✍️ یادآوری
💠نماز یکشنبه ماه ذیالقعده(نماز توبه)
🔹در روز یکشنبه غسل کرده و برای نماز وضو بگیرد و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح که در هر رکعت، یکبار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یکبار سوره ناس و یکبار سوره فلق خوانده میشود و پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند اَستَغفِرُ اللهَ و اَتوبُ إلیه) و آنگاه یکبار ذکر« لا حول ولا قوّة إلاّ بالله العلي العظيم» بگوید و در پایان این دعا را بخواند:
«یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ»
🔰فضیلت نماز یکشنبه ماه ذیقعده
🔸از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده هر کس این نماز را به جا آورد،
🌱توبهاش مقبول و گناهانش آمرزیده میشود،
🌱دشمنان او در روز قیامت از او راضی شوند،
🌱با ایمان میمیرد،
🌱دین و ایمانش از وی گرفته نمیشود؛
🌱قبرش گشاده و نورانی شده و والدینش از او راضی گردند؛
🌱مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد؛
🌱توسعه رزق پیدا کند؛
🌱ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند؛ به آسانی جان دهد.
👈🏻نماز یکشنبه ماه ذیقعده را از دست ندهیم
🌺 این نماز مورد تاکید همه علمای اخلاق می باشد، در مواظبت به این نماز کوتاهی نکنیم.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#نماز_توبه
#مناسبتی
#ذی_القعده
﷽
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
☘🌸☘🌸☘🌸☘
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناسبتی
#امام_رضا💛 علیه السلام
#زیارت_مخصوص✨
#ازدورسلام✋🏻
هدایت شده از سلام فرشته
#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_یک
🔻روبروی در اتاق ایستاد. مستخدم هتل، اتاق کناری را جارو و برای مسافر بعدی، آماده میکرد. داخل اتاق شد. پرده اتاق را کشید و روی صندلی راحتی، در تاریکی نشست. جسمش آنجا بود اما روحش را معلوم نبود کجا جا گذاشته. از مرکز آموزشی که بیرون آمده بود، دیگر آن فرهمندپور قبلی نبود. قلبش خُرد و هزاران تکه شده بود. تمام مدت فکر میکرد. به گذشتهای که پشت سر گذاشته و آینده ای که قرار بود زجری دائمی، قلبش را بیازارد و این آزردگی، انتخاب خودش بود:
- دفعه قبل هم گفتم. من اهل معامله ام. از الان باهات طی می کنم. ضحی رو اگه بهم ندادی، باید بهترشو بدی. من نمی دونم بهترش چیه اما شما می دونی. ناسلامتی بهتون می گن امام. پس بهم بده. البته لطفا.
🔹متوجه نگاه عاقله مردی که کنارش زیارت نامه می خواند شد اما توجهی نکرد. همان طور با لحن دلخور ادامه داد:
- من تاجرم. تاجر، معامله ای که سود نداشته باشه انجام نمی ده. ضحی رو بهت ببخشم چی بهم می دی؟ باید بهتر از ضحی باشه. چند بار تکرار کردم که ..
- ببخشید آقا، اگه ممکنه کمی یواش تر. برای امام بی صدا هم خط و نشون بکشی می شنون!
🔸فرهمندپور به چشمان عاقله مردی که ابروان خاکستریاش کمی درهم رفته بود نگاهی از سر تواضع و عذرخواهی کرد. صدایش را آرام تر کرد:
- نه که فکر کنی نمی فهمم. چرا. می فهمم که به اجبار دارم این معامله رو می کنم. اما می تونم شوهرشو به خاک سیاه بنشونم. ولی اونوقت ضحی زجر می کشه. و من اینو نمی خوام. به هر حال. به ایناش کاری ندارم. حالا از سر هر چی، اجبار، عشق، موقعیت، به هر حال بخشیدمش به خودت. بهترشو به من بده.
🔹سر جایش نشست و بی صدا، با جمله بندیهای دیگر، همان حرف ها را به امام گفت. حالا که می توانست صدایش را هم در نیاورد، درد و دل را ضمیمه حرفهایش کرد. از فرانک و مادرش گفت. از مشکلات زندگی اش در خارج و .. هر چه داشت با زبان قلبش گفت و با چشم، اشک ریخت. اینجا تنها جایی بود که می شد یک مرد هم، گریه کند. گریست و دلش زندگی آرام و بی دغدغه خواست. گریست و دلش مانند عباس و ضحی بودن را خواست. آرامش آن ها را خواست. زیبایی هایشان را. گریست و بار، سبک کرد. از جا بلند شد. به نشانه ارادت، مانند بقیه زائرین، دست روی قلب شکسته اش گذاشت و قامت منیّت را خم کرد. با نگاه به امام گفت: حرف مرد یکیه. ضحی مال تو.
🔸نفس عمیقی کشید و به خود آمد. در اتاق تاریک هتل، روی مبل چمباتمه زده بود. صورتش نم داشت. لب تاب را از گوشه میز برداشت. روشن کرد. مجدد همان پیام ویروس یاب آمد. مشکوک شده بود اما دیگر چیزی برایش مهم نبود. اوکی زد و وارد پوشه فیلم و عکس های ضحی شد. همه فیلم ها را انتخاب کرد. دکمه شیفت را گرفت. انگشتش روی دکمه دیلیت مانده بود. صدایی درونش فریاد زد: "صبر کن. فشار بدی دیگر هیچی از ضحی نداری."
🔹خواست برای بار آخر، یکی از فیلم های ضحی را ببیند و آن لبخند مهربانش را. چادر زیبا و صلابتی که هنگام راه رفتن در چادر داشت. بفرمایید گفتن هایی که با دستش به دیگران راه می داد. تعارف کردن هایی که تواضع و احترام در حرکاتش دیده می شد. ای کاش این ها همه برای او بود. به خود غرید: مَرده و قولش. اخم هایش در هم فشرده شد. انگشت روی دکمه دیلیت زد. اوکی کرد و صفحه خالی شد. لب تاب را روی میز سُر داد و شانه هایش لرزید. چند دقیقه بعد، دستش را به سمت گوشی تلفن برد و شماره صفر را گرفت. با شنیدن صدای پذیرش ناله زد:
- برای فرودگار ی ماشین می خواستم. فرهمندپور. همین الان.
🔻گوشی را گذاشت. از جا بلند شد و خرده وسایلی که روی تخت و میز رها بود به همراه لب تاب، داخل کوله چپاند. زیپش را بی هوا کشید و از اتاق خارج شد. تا ماشین بیاید، کارت اتاق را تحویل و حساب روزهایی که داشت زودتر برمی گشت را تسویه کرد. سوار تاکسی شد. گوشی را در آورد. آخرین پیامک را برای ضحی نوشت. سابقه پیام ها و شماره ضحی را پاک کرد. سیم کارت را در آورد و از پنجره ماشین، بیرون پرت کرد. وارد سالن فرودگاه شد. بلیت برگشت را پس داد و برای پرواز یک ساعت دیگر به سمت تهران، بلیط گرفت. روی صندلی های فرودگاه منتظر نشست و سعی کرد ذره ای به ضحی فکر نکند. مرد است و قولش.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
✍️ چه خبر از جهاد اکبر ؟
🔸 نظرتون چیه که امشب یه محاسبه نفس گروهی داشته باشیم؟😊
اگه بله که بفرمایید برای امروز حساب کردید که چند بار مبارزه با نفس کردید؟
🔹چند بار طبق آیین نامه ادب، با هوای نفس خودتون جنگیدید و چند بار خدای نکرده طبق هوای نفس عمل کردید؟
🌼قبل از خواب، همه اینا رو محاسبه کنیم، و با خود عهد ببندیم در جهت جبران اشتباهات مون قدم های خود را محکم برداریم. هر روزمان بهتر از دیروزمان باشد. ان شاءالله
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#محاسبه_نفس
#حرف_خودمانی
#دورهمی
#تلنگر
🌺سلام و صلوات بر تو ای ماه تابان
🌱آقاجان از روزی که شنیده ام چه برکاتی بر اعمال مستحبی که به محضرتان اهداء شود، مترتب می شود، همه اعمال ناقابل و ناقص خود را تقدیم به محضرتان نموده ام.
🌱مولاجان چقدر دچار شادی و شعف شدم وقتی که فهمیدم، هركه عمل مستحبى را به شما اهداء كند دو اثر دارد
🌱اول آنكه: اين اعمال ناقص ما، قابل عرضه به محضر بلند و بزرگ تان را ندارد اعمال ما غالبا شائبه هاى متعدد و نقص هاى بزرگ دارد؛ لذا وقتى عمل را اهداء می کنیم، خداوند متعال آن عمل را براى اهداء به محضرتان در سطح شما ارتقاء مى دهد تا در شأن تان قرار گيرد؛ پس اثر اول عمل نيابتى، ارتقاء سطح كيفىِ عمل ما را در پى خواهد داشت و خداوند آن عمل را آنقدر بالا مى آورد تا در شأن و مقام تان قرار بگيرد.
🌱دوم اينكه وقتى عمل را خدمتتان ارائه مى دهند شما عطف نظــرى مى فرمائید تا ببينید چه كسى اين عمل را اهداء نموده؟ و اين نظــرتان اثر معنوى غير قابل توصيفى را در پى خواهد داشت.
🌼مهدیا بپذیر این هدیه ناقابل را از ناحیه کوچکترین های عالم.
☘🌸☘🌸☘🌸☘
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان عجل الله فرجه
#مناجات_با_امام_زمان عجل الله فرجه
#ماهی_قرمز
🍃🌸🍃🌸🍃
#خدایا
ما را از کم ها قرار بده ...
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناجات_با_خدا
#تلنگر
🌸🍃🌸🍃
✍️گاهی لازمه اگر تو زندگیمون مشکلی داشتیم برگردیم به گذشته، ببینیم که چیکار کردیم.
🌺پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله، فرمود:
❄️کیفر سه گناه به قیامت نمیماند(یعنی در همین دنیا مجازات میشود.)
1️⃣ عاق پدر و مادر
2️⃣ ظلم و تجاوز به مردم
3️⃣ ناسپاسی در مقابل احسان و نیکی.
📚بحار الانوارج۷۴ص۷۴
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#حدیثی
#ارتباط_با_والدین
#ماهی_قرمز
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔵 روزه چهار روز از سال فضیلت بیشتری نسبت به روزهای دیگر دارد
🌱۱. روز هفدهم ربیع الاول؛ که ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
🌱۲. روز بیست و هفتم ماه رجب؛ که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن روز به پیامبری مبعوث شدند.
🌱۳. روز بیست و پنجم ذى القعده؛ که روز دحو الارض است.
🌱۴. روز هجدهم ذى الحجه؛ که عید غدیر است و روزی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی(علیه السلام) را به امامت نصب کردند.
📚منبع: حدیثی از امام صادق و امام باقر علیهما السلام وسائل الشیعه، ج۱۰، ص ۴۵۶
❇️فردا روز #دحوالارض است، التماس دعا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناسبتی
#دحوالارض
#روزه_دحوالارض
هدایت شده از سلام فرشته
#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_دو
🔹بعد از رفتن فرهمندپور، دایی جواد به هتل برگشت و خودش را آفتابی کرد. عباس و ضحی را به شام دعوت کرد و فردایش، به تهران برگشت. ضحی خیالش راحت شده بود. همان چند روزشان هم نظم خاصی به خود گرفته بود. نماز صبح را در حرم می خواندند و بعد از صبحانه، تا قبل از ظهر می خوابیدند تا بی خوابی های شبانه شان جبران شود. بعد از ظهر، ضحی سر کلاس دوره می رفت و عباس هم برای آموزش نیروها، به مرکز آموزشی. دم غروب، گوشی ضحی زنگ می خورد که: آژانس شخصی تون دمِ در منتظرن خانم دکتر. ضحی خستگی را فراموش کرده و با عباس به حرم می رفتند. نماز و زیارت مختصر و بعد هم به خانه یکی از دوستان دایی جواد می رفتند.
🌸عباس هر روز، گل رز کوچکی به ضحی هدیه می داد. گاهی هدیه را با ادکلن یا عطر و جانمازی سنگین می کرد و گاهی به کتاب و دفتری. ضحی هم کم نمی گذاشت و جفت هر چیزی که عباس خریده بود را برایش می خرید. پولی که قرار بود برای اقامت در هتل بدهند را هدیه و سوغات خریدند. آن روز بعد از نماز مغرب و عشا، از حرم خارج شدند.وارد مغازه لباس نوزاد شدند. عباس یک دست لباس نوزادی، یک جفت جوراب و یک کلاه نخی سفید خرید و دست ضحی داد. ضحی تشکر کرد اما متوجه علت خرید لباس نوزادی نشد. عباس چیزی که شنیده و کارهایی که کرده بود را تعریف کرد. غسل زیارت کرده و در حرم از حضرت فرزند و نسلی صالح و سالم و عالم خواسته بود و بعد از حرم، با یقین مستجاب شدن دعا، لباس نوزاد را خریده بود.
🔹ضحی فقط گوش داد و هیچ نگفت. مسئولیت مادری، اگر چه شیرین بود اما مسئولیتی بود که همه چیز را تحت الشعاع قرار می داد. دیگر مثل همسرداری نبود که بشود به عقل شوهر تکیه کرد و با منطق و مدارا، کارها را با هم هماهنگ کرد. بچه، کار داشت و اولویت اول زندگی می شد. مسیر حرم تا خانه را فقط به همین ها فکر کرد که آیا آمادگی پذیرشش را دارد یا خیر. بار سومی بود که عباس، از بچه حرف می زد و سکوت ضحی را می دید. به خانه که رسیدند، ضحی لباس را روی تخت گذاشت به نیت اینکه دمِ دستش باشد و فردا نماز صبح، آن را متبرک کند و در این مورد با حضرت صحبت کند.
🔸عباس خیال کرد ضحی خوشش نیامده. غمگین شد و فکر کرد شاید برای ادامه تحصیلش بچه دار شدنو مانع می بینه. خود را دلداری داد که نوعروس است و شاید به بچه دار شدن به این زودی فکر نکرده اما مگه می شه کارشناس مامایی باشی و هر روز چند بچه به دنیا بیاری و به بچه دار شدن خودت فکر نکنی؟ تازه مگه به صورت غیرمستقیم تو خواستگاری این مسئله رو خودش مطرح نکرد؟ کی بود که می گفت: وظیفه ما زیادکردن نسل شیعه هم هست و نه فقط تحصیل و درس و تولید. سعی کرد چهره اش تغییر نکند. به حمام رفت تا دوش بگیرد و عرقی که از سر تمرینات ورزشی، به تنش نشسته بود را بشورد اما بیشتر نیاز به فکری داشت که غمش را بشورد و با خود ببرد.
🔹ضحی سر و ته، روی تخت دراز کشید. تا عباس نیامده می خواست پاهایش را به دیوار تکیه دهد تا خون بیشتری به مغزش برسد. دلش نمی خواست عباس را ناراحت ببیند. با بچه دار شدن هم مشکلی نداشت اما در این موقعیت، تحصیلش باز هم عقب می افتاد. حالا که از بیمارستان آریا جدا شده و راه ادامه تحصیل به صورت جدی برایش باز شده بود، بچه دار شدن انتخاب اولش نبود و تصمیم را برایش دشوار کرده بود. به لباس نوزاد نگاه کرد. صدای خنده و گریه نوزادانی که به دنیا آورده بود در گوشش پیچید. تصور کرد نوزادی در این لباس، روی تخت خوابیده و دست و پا می زند. تمام نیازش به ضحی است و منتظر است تا شکم گرسنه اش را با شیر وجودش سیراب کند. خود را تصور کرد که بچه شیر می دهد و کتاب به دست، درس می خواند. این طور هم می شد. سخت بود اما می شد انجامش داد.
🌸 دلش آرام تر شد اما راحت نبود. به خود نهیب زد کجای زندگی راحت است که این یکی باشد. حتی همین سفر یک هفته شان هم آنقدرها راحت نبود که فکر می کرد. مطمئنا بعد از این هم راحت نخواهد بود. از اولی که خود را شناخته بود، غم و سختی با راحتی در هم آمیخته بود و هیچگاه، با خیال خوش و راحت، نشده بود که روزها از پی هم بگذرند.
🔸صدای شیر آب، قطع شد. از اینکه عباس بیاید و پاهایش را روی هوا ببیند شرم کرد. سر و ته کرد و چهارزانو نشست.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
🌺سلام و صلوات بر تو ای سرور عالمین
🌱آقاجان شما چند نامه برای شیخ مفید فرستاده اید، به این فکر می کنم او چگونه بوده است که امامش به این زیبایی او را تمجید و توصیف می کند.
🌱مهدیا امشب می خواهم یکی از نامه هایتان را به شیخ مفید بیاورم که با خواندن آن چقدر غبطه او را خوردم و چقدر یالیتنی! سر دادم.
🌼فدای نوشته تان بشوم که فرمودید: نامه ای به برادر با ایمان و دوست رشید ما ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان(شیخ مفید) که خداوند عزت وی را مستدام بدارد. سلام خداوند بر تو! ای کسی که در دوستی ما به زیور اخلاق آراسته ای و در اعتقاد و ایمان به ما دارای امتیاز مخصوصی هستی، ما در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را سپاسگزاریم!!! و از پیشگاه مقدس خدا استدعا می کنیم که بر سید و مولای ما حضرت محمدبن عبدالله و خاندان او درود و صلوات پیاپی و بی نهایت خویش را نازل فرماید.
🍀از آنجا كه در راه يارى حق و بيان سخنان و نصايح ما صادقانه كوشيدى خداوند اين افتخار را به شما ارزانى داشته و به ما اجازه فرموده است كه با شما مكاتبه كنيم. شما مكلف هستيد كه اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانى... ما بر اساس فرمان خداوند و صلاح واقعى ما و صلاح شيعيانمان تا زمانى كه حكومت در دنيا در اختيار ستمگران است در نقطه اى دور و پنهان از ديدها بسر مى بريم ولى از تمام حوادث و ماجراهايى که بر شما مى گذرد كاملا مطلع هستيم و هيچ چيز از اخبار شما بر ما پوشيده نيست.
🌱شما را هرگز فراموش نمى كنيم و اگر عنايات ما نبود مصائب و حوادث زندگى شما را در برمى گرفت و دشمنان شما را از بين مى بردند.. پس سعى كنيد! اعمال شما طــورى باشد كه شما را به ما نزديك كند و از گناهانى كه باعث نارضايتى ما مى شود بترسيد و دورى كنيد...عدم التزام و اجراى دستور ما موجب می شود که بدون توبه از دنیا بروید.
🌸سیدی ای کاش همه ما چون شیخ مفید برایتان بودیم. ای کاش ما هم چنان بودیم که شما بر نعمت وجودمان خدا را سپاسگزار می شدی. ای کاش چنان بودیم که از ما راضی بودید! ای کاش ... یالیتنی...
📚کتاب زبور نور، ص 278 و 279(هزار و یک نکته از زندگانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه)
☘🌸☘🌸☘🌸☘
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان عجل الله فرجه
#مناجات_با_امام_زمان عجل الله فرجه
#ماهی_قرمز
و #دحو_الارض نام گرفت
آن زمـان که زمیـن ، مهـدِ
آسـایش و آرامش قـرار گرفت
و گناه آدمیان را به جـان پذیـرا شد
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناسبتی
#دحوالارض
#روز_اجابت_دعا