرداد ماه تعدادی از رزمندگان با زبان روزه شرکت کردند. گرمای طاقت فرسا و مقاومت در مقابل پاتک دشمن و نبود خاکریز مناسب روزگار سختی را برای لشکریان رقم می زد. اسلحه و آرپی جی ها بر اثر تابش خورشید و شلیک پی درپی چنان داغ شده بودند که از روی لباس هایی که از تن درآورده و به عنوان دستگیره از آن استفاده می نمودند قابل تحمل نبود و رزمندگان برای دور ماندن از آسیب شلیک گلوله های مستقیم تانک خود را به زمین داغ منطقه می چسباندند. و براستی سخت بود صحنه های شهادت دوستان و همسنگران. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد. —(راوی: حبیب الله ابوالفضلی) 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
💠 - تیر ماه سال ۶۱ 🔹شرق شط العرب "شمال کانال ماهی عراق" 📷 سمت راست: جناب سرهنگ حسیبی فرمانده گردان 145 تیپ سه لشکر 92 زرهی - سمت چپ: جناب سروان صادقی 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 «صدای» شهید غلامحسین افشردی(حسن باقری) بعد از و گلایه های او از نیروهای تحت امرش د جبهه: «اول جنگ، بچه های تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادن، خدا شاهده همه تنشون می‌لرزید. حالا اصلا انگار نه انگار؛ اگر فردا هم بهمون بگن صدهزارتا... فرقی نداره. من خودم جوابی ندارم برای این روز قیامت بدم. اگه برادرا جواب دارن، خوش به حالشون». 👈 تصاویر روی صدای واقعی بازسازی ‌شده، مربوط به سریال «آخرین روزهای زمستان» 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
😊 طنز جبهه 😊 پیرمرد باصفای جبهه 💕 🌿 حاجی مهیاری و تانک عراقی حاج مهیاری از پیرمردهای‌ باصفای‌ گردان‌ حبیب بود که‌ بالهجۀ‌ غلیظ‌ اصفهانیش‌،لازم‌ نبود بپرسی‌ بچۀ کجاست‌. آن‌ هم به‌ یک‌ پیرمرد با آن‌ سن‌ و سال و آن‌ حاضرجوابی‌ و تندی‌ بگی‌: حاجی ‌جون‌ بچۀ کجایی‌؟ اگر هم‌ جرأت‌ می‌کردی‌ و می‌پرسیدی‌، اخم‌ می‌کرد و در حالی‌ که‌ مثلاً عصبانی ‌شده‌ بود، می‌گفت‌: بچه‌ خودتی‌ فسقلی.‌با پنجاه‌ شصت‌ سال‌ سنم‌ به‌ من‌ می‌گی‌ بچه‌؟😂😂 حاجی مهیاری در عملیات رمضان گُلی کاشت که وِردِ زبان همۀ‌ بچه‌ها شد. شنیدن ماجراهای حاجی،از زبان خودش شیرین‌تر بود.وقتی از او پرسیدم،گفت: "صبح روز عملیات (تیرماه 61)، وقتی رسیدیم به شلمچه ، کانال پرورش ‌ماهی، خیلی خسته بودم، رفتم توی سایۀ یه تانک که کنار خاکریز بود، استراحت کنم. همین که نشستم کنارش، متوجه شدم از توی اون سر و صدا میاد. اول فکر کردم بچه‌های خودمون هستند. به‌زور از تانک رفتم بالا. درش باز بود. توش رو که نگاه کردم، دیدم سه تا نرّه‌ خر عراقی دارن با هم‌دیگه زِرزِر می‌کنند. سریع یه نارنجک از کمرم درآوردم و ضامنش رو کشیدم. همین که خواستم بندازم توش، دیدم من با این سن‌ و سال که نمی‌تونم بپرم پایین و در برم. راستش تانکه هم از این "تی-72"‌ها بود. نویِ نو هم بود. دلم نیومد بترکونمش! از همون بالا داد زدم و اون بدبختا که ترسیده بودن، شروع کردن به"دخیل الخمینی"(پناه می برم به خمینی) گفتن. بهشون حالی کردم که سر خر رو کج کنند و بیان طرف خاکریز خودمون. آوردم تحویل‌شون دادم." وقتی پرسیدم: "با نارنجک چیکار‌ کردی؟" گفت:"هیچی. چیکار‌ باید می‌کردم؟ حیف بود بتّرکه. ضامنش رو زدم سر جاش و گذاشتم کمرم!" 📚 نقل از کتاب: تبسم‌های جبهه 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk